eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
833 ویدیو
111 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت الااسلام به دست باد ....نه !صیاد افتاده است موی تو فدای زلف بی تابت پسر های عموی تو لب تو آب را می زد صدا اما نمی دانم به جای آن چه شدکه سنگ می آمدبه سوی تو به دیدار لب تو سنگ آمد شد عقیق سرخ زبانزد شد میان سنگـ دلها خلق و خوی تو لبالب شد وجودت از حسن خون لبت شاهد حسن لبریز شد وقت شهادت از سبوی تو ز داغت آینه از طاقچه افتاد و قاسم شد میان سینه اش وقتی نشد حک عکس روی تو شبیه گوشواره گم شدی در کوچه ی نیزه بگو بابا بیاید از مدینه جست و جوی تو بلای سخت در کام کریمان بازشیرین است عسل در کام نیزه ریخته خون گلوی تو @aleyasein
حجت الاسلام شد مقدر که شود جام ؛حسن باده حسین بنویسید حسن خوانده شود ساده حسین قاسم ای پنجره ی باز شده رو به بقیع مجتبای حرمی و به تو دل داده حسین داغ سرخ تو مبادا جگرش را بدرد آه ای اکبر و ای اصغر و سجاد حسین نیزه ها هلهله کردند به روی بدنت تا به بالا نرود ناله و فریاد حسین نعلها روی تنت نقش ضریحی زده اند تا شود سینه ی تو پنجره ی فولاد حسین دست و پا می زنی افتاده عمو یاد حسین زخم پهلوی تو آورد که را یاد حسین مجمع کوچه و گودال شده روضه ی تو هم حسن پیش تو جان داده هم افتاده حسین @aleyasein
سوگند میخورم به خداوند فاطمه اصلاً نبوده، نیست همانند فاطمه یا فاطرُ بِفاطمَه یعنی که فرق نیست جز این که او خدا بْوَد و بنده ، فاطمه مشکات خانواده ی مولاست نور او نور بهشت ، جلوه ی لبخند فاطمه جودش میان اهل مدینه زبانزد است بانوی آسمانی و بخشنده ، فاطمه او جای خود ، وسایل او هم مقدس است چادر نماز یا که گلوبند فاطمه بیخود که نیست سینه ی ما تیر میکشد باشد شریک فاطمه ، فرزند فاطمه آری غرور چادر زهرا لگد شده بعدش علی خجل شد و شرمنده فاطمه 🔸شاعر: @aleyasein
فهمید عالم رحمت سرشار را؟ نه راز دل گنجینة الاسرار را؟ نه او نیمه ی شب درد را از یاد برده اما دم "الجار ثم الدار" را نه در آستان "ادخلوها بسلامٍ" گل را پذیرا می شوند و خار را نه روح الامین را می شناسد خانه ی او اما هیاهو و هجوم نار را نه جانم فدای آن کسی که بین کوچه جان می دهد، یک تار موی یار را نه از ضربه سیلی نوشته "بیت الاحزان" اما کنایه، حرف معنادار را، نه شاید ببخشد زهر را مظلوم کوچه اما یقینا آن در و دیوار را نه داغ شهیده خلق را از پای انداخت اما نمی دانم چرا مسمار را نه گفته لهوف از روضه گودال، آری اما عبور از کوچه و بازار را نه حجت الاسلام @aleyasein
فهمید عالم رحمت سرشار را؟ نه راز دل گنجینة الاسرار را؟ نه او نیمه ی شب درد را از یاد برده اما دم "الجار ثم الدار" را نه در آستان "ادخلوها بسلامٍ" گل را پذیرا می شوند و خار را نه روح الامین را می شناسد خانه ی او اما هیاهو و هجوم نار را نه جانم فدای آن کسی که بین کوچه جان می دهد، یک تار موی یار را نه از ضربه سیلی نوشته "بیت الاحزان" اما کنایه، حرف معنادار را، نه شاید ببخشد زهر را مظلوم کوچه اما یقینا آن در و دیوار را نه داغ شهیده خلق را از پای انداخت اما نمی دانم چرا مسمار را نه گفته لهوف از روضه گودال، آری اما عبور از کوچه و بازار را نه حجت الاسلام @aleyasein
همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد دو فرزندش دم "یا نور" و "یا قدوس" او هستند دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد یکی پهلوش شد زخمی، یکی بازوش شد زخمی مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد @aleyasein
صبر كن پای گلوی تو ذبیحت باشم صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم ذكر الغوث بریده ز لبت می آید سعی كن تشنۀ اذكار صریحت باشم آمدم باز بخندی و بگویی پسرم كشته ومردۀ لبخند ملیحت باشم دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف دم دهم تا دم گودال مسیحت باشم بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل تن پر زخم رسیدم كه ضریحت باشم مانده ام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم خون زخم سر تو بند نیامد چه كنم خرمن موی تو در پنجۀ دشمن دیدم عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم دور تا دور تو از بغض حرامی پر بود پیكرت را هدف نیزه و آهن دیدم سر تقسیم غنائم چقدر دعوا بود دزدی و غارت عمامه و جوشن دیدم شمر بی خیر تو را از بغلم كرد جدا پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم زیر لب آه كشیدی و پر از درد شدم سهم از درد تنت برده ام و مرد شدم @aleyasein
