eitaa logo
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
316 دنبال‌کننده
775 عکس
296 ویدیو
59 فایل
#تبادل_نداریم↔🚫 #شرح_نامه_های_حضرت_علی_علیه_السلام سلامتی و فرج آقا صاحب الزمان صلوات🔶️ کانالهای دیگر #سلامتکده_بانو_عضو_شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/3348693003Cc0c8f29263 @namebepedar @bazybay
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۳(بخش۲) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 هنگامى که فتنه ها روى مى آورد به شکل حق خودنمايى مى کند و هنگامى که پشت مى کند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازد. در حال روى آوردن ناشناخته است و به هنگام پشت کردن شناخته مى شود; مانند گرد بادها به بعضى از شهرها اصابت مى کند و از بعضى مى گذرد. آگاه باشيد! وحشتناکترين فتنه ها براى شما از نظر من، فتنه بنى اميّه است! چرا که فتنه اى است کور و تاريک; و حکومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حکومت ظالم قرار مى گيرند،) ولى بلاى آن ويژه گروه خاصّى است، هر کس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن به ستيز برخيزد) بلا دامان او را مى گيرد. و هر کس در برابر آن نابينا باشد، بلائى به او نمى رسد. به خدا سوگند! بعد از من، بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت! آنها همچون شتر شرور و بدخويى هستند که صاحب خود را گاز مى گيرد; با دست خود بر سر او مى کوبد و با پا او را دور مى سازد. و از دوشيدن شيرش او را منع مى کند. آنها به اين وضع ادامه مى دهند. (و نيکان و مجاهدان را نابود مى کنند)، مگر اينکه در مسير منافع آنها قرار گيرد، يا لااقل ضررى به آنها نرساند. بلا و ستم هاى آنها نسبت به شما نيز همچنان ادامه خواهد يافت تا آنجا که (هيچ پناهگاهى نيابيد و) استمداد شما از آنها به استمداد برده اى مى ماند که در برابر ظلم مالک خويش، از او کمک بطلبد; يا همچون دوستى که از (تعدّى و احجاف دوست خود) به او پناه برد. (آرى!) فتنه هاى آنها پشت سر يکديگر بر شما وارد مى شود; با قيافه اى زشت و ترسناک و همراه پاره اى از آداب و رسوم جاهليّت; در آن زمان نه راهنمايى در آن ميان خواهد بود و نه پرچم نجاتى! 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۳(بخش۲) ⚠️فتنه خطرناک بنى اميّه! امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، گوشه اى از حوادث تلخ آينده و فتنه هايى که به مسلمانان روى مى دهد خبر داد و در ادامه آن، در اين بخش: اوّلا، به يک قانون کلّى درباره فتنه ها اشاره مى کند; قانونى که آگاهى بر آن مى تواند خطر فتنه ها را تا حدّ زيادى تقليل دهد و ثانياً، انگشت روى يک فتنه خاص - که در واقع مهمترين فتنه ها بوده است - مى گذارد و مردم را نسبت به آن هشدار مى دهد و آن، فتنه بنى اميّه است که امام در اين کلام کوتاه، بسيارى از ويژگى هاى آن را بر شمرده است. ✅نخست مى فرمايد: «هنگامى که فتنه ها روى آورند خود را به لباس👕 حق در مى آورند و هنگامى که پشت مى کنند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازند». (إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ). 👈در واقع، به هنگام روى کرد، اغفال کننده است و به هنگام پشت کردن، بيدار کننده. ✅سپس به نکته اى که در حقيقت علّت اين موضوع است اشاره کرده، مى فرمايد: «آنها در حال روى آوردن ناشناخته اند و به هنگام پشت کردن شناخته مى شوند». (يُنْکَرْنَ مُقْبِلاَت، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَات). 👈اين، يک نکته بسيار مهمّ اجتماعى و سياسى است، که فتنه گران و سود جويانِ تبهکار، ماهيّت خود را در چهره ساختگى حق به جانب، پنهان مى دارند تا مردم را به دنبال خود بکشند; ولى هنگامى بر مرکب مراد سوار شدند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند و همين امر، تدريجاً سبب نابودى آنها مى شود. هرگونه سطحى نگرى و حسن ظنّ بى دليل در اين گونه موارد، جز زيان و خسران به بار نمى آورد. در ادامه اين سخن به اين نکته اشاره مى فرمايد که فتنه ها هميشه فراگير نيستند; بلکه «مانند گردبادها🌪 به بعضى از شهرها اصابت مى کنند و از کنار بعضى مى گذرند!» (يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً و يُخْطِئْنَ بَلَداً)❗️ 👈زيرا زمينه هاى ظهور و بروز فتنه ها در همه شهرها يکسان نيست; بلکه عوامل متعدّد و پيچيده اى دارد که در جايى هست و در جايى ديگر نيست. بنابراين، اگر آثارى از فتنه در شهرهايى ديده نشد، نبايد فريب خورد; اى بسا شهر خاصّى را به خاطر آمادگى هايش هدف قرار دهد. ✅در ادامه اين سخن، به سراغ فتنه بنى اميّه مى رود و مى فرمايد: «آگاه باشيد! وحشتناکترين فتنه ها از نظر من براى شما، فتنه بنى اميّه است; چرا که فتنه اى است کور و تاريک». (أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ). 👈فتنه هاى کور و تاريک فتنه هايى است که هيچ کس و هيچ چيز را به رسميّت نمى شناسد و همه ارزشها را پايمال مى کند و نيکان را بدون توجّه به سوابق و شخصيّت آنها درهم مى کوبد و فتنه بنى اميّه براستى چنين بود!! در عصر حکومت آنها، ارزش هاى عصر جاهليّت، ناگهان زنده شد و بازماندگان کثيف و آلوده آن زمان، پست هاى حسّاس حکومت اسلامى را اشغال کردند و نيکان و پاکان از صحنه اجتماع عقب رانده شدند و آنها که مقاومت کردند، نابود گشتند.📛 ✅سپس به يکى از ويژگى هاى اين فتنه اشاره کرده، مى فرمايد: «حکومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حکومت ظالم هستند) و بلاى آن ويژه گروهى است; هر کس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن ستيزه جويى کند) بلا دامان او را مى گيرد و هر کس در برابر آن نابينا باشد، بلايى به او نمى رسد». (عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا)❗️ 👈بديهى است آثار شوم فتنه سرانجام دامان همه اجتماع را خواهد گرفت و تعبير به «عَمَّتْ خُطَّتُهَا» ممکن است اشاره به همين معنا باشد; ولى لبه تيز آن، متوجّه آگاهان مجاهد و مبارز است. ولى ناآگاهان و آگاهان بى مسئوليّت و بى درد، از بلاهاى خاص در امان مى مانند. ✅سپس امام(عليه السلام) در بيان دومين ويژگى حکومت بنى اميّه مى افزايد: «به خدا سوگند! بعد از من بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت; آنها همچون شتر🐪 شرور و بدخويى هستند که صاحب خود را گاز مى گيرد; با دست خود، بر سر او مى کوبد; و با پا او را دور مى سازد; و از دوشيدن شيرش او را منع مى کند». (وَايْمُ اللهَ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوْء بَعْدِي کَالنَّابِ، الضَّرُوسِ: تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمنَعُ دَرَّهَا). 👈چه تشبيه جالبى! انسان انتظار دارد از شير شترش 🐪استفاده کند و بر او سوار شود و به مقصد برسد; همان گونه انسان انتظار دارد حکومت به او کمک کند و مشکلاتش را حل نمايد و در مسير پيشرفت کمکش کند ولى حکّام ظالم، نه تنها مشکلى را از جامعه حل نمى کنند، بلکه مردم را گرفتار سخت ترين مشکلات ساخته، از هر سو ضربه تازه اى بر آنان وارد مى سازند.😰
