eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
210 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 امام خمینی ( ره ) 🌺 صحیفه کامله سجادیه نمونه کامل قرآن شاهد است و از بزرگترین مناجات های عرفانی در خلوتگاه انس است که دست ما کوتاه از نیل به برکات آن است 🎧 لطفا با هدفون گوش کنید ⏰ هر شب ساعت ۲۲
❣دلتنگ که می شوی... پیدایش کن و دردهاي نگفته ات را بروی شانه هايش زار بزن! 💓یافتنش، سخت نیست! یک سلام... راه آغوشش را برایت باز می کند؛ سلام بر تو...صاحب دلها @Alamdarkomeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(ع): هر كه نهايت توان خود را به كار گيرد، به نهايت خواست خود دست يابد. مَن بَذَلَ جُهدَ طاقَتِهِ بَلَغَ كُنهَ إرادَتِهِ. غررالحكم حدیث 8785 💠 @alamdarkomeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رونمایی از تمبر یادبود شهید ابراهیم هادی در مراسم روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه ای
🕊🍃🕊🍃 " شهادت" داستان آن هایے است ڪہ دانستند دنیا جایے بـراے مـاندن نیسٺـ... 🕊 🌷 @Alamdarkomeil
کانال شهید ابراهیم هادی
🕊🍃🕊🍃 " شهادت" داستان #ماندگارے آن هایے است ڪہ دانستند دنیا جایے بـراے مـاندن
زندگی نامه شهید امر به معروف علی خلیلی🌷 علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شد.او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت‌های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد.  به نقل از مادر بزرگوار شهید: فرزند اول من بود و با این که 21 سال بیشتر نداشت، روح بزرگی داشت و در هر جمعی قرار می گرفت اطرافیان را جذب خصوصیات اخلاقی پسندیده خود می کرد. به اطرافیان در هر شرایطی، و تلاش برای رفع مشکلات دیگران از ویژگی های بارز فرزندم بود و من در این 21 سال حتی یک پرخاشگری و ناهنجاری اخلاقی از او ندیدم و این شاید برای این دوره و زمانه خیلی عجیب باشد. شام نیمه شعبان تصمیم می‌گیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. شاید نگران بود. اضطراب اینکه نکند نیمه‌های شب برای هم هیئتی‌های کم سن و سالش خطرساز باشد. غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند. اما در میان راه متوقف شد. به جوش آمد. عده‌ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده کمک می‌طلبید. تاب نیآورد. امر به معروف کرد. محل نگذاشتند. طاقت نیآورد. جلو رفت. جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد. اما لحظاتی بعد... ادامه دارد... @Alamdarkomeil
يا صاحب الزمان ، اقاجان❣ بیا یک جمله یِ امری نیست ❗️ بیا یک خواهشیست ، که در تمامِ لحظاتم جاریست ... العجل مولا جان سلام تنها پادشاه زمین @Alamdarkomeil
(ع): هيچ ثروتى چون عقل نیست، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست. حکمت 54 نهج البلاغه 💠 @alamdarkomeik
کانال شهید ابراهیم هادی
🕊🍃🕊🍃 " شهادت" داستان #ماندگارے آن هایے است ڪہ دانستند دنیا جایے بـراے مـاندن
