1_1566228340.mp3
14.09M
﷽
سرنوشتیُ که نگات می سازه دوس دارم
هرچی که منو یادتو میندازه دوس دارم
@aleyasein
1_1204832603.mp3
15.34M
﷽
ضامن آهو
یعنی من از یه آهو کمترم ؟
بانوای سید رضا نریمانی
@aleyasein
1_1206676169.mp3
18.01M
﷽
سلطان عالَم
یا مَن یُسَمّی بالّرَئُوف
@aleyasein
#ساعت_هشت
#امام_رضا
شاعری دل داده ابراز ارادت می کند
درکنار دفتر شعرش عبادت می کند
هر که می آید به شوق حضرت از باب الجواد
بیشتر از دیگران بر او عنایت می کند
یک نشان سبز در دستان خدّام حرم
تا بهشت نور زائر را هدایت می کند
دل شکسته می رسیم اینجا ولی این مهربان
با مرام خود دل ما را مرمّت می کند
در نگاه هر مسافر می توان فهمید که...
می رسد روزی که سمت توس هجرت می کند
شاعری میگفت که خورشید هنگام زوال
بر سریر زرد گنبد استراحت می کند
"حجت الله" است و بین ما به نامی مستعار
"ضامن آهو" شده ما را اجابت می کند
تو ولیّ نعمت ما هستی! و پروردگار
با ولای تو به ما اتمام نعمت می کند
وعده هایی را که بر زوّار کویت داده ای
زائرین را سخت مشتاق زیارت می کند
مثل تو سلطان ندیدم من که در اوج جلال
باز هم حال رعیّت را رعایت می کند
زیر و رو می کرد دل ها مگر در زیر و بم
قاری نقاره ات قرآن قرائت می کند
آن مریض لاعلاجی که سراپا درد بود
بعد شب ها پیش تو یک خواب راحت می کند
رد شده ساعت ز هشت و عاشقی آشفته حال
ناامیدانه نگاهی سمت ساعت می کند
با خودش می گفت اگر آقا جوابش را نداد
ساعت نُه با جوادش عرض حاجت می کند
گوشه ی صحنت مگر یوم الحساب دیگری است
پنجره فولاد هم دارد شفاعت می کند
دست هایی پینه بسته، دست در دست ضریح
بعد یک سال آمده تجدید بیعت می کند
گاهی از اوقات هم یک پیک اهلی می رسد
از زبان جمع حیوانات صحبت می کند
درحرم، وقتی که درهای اجابت باز شد
هرکه از تو جز "تو" را خواهد خسارت می کند
جالب است آقا که در کوی شما خورشید هم
از سوی پائین پا قصد زیارت می کند
خادم کوی تو را نازم که با قدری نمک
دردهای لاعلاجی را طبابت می کند
چهار بست و پنج راه و شش حیات و هفت حوض
بر رئوفی شه هشتم دلالت می کند
من نمی دانم چرا در پیش ایوان طلا
هر لبی از مرد سلمانی حکایت می کند
ضامن آهو شدی! روح غزل پرواز کرد
عاشقی دارد به آئینی سرایت می کند
ای رئوف ای مهربان این شاعر شوریده جان
از حضورت آرزوی درک خدمت میکند!
#سید_روح_الله_مؤید
@aleyasein
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
لبیکزنان به جای پیغمبر خفت
ذکر «بِاَبی اَنتَ و اُمّی» به لبش
#محمدجواد_غفورزاده
@aleyasein
#امام_علی علیهالسلام
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
🔹مبدأ دوران🔹
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
#سیدحمیدرضا_برقعی
@aleyasein
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
پای تو دو ماه، عاشقی کرده دلم
دل کندن از این کتیبهها آسان نیست
#سیدعلیرضا_شفیعی
@aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای #حاج_مهدی_رسولی در برنامه شب تاسوعای حسینیه معلی که بیارتباط با وقایع اخیر نیست
@aleyasein
شعر روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف...
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد
داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
وحید محمدی
#مرثیه_فاطمیه
@aleyasein
به همسایۀ دیوار به دیوار وطنم؛ افغانستان
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
گنجشککان به مرگ پر و بال دادهاند
دردا که شعلهور شده باز آشیانتان
نامهربانی از همه عالم چشیدهاید
ای من فدای داغ دل مهربانتان
سر رفته است از لب دیوارتان غروب
در خون تپیده باز افق آسمانتان
کو فرصت درخشش ماه و ستارهها؟
کو چشمروشنی شب بامیانتان؟..
دستش به آبیاری گلها نمیرود
همدست خارهاست مگر باغبانتان؟
این بیبهار ماندن گلخانه تا کجا؟
تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟
عمری ببارد آه که طغیان کند مگر
یک روز رودخانه اشک روانتان
ما غمشریک حادثههایی پر از دریغ
ما در مرور ثانیهها همزبانتان
بعد از هزار و یک شب رنجی که بردهاید
آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟
ای کاش سرنوشت کمی ساده میگرفت
تا سختتر از این نشود امتحانتان
#فاطمه_عارفنژاد
@aleyasein
پدر، امنیت، آرامش
مگر ما سربازانت، مرده باشیم تا شما بغضی کنی ...
@aleyasein