✅در ويژگى سوم مى فرمايد: «آنها به اين وضع ادامه مى دهند (و همواره با شما به سختى رفتار مى کنند). تا کسى باقى نماند مگر اينکه در مسير منافع آنها قرار گيرد; يا لااقل، ضررى به آنها نرساند». (لاَيَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لاَيَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِر بِهِمْ). 👈همه صداهاى حق طلبان را در گلوهايشان خفه مى کنند و هر مخالفى را در هر جا باشد، از روى زمين بر مى دارند و به هيچ کس حق حيات و زندگى نمى دهند، جز کسانى که در خدمت آنها باشند، يا کمترين ضررى به منافع آنها نرسانند. براى آنها تفاوت نمى کند اين حق طلب و عدالت جو، فرزند رسول خدا باشد، يا صحابه پيامبر، يا عالم و دانشمند بزرگ دينى و يا زاهد و عابد! و به اين ترتيب، عموميت و گسترش فتنه را که امام(عليه السلام) در آغاز کلام اشاره فرمود، در عمل به طور کامل پياده مى کنند. در ويژگى چهارم به اين نکته اشاره مى فرمايد که مشکل عظيم در اين حکومت اين است که هيچ پناهگاهى براى در امان ماندن از ظلم آنها وجود نخواهد داشت و هيچ دادرسى در برابر ستم هاى آنها پيدا نمى شود و مردم ناچارند از ظلم اين ظالمان به خودشان شکايت برند و تکليف چنين شکايت و شاکيان روشن است. ✅ مى گويد: «بلا و ستم هاى آنها نسبت به شما همچنان ادامه خواهد يافت، تا آنجا که (هيچ پناهگاهى نيابيد و) استمداد شما از آنها به استمداد برده اى مانَد که در برابرِ ظلمِ مالک، از او کمک بطلبند; يا همچون دوستى که (از تعدّى و احجاف دوست خود،) به او پناه برد». (وَ لاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْکُمْ حَتَّى لاَ يَکُونَ انْتِصَارُ أَحَدِکُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ کَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ). و چنين است سرنوشت مردمى که حکومت جائر و ظالمشان تمام زبان حق گويان را قطع کند; عالمان را خانه نشين سازد; عزيزان را ذليل و خوار کند و تمام قدرت هاى مردمى را درهم بکوبد و همه را به استخدام خود درآورد.📛 ✅در پنجمين و آخرين ويژگى - که در واقع تأکيدى است بر ويژگى هاى قبل - مى فرمايد: «فتنه هاى آنها پشت سر يکديگر بر شما وارد مى شود، با قيافه اى زشت و ترسناک، و همراه پاره هايى از آداب و رسوم جاهليّت; نه راهنمايى در آن ميان خواهد بود و نه پرچم نجاتى». (تَرِدُ عَلَيْکُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدىً، وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى). 👈امام(عليه السلام) با اين ويژگى ها تمام شرايط و اوضاع حکومت بنى اميّه را ترسيم کرده و پايان آن را نشان داده; گويى در اين دورانِ تاريک هشتاد ساله، مى زيسته است و همه چيز را به رأى العين ديده، حکومتى که از قانون خدا پيروى مى کرد، نه بهايى براى ارزش هاى اسلامى قائل بود و نه قوانين اسلامى را به رسميّت مى شناخت.❌ حکومتى خود کامه، ظالم، بى منطق و مملوّ از فتنه ها که نمايانگر عصر جاهليّت بود. حکومتى که حتّى به مصالح و منافع مادّى خويش نمى انديشيد و آن قدر ظلم و ستم در اين دورانِ هشتاد سال مرتکب شد، که در تاريخ بشريّت کم نظير است. 👈تعبير به «أَرْبَابَ سُوء بَعْدِي» اشاره لطيفى به اين حقيقت است که، شما که به حکومت اسلامى و انسانى عادلانه من تن نداديد و در حفظ و دفاع از آن کوتاهى کرديد، بايد در انتظار چنين زمامداران و حُکّام سوئى بوده باشيد.😏 👈بعضى از «شارحان نهج البلاغه» مطلبى نقل کرده اند که نشان مى دهد بنى اميه با گروهى از مردم واقعاً به صورت برده و غلام رفتار مى کردند، تا آنجا که در «شرح نهج البلاغه تسترى» آمده است که آنها بسيارى از مسلمين را به بردگى گرفتند و به گردن آنها مهر بردگى مى زدند و در کف دست هاى آنها علامتى مى گذاشتند.‼️
نماز جمعه امروز، سبکی از ایستادن مردم ایران کنار مقاومت 🔹این سوال برای خیلی ها مطرح است که در شرایط فعلی، برای ایستادن در کنار مردم لبنان و غزه، علاوه بر دعا کردن از دست ما مردم معمولی عملا چه کاری بر می آید؟ گفتگوی ما با حجت الاسلام جوان آراسته،مدیر مدرسه مهارت آموزی مبنا،فعال فرهنگی، فعال فضای مجازی و خلّاق عرصه نویسندگی در همین راستا و عنوان کردن کارهایی است که ما مردم معمولی می توانیم انجام دهیم. 🔹امروز حزب الله از کنش های ما دریافت پیامی مبنی بر حزب الله برو جلو من هوایت را دارم لازم دارد نه فراخوان نیروی نظامی را. 🔹صحبت های حجت الاسلام جوان آراسته که تمام می شود مطمئن تر می شود گفت نماز جمعه پشت سر دیده بان انقلاب در شرایط حساس فعلی، حقیقتا می شود گل تعیین کننده، آن هم از نوع گل کنج دروازه. گزارش کامل را از اینجا بخوانید 👇 https://farsnews.ir/R_ebrahimi/1728044244257717378
۹۳(بخش۳) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 هنگامى که آن فتنه هاى کور و تاريک و ظلمانى روى آوَرَد، ما اهل بيت از آن برکناريم و در آن زمان دعوت به حکومت نمى کنيم; (اين فتنه ها همچنان ادامه نمى يابد) و بعد از مدّتى خداوند آنها را از شما جدا مى سازد; همچون جدا کردن پوست از گوشت! اين کار به وسيله کسانى انجام مى شود که ذلّت را بر آنها تحميل مى کنند و آنها را (به سوى مرگ و نيستى) مى رانند و جام تلخ بلا را در کامشان فرو مى ريزند; جز ضربه شمشير، چيزى به آنها نمى دهند و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نمى پوشانند! در آن زمان، قريش دوست دارد، دنيا و آنچه را در دنياست از دست بدهد، تا يکبار ديگر مرا ببيند (و رهبرى مرا بپذيرد) هر چند زمان آن کوتاه باشد، به اندازه کشتن شترى، تا چيزى را از آنها بپذيرم که امروز کمى از آن را مى خواهم و آنها نمى دهند. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۳(بخش۳) 🔰انتقام شديد الهى از بنى اميّه: امام(عليه السلام) در قسمت پايانى اين خطبه، خبرهاى تازه اى از حوادث تلخ و شيرين آينده مى دهد و ✅نخست مى فرمايد: «هنگامى که آن فتنه هاى کور و تاريک و ظلمانى روى آورد، ما اهل بيت از آن برکناريم و در آن زمان دعوت (به حکومت) نمى کنيم». (نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاة، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاة). 