eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
833 ویدیو
111 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعری دل داده ابراز ارادت می کند درکنار دفتر شعرش عبادت می کند هر که می آید به شوق حضرت از باب الجواد بیشتر از دیگران بر او عنایت می کند یک نشان سبز در دستان خدّام حرم تا بهشت نور زائر را هدایت می کند دل شکسته می رسیم اینجا ولی این مهربان با مرام خود دل ما را مرمّت می کند در نگاه هر مسافر می توان فهمید که... می رسد روزی که سمت توس هجرت می کند شاعری میگفت که خورشید هنگام زوال بر سریر زرد گنبد استراحت می کند "حجت الله" است و بین ما به نامی مستعار "ضامن آهو" شده ما را اجابت می کند تو ولیّ نعمت ما هستی! و پروردگار با ولای تو به ما اتمام نعمت می کند وعده هایی را که بر زوّار کویت داده ای زائرین را سخت مشتاق زیارت می کند مثل تو سلطان ندیدم من که در اوج جلال باز هم حال رعیّت را رعایت می کند زیر و رو می کرد دل ها مگر در زیر و بم قاری نقاره ات قرآن قرائت می کند آن مریض لاعلاجی که سراپا درد بود بعد شب ها پیش تو یک خواب راحت می کند رد شده ساعت ز هشت و عاشقی آشفته حال ناامیدانه نگاهی سمت ساعت می کند با خودش می گفت اگر آقا جوابش را نداد ساعت نُه با جوادش عرض حاجت می کند گوشه ی صحنت مگر یوم الحساب دیگری است پنجره فولاد هم دارد شفاعت می کند دست هایی پینه بسته، دست در دست ضریح بعد یک سال آمده تجدید بیعت می کند گاهی از اوقات هم یک پیک اهلی می رسد از زبان جمع حیوانات صحبت می کند درحرم، وقتی که درهای اجابت باز شد هرکه از تو جز "تو" را خواهد خسارت می کند جالب است آقا که در کوی شما خورشید هم از سوی پائین پا قصد زیارت می کند خادم کوی تو را نازم که با قدری نمک دردهای لاعلاجی را طبابت می کند چهار بست و پنج راه و شش حیات و هفت حوض بر رئوفی شه هشتم دلالت می کند من نمی دانم چرا در پیش ایوان طلا هر لبی از مرد سلمانی حکایت می کند ضامن آهو شدی! روح غزل پرواز کرد عاشقی دارد به آئینی سرایت می کند ای رئوف ای مهربان این شاعر شوریده جان از حضورت آرزوی درک خدمت میکند! @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا صبح علی بود و مناجات شَبش در اوج دعا روح حقیقت‌طلبش لبیک‌زنان به جای پیغمبر خفت ذکر «بِاَبی اَنتَ و اُمّی» به لبش @aleyasein
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹مبدأ دوران🔹 شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم، مسلمان می‌شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی‌زره آمده در معرکه یک‌بار دگر تا خودِ صبح، خطر دور و برش می‌‌چرخید تیغِ عریان شده بالای سرش می‌چرخید مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن «جگر شیر نداری سفر عشق مکن»... باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید: «من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم» طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقشقیّه‌ست و سخن گفتن از آن آسان نیست... @aleyasein
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست این قصّۀ جانگداز را پایان نیست پای تو دو ماه، عاشقی کرده دلم دل کندن از این کتیبه‌ها آسان نیست @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های در برنامه شب تاسوعای حسینیه معلی که بی‌ارتباط با وقایع اخیر نیست @aleyasein
شعر روضه حضرت زهرا سلام الله علیها نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد، این در سوخته حتما به زمین می افتد لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد   دست بالا برود روضه به پا خواهد شد حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد   زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف... فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد  داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد وحید محمدی @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به همسایۀ دیوار به دیوار وطنم؛ افغانستان پوشیده‌اند رخت عزا دخترانتان همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟ گنجشککان به مرگ پر و بال داده‌اند دردا که شعله‌ور شده باز آشیانتان نامهربانی از همه عالم چشیده‌اید ای من فدای داغ دل مهربانتان سر رفته است از لب دیوارتان غروب در خون تپیده باز افق آسمانتان کو فرصت درخشش ماه و ستاره‌ها؟ کو چشم‌روشنی شب بامیانتان؟.. دستش به آبیاری گل‌ها نمی‌رود همدست خارهاست مگر باغبانتان؟ این بی‌بهار ماندن گل‌خانه تا کجا؟ تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟ عمری ببارد آه که طغیان کند مگر یک روز رودخانه اشک روانتان ما غم‌شریک حادثه‌هایی پر از دریغ ما در مرور ثانیه‌ها هم‌زبانتان بعد از هزار و یک شب رنجی که برده‌اید آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟ ای کاش سرنوشت کمی ساده می‌گرفت تا سخت‌تر از این نشود امتحانتان @aleyasein
پدر، امنیت، آرامش مگر ما سربازانت، مرده باشیم تا شما بغضی کنی ... @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کام بهار طعمه جام خزان شده زهری بلای جان امامی جوان شده غربت کم است در حق مردی که خانه اش زندان و خود شبیه به زندانیان شده بی تاب لرزش بدنش دیده زمین گریان دست و پا زدنش آسمان شده حتی برای کاسه آبی رمق نداشت دستی که از شرار ستم ناتوان شده برخورد چیست با لب و دندان که مهدی اش حالا کنار بستر او روضه خوان شده ای وای از آن غریب که لب های تشنه اش زخمی دست بی ادب خیزران شده ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او پایین نشین مجلس نامحرمان شده ای وای از آن شهید که انگشت های او مقصود دست غارت یک ساربان شده @aleyasein
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را انگار نمی‌ديد دگر دور و برش را جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری ميراثِ به جا مانده‌ی نسلِ پدرش را پنداشته بودند اگر حبس كنندش از شاخه بريدند دگر برگ و برش را با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را تا شيعه به بيراهه‌ی ترديد نيفتد بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را @aleyasein
قصد، قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود حال و روز مرا هر آن‌کس دید گفت باید به کربلا برود -نجف و کربلا- دلم لرزید، -مشهد و کاظمین- خوب آمد یازده بار استخاره زدم تا بفهمد به سامرا برود ابتدای مسیر، الله است انتهایش بقیةالله است سامرا وعده‌گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حسن هستید دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود تو بقیع پر از مخاطره‌ای کربلایی و در محاصره‌ای یا که باید جگر به زهر دهی یا سرت روی نیزه‌ها برود دل به غم هرچه مبتلا می‌شد پیش تو سُرّ مَن رَءا می‌شد بعد تو بار غم گرفته به دوش دل که تا ساء من رءا برود... @aleyasein
آرامش دل به قدر بیداری اوست آرایش گل به شبنم جاری اوست زیبندۀ شأن بندۀ مومن نيست رغبت به هر آنچه موجب خواری اوست @aleyasein
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را دم عیسایی‌ات کفر شیاطین را در آورده که سلمان می‌کند لبخند تو هر نامسلمان را قنوتت عطر حُسن یوسف آورده‌ست و آغوشت اسیر مهر تو کرده‌ست زندانبان و زندان را ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان! سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را* حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب می‌داند به جام زهر می‌خواهد بگیرد از تو میدان را... :: کبوترهای صحنت می‌شویم ابن الرضا هر شب پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را @aleyasein