eitaa logo
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
499 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
وقتےبراےِدنیاےِبقیہ‌ازدنیاٺ‌گذشتے میشےدنیاےِیھ‌دنیاآدم! آره همون‌قضیه‌«عزّتِ بعدِ شھادت» اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی🌱🌻 اطلاعاتمونھ⇩ @alahassanenajmeh_ir نـٰاشنـٰاسمونہ⇩ https://harfeto.timefriend.net/16639225622260
مشاهده در ایتا
دانلود
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
يَاصاحِب الزَمـان، لڪَ تهفُو قلوبـاً أنتَ يُوسفها والأمَان...🌸✨ #یاایهاالعزیز🥀✨ #السلام_علیک_یا_قائ
>•🌸‌•< دست‌من‌گیر‌که‌این‌دست ‌همان‌است‌که‌من.. سال‌ها‌ازغم‌هجران‌تو‌ برسرزده‌ام✋🏻:) 🥀✨ 🌱 | | •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پروفایل_دلبرانہ چگونہ باور کنیم کہ دو ماھِ دیگہ دومین سالگرد پروازتون میشہ💔 دو سال خیلیہ؛ قرار بود با آقـــــا برگردین اما . . . خودمان بہتر میدانیم کہ گِرِھ کورِ ظهوریم😞 #حاج_قاسم | #امام_زمان •.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
زنده تراز تو نمی بینم به دنیا ای شهیــــ💔ــــد در کلاس عشق تو استادها بنشسته‌اند😔😔 #رفیق_رفیقتو_در
گیرَم که رُخِ خوبِ تو دَر خواب تَوان دید!🍃 جایے که خیال ِ تو بُوَد، خواب که دارد...🙃♥️ 🎈 🌷🕊 •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
از امـࢪوز قـࢪاࢪه بـا ࢪمـان جـدیـد و زیبـایے بہ نـام دࢪ خـدمت شمـا باشیـم😍🌸💞 باید بخونیدش تا به جذابیت رمان پی ببرید😁😎
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽؛ 📚 پسری بودم ڪه در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده ای مذهبی رشد ڪردمــ و در پایگاه بسیج یڪی از مساجد شہر فعالیت داشتمــ. در دوران مدرسه و سالهای پایانے دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجامــ توانستمــ برای مدتے ڪوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلامــ و فضای معنوی جبہه را تجربه ڪنمــ. راستی من در آن زمان در یڪی از شہرستانہای ڪوچڪ استان اصفہان زندگی مے‌ڪردم . دوران جبهه و جهاد خیلے زود برای من تمامــ شد و حسرتـــ شہادت بر دل من ماند.😢 امــا از آن روز تمـــامـ تلاش خود را در راه ڪسب معنویتــ انجام می‌دادمــ. می‌دانستم ڪه شہدا قبل از جہاد اصغر، در جہاد اکبر مؤفق بودند ،لذا در نوجوانے تمامــ همتــ من این بود ڪه گناه نڪنمــ. وقتے به مسجد می‌رفتم سرمــ پایین بود ڪه نگاهمـ با نامحرمــ برخورد نداشته باشد.😔 یڪ شبــ با خدا خلوتــ ڪردم و خیلی گریه ڪردمــ. در همان حال و هوای هفده‌سالگی از خدا خواستمــ تا من آلوده به این دنیا و زشتی‌ها و گناهان نشومــ. بعد با التماس از خدا خواستمـ تا مرگمــ را زودتر برساند. گفتمــ من نمے‌خواهم باطن آلوده داشته باشمــ. من می‌ترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شومــ و عاقبتــ خود را تباه کنم. لذا به حضرتــ عزرائیل التماس مے‌کردمــ که زودتر به سراغمــ بیاید! چند روز بعد با دوستان مسجدی پیگیری ڪردیمــ تا یڪ ڪاروان مشہد برای اهالی محل و خانواده‌های شہدا راه‌اندازی ڪنیم. با سختیهای فراوان ڪارهای این سفر را انجام دادمــ و قرار شد قبل از ظہر پنجشنبه ڪاروان ما حرڪتــ ڪند. روز چہارشنبه با خستگی زیاد به خانه آمدم. قبل از خواب دوباره به یاد حضرتــ عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم ......😱 ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『 @alahassanenajmeh