👈در تفسير اين جمله، در ميان «مفسّران نهج البلاغه» گفتگوهايى شده است; زيرا به يقين، فتنه ها از نظر عينيّت خارجى، دامان اهل بيت(عليهم السلام) را گرفت که شهادت امام حسين(عليه السلام) و يارانش يکى از نمونه هاى روشن آن بود; بنابراين، برکنارى اهل بيت از فتنه هاى آن دوران، به معناى اين است که مسئوليّت آن فتنه ها متوجّه آنان نبود👌; بلکه متوجّه مردمى بود که رهبرى اهل بيت را رها کردند و به بازماندگان دوران کفر و شرک و جاهليت پيوستند. 👈جمله «وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاة; ما در آن فتنه دعوت کننده نيستيم» نيز قرينه اى بر اين معنا است; چرا که وقتى اهل بيت، به حکم اجبار خاموش باشند و هيچ گروهى را تشويق به کارى نکنند، مسئوليّت آن را بر عهده نخواهند داشت. ✅سپس امام(عليه السلام) به آنها بشارت مى دهد که اين فتنه ها براى هميشه ادامه نمى يابد بلکه: «بعد از مدّتى خداوند آن را از شما جدا مى سازد، همچون جدا کردن پوست از گوشت!» (ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللهُ عَنْکُمْ کَتَفْرِيجِ الأَدِيمِ). 👈اين تشبيه اشاره به اين است که فتنه بنى اميّه در آن زمان به طور کامل خاموش مى شود و پايان مى گيرد; زيرا هنگامى که پوست را از گوشت جدا مى کنند ذرّه اى از پوست را بر گوشت رها نمى سازند و شکل و قيافه حيوان ذبح شده به طور کامل دگرگون مى شود.❗️ امّا اين کار به دست چه کسانى انجام مى شود و چگونه صورت مى گيرد؟ ✅ امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن اشاره سربسته اى به آن کرده چنين مى فرمايد: «اين کار به وسيله کسانى انجام مى شود که خوارى را بر آنها تحميل مى کنند و آنها را (به سوى مرگ و نيستى مى رانند) و جام تلخ بلا را در کامشان فرو مى ريزند; جز ضربه شمشير چيزى به آنها نمى دهند و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نمى پوشانند!» (بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عَنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِکَأْس مُصَبَّرَة لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ السَّيْفَ، وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ الْخَوْفَ). 👈تعبير به «مصبّرة» که از ريشه «صبر» گرفته شده و مى دانيم «صَبِر» (بر وزن خشن) گياهى است بسيار تلخ، اشاره به اين است که «بنى اميّه» در حکومت «بنى عبّاس» تلخ ترين و ناگوارترين زندگى ها را خواهند داشت و جمله «لاَيُعْطِيهِمْ...» تأکيدى است بر اين معنا که هر کدام از «بنى اميّه» در چنگال «بنى عبّاس» گرفتار شوند، از دم شمشير گذرانده خواهند شد و آنها که موفّق به فرار شوند، در ترس و وحشت عميقى خواهند بود!!😬 ✅در پايان اين فراز مى فرمايد: «در آن زمان قريش (اشاره به گروه بنى اميّه است) دوست دارد، دنيا و آنچه را در دنيا است از دست بدهد، تا يک بار ديگر مرا ببيند (و رهبرى مرا بپذيرد) هر چند زمان آن کوتاه باشد😭، به اندازه کشتن شترى، تا چيزى را از آن ها بپذيرم که امروز کمى از آن را مى خواهم ولى نمى دهند». 😔(فَعِنْدَ ذلِکَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا - لَوْ يَرَوْنَني مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُور، لاَِ قَبْلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَومَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ!). 👈گر چه ظاهر عبارات بالا به خوبى نشان مى دهد که پيش بينى امام(عليه السلام) مربوط به نابود شدن بنى اميّه به وسيله بنى عبّاس است، ولى بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» اين احتمال را تقويت کرده اند که اين جمله ها ناظر به حکومت حضرت مهدى(عليه السلام) مى باشد، که با ظهورش بساط ظلم و ستم برچيده مى شود;🙏 ولى اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد; زيرا: اوّلا، بنى اميّه در آن زمان به صورت يک گروه مشخّص نخواهند بود و ثانياً، با ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) که برنامه هاى علوى را به طور کامل اجرا مى کند، ديگر جايى براى اين باقى نمى ماند که آنها آرزوى حکومت على(عليه السلام) را کنند و به تعبيرى ديگر: اين آرزو از قبيل تحصيل حاصل است.👌
👈به هر حال، تاريخ به خوبى نشان مى دهد که آنچه امام(عليه السلام) فرموده بود، به طور کامل واقع شد; از جمله حدود هشتاد سال بعد هنگامى که «مروان بن محمّد» آخرين خليفه «بنى اميّه» سالهاى پايانى حکومت خود را مى گذرانيد، باخبر شد که «عبدالله بن على» از نوادگان «ابن عبّاس» و از فرماندهان لشکر «بنى عبّاس» به سرزمين «موصل» آمده; او براى مقابله با آنها با لشکرش حرکت کرد، هنگامى که پرچم لشکر دشمن را ديد، اين جمله را بر زبان جارى ساخت: «اى کاش علىّ بن ابى طالب زير اين پرچم بود نه اين جوان عباسى!»😏 و عجب تر اين که هنگامى که «ابوالعبّاس سفّاح» نخستين خليفه عبّاسى بر تخت قدرت نشست، دستور داد آن قدر از «بنى اميّه» کشتار کنند، که به شمار در نمى آيد و حتّى دستور داد قبرهاى بنى اميّه را شکافتند و مردگان آن ها را از گور درآوردند و سوزاندند! و به اين ترتيب، هيچ کس از زندگان آنها سالم نماند مگر آنانى که به «اندلس» فرار کرده بودند. حتّى نوشته اند «سفّاح» خشونت را به آنجا رسانيد که دستور داد کُشتگان «بنى اميّه» را پيش روى سگها اندازند، تا گوشت آنها را بخورند! 👈و اساساً لقب «سفّاح» (خونريز) که به نخستين خليفه عبّاسى داده شده، به خاطر کشتار وسيع و بى حسابى است که از بنى اميّه کرد.📛 👈ناگفته پيدا است فرجى را که امام(عليه السلام) اشاره مى کند، تنها در زمان فترت بين حکومت بنى اميّه و بنى عبّاس بود; يا به تعبير ديگر; مربوط به زمانى است که بنى عبّاس قدرت چندانى پيدا نکرده بود، زيرا بعد از آن که پايه هاى قدرت آنان محکم شد، آنها نيز به ظلم و ستم پرداختند و دوران تاريک ديگرى به مسلمانان روى آورد.
۹۴(بخش۱) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 پربرکت است خداوندى که افکار بلند، به اوج معرفت او راه نمى يابد و گمان زيرکان به مقام والايش نمى رسد، آغازى است که نهايتى ندارد تا به آن رسد، و آخرى ندارد تا پايان گيرد و سپرى شود.   🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۴(بخش۱) 🔰خطبه در يك نگاه: اين خطبه عمدتاً بر چهار محور دور مى زند: 1⃣بيان بخشى از صفات خداوند متعال 2⃣ اشاره اى به آفرينش انبيا از صُلب آدم عليه السلام 3⃣ اشاره اى به پيدايش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نسل پاكان و نيكان 4⃣بخشى از فضايل و اوصاف برجسته آن حضرت را شرح مى دهد و عترت گرامى او را مى ستايد. واندرزهاى مؤثّر و بيدارگر در عبارت هاى كوتاهى به مخاطبان مى دهد.
