Haj Mahmood Karimi - Abde Gonahkaret (320).mp3
12.74M
|حاج محمود کریمی|
🪔 خدایا ببخش...
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم
از روزی که تصمیم گرفتیم پستانک را از فاطمهنورا بگیریم، تا روز وداع فقط یکهفته سپری شد.
بعضیها میگفتند برای ترک آسانتر، پستانک را پاره کنیم یا یک چیز تلخ و بدمزه بزنیم بهش، توی یک مقاله هم خواندم که پستانک را بدهیم به پیشی مثلا.
توی کلیپی هم دیدم که یک مادر اینستاگرامی پستانک را بسته بود ته یک بادبادک هلیومی و بچه بادبادک را پر داد سمت آسمان و با پستانک خداحافظیکرد.
ما نشد که هیچکدام از این کارها را انجام بدهیم فقط یکروز صبح هرچه و هرجا گشتیم پستانک را پیدا نکردیم و این گمشدن را توفیق اجباری فرضکردیم و به فال نیک گرفتیم.
دخترک به نبودن پستانک عادت نداشت چون از همان لحظهای که تنها شدهبود پستانک همراه و همدماش بود و خیلی دوستاش داشت و ما خودمان را آماده کردهبودیم برای گریههای طولانی و بیتابیهای مدام.
اما عمر سوگواریاش کم و کوتاه بود.
.
حالا چند وقتی از ترک پستانک میگذرد ولی هر روز یاد و خاطرهاش زندهاست، بیکه گریه کند، نق بزند، بهانه بگیرد.
وسط بازی، وقت خواب، موقع بیرون رفتن از خانه اسماش را میآورد، کمی با دلتنگی پستانک را صدا میزند و بعد میداند که او دیگر نیست، بیتابی نمیکند، انگار که پذیرفته بدون پستانک، "باید زندگی کند."
این اخلاقاش را دوست دارم.
امروز دقیقا یکسال از رفتن مادربزرگم میگذرد و در تمام این ایام، روزی نبوده که از جای خالیاش رنج نکشیدهباشم، حالا باید همین اخلاق فاطمهنورا را تمرین کنم و عادت بدهم خودم را
بیگریه، بینق و بهانهگیری
که جای خالی دوستداشتنیهایم را بپذیرم و
"باید زندگی کنم."
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیز کوچکم
یکماه از آمدن تو به خانه میگذشت که سهنفری رفتیم قم.
آن موقع ابتدای پنجماهگی بودی و در نهایت فهم.
بابا توی حرم یک فیلم از تو گرفته که زلزدهای به دوربین. توی فیلم بابا دارد میگوید که: آوردیمات حرم حضرت معصومه.
حالا تو در انتهای راه دوسالگی و در نهایت فهم، روزی دهبیستبار آن فیلم را نگاه میکنی و با ذوق میگویی: معصومه (:
بابا بخاطر اینکه خانهی حضرت موسی ابنجعفر پر از خنده بود، دیروز برایمان ریسهی نور وصل کرد، شیرینی خرید و به تو کادو داد که اندازهی سن خودت، حضرت معصومه را میشناسی.
میدانی
اینکه روز ولادت یک خانم عزیز و پربرکت، روز تکریم دخترها شده، خیلی قشنگ است دخترکم.
ولی یکروز که بزرگتر شدی برایت تعریف میکنم که دختر متولد اول ذیالقعده، قبل از اینکه به سن دهسالگی برسد عالمه بود، فقه و کلام و شبهه را میشناخت و پدر اماماش، در تایید مقام علمی و شخصیت بزرگ و همهی خوبیهایی که داشت، فرمودهبود: فداها ابوها.
دخترم
بزرگتر که شدی، دنبال (الگو) اگر خواستی بگردی، اهل علم اگر خواستی باشی
حضرت معصومه را که میشناسی، پشت سر همین خانم راهبرو، گم نمیشوی.
اینها را یکروز برایت تبیین میکنم که روز دختر، در درجهی اول روز مدح دختر والای امام کاظم است و بعد زیر سایهاش، روز تکریم رحمتهای خانههامان، مهربانهای لطیف، پاکیزههای خدمتکننده، بابرکتهای نوازشدهنده و فرشتههای صورتی است :)
🌱اینجا فرشتهی نازکدل ما دارد سایهی خودش را میبوسد 😁
توی همهی خانهها، دو سهتا از این گلگلیها باشد اجماعا صلوات 🤲
۱ خرداد ۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم
اَدِر لارا در صفحهی بیست و هشت کتاب "رها و ناهشیار مینویسم" میگوید:
دربارهی خودت نوشتن واقعا به این میماند که رها از هر قید و بندی بگذاری دیگران جای زخمهای روی تنت را ببینند تا جای زخمهای روی تن خودشان به وحشتشان نیندازد.
🌿
همین چند وقت پیش یک زن و شوهر نازنین مهمانمان بودند که بچهدار نمیشدند.
ناباروری ثانویه داشتند و برای فرزند دوم باید کفش آهنی میپوشیدند و صد مدل قرص و دوا مصرف میکردند.
بهشان پیشنهاد دادیم موازی با درمانهایی که غالبا تهاجمی و کمنتیجه است و بدن را فرسوده میکند، به فرزندخوانده هم فکرکنند.
🌱
زن بعد از روزها خبر داد که رفتهاند بهزیستی و نشستهاند توی نوبت بچهدار شدن (:
گفتم این خبر خوش را به گوش شما هم برسانم :)
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۲