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜‌[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽؛ 📚#سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتـ_اوّل پسری بودم ڪه در مسجد و پای منبرها بزر
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽؛ البته آن زمان سن من کمــ بود و فڪر مےڪردمـ ڪار‌ خوبے ‌مےکنمـ. نمیدانستم ڪه اهل‌بیتِ (علیه‌السلام) ما هیچ گاه چنین دعایی نڪرده‌اند. آنہا دنیا را پلے برای رسیدن به مقامات عالیه مےدانستند. خسته بودمــ و سریع خوابمــ برد😴 نیمه های شبــ بیدار شدمــ و نماز شبــ خواندمـ. و خوابیدمــ. بلافاصله دیدمـ جوانی بسیار زیبا بالاے سرمـ ایستاده ، از هیبت و زیبایے او از جا بلند شدمـ و ایستادمـ . با ادبــ سلامـ ڪردم☺️ ایشان فرمود: "با من چکار داری؟؟ چرا اینقدر طلبــ مرڱ می‌ڪنی؟ هنوز نوبتــ شما نرسیده." فہمیدمـ ایشان حضرتــ عزرائیل است. ترسیده بودمـ اما با خود گفتم اگر ایشان اینقدر زیبا و دوستــ داشتنے است چرا مردمـ از او می‌ترسند؟🤔 مےخواستند بروند ڪه با التماس جلو رفتمـ و خواهش ڪردمـ مرا ببرند. التماس‌های من بےفایده بود با اشاره حضرت عزرائیل برگشتمـ به سرجایمـ و گویی محڪــم به زمین خوردمــ!😓 در همان عالمـ خوابــ به ساعتم نگاه کردم. رأس ساعتـ ۱۲ ظہر بود و هوا هم روشن بود! موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدتــ درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدمــ. نیمه شبــ بود. مےخواستمـ بلند شومـ اما نیمه چپــ بدن من شدیدا درد مے کرد.🤕 خوابــ از چشمانمــ رفت. این چه رؤیایی بود؟؟؟ 🤔 واقعـــاً من حضرت عزرائیل را دیدمــ؟؟؟ ایشان چه قدر زیبا بود؟؟......🤗 ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『 @alahassanenajmeh
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜‌[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽؛ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتـ_دوم #گذر_ایام البته آن زمان سن من کمــ بود و
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽؛ روز بعد از صبح دنبال ڪار سفر مشہد بودمــ. همه سوار اتوبوس بودن ڪه متوجه شدمـ رفقای من حڪم سفر را سپاه شہرستان نگرفته اند. سریع موتور پایگاه را روشن ڪردمــ و با سرعتــ به سمتــ سپاه رفتمــ 🏍🏍 در مسیر برگشتـ راننده پیڪان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد ڪرد. حادثه آنقدر شدید بود ڪه من پرت شدم روی کاپوت وسقف ماشین و پشت پیڪان روی زمین افتادم 🤕🤒 نیمه چپــ بدنمــ به شدتــ درد مےکرد راننده پیڪان پیاده شد و بدنش مثل بید مےلرزید‌. فڪر مےکرد حتما مُرده ام ...... ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『 @alahassanenajmeh
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
>•🌸‌•< دست‌من‌گیر‌که‌این‌دست ‌همان‌است‌که‌من.. سال‌ها‌ازغم‌هجران‌تو‌ برسرزده‌ام✋🏻:) #یاایهاالعزیز🥀
سلامے از چشمان منتظر بہ زهرایےترین یوسف.. :)💚 سلامے از من کہ تنهاترینم بہ تو کہ مولاے منے و دردم را مےدانے! اندوهم را مےبینے، دلواپسےام را شاهدے، صدایم را مےشنوے، و دعایم مےکنے🤲🏻! 🥀✨ 🌱🌸 | | •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخر اے دوست نخواهے پرسيد... کہ دل از دورےِ رويت چہ ڪشيد💔؟! کلیپے از 🧡🌸 🍃 •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