🌐هيچ فکرى به اوج معرفتش نمى رسد! امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه - مانند بسيارى از خطبه هاى ديگر - نخست به مدح و ثناى پروردگار مى پردازد، تا بهترين آغاز براى سخن باشد و دلها را آماده براى سخنان آينده کند.👌 در اين چند جمله، چهار وصف از اوصاف الهى را بيان مى فرمايد که در حقيقت به يک وصف باز مى گردد (و شبيه آن در نخستين خطبه نهج البلاغه در آغاز جلد اوّل اين کتاب گذشت.) ✅مى فرمايد: «پربرکت است خداوندى که افکار بلند، به اوج معرفت او راه نمى يابد و گمان زيرکان به مقام والايش نمى رسد». (فَتَبَارَکَ اللهُ الَّذِي لاَ يَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لاَ يَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ). ✅«خداوندى که آغازى است که نهايت ندارد تا به آن رسد و آخرى ندارد تا پايانى براى او باشد و سپرى شود». (الأَوَّلُ الَّذِي لاَ غَايَةَ لَهُ فَيَنْتَهِىَ، وَ لاَ آخِرَ لَهُ فَيَنْقَضِيَ). 👈تمام اين اوصاف چهارگانه، اشاره به نامحدود بودن ذات او در هر جهت مى کند; ذاتى که از نظر عظمت و علم و قدرت و آغاز و انجام نامحدود است: نه در فکر محدود انسانها مى گنجد و نه با گمانه زنى هاى زيرکان درک مى شود، نه اوّلى دارد، نه آخرى، نه هدفى براى ذات او است و نه غايتى; چرا که کمال مطلق است و هستى نامحدود و بى پايان. در عين حال، اين اوصاف چهارگانه از زاويه هاى مختلفى به اين حقيقت مى نگرد: در جمله اوّل، سخن از اين است که افکار بلند انسانى و اراده هاى قوى و نيرومند 🤯هر اندازه تلاش و کوشش کند و مقدّمه چينى نمايد، به کنه معرفت او نمى رسد! ولى در جمله دوم، اشاره به حدس و گمان و انتقال هاى دفعى و سريع فکرى مى کند که در بسيارى از مسائل زندگى ممکن است راه گشا باشد; مى فرمايد: حدس زيرکان نيز در اينجا کارآيى ندارد!🙄 👈در جمله سوم، اشاره به اين مى کند که خداوند بر خلاف موجودات امکانيّه - که هدف و مقصدى براى وجود آنهاست و هنگامى که به آن رسيدند و رسالت وجود خويش را ايفا کردند، پايان مى گيرند - نيست; در واقع، چيزى در بيرون هستىِ بى پايان او وجود ندارد، تا به آن برسد. 👈و در آخرين جمله، اشاره به اين مى کند که او آخرى است که هرگز به پايان نمى رسد. به تعبير ديگر: او آغاز و انجام هستى است، امّا نه آغازى که روزى به پايان رسد و نه انجامى که روزى سپرى شود; زيرا، اين اوصاف در او به معناى نامتناهى بودن و ازليّت و ابديّت است. ممکن است معناى اخير در بدو نظر چنين نباشد; ولى با توجّه به جمله قبل و جمله اى مشابه آن در نهج البلاغه، مانند خطبه 85، آنچه گفتيم بسيار نزديک به نظر مى رسد. 👈به هر حال، افکار محدود انسانها هرگز به کنه هستى آن کمال مطلق نمى رسد و معرفت ما از ذات پاک و صفات او، تنها يک معرفت اجمالى است که هر قدر روح انسان پاکتر و انديشه، قوى تر گردد، اين معرفت اجمالى رو به کمال مى رود; هر چند هيچ گاه به معرفت تفصيلى نخواهند رسيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای نماز شیخ ارده شیره 🎙استاد عالی @khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
۹۴(بخش۲) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 خداوند پيامبران را در برترين جايگاه قرار داد و در بهترين مکان مستقر ساخت و پيوسته آنها را از اصلاب با ارزش (پدران) به ارحام پاک (مادران) منتقل نمود; هر زمان يکى از آنها بدرود حيات گفت، ديگرى براى پيشبرد آيين خدا به جاى او برخاست! عنايات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه يافت، تا نوبت به محمّد(صلى الله عليه وآله) رسيد; در اين هنگام گوهر دانش را از بهترين معادن استخراج نمود و نهال وجودش را از اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها برآورد، و شاخه هستى او را ازهمان درختى که پيامبرانش را آفريد، و امينان درگاه خود را از آن برگزيد، به وجود آورد. عترتش بهترين عترت ها، خاندانش بهترين خاندان ها، و درخت پربار وجودش بهترين درختان بود. درختى که در حرم (امن خداوند) روييد و در آسمان کرامت و فضيلت سر برکشيد، درختى با شاخه هاى بلندى و ميوه هايى (بسيار شيرين و پر ارزش) که دست (فرومايگان) هرگز بدان نمى رسد.  به همين دليل، او پيشواى پرهيزکاران و سبب بينايى، هدايت جويان است. چراغى است درخشان، و شهابى است پرفروع، و آتش زنه اى است که برقش آشکار است. راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحيح و متين، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عين عدالت است. خداوند هنگامى او را به رسالت برگزيد که ميان او و پيامبران پيشين، فاصله زيادى افتاده بود و جهانيان از نيکى ها دورى گزيده، و منحرف گشته و امّت ها به جهل و نادانى گراييده بودند. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۴(بخش۲) 🔰موقعيّت ممتاز پيامبران امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اشاره به پيامبرانى مى کند که در طول تاريخ بشريّت يکى بعد از ديگرى ظاهر شدند، تا بحث توحيد را با بحث نبوّت تکميل کند. قرائن به خوبى نشان مى دهد که در ميان اين بخش و بخش اوّل خطبه، قسمت هايى حذف شده است و اينها، همه گزيده هايى است از خطبه طولانى ترى که امام بيان فرموده است. ✅مى فرمايد: «خداوند آنها را در برترين جايگاه، قرار داد و در بهترين مکان مستقر ساخت». (فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِي أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع، وَ أَقَرَّهُمْ فِي خَيْرِ مُسْتَقَرٍّ). سپس به شرح اين مجمل پرداخته، مى فرمايد: ✅«پيوسته اصلاب با ارزش (پدران) آنها را به ارحام پاک (مادران) منتقل نمود» (تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِمُ الأَصْلاَبِ إِلَى مُطَهَّرَاتِ الأَرْحَامِ). 👈در واقع «أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع» همان صلب پدران با فضيلت است و «خَيْرِ مُسْتَقَرّ» همان ارحام مادران پاک دامن مى باشد. ✅سپس به استمرار رسالت انبيا و تداوم آن اشاره کرده، مى فرمايد: «هر زمان يکى از آنها بدرود حيات گفت، ديگرى براى پيشبرد آيين خدا به جاى او برخاست». (کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ سَلَفٌ، قَامَ مِنْهُمْ بِدِينِ اللهِ خَلَفٌ). 👈مسأله پاکى پدران و مادران انبيا، مسأله مهمّى است که در روايات اسلامى و زيارات بازتاب گسترده اى دارد. چرا که هم از نظر قانون وراثت داراى آثار عميقى است و هم از نظر اجتماعى و اعتماد مردم و پيوند در ميان امّت ها و انبيا، آثار انکارناپذيرى دارد. 🔗به همين دليل، در روايات اسلامى که مربوط به انتخاب و گزينش همسر است تأکيد شده است که مردم به سراغ خانواده هاى پاکدامن و مشهور به تقوا بروند و زنان زيباى فريبنده اى که در خانواده هاى آلوده پرورش مى يابند، به گياهان و گلهايى که بر مزبله ها مى رويند، تشبيه شده اند. 👈اين نکته نيز قابل توجّه است که تعبير «جانشينى انبيا نسبت به يکديگر و نشستن خَلَف به جاى سَلَف» اشاره به اين حقيقت است که آنها به مصداق «لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْ رُسُلِهِ» همه، برنامه هاى واحد داشتند که در اصول يکسان بود; هر چند گاهى در بعضى از فروع به خاطر تفاوت زمانها و مکانها، متفاوت بود; همه دعوت به توحيد و عدل و معاد داشتند و حتّى در اصول مسائل فرعيّه نيز يکسان بودند; همگى مردم را به نيايش و عبادت دعوت مى کردند و به فضايل و اخلاق سوق مى دادند و از صفات رذيله برحذر مى داشتند; قانون را محترم مى شمردند و رعايت نظم را لازم مى دانستند.