علیهاالسلام 🔹پنجره فولاد🔹 صحبت از دستی که رزق خلق را می‌داد، شد هر کجا شد حرف ازآن بانو، به نیکی یاد شد گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد از پر سجاده‌اش روح‌القدس ایجاد شد او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد حُر هم از یُمن ادب بر نام او آزاد شد... معنی نازک برای روضه‌اش آورده‌ام وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود دست او روزی‌رسان خانۀ‌ صیاد شد این در آتش گرفته نیز حاجت می‌دهد این در آتش گرفته، پنجره فولاد شد روضۀ‌ مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد تا مصیبت‌خوان کوچه صورت مقداد شد... @aleyasein
میان هلهله سینه مجال آه نداشت برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت درست مثل فدک پاره‌پاره شد جگرش شبیه مادر خود حال روبه‌راه نداشت میان حجره کسی وقت احتضار نبود چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست به تشنه‌ای نرسیدن مگر گناه نداشت سپاه حرمله در پشت در به صف بودند حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی‌اثر می‌ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت... @aleyasein
میان هلهله سینه مجال آه نداشت برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت درست مثل فدک پاره‌پاره شد جگرش شبیه مادر خود حال روبه‌راه نداشت میان حجره کسی وقت احتضار نبود چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست به تشنه‌ای نرسیدن مگر گناه نداشت سپاه حرمله در پشت در به صف بودند حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی‌اثر می‌ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت... @aleyaseim
﷽ همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد دو فرزندش دم "یا نور" و "یا قدوس" او هستند دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند  دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد یکی پهلوش شد زخمی، یکی  بازوش شد زخمی مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد @aleyasein
﷽ باده ها سرمست چشم می فروش او شدند موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشراست رعدها سرباز لبهای خموش او شدند زهر نوشاندند براو جعده های نیزه دار نیزه ها گریان جسم سبز پوش او شدند قد و بالایش شبیه ساقی این دشت شد تیغ های تشنه یعنی جرعه نوش او شدند سخت جان داد و دل دلسنگها را آب کرد سنگها گریه کنان سخت کوش او شدند شعر لایوم کیومک خواند با پهلوی زخم کوچه ها وصل به گودال از سروش اوشدند روی نی ماه عسل می رفت داماد حسین در کنارش عون و اکبر ساقدوش اوشدند @aleyasein
باده ها سرمست چشم می فروش او شدند موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشراست رعدها سرباز لبهای خموش او شدند زهر نوشاندند براو جعده های نیزه دار نیزه ها گریان جسم سبز پوش او شدند قد و بالایش شبیه ساقی این دشت شد تیغ های تشنه یعنی جرعه نوش او شدند سخت جان داد و دل دلسنگها را آب کرد سنگها گریه کنان سخت کوش او شدند شعر لایوم کیومک خواند با پهلوی زخم کوچه ها وصل به گودال از سروش اوشدند روی نی ماه عسل می رفت داماد حسین در کنارش عون و اکبر ساقدوش اوشدند @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ میان هلهله سینه مجال آه نداشت برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت درست مثل فدک پاره‌پاره شد جگرش شبیه مادر خود حال روبه‌راه نداشت میان حجره کسی وقت احتضار نبود چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست به تشنه‌ای نرسیدن مگر گناه نداشت سپاه حرمله در پشت در به صف بودند حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی‌اثر می‌ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت... @aleyasein