~° گفتی:بگو ڪه: در چه خیالی و حال چیست؟ مارا خیال تُست، تُرا در خیال چیست؟🥀💔 ‌ ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
😅 شب سیزده رجب بود🍃. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.🌷 بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود.😇 تعجب کردم😮! همچین ذکری یادم نمی آمد!🤔 خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند.😁 هر چه صبر کردیم خبری نشد🙁. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.😶😐😑😂 بچه ها منفجر شدند از خنــ😂ـــده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیـ📻ــو هـــ🎁ــدیه کردند!😅 •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینایۍ که تو خیابون اینجورے میچرخن همینطور داره کنتر براشون میندازه گناه..! 🌱 👌🏻 •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
به چند ادمین برای پست‌ و ادیت نیازمندیم!@Beautiful_beauty
🌱 گفت:باز هم شهید آوردن؟ یک مشت استخوان شب خواب دید در یک باتلاقه! دستی او را گرفت...✨ گفت:کی هستی؟ گفت:من همان یک مشت استخوانم..!! ↯@alahassanenajmeh
امنیت یعنی: اسرائیل ایرانو تهدید به جنگ کرده ۷۰٪ ایران کلا متوجه نشدن ۳۰٪هم دارن با خبر جوک میسازن😁 🇮🇷¦↫ •.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜‌[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽؛ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتـ_سوم روز بعد از صبح دنبال ڪار سفر مشہد بود
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽؛ یڪ لحظہ با خودمـ گفتمـ : پس جناب عزرائیل به سراغ ما همـ آمدد.☺️ آنقدر تصادفــ شدید بود ڪه فڪر ڪردم الان روح از بدنمـ خارج مےشود ، به ساعت مچے روی دستمـ نگاه ڪردم. ساعتـ دقیقا ۱۲ ظهر بود . نیمه چپ بدنمـ خیلی درد مےڪرد.😣 یڪباره یاد خواب دیشبمـ افتادمـ. با خودمـ گفتمـ: " این تعبیر خوابــ دیشبــ من استــ. من سالمـ مےمانمـ . حضرت عزرائیل گفتــ وقت رفتنمـ نرسیده. زائران امامـ رضا (علیہ السلامـ )منتظرند. باید سریع بروم. " از جا بلند شدمـ. راننده پیڪان گفت : شما سالمے؟؟!!🤔 گفتمـ: بله . موتور را از جلوی پیکان بلند ڪردمـ و روشنش ڪردمـ.🏍 🏍 با اینڪه خیلے درد داشتمــ به سمتـ مسجد حرکتـ ڪردمـ ....... ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『@alahassanenajmeh
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜‌[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽؛ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتـ_چهارمـ #گذر_ایام یڪ لحظہ با خودمـ گفتمـ : پ
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽؛ راننده پیڪان داد زد آهای، مطمئنے سالمے؟؟🗣 بعد با ماشین دنبال من آمد، او فڪر می ڪرد هر لحظه ممڪن استــ ڪه من زمین بخورمـ . کاروان زائران مشہد حرڪت ڪردند . درد آن تصادف و ڪوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشتــ.🤕😖 بعد از آن فہمیدمـ ڪه تا در دنیا فرصتـ هستـ باید برای رضای خــدا ڪار انجامـ دهمـ و دیگر حرفے از مرگ نزنمـ هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغمان خواهند آمد✋ اما همیشه دعا مےڪردمـ مرگ ما با شهادت باشد . در آن ایام تلاش بسیاری ڪردمـ تا مانند برخی رفقایمـ وارد تشکیلات سپاه پاسدارن شومـ. اعتقاد داشتم ڪه لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانے امامــ غایب از نظر است.💚 تلاشهای من بعد از مدتے محقق شد و پس از دوره‌های آموزشی، در اوایل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه شدمــ. این را همـ اضافه ڪنم ڪه من از نظر دوستان و همڪارانمــ، یک شخصیتــ شوخ ولی پرکار دارم . یعنی سعے مےڪنم کاری ڪه به من واگذار شده را درستــ انجامـ دهمـ اما همه رفقا مےدانند ڪه حسابے اهل شوخی و بگو بخند و سرِ ڪار گذاشتن و..... هستمــ🤪 رفقا مےگفتند ڪه هیچ ڪس از همنشینے با من خسته نمےشود . ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『@alahassanenajmeh