🔰ويژگى هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، به دنبال اشاره اى که در بخش قبل درباره سلسله انبيا فرمود، به خاتم انبيا محمّد(صلى الله عليه وآله) و فضائل و کمالات و صفات برجسته آن حضرت، در جهات مختلف اشاره مى کند. ✅در قسمت اوّل مى فرمايد: «عنايات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه يافت، تا نوبت به محمّد(صلى الله عليه وآله) رسيد». (حَتَّى أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)). ✅«در اين هنگام، او را از بهترين معادن استخراج کرد و نهال وجودش را از اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها برآورد و شاخه هستى او را از همان درختى🌴 که پيامبرانش را از آن آفريد، به وجود آورد. از همان شجره (طيّبه) اى که امينان درگاه خود را از آن برگزيد». (فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً، وَ أَعَزِّ الأَرُومَاتِ مَغْرِساً; مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ، وَانْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ). 👈به يقين، يکى از ابعاد شخصيّت انسان را مسأله وراثت او تشکيل مى دهد و پدران پاک 👳‍♂و بافضيلت و مادران با تقوا🧕 و صاحب شخصيّت، زمينه هاى قداست فرزندان را به وجود مى آورند، (بى آن که اجبارى در کار باشد) و پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) از اين نظر کاملا برجسته بود; از دودمان ابراهيم(عليه السلام) و پيامبران بزرگى که از تبار او برخاستند، از صُلب بنى هاشم که فداکارى و ايثار و بخشندگى جزء صفات برجسته آنان بود; از فرزندان عبدالمطّلب که ايمان و عدالت و شجاعت در خميره وجود او قرار داشت و در حقيقت آنچه خوبان همه داشتند او تنها داشت. 👈اين نکته نيز مسلّم است که فرزندان با شخصيّت و نواده هاى با فضيلت، دليل ديگرى بر شخصيّت هر انسانى است! چرا که «از کوزه همان برون تراود که در او است». ✅لذا امام(عليه السلام) در بخش ديگر اين خطبه مى فرمايد: «عترت او بهترين عترت ها، خاندانش بهترين خاندان ها، و درخت پربارِ وجودش بهترين درختان بود». (عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ، وَ أُسْرَتُهُ خَيْرُ الأُسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرِ). ✅«درختى 🌴که در حرم (امن خداوند) روييد، و در آسمان کرامت و فضيلت سر برکشيد». (نَبَتَتْ فِي حَرَم; وَ بَسَقَتْ فِي کَرَم). ✅«اين درخت🌴، شاخه هاى بلندى دارد و ميوه هايى (بسيار شيرين و پرارزش،) که دست (فرومايگان) هرگز بدان نمى رسد». (لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ، وَ ثَمَرٌ لاَيُنَالُ). 👈جمله «نَبَتَتْ فِي حَرَم» بنا به عقيده جمعى از «شارحان نهج البلاغه» اشاره به «حرم مکّه» است، که شجره وجودى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) از آن روييد و در آن پرورش يافت; ولى بعضى ديگر گفته اند منظور از حرم در اينجا عزّت و حرمت است; يعنى درخت پربار وجود آن حضرت، در نهايت حرمت و عزّت روييد; ولى معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد. 👈جمله «بَسَقَتْ فِي کَرَم» اشاره به اين است که نه تنها پيامبر در سرزمين و خانواده آبرومندى متولّد شد، بلکه پرورش و نموّ و رشد او نيز، در محيطى مملوّ از کرامت و بزرگوارى تحقّق يافت; (چون «بُسوق» در اصل به معناى بلند شدن و طولانى شدن شاخه هاى درخت نخل است). 👈جمله «ثَمَرٌ لاَيُنَالُ» به اين معنا نيست که هيچ کس دستش به ثمره اين درخت پربار نمى رسد; چرا که اين فضيلتى نيست! بلکه يا همان طور که در بالا گفتيم منظور اين است فرومايگان و افراد نالايق دستشان به ميوه هاى اين درخت فضيلت نمى رسد; يا آنکه منظور آن است که آنچنان ميوه هاى اين شجره مبارکه پر ارزش است که احدى نمى تواند، همانند آنها شود. 👆از آنچه در بالا گفتيم معلوم شد که «شَجَرَه» در جمله اوّل اشاره به حضرت ابراهيم و انبياى پيشين است و در جمله بعد اشاره به شجره وجود خود پيامبر است، که عترتش شاخه هاى پربارش بودند. در قسمت ديگرى از همين بخش، اوصاف مهم و پرارزشى را از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) ضمن نُه جمله کوتاه و بسيار گويا بيان مى فرمايد. ✅ نخست مى گويد: «به همين دليل او پيشواى پرهيزکاران، و سبب بينايى هدايت جويان است» (فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَى). ✅«چراغى💡 است که نورش درخشان، و شهابى💫 است پرفروغ، و آتش زنه اى است که برقش آشکار است». (سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ، وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ).
✅«راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحيح و متين، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه است!». (سِيرَتُهُ الْقَصْدُ، وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ، وَ کَلاَمُهُ الْفَصْلُ، وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ). 👈تعبير «إمَامُ مَنِ التَّقَى...» شبيه «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» درباره قرآن در آيه دوم سوره بقره است و منظور اين است که تنها کسانى مى توانند از اين چراغ پرفروغ هدايت و پيشواى بزرگ و بى نظير بهره بگيرند که چشمى بينا و روحى حقّ طلب و حقيقت جو، داشته باشند. 👈به تعبير ديگر: حداقّل تقوا، يعنى آمادگى براى پذيرش حق در وجود آنها باشد; لذا جاى تعجّب نيست که افراد لجوج، متعصّب، کينه توز و کور باطن از وجود او بهره نبرند; همان گونه که نابينا از نور آفتاب عالم تاب بهره اى نمى برد.❌ 👈تعبير به «سِرَاج» و «شَهَاب» و «زَنْد»، ممکن است تأکيد بر مطلب واحدى باشد که همان نورانيّت وجود پيامبر اکرم و سخنان و افعال و افکار اوست و احتمال دارد که «سراج» اشاره به جنبه هدايت و «شَهَاب» اشاره به دفع شياطين و مخالفان حق باشد (با توجّه به آياتى از قرآن که «شَهَاب» را تيرى براى طرد شياطين شمرده) و «زَنْد» (آتش زنه، يا چيزى که آتش🔥 با آن مى افروزد) اشاره به اين باشد که وجود پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) جرقّه هاى💥 نخستين را در افرادى که قابليّت دارند، مى زند و آنها را در مسير تکامل به راه مى اندازد. 👈جمله «سِيرَتُهُ الْقَصْدُ» شبيه چيزى است که در قرآن آمده: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً». و اشاره به اعتدالِ سيره پيامبر و دورى او از هرگونه افراط و تفريط در تمام زمينه هاى عبادى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى بود. در آخرين قسمت از اين بخش امام(عليه السلام) به شرايط سخت و بحرانى عصر ظهور پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى پردازد، تا عظمت دعوت او و زحمات طاقت فرساى آن حضرت را روشن کند. ✨مى فرمايد: «خداوند هنگامى او را به رسالت برگزيد که ميان او و پيامبران پيشين فاصله زيادى افتاده بود; (به همين دليل، جهانيان) از عمل نيک دورى گزيده و منحرف گشته، و امّت ها به جهل و نادانى گراييده بودند». (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ هَفْوَة عَنِ الْعَمَلِ، وَ غَبَاوَة مِنَ الأُمَمِ). 👈تاريخ جامعه بشريّت در آستانه ظهور پيامبر اسلام و مخصوصاً جاهليّت عرب، حقيقت جمله هاى بالا را به خوبى تأييد مى کند. 🔸بديهى است هر قدر شرايط نامساعدتر و حاکميّت جهل و نادانى، قوى تر و گسترش دامنه فساد در جامعه بيشتر باشد، کار رهبران الهى و مناديان عدل و داد و اخلاق و فضيلت، سخت تر و سنگين تر است به همين نسبت، عظمت مقام آنها به هنگام پيروزى بر مشکلات نمايان تر مى شود.👌
