eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
940 ویدیو
118 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
روی جسمَش نیزه وتیر و سِنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود شمر،باچَکمه به روی سینه اش می ایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود جای خود را با لَگَد های سَنان تعویض کرد خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه ی شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعل ها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشه ی گودال قدری استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم می سوختند قرعه ی آتش به نام کودکان افتاده بود روی نیزه بستن سَر، کار آسانی نبود از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت بیابان را به خون آغشته کرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود @aleyasein
گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم... ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی @aleyasein
سلامِ رو به ضریحم؛ جواب می‌خواهم جواب، از لبِ عالیجناب می‌خواهم سراب، آمده سیراب، از حرم برود چقدر، تشنه‌ام از تشنه آب می‌خواهم پُر است، از بتِ طاغوت، کعبه‌ی دل من به دستِ بت‌شکنت انقلاب می‌خواهم اگر چه بی‌ادبم، از خجالت آبم کن غرورِ کوهِ یخم؛ آفتاب می‌خواهم به سمتِ دستِ کریمت قنوت می‌گیرم دعایم و نفسی مستجاب می‌خواهم تمامِ نوکری‌ام "قُربة اِلی‌العشق" است که گفته است، که از تو ثواب می‌خواهم ؟! سرِ دوراهِ بهشت و زیارتِ حرمت من اختیار، در این انتخاب می‌خواهم @aleyasein
‍ ‌ چه بگویم به تو ای ماهِ شب پنهانی تو در آیینه ی من یکسره نور افشانی من که در خلوتِ خود شکوه ی دل وا نکنم چون که بهتر ز خودم دردِ مرا می دانی غیرِ تو هیچ دلی محرمِ اسرار نشد تو فقط دفترِ اسرارِ مرا می خوانی خواهم ای عشق که روزی به وصالت برسم غم بشکسته دلان را تو فقط درمانی تا پُر از شور تماشای تو گردد چشمم لحظه ای رخ بنما ای شَبحِ نورانی خسته ام در شب تردید، تو آبادم کن که نصیبِ دل من بی تو بوَد ویرانی من به دیدارِ تو از پنجره ها سرشارم در شبِ سردِ دلم آینه ای تابانی! هستی محرابی @aleyasein
چه رأس ها که نرفته به دار هجرانش ولی به وصل نشد ختم، کار هجرانش پر از غم است دلم با وجود این اصلا غمی نمانده برایم کنار هجرانش به جز بهشتِ وصالش مرا مداوا نیست چنان زده است به جانم شراره هجرانش در این زمان که همه بی خیال آقایند خوشا کسی که بماند دچار هجرانش رسید صبحِ وصالش به شیخ انصاری به ما رسید فقط شام تار هجرانش کجاست سید بحر العلوم تا باشد در این زمانه ی دشوار یار هجرانش " کجاست هم نفسی تا به شرح، عَرضه‌ دهم که دل چه می ‌کشد از روزگار هجـرانش"* کجاست چشم پر آبی که یار من باشد به اشکِ دیده شود داغدار هجرانش ز بس که دوریِ کرب و بلا نصیبم شد نشسته بر سر و رویم غبار هجرانش حسین رفت و عقیله به دردسر افتاد شکست خواهر او در فشار هجرانش @aleyasein
سرد است تمام کوچه هامان برگرد گرمای پس از شب زمستان برگرد گلدان لب پنجره ام خشکیده ای رحمت قطره های باران برگرد حالا که فضای روزگارم تار است خورشید همیشگی و تابان برگرد من بغض ترک خورده ی دل آشوبم آرامش بی نهایت جان برگرد عمری به سرم زده که فریاد کنم از خلوت خویش تا خیابان... برگرد ای محض حضور؛ غایب پیداتر معنای وجود ؛ حسّ پنهان برگرد تبعیدی حبس انتظارت شده ایم ای مژده ی آزادی زندان برگرد @aleyasein
هر کس که بر سرش زده با عشق سر کند باید هواى داشتن دردسر کند باید هر آنکسى که پى وصل می‌رود تا مرز سوختن بتواند خطر کند از دست این فراق مجال فرار نیست سوگند خورده است مرا خونجگر کند شب آمده است و باز زلیخا نشسته است شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند باشد به التماس دل ما محل نده پس لااقل بگو که چه خاکى به سر کند اصلا چگونه شمع در این گوشه‌ی اتاق شب را بدون صحبت پروانه سر کند دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند افتاده‌اند در بغل هم دو سوخته دیگر کسى نمانده کسى را خبر کند وقتى فقیر فقر ندارد فقیر نیست کارى کنید فقر مرا بیشتر کند هر آنچه داده‌ام دوبرابر گرفته‌ام آنکس ضرر نکرد که اینجا ضرر کند با آنکه ذره را به نظر آفتاب کرد باد صبا بگو که به ما هم نظر کند @aleyasein
طبیب... به کام خلق نشاطی که می دهد رطبش هزار سال دگر هم نمی رود طربش طبابتی ست برای طبیب ما که هنوز نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش ز فیض ریخته دستش چو عمر، کوتاه است کسی که نیست بلند "آه آه" نیمه شبش من انتقام دلم را ز هجر می گیرم شبی که لب بگذارم برآستان لبش اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب خودم به دست خودم صبح می کنم ادبش برای من سحر وصل عید قربان است شب وصال نمردم اگر یکی طلبش به خیل گوشه نشینان فراق را دادند همیشه خیر ببیند مسببش، سببش به وقت بردن نامش به سجده می افتم نگار ما به خداوند می رسد نسبش دلش به ما عجمی زادگان بود مایل اگرچه دلبر ما را نوشته اند عربش خدا کند که تقرب از آنطرف باشد به جای صد قدمم راضی ام به یک وجبش "ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری" دعا کند همه را باز در نماز شبش... #علی_اکبر_لطیفیان #السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان_عج #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #مدح_امام_زمان_عج #امام_زمان @aleyasein
کانال رسمی شعر آل یاسین: ﷽ شعری که اَخیراً در برنامه () قرائت شد. این شعر خوانی از بطور زنده پخش میشد که ناگهان اقدام به قطع برنامه کرد!!! «حقیقت شفاف» دل مردم سپرِ تیر بلاست این چه ظلمی ست که بر ملت ماست غفلت دولتیان فتنه فزاست اعتراض ار کنی ای دوست به جاست صف ما از صف اشرار جداست ----- بارها گفته شده در منبر گفتنی ها ز زبان رهبر بس کنید اینهمه طغیان دیگر درد را نسخهُ تدبیر دواست صف ما از صف اشرار جداست ----- مرغ حق باش به هر بام نرو قدمی جز ره اسلام نرو ای مسلمان پیِ برجام نرو پنج بعلاوهُ یک دام بلاست صف ما از صف اشرار جداست ----- نه به ما وعده یارانه بده نه برو دست به بیگانه بده مرد شو پاسخ مردانه بده حرف رهبر بشنو، راه گشاست صف ما از صف اشرار جداست ----- یک طرف کرده گرانی بیداد یک طرف توطئه استبداد دوستان مضطر و دشمن دلشاد معترض گر نشویم امر خطاست صف ما از صف اشرار جداست ----- دشمن اندیشه بُت سازی داشت در زمین وطنