eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
949 ویدیو
118 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیها دخترت امشب از این ویرانه راحت می شود آه دور عمه جانم باز خلوت می شود میزبان دختر ، پدر هم با سر آمد سر زده بهتر از این هم مگر اصلا ضیافت می شود هر چه آمد بر سرم را با دل و جان می خرم مثل زهرا مادرم سهمم شهادت می شود پیر کردم عمه را امشب مرا حتما ببر دخترت دارد پدر ، اسباب زحمت می شود میهمان اولی تو که نمی خندی به من مانع درد دلم وقتی که لکنت می شود صبح فردا تازه می فهمند از عالم که رفت ... صبح فردا شام از داغم قیامت می شود صبح فردا کعب نی ها استراحت می کنند دارد از دستم غل و زنجیر راحت می شود صبح فردا زجر گیرد مژدگانی از یزید خون من مثل تو بانی کرامت می شود باز جا می مانَد از این قافله دردانه ات اربعین محروم از فیض زیارت می شود محمد حسین رحیمیان @aleyasein
یا رقیه ادرکنی @aleyasein
در نام‌ فاطمه پنهان است💔 @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای فدایِ دلِ مُنَوَّرتان ای به قربانِ چشمِ كوثرتان وای بر حال جبرئیل او را گر برانید روزی از دَرِتان ای سلیمان، موری آمده است تا مُشَرَّف شود به محضرتان من كی اَم دوره گردِ چشمانت زینبم من همان كبوترتان كودكانم چه ارزشی دارند؟ جان عالم تَصَدُّقِ سَرِتان كرده ام یا أخا دو آئینه نذر چشمِ علی اصغرتان ظهر دیدی چگونه خوش بودند در صُفوف نماز آخرتان به امیدی بزرگشان كردم تا به دستم شوند پرپرتان گر بگویی بمیر می میرند دست بر سینه اند و نوكرتان پای تفسیر، شیرشان دادم پای تفسیرِ گریه آورتان پای تفسیر سوره یِ مریم سوره یِ زخم های پیكرتان تا كه راضی شوی و اِذن دهی پر بگیرند در برابرتان یادشان داده ام قسم بدهند بر ضریح كبود مادرتان بگذار اینكه ذبحشان سازم پای رگ های سرخ حنجرتان علی اكبر لطیفیان @aleyasein
"پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده بند بندم آتش و سینه آتش‌دان شده اشک‌هایم می‌چکد بر لبت یعنی که باز آسمان تشنه‌ام، موسم باران شده بین این گودال سرخ، در دل این قتلگاه دیدمت تنهاترین، غرق در طوفان شده نیزه‌ای خون می‌گریست، پای زخم کاری‌اش قصد زخمی تازه داشت، دشنه‌ای پنهان شده صد نیستان ناله را، هر نفس سر می‌دهم بی سر و سامان توست، آه سرگردان شده... @aleyasein
"گفت رنجور دلش از اثر فاصله‌هاست آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدله‌هاست از چه در خیمه بماند اگر او می‌داند چشم در راه غزالان حرم آبله‌هاست؟ آفتاب است که از زین به زمین افتاده‌ست! شیهۀ اسب یقیناً خبر از زلزله‌هاست نه که هنگام نماز است، عمو در سجده‌ست نکند وقت به پا داشتن نافله‌هاست؟ این طرف محفل پر اشک‌ترین زمزمه‌هاست آن طرف مجلس پر شورترین هلهله‌هاست به یتیمی ز نوک تیر، محبّت کردن جلوۀ بارزی از خُلق خوش حرمله‌هاست! خواستند آینۀ باغ شقایق باشد سینه‌ای که پر آواز پر چلچله‌هاست" @aleyasein
شمسی و روی زمین با روی ماه افتاده‌ای تا اذان مانده چرا در سجده‌گاه افتاده‌ای؟   سینه تنگ و عرصه تنگ و غربت تو می‌کشد زیر دست و پای دشمن بی سپاه افتاده‌ای   گفت بابا دست خود را حایل رویت کنم راست گفته، مثل زهرا بی‌پناه افتاده‌ای   ای عمو از خیمه می‌آیم، کمی آرام باش از چه با زانو به سوی خیمه راه افتاده‌ای   خب معلوم است از پیشانی و ابروی تو با رخت از روی مرکب گاه­گاه افتاده‌ای   در دل گودال جای ماهرویی چون تو نیست یوسف زهرا چرا در بین چاه افتاده‌ای   من به هَل مِن ناصرِ تو آمدم در قتلگاه آمدم دشمن نگوید از نگاه افتاده‌ای @aleyasein
صبر كن پای گلوی تو ذبیحت باشم صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم ذكر الغوث بریده ز لبت می آید سعی كن تشنۀ اذكار صریحت باشم آمدم باز بخندی و بگویی پسرم كشته ومردۀ لبخند ملیحت باشم دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف دم دهم تا دم گودال مسیحت باشم بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل تن پر زخم رسیدم كه ضریحت باشم مانده ام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم خون زخم سر تو بند نیامد چه كنم خرمن موی تو در پنجۀ دشمن دیدم عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم دور تا دور تو از بغض حرامی پر بود پیكرت را هدف نیزه و آهن دیدم سر تقسیم غنائم چقدر دعوا بود دزدی و غارت عمامه و جوشن دیدم شمر بی خیر تو را از بغلم كرد جدا پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم زیر لب آه كشیدی و پر از درد شدم سهم از درد تنت برده ام و مرد شدم @aleyasein
دُرّ یتیمم و به صدف گوهرم ببین در بحر عشق، گوهر جان‌پرورم ببین هفتاد و دومین صدف ساحل توأم ای روح آب، رشحه‌ای از کوثرم ببین من سینه‌سرخ عشق عمویم، پرم بده دست مرا رها کن و بال و پرم ببین چشمم به قتلگاه و عمو مانده زیر تیغ تصویر غربتی‌ست به چشم ترم، ببین با بانگ استغاثهٔ او تیغ می‌شوم برنده‌تر ز تیغ عدو خنجرم ببین پروانه‌ام به پیله واماندنم مخواه در هرم عشق، شعلهٔ خاکسترم ببین دستم کبوتری‌ست که شوق پریدن است چون نبض عمه ملتهب و مضطرم ببین بر من عمو به چشم خریدار بنگر و دست مرا بگیر و از این برترم ببین کوچک‌ترم ز قاسم و دارم دلی بزرگ همچون علی‌اصغر خود اکبرم ببین من کودک برادر تو بودم و کنون در هیأت دلاور و جنگاورم ببین «هل من معین» شنیدم و تکلیف روشن است در التهاب پاسخت اهل حرم ببین هرچند دست یاری من‌ کوچک است و خرد آن حس عاشقانه و جان‌پرورم ببین احرام بسته‌ام که کنم دور تو طواف خیل حرامیان همه دور و برم ببین کوچکتر است قد من از تیغ دشمنان اما سپر برابر‌شان پیکرم ببین ته ماندهٔ شراب شهادت که مانده ‌ا‌ست می‌نوشم و تو مستی از این ساغرم ببین در دست عمه دست کشیدم ز جان خویش حالا به روی سینه گل پرپرم ببین دیشب سرم به شانهٔ آرامش تو بود اکنون به روی سینهٔ خود بی‌سرم ببین @aleyasein
 تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو! سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت من سینه ام دُکان محبّت‌فروشی است آهن‌فروش از چه دُکان مرا گرفت دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟ چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است این نیش‌های نیزه توان مرا گرفت پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من ریگ روان، همه جریان مرا گرفت @aleyasein