۹۴(بخش۳) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 به عمل بپردازيد خدا شما را رحمت کند! و بايد اعمال شما بر طبق نشانه هاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومين (عليهم السلام)) بوده باشد; راه روشن است و شما را به خانه امن و امان (بهشت و سعادت جاويدان) دعوت مى کند. شما در سرايى هستيد که مى توانيد از خطاهاى خود (در پيشگاه خداوند) عذرخواهى کنيد و رضايت او را جلب نماييد و مهلت کافى و فراغت خاطر داريد; پرونده هاى اعمال گشوده و قلم ها آماده نوشتن است; بدنهاى شما سالم و زبانها آزاد است; توبه پذيرفته مى شود و اعمال مقبول مى گردد. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۴(بخش۳) 💠تا مى توانيد عمل کنيد! امام(عليه السلام) در آخرين بخش اين خطبه، به نتيجه گيرى عملى و اخلاقى مى پردازد و طىّ بيانى کوتاه و بسيار پرمحتوا، تذکّراتى بسيار آموزنده بيان مى فرمايد. ✅نخست مى گويد: «به عمل بپردازيد خدا شما را رحمت کند!» (إِعْمَلَوُا، رَحِمَکُمُ اللهُ). ✅سپس به مسير اشاره کرده، مى فرمايد: «و بايد اعمال شما بر طبق نشانه هاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومين(عليهم السلام)) بوده باشد». (عَلَى أَعْلاَم بَيِّنَة). (فَالطَّرِيقُ نَهْجٌ يَدْعُو اِلَى دَارِ السَّلاَمِ). 👈آنگاه به فرصت هاى بسيار گرانبهايى که مردم در اختيار دارند و غالباً به آن توجّه ندارند، اشاره کرده و طىّ هشت جمله، جوانب مختلف اين فرصت هاى گرانبها را روشن مى سازد. ✅نخست مى فرمايد: «شما در سرايى هستيد که مى توانيد از خطاهاى خود، (از پيشگاه خداوند) عذرخواهى کنيد و رضايت او را جلب نماييد». (وَ أَنْتُمْ فِي دَارِ مُسْتَعْتَب). ✅«مهلت کافى و فراغت خاطر (براى انجام حسنات و کسب فضايل) داريد». (عَلَى مَهَل وَ فَرَاغ). ✅«پرورنده هاى اعمال گشوده، و قلم ها آماده نوشتن است (و اين، فرصت گرانبهايى است که نبايد آن را از دست دهيد)». (وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الأَقْلاَمُ جَارِيَةٌ). ✅«بدن هاى شما سالم و زبان ها آزاد است (و آماده انجام هر کار خير، و بيان هر سخن نيکى هستيد)». (وَ الأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ وَ الأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ). ✅«توبه پذيرفته مى شود، و اعمال مقبول مى گردد». (وَ التَّوْبَةُ مَسْمُوَعَةٌ، وَ الأَعْمَالُ مَقْبُولَةٌ). 👈از يک سو، وسايل سعادت فراهم; و از سوى ديگر، موانع راه قابل برطرف کردن است; اگر از اين فرصت ها استفاده نشود، به راستى جاى تأسّف است! به خصوص اينکه، هيچ تضمينى سپرده نشده که اين فرصت گرانبها تا کى پايدار مى ماند; ممکن است در يک لحظه کوتاه، همه چيز پايان گيرد; درهاى توبه بسته شود، پرونده هاى اعمال مختومه گردد، قلم ها از نوشتن حَسَنات باز ايستد، بدنها عليل و ناتوان به بستر بيمارى افتد، زبان ها از کار بيفتد و هيچ گونه راه بازگشتى وجود نداشته باشد!😢 👈قرآن مجيد بارها هشدار داده و همگان را به اين حقيقت توجّه مى دهد که بعد از مرگ، پشيمانى و ندامت سودى ندارد و تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران تقصيرات به جايى نمى رسد. 🔅 مى فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَني إِلَى أَجَل قَريب فَأصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحينَ; از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق کنيد پيش از آن که مرگ يکى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگار را چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخير نينداختى تا در راه خدا صدقه دهم و از صالحان باشم!» و بلافاصله مى افزايد: «وَ لَنْ يُؤَخِّرَاللهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللهُ خَبيرٌ بِمَآ تَعْمَلُونَ; خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخير نمى اندازد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.»
۹۵ 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 (خداوند) او را هنگامى مبعوث کرد که مردم در حيرت و گمراهى، سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور; هوا و هوسهاى سرکش آنها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبزرگ بينى آنها را به پرتگاه افکنده و جاهليّتِ شديد آنها را سبک مغز ساخته بود، و در ناپايدارى امور و بلاى جهل، حيران و سرگردان بودند. در اين هنگام، پيامبر در نصيحت آنها، نهايت کوشش را به خرج داد (و با سخنان دلنشين و منطقى در آنها نفوذ کرد;) در راه راست حرکت مى نمود (و مردم را به دنبال خود، به حرکت وا مى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نيکو دعوت مى کرد 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۵ 🔸خطبه در يك نگاه: هدف از بيان اين خطبه، ذكر عظمت اسلام از يك سو، و عظمت آورنده آن از سوى ديگر است؛ چرا كه در خطبه، وضع مردم قبل و بعد از ظهور اسلام با هم مقايسه شده است و از اين مقايسه به خوبى مى توان فهميد كه تا چه حد، كار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عظمت دارد كه آن جامعه فوق العاده منحطّ جاهلى را به جامعه مترقّى و نوين اسلامى تبديل كرد. ✨نورى که در تاريکى درخشيد: 👈بارها در نهج البلاغه امام(عليه السلام) به تشريح وضع زمان جاهليّت عرب پرداخته و با تعبيراتى روشن، ترسيم زنده اى از آن زمان کرده است; تا نسلِ جديد عصر آن حضرت - که زمان جاهليّت را درک نکرده بودند - به عظمت انقلاب اسلامى پى برند و بدانند چه کار بزرگى انجام شده است و نيز از اين طريق، به مقام والاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) آشناتر شوند; چرا که ايجاد چنين تحوّل عظيمى اراده اى آهنين، استقامتى بى نظير و تدبيرى بسيار عالى و برنامه اى روشن لازم دارد، که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) واجد همه آنها بود. امام(عليه السلام) در اين خطبه، ضمن هفت جمله وضع عصر جاهليّت را کاملا تبيين مى کند. ✅در نخستين و دومين جمله چنين مى فرمايد: «خداوند او را زمانى مبعوث کرد که مردم در حيرت و گمراهى سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور». (بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِي حَيْرَة، وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَة). 👈بى شک، ضلالت و گمراهى اگر توأم با سرگردانى نباشد، ممکن است انسان خود را از آن نجات دهد; مانند کسى که راه را گم کرده و از قرائن، طريق نجات را به دست مى آورد; بدبختى آنجا است که گمراهى با حيرت و سرگردانى همراه باشد و مردم در دوران جاهليّت چنين بودند. 