#سردار_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قصیده_واره
🔹سلام سردار🔹
زمان! به هوش آ، زمین! خبردار
که صبح برخاست، صبح دیدار
چه صبح نابی! چه آفتابی!
چقدر روشن، چقدر سرشار
قسم به والشمسهای قرآن
قسم به فانوسهای بیدار
قسم به از بندِ خویش رَستن
قسم به مردان خویشتندار
قسم به والعادیات ضبحا
قسم به آیات فتح و ایثار
قسم به بامرگزیستنها
به ایستادن میان رگبار
چه فرق دارد دمشق و غزه
عراق و ایران؟ یکیست پیکار
بلند بادا همیشه نامت
سرت سلامت سلام سردار
به جز تو اینسان، به جوهر جان
که داده پاسخ به أینَ عمّار
اگرچه بالاتری از آنان
به سرو میمانی و سپیدار
به یار میمانی و سپاهش
به سیصد و سیزده علمدار
خوشا اگر چون تو، هرچه سرمست
خوشا اگرچون تو، هرچه دیندار
نه دینِ در شب گریختنها
نه دینِ دنیا، نه دینِ دینار
تو سیفالاسلام روزگاری
ولی نه از دینِ خود طلبکار
به خویش میپیچی از لطافت
به پای طفلی اگر رَوَد خار...
تو اهل اینجا نه! از بهشتی
تو اهل پروازی و سبکبار
نه اهل آن سجدههای سطحی
نه اهل آن روزههای شکدار
قسم که «مَن ینتظر...» تویی تو
قسم به این زخمهای بسیار
بلند بادا همیشه نامت
سرت سلامت سلام سردار
#میلاد_عرفانپور
@aleyasein
#سردار_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#غزل
🔹آخرین لبخند🔹
در نگاهت دیدهایم این وصف بیمانند را
پاکی الوند را، بیباکی اروند را
در شب خوف و خطر اعجاز تکبیرت شکست
هم سکوت شهر را، هم میلههای بند را
نقش سرخ سربلندی مانده بر پیشانیات
بیگمان دست شهیدی بسته این سربند را
در قدمهای پدر شوری حماسی دیدهایم
حال میبینیم گام محکم فرزند را
آری از اسطوره میگویند در افسانهها
ما به چشم خویش دیدیم آنچه میگویند را
دید چشم آسمان روی لب پر خون تو
بین آغوش شهیدان آخرین لبخند را
#سیدمحمدجواد_شرافت
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
بوی حرم آمد و بیرق غم میکشیم
چشمِ ترِ خویش بر شانهی هم میکشیم
گرچه چهل سال است ظلم و ستم میکشیم
راه حسین است و ما باز علَم میکشیم
ما که قسم خوردهایم پای قسم میکشیم
فاطمیه آمد و سینه پریشان کنیم
یادِ سلیمانِ عشق یادِ شهیدان کنیم
مجلسِ روضه به پاست نالهی سوزان کنیم
حاجت یکسال را عرضه به جانان کنیم
سر به درِ خانهی اهل کَرَم میکِشیم
آه که از بازویش هیچ شکایت نکرد
وای که بر پهلویش هیچ عنایت نکرد
مادرِ ما را کسی گرچه عیادت نکرد
لیک به غیر از علی فاطمه صحبت نکرد
پای علی صد بلا در دل غم میکِشیم
فاطمه فرموده است مرد ولایت بمان
گر همه ره کج کنند با همه غیرت بمان
گفت که در فتنه بر راهِ بصیرت بمان
هرچه که داری بده تا به شهادت بمان
سیرهی زهراست و تیغ دودَم میکشیم
آنچه که داریم ما یک دل طوفانی است
آنچه که مانده کنون راهِ سلیمانی است
گفت:" به صهیون بگو لحظهی پایانی است
وقتِ تماشای ما وقت پشیمانی است
بر روی نامِ شما زود قلم میکشیم"
خواستهام از خدا تا که مُرادم دهد
تا که بسوزاندم تا که به بادم دهد
مثل شهیدی که ماند عشق به یادم دهد
وای اگر رهبرم حکمِ جهادم دهد
هرچه که مستکبر است زیر قدم میکشیم
یادِ تو را بعد از این بین حرم میکنیم
یاد علمدار با مشک و عَلم میکنیم
یادِ عمود و سر و دست قلم میکنیم
باش که این جمله را زود دودَم میکنیم
روی تِلآویوها خاکِ عدم میکشیم
می رسد آنروز که دیدهی گریان ما
مینگرد بر حرم ، بر حرمِ جان ما
میرسد آندم که با همتِ دستان ما
فاطمه دارد حرم در حسنستانِ ما
صاحب ما میرسد طرح حرم میکشیم
(حسن لطفی ۰۰/۱۰/۱۰)
@aleyasein
#علامه_مصباح_یزدی
#قصیده_واره
🔹عزیزِ سفرکرده🔹
کجاست آن که دلش چشمهسار حکمت بود
کجاست آن که رخش آبشار رحمت بود
کجاست آن که وجودش نثار قرآن شد
کجاست آن که دلش آشنای عترت بود
کجاست آن که به یک عمر چون طلیعۀ صبح
صبور و صالح و صدیق و با صلابت بود
قسم به آیه «اللهُ نور» مثل صباح
چراغ باور و مصباح هر هدایت بود
شب از طهارت روحش هزار خاطره داشت
مگر که نافلۀ او هزار رکعت بود؟
چه عاشقانه گره خورد کربلا و نماز
به سجدههاش که با عطر مهر تربت بود
شب از ستارۀ اشکش فروغ کثرت داشت
اگرچه پرتویی از آفتاب وحدت بود
«وَ مَن یُهاجِر» قرآن در او تجلی کرد
مجاهدانه همه عمر گرم هجرت بود
همیشه در سر او شوق کار خالص بود
همیشه در دل او آرزوی خدمت بود
جهان دین و سیاست همیشه اذعان داشت
سیاستش همه آیینۀ دیانت بود
غبار فتنه چو برخاست او چنان عمار
بصیر و صاحب فکر و بلندهمت بود
شکست هیمنۀ فتنههای دوران را
به آن کلام که لبریز از صراحت بود
نشان اهل جهان داد پایداری را
همان که اسوۀ ایثار و استقامت بود
چه عاشقانه در این فاطمیه رحلت کرد
کسی که در دلش از فاطمه محبت بود
مگر قرار نهادهست با سلیمانی
برای سیزده دی که روز رحلت بود
اگرچه ماتم او موجب تأثر شد،
اگرچه ضایعۀ رحلتش خسارت بود،
همیشه در دل تاریخ نام او باقیست
که آن عزیزِ سفرکرده بینهایت بود
#جواد_محمدزمانی
@aleyasein