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜‌[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽؛ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتـ_پنجمـ #گذر_ایام راننده پیڪان داد زد آهای، م
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽؛ در مانورهای عملیاتے و اردوهای آموزشے، صدای خنده همیشه از چادر ما به گوش مےرسید. مدتے بعد ازدواج ڪردمـ 💍 و مشغول فعالیتــ روزمره شدمـ . خلاصه اینڪه روزگار ما، مثل خیلے از مردمـ دچار روزمرگے شد و طے شد. روزها محل ڪار بودمـ و معمولا شبـ‌ ها با خانواده. برخے شبها نیز در مسجد و یا هیئتــ محل حضور داشتیمـ.🕌 سالہا از حضور من در میان اعضای سپاه گذشتــ. یڪ روز اعلامـ شد ڪه برای یڪ مأموریتــ جنگے آماده شوید. 🗓 سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و تروریستـ های وابسته به آمریکا در شمال غربـ ڪشور و در حوالے پیرانشہر، مردمـ مظلومـ منطقه را به خاڪ و خون ڪشیده بودند. آنہا چند ارتفاع مہـم منطقه را تصرفـ ڪرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نظامے حمله مےڪردند. هر بار ڪه سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده مےشدند نیروهای این گروهڪ تروریستے به شمال عراق فرار مےڪردند. شهریور همان سال و به دنبال شہادت سردار جان‌نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه، نیروهای ویژه به منطقه آمده و عملیاتــ بزرگی را برای پاڪسازی ڪل منطقه تدارڪ دیدند. عملیاتـ به خوبے انجامـ شد و با شہادت چندتن از نیروهای پاسدار، ارتفاعاتــ و کل منطقه مرزی از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاڪسازی شد .💪🇮🇷🇮🇷 من در آن عملیات حضور داشتمــ. یڪ نبرد واقعی نظامے را از نزدیڪ تجربه کردمـ، حس خیلے خوبے بود.😇 آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایمــ داشتمــ ، اما با خود می‌گفتمـ :" ما کجا و توفیق شہادت؟؟" دیگر آن روحیات جوانی و عشق به شهادت در وجود ما ڪمرنگ شده بود. در آن عملیاتــ، به خاطر گرد و غبار و آلودگی خاڪ منطقه و .... چشمان من عفونتــ ڪرد . آلودگی باعث سوزش چشمانمــ شده بود. این سوزش حالت عادی نداشتــ.🤒🤕 ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『@alahassanenajmeh
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
گیرَم که رُخِ خوبِ تو دَر خواب تَوان دید!🍃 جایے که خیال ِ تو بُوَد، خواب که دارد...🙃♥️ #برادرشھیدم🎈
مےشود یاد تو را کرد و کمے گریہ ‌نکرد؟🥀 بہ خدا بعد تو این ‌دل ‌بہ ‌کسے تکیہ ‌ نکرد... :)! 🎈 🌷🕊 •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
💔 ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝ‌ܟܩܝܢ̇ ܙܠܝ‌ܟܝ̤ܩܢ كُلَّ صَباحََ أتَنَفَـسُّ بِحُبِّ الحُسِين(ع)... هر صبح... ب
•♥️🌸• گَر‌شَوَد‌فآنے‌دو‌عآلَم،‌عِشقبآزان‌را‌چہ‌غَم جِلوه‌ے‌ِمَعشوق‌و‌سوزِ‌عِشق‌بآدا‌پایدار...! •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•