👈«حَاطِب» به کسى گفته مى شود که هيزم جمع آورى کند. مردم عصر جاهليّت، در عين گرفتارى در ميان شعله هاى فتنه🔥، همواره هيزم بر آتش آن مى افزودند و مشکل عظيم آنها همين بود که هيزم آور فتنه ها بودند. ✅در سومين و چهارمين جمله مى افزايد: «هوا و هوس هاى سرکش آنها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبرتربينى آنها را به پرتگاه افکنده بود». (قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الأَهْوَآءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِيَاءُ). 👈بديهى است حاکميّت هوا و هوس، جامعه را به پرتگاه مى کشاند و هنگامى که خود بزرگ بينى به آن افزوده شود، مردم را در پرتگاه ساقط مى کند. ✅در سه جمله آخر مى فرمايد: «جاهليّت شديد، آنها را سبک مغز ساخته و در ناپايدارى امور و بلاى جهل حيران و سرگردان بودند». (وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِليَّةُ الْجَهْلاَءُ; حَيَارَى فِي زَلْزَال مِنَ الأَمْرِ، وَ بَلاَء مِنَ الْجَهْلِ). 👈به اين ترتيب، ريشه اصلى بدبختى آنها جهل و گمراهى وهواپرستى و فتنه گرى و تکّبر بود; صفات زشت و ناپسندى که هر يک از آنها در جامعه اى پيدا شود، براى سقوط آن کافى است; تا چه رسد که همه آنها يکجا جمع باشد!😰 👈از اينجا روشن مى شود که مشکلات عصر جاهليّت تا چه اندازه زياد، و پيچيده و نگران کننده بود و نيز روشن مى شود کسى که بر آنها غلبه يافت، به يقين مؤيَّد به تأييدات الهى و امدادهاى غيبى بوده است. ✅در پايان اين خطبه، به برنامه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده و در جمله هاى کوتاهى حقّ سخن را ادا مى کند; مى فرمايد: «در اين هنگام، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در نصيحت آنها نهايت کوشش را به خرج داد، (و با سخنان دلنشين و منطقى و حساب شده خود و استمداد از وحى آسمانى، به تدريج در آنها نفوذ کرد!)». (فَبَالَغَ (صلى الله عليه وآله) فِي النَّصِيحَةِ). ✅«و در راه راست حرکت مى نمود (و مردم را به دنبال خود به حرکت وا مى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نيکو دعوت مى کرد». (وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِکْمَةِ، وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ). 👈در واقع، ابزار پيشرفت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) در چهار چيز خلاصه شده: ✨نخست، نصيحت و خيرخواهى، به طورى که مردم باور کرده بودند او براى نجات آنها تلاش مى کند. ✨ سپس، اهل عمل بودن که خود بر طريقه اى گام بر مى داشت که به آن دعوت کرده بود ✨و سوم، مردمى را که گرفتار جاهليّت سخت و بلاى نادانى و حيرت و سرگردانى بودند به علم و دانش فرا خواند ✨ و سرانجام، به مواعظ حسنه و خطابه هاى عاطفى که در اعماق قلب نفوذ مى کرد، دعوت نمود. 🔰جمعى از «شارحان نهج البلاغه» براى دو جمله اخير، تفسير ديگرى ذکر کرده اند و گفته اند: پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مردم را به وسيله حکمت و موعظه حسنه به سوى خدا دعوت کرد. همان گونه که در آيه شريفه: «أُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» آمده است. 👈امّا با توجه به جمله هاى قبل، که امام(عليه السلام) عامل بدبختى آنها را «جاهليّت جَهْلاَء» و «بَلاَء مِنَ الْجَهْلِ» شمرده است، تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد.✔️
۹۶(بخش۱) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 ستايش مخصوص خداوندى است که نخستين هستى است، و چيزى قبل از او نبوده است; و آخرين هستى است، و چيزى بعد از او نيست; او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چيزى نيست; و باطن و مخفى است، که چيزى از او مخفى تر نتوان يافت. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۶(بخش۱) 💠خطبه در يك نگاه: امام عليه السلام در اين خطبه به طور عمده از دو چيز بحث مى فرمايد: 1⃣ نخست، اشاره به قسمتى از اسماى حسناى خداوند مى نمايد و او را به اين اوصاف مدح و ستايش مى كند. 2⃣ سپس، به بيان بخشى از فضائل پيامبر گرامى اسلام پرداخته و از اصل و نسب شريف آن حضرت و سپس قيام شجاعانه او- كه سبب خاموش شدن آتش فتنه و محو كينه ها از سينه ها گرديد- سخن مى گويد. 💠آغاز و انجام او است! در بخش اوّل اين خطبه، اشاره به بعضى از صفات پرودگار شده و عمدتاً روى «اوّل» و «آخر» بودن خداوند و «ظاهر» و «باطن» بودن ذات پاکش، تکيه گرديده است: ✅ مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندى است که نخستين هستى است و چيزى قبل از او نبوده و آخرين هستى است و چيزى بعد از او نيست». (أَلْحَمْدُلِلّهِ الأَوَّلِ فَلاَ شَىْءَ قَبْلَهُ، وَ الآخِرِ فَلاَ شَىْءَ بَعْدَهُ). ✅«او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چيزى نيست، و باطن و مخفى است، که چيزى از او مخفى تر نتوان يافت». (وَ الظَّاهِرِ فَلاَ شَىْءَ فَوْقَهُ، وَ الْبَاطِنِ فَلاَ شَىْءَ دُونَهُ). 👈اوّل و آخر بودن خداوند به معناى ازليّت و ابديّت ذات پاک اوست; زيرا اوّليت او، نه به معناى آغازگر زمانى است; چرا که در اين صورت محصور در دايره زمان مى شود و نه آغازگر از نظر مکان; چرا که محصور در دايره مکان مى گردد; بلکه آغازگر بودن او به اين معناست که ذات پاک ازلى او، سرچشمه تمام هستى هاست و همه موجودات از او نشأت گرفته اند. 👈همچنين پايان بودن او، به معناى پايان زمانى و مکانى نيست; بلکه مفهومش آن است که ذاتش ابدى مى باشد، و بقاى موجودات بسته به بقاى اوست و آنگاه که همه چيز فانى شود، او باقى است: (کُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلاَلِ وَ الإِکْرامِ) کوتاه سخن اينکه: او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است و اوست که بعد از فناى جهان نيز خواهد بود. 👈توصيف او به «ظاهر» و «باطن»، تعبير ديگرى از احاطه وجود بى پايان او نسبت به همه چيز است. از همه چيز ظاهرتر است، چرا که آثارش تمام جهان را پر کرده; و از همه چيز مخفى تر است، چرا که کنه ذاتش ناشناخته است! 👥بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» احتمالات ديگرى درباره ظاهر و باطن بودن خداوند داده اند; از جمله اينکه: 👈منظور از ظاهر اين است که او بر همه چيز غالب است و چيزى بر او غلبه پيدا نمى کند و ديگر اينکه منظور از ظاهر اين است که او برتر از همه اشيا مى باشد: ولى مطابق اين دو تفسير، مفهوم باطن به قرينه مقابله چندان روشن نيست و مناسب تر همان تفسير اوّل است; که او از نظر آثار وجوديش بقدرى ظاهر و آشکار است که هيچ چيز مانند او نيست; زمين🌎، آسمان🌫، گياهان🌱، حيوانات 🐐🐑و انسان ها، دريا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست; ولى با اين حال، کنه ذاتش چنان مخفى است که احدى به آن راه ندارد; زيرا انسان محدود، کنه آن وجود نامحدود را نمى تواند درک کند. 🔅در دعاى پربار و معروف امام حسين(عليه السلام) (مشهور به دعاى عرفه) مى خوانيم: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْکَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُؤنَ الآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْکَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَتَرَاکَ عَلَيْهَا رَقِيباً.» 🔸شاعر فارسى زبان همين مضمون را در اشعار لطيف خود بازگو کرده: کى رفته اى ز دل که تمنّا کنم تو را        کى گشته اى نهفته که پيدا کنم تو را! با صد هزار جلوه برون آمدى که من         با صد هزار ديده تماشا کنم تو را!