زندگی نامه شهید علی خلیلی ادامه شب نیمه شعبان به نقل از خود شهید : نیمه شعبان دو سال پیش بود به نظرم ساعت دوازده شب بود که قرار بود دو سه تا از بچه ها را به خانه هایشان برسانیم .خانه های انها خاک سفید بود و هیأت ما هم در نارمک بود. با موتور یکی از دوستان راهی خاک سفید شدیم بعد فلکه اول نه چهارراه سید الشهدا بود به نظرم، من شرح ما وقع یادم نیست چیزی که دوستان تعریف کردند را خدمتتان تعریف میکنم. دیدیم که پنج الی شش نفر دارند دو تا خانوم را اذیت می کنند. شرح ماجرا یادم نیست بچه ها می گویند که داشتند به زور سوار ماشین شان می کردند، که ما رسیدیم. بچه هایی که همراه من بودند کوچک بودند و آن موقع سوم راهنمایی بودند. آنها ایستادند و من از موتور پیاده شدم و رفتم به آنها تذکر دادم ولی گلاویز شدیم و آن دو سه نفر که همراه من بودند آنها هم کتک خوردند و در این حین یه چاقو نمیدونم از پشت بود یا از جلو! نثار ما شد. چاقو تو ناحیه گردن و نزدیک شاهرگم خورد. من همان جا افتادم. آنهایی که چاقو زده بودند همگی فرار کردند. یکی از این دانش آموزهایی که همراه من بود موتور سواری بلد بود و دنبال آنها رفت. شماره پلاک آنها را برداشت.من حدود نیم ساعتی تو خیابان افتاده بودم. بعداز نیم ساعت دو نفر از بچه های شمال شهر داشتند رد میشدند از آنجا ما را دیدند و سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند. من حدود ساعت دوازده و نیم به آنجا رسیدم. دکترها به دوستان ما گفتند، اگر تا نیم ساعت دیگه او را به یک بیمارستان مجهز نرسانید "جان به جان آفرین تسلیم می‌کند". ادامه_دارد @Alamdarkomeil
گذشتن از جوانی ... رستن از دنیا ... چشم بستن روی تمام آرزوها ! چه توجیهی میتواند داشته باشد جز عشـــــــق ... 💠 @Alamdarkomeil
🌺 امام خمینی ( ره ) 🌺 صحیفه کامله سجادیه نمونه کامل قرآن شاهد است و از بزرگترین مناجات های عرفانی در خلوتگاه انس است که دست ما کوتاه از نیل به برکات آن است 🎧 لطفا با هدفون گوش کنید ⏰ هر شب ساعت ۲۲
صبح یعنی تو بخندی دل من باز شود ، پلک بگشایی و از نو غزل آغاز شود ؛ صبح یعنی که دلم گرم نگاهت باشد ، آسمان ، عشق ، زمین با تو هم آواز شود ... صبحتان عطرآگین با یاد شهدا ... @Alamdarkomeil
📸 واکس سرباز رایگان 🔸🔶 بخشندگی با وجود دست تنگ (ع): انسان، به زيورى زيباتر از جوانمردى آراسته نشده است. غررالحكم حدیث 9659 💠 @alamdarkomeil
همین که تو هر صبح در خیال منی ؛ حالِ هر روزِ من خوب است ... 💠 @Alamdarkomeil
یکی از تحول یافتگان سفر راهیان نور گفت: بهمن ماه سال ۱۳۹۶ با خواندن کتاب «سلام بر ابراهیم» با شهید #«ابراهیم_هادی» آشنا شدم و خود را شناختم. احساس کردم شهید هادی هر جمعه برای زیارت من را فرا می‌خواند. گروه جهاد و مقاومت مشرق - گاهی یک سفر، یک شهید یا یک کتاب زمینه‌ساز تغییر می‌شود. تغییری از بی‌هویتی به هویت الهی؛ «ثمانه» دختر جوانی است که هر سه را با هم تجربه می‌کند. وی از روزهایی می‌گوید که هیچ شناختی از خود و ظاهرش نداشت؛ روزهایی که نور برای ثمانه فقط یک تفریح بود، روزهایی که آرامش نداشت، روزهایی از عمر ثمانه که سپری شد تا به امروزی رسید که با افتخار از شهیدی بگوید که باعث تحولش شده است. «ثمانه حیدری» با اشاره به ظاهر خود پیش از تحول اظهار داشت: در یک خانواده مذهبی رشد کردم. از روی عادت نماز می‌خواندم. گاهی که از وقت آن می‌گذشت و قضا می‌شد، بی‌تفاوت بودم. چادر را خود انتخاب کرده و تصور می‌کردم، تنها با سر کردن آن، به تکامل می‌رسم. نمی‌دانستم ارزش دارد. روزه می‌گرفتم و در عزاداری‌ها و مراسمات مذهبی شرکت می‌کردم. امام حسین (ع) را قبول داشتم؛ اما هیچ شناختی از دین و کارهایی که انجام می‌دادم، نداشتم وی ادامه داد: چهار مرتبه عازم سرزمین نور