۹۶(بخش۲) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 جايگاه او بهترين جايگاه و محلّ رويش او شريف ترين محلها بود. در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش يافت. دلهاى نيکوکاران شيفته او گشت و چشمها(ى حق جويان) به سوى او متوجّه شد. خداوند به برکت وجود او، کينه ها را مدفون ساخت و آتش دشمنى ها را فرو نشاند; افراد دور افتاده را به وسيله او به هم نزديک و برادر ساخت و نزديکانى را (که در ايمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود. ذليلان (پاکدل و محروم) را به وسيله او عزّت بخشيد و عزيزان (خودخواه) را ذليل ساخت. سخنش بيان بود و سکوتش زبان. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۶(بخش۲) 🔰سخنانش بيان بود و سکوتش پرمعنا: در اين خطبه کوتاه، امام(عليه السلام) اوصافى براى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بيان مى کند که هر يک از ديگرى پرمعناتر است. نخست از اساس و ريشه خانوادگى و جايگاه تولّد او شروع مى کند; ✅مى فرمايد: «جايگاه او بهترين جايگاه و محلّ رويش او شريف ترين محلها بود; در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش يافت». (مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِت، فِي مَعَادِنِ الْکَرَامَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ). 👈منظور از «مُستقرّ» و «مَنبت» رحم مادران پاک و صلب پدران موحّد و با ايمان بود. همانگونه که در زيارات معصومين نيز به آن اشاره شده است همان گونه که در زيارت امام حسين(عليه السلام)، مشهور به «زيارت وارث» آمده: «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِي الأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ، وَ الأَرْحَامِ الْمُطَّهَرَةِ». 👈اين سخن در مورد شخص پيامبر از زبان خودش نيز نقل شده است. همان گونه که «فخر رازى» در تفسير آيه «وَ تَقَلُّبَکَ فِي السَّاجِدِيَنَ» نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «لَمْ أَزَلْ أُنْقَلُ مِنْ أَصْلاَبِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ; پيوسته من از صلب پدران پاک، به رحم مادران پاکدامن انتقال مى يافتم». 👈«معادن کرامت» و «مماهد سلامت» نيز تأکيدى بر آن است و يا اشاره به اين است که پدران و اجداد و مادران پيامبر اسلام، علاوه بر پاکدامنى و ايمان، داراى فضايل انسانى، و از عيوب اخلاقى پاک بودند.💯 👈اين احتمال نيز در تفسير جمله هاى بالا داده شده که منظور از «مُستقرّ» مدينه است که قرارگاه پيامبر بود و منظور از «مَنبت» مکّه است که محلّ تولّد آن حضرت به شمار مى رود. ولى تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد; مخصوصاً با توجّه به جمله «فِي مَعَادِنِ الْکَراَمَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ».✔️ ✅سپس به جاذبه هاى اخلاقى پيامبر پرداخته، مى فرمايد: «دلهاى نيکوکاران، شيفته او گشت و چشمها (ى حق جويان) به سوى او متوجّه شد». (قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الأَبْرَارِ، وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الأَبْصَارِ). 👈به راستى پيامبر اسلام چنين بود! جاذبه هاى اخلاقى او: دلها را به سوى خود جذب مى کرد. ✅سپس در سومين مرحله به بخشى از برنامه هاى اجتماعى آن حضرت اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند به برکت وجود او، کينه ها را مدفون ساخت و آتش فتنه ها🔥 و دشمنى ها را خاموش نمود». «دَفَنَ اللهُ بِهِ الضَّغَائِنَ، وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ). ✅«افراد دور افتاده را به وسيله او به هم نزديک و برادر ساخت و (گاه) نزديکانى را (که در ايمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود». (أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً). 👈همان گونه که قرآن مجيد در آيه 62 و 63 سوره «انفال» مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ; او همان کسى است که تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت کرد و دل هاى آنان را با هم الفت داد». در آيه 103 «سوره آل عمران» مى فرمايد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً; و همگى به ريسمان خدا (= قرآن و اسلام) چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دل هاى شما الفت ايجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شديد». ✅سپس به يکى ديگر از الطاف الهى به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند ذليلان پاکدل و (محروم) را به وسيله او عزّت بخشيد و عزيزان (خودخواه) را ذليل ساخت». (أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ). 👈افراد با ايمان و با شخصيّت که به خاطر تهيدستى در چنگال زورمندان بى ايمان گرفتار بودند، خداوند آنها را به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) عزيز ساخت و مديريت هاى مهمّ جامعه اسلامى را به آنها سپرد. ✅در پايان خطبه، به يکى از برجسته ترين صفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده مى فرمايد: «سخنش بيان بود و سکوتش زبان». (کَلاَمُهُ بَياَنٌ، وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ). 👈هر زمان، زبان به سخن مى گشود اسرار حکمت از زبانش فرو مى ريخت و حقايق وحى را تبيين مى کرد; راه نجات را نشان مى داد و پرتگاهها را مشخّص مى نمود و اگر گاهى سکوت مى کرد، سکوتش پرمعنا و پرمفهوم بود. ناراحتى ها و نگرانى ها و عدم رضايت خود را از پاره اى کارها با سکوت نشان مى داد و نادرست بودن سؤالات بيجا را، از همين طريق پاسخ مى گفت و در برابر جاهلانِ بدزبان، از همين سلاح يارى مى جست و گاه با سکوت (با قرائن حاليّه)کارهایی را تقریر و امضا میکرد.
۹۷(بخش۱) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 اگر خداوند، ظالم و ستمگر را مهلت دهد چنان نيست که فرصت مجازات او از دستش برود. او در کمين گاه، بر سر راه ستمگر است و گلوى وى را در دست دارد، هر زمان بخواهد مى فشارد، آن گونه که نتواند آب دهان فرو برد! آگاه باشيد! سوگند به آن کس که جانم در دست قدرت اوست! اين قوم (سپاه شام) سرانجام بر شما پيروز مى شوند، امّا نه به خاطر اين که در حقّانيّت از شما سزاوارترند; بلکه به اين جهت در طريق باطل زمامدارانشان، سريع و کوشا هستند; در حالى که شما در اداى حقّ من سُستى مى کنيد. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
۹۷(بخش۱) 💠خطبه در يك نگاه: با توجه به اينكه شأن ورود اين خطبه -به گونه اى كه شارحان نهج البلاغه نوشته اند- جريان سرپيچى مردم كوفه از فرمان على عليه السلام جهت مقابله با لشكريان غارتگر معاويه بعد از واقعه جنگ نهروان بوده است، امام در بخش اوّل اين خطبه، مردم متمرّد كوفه را با شديدترين عتاب و سرزنش -كه در نوع خود كم نظير يا بى نظير است- رو به رو مى سازد و به اين اميد كه غيرت آنها به جوش آيد و آماده نبرد با ظالمان شوند، آنها را با شلّاق هاى توبيخ مى نوازد و از تعبيرات مختلف، براى بيدار كردن آنها از خواب خرگوشى بهره مى گيرد و مقصود از همه اين توبيخ ها و سرزنش ها آن است كه پيش از سيطره ظالمان بى رحم، بر جان و مال و ناموس آنها و بر حكومت اسلامى، به خود آيند و به پا خيزند و آتش فتنه را خاموش و دست ظالمان را از قلمرو حكومت اسلامى قطع كنند! سپس در بخش ديگرى از اين خطبه، آنها را به پيروى اهل بيت -كه سبب هدايت و نجات آنهاست- دعوت مى كند و در واقع، همان مضمون و محتواى حديث «ثَقَلَين» را به آنها يادآور مى شود.  و در آخرين بخش خطبه، مردم كوفه را با ياران پيامبر اسلام مقايسه مى كند و با اين مقايسه، روشن مى سازد كه چقدر ميان آنها و ياران پيامبر از نظر ايمان و تقوا و عبادت و جهاد و استقامت و شجاعت، تفاوت وجود داشت.