شدم. شنیده بودم، «شهدا مهمان‌های خود را دعوت می‌کنند»؛ اما قبول نداشتم. حتی سال اول به اصرار خانواده ثبت‌نام کردم. هرچند که ظاهرا به بهانه حضور دوستان و برای تفریح ثبت‌نام می‌کردم؛ اما در سفر راهیان نور حالم دگرگون می‌شد. مرتبه سوم و چهارم به اطمینان رسیدم که گمشده‌ام را آن‌جا می‌یابم که هنگام بازگشت آن را جای می‌گذارم. بالاخره عید سال ۱۳۹۶ در پنجمین سفرم به خوزستان، شهدا دستم را گرفتند. ثمانه حیدری می‌گوید: «اکنون دوستان شهیدی دارم که در معرفت بی‌نظیرند». تمام روزهای هفته را لحظه‌شماری می‌کردم که جمعه برسد ثمانه در خصوص تحولات ظاهری و رفتاری خود پس از سفر راهیان نور بیان کرد: تغییرات از حجاب آغاز شد. همه از نوع حجاب من تعجب می‌کردند؛ اما خودم به آرامش رسیده بودم. احساس پوچی نمی‌کردم. نمازهایم با نذری که برای شهدا انجام دادم، با حضور قلب بیش‌تری ادا می‌شود. دیگر نسبت به گلزار شهدا بی‌تفاوت نبودم. تمام روزهای هفته را لحظه‌شماری می‌کردم که جمعه برسد. وی افزود: همچنین پیاده‌روی اربعین حسینی (ع) که بدون شک رزق تحول من بود، مقدمه‌ای برای شناخت بیش‌تر حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) شد. حیدری با اشاره به تاثیرگذاری کتاب «سلام بر ابراهیم» تصریح کرد: بهمن ماه سال ۱۳۹۶ با خواندن کتاب #«سلام_بر_ابراهیم» با شهید «ابراهیم هادی» آشنا شدم و خود را شناختم. پیش از مطالعه کتاب یقین کامل نداشتم که شهدا مهمان‌های خود را انتخاب می‌کنند. بعد از مطالعه کتاب سلام بر ابراهیم، احساس کردم شهید هادی هر جمعه برای زیارت، مرا فرا می‌خواند. برای رفتن به گلزار شهدا لحظه‌شماری می‌کردم؛ نمی‌توانم این احساس را توصیف کنم. 💠 @Alamdarkomeil
کانال شهید ابراهیم هادی
🕊🍃🕊🍃 " شهادت" داستان #ماندگارے آن هایے است ڪہ دانستند دنیا جایے بـراے مـاندن
زندگی نامه شهید امر به معروف علی خلیلی🌷 به نقل از خود شهید : من را ساعت پنج عمل کردند. یعنی از ساعت دوازده و نیم تا پنج دنبال بیمارستان مجهز بودیم. بیست و شش تا بیمارستان پیگیری کردند. ولی هیچ کدام از بیمارستان ها ما را قبول نکردند به خاطر اینکه حالم وخیم بود. آخر ساعت پنج صبح بود که موفق شدیم در در یک بیمارستان عمل کنیم. آنجا بود که زنده ماندیم. بعداز عمل هم تو کما بودم و بعد از یک هفته به هوش آمدم و به خاطر اینکه تمام خون بدنم خالی شده بود سکته مغزی کرده بودم. وضعیت ضارب هم به خاطر اینکه شماره پلاک را برداشته بودند فردا ظهرش دستگیر شدند و به زندان رفتند.خیلی وقت گذشت تا ما رفتیم دادگاه؛حدود چهار پنج ماهی شد فکر می کنم. بعد از آن هم سردار نقدی  تشریف اوردند و یک وکیل گرفتند و خود ایشان بعضی از کارهای مارا پیگیری کردند.در ادامه به دادگاه رفتیم و حدود سه سالی برای ضارب بریدند. ولی برای بقیه دوستان ضارب شصت - هفتاد ضربه شلاق بریدند. الان همه آنها به قید وثیقه آزادند. اگر بخواهید حقیقت را برای تان بگویم من این کار را "امر به معروف" نمی‌گذارم بلکه اسمش را از ناموس می گذارم. دفاع از ناموس مسلمان ها هم برای هر مسلمانی واجب است. من امر به معروف نکردم, دفاع از ناموس مسلمان‌ها کردم. در این حوادث و اتفاقات هیچکس پشت شما نخواهد ایستاد. هیچکس پشت آدم نیست فقط خدا هست که پشت شما می‌ایستد. من در آن لحظه هم که با آنها درگیر شدم به هیچکس امید نداشتم آقا جلو رفتم. ادامه دارد @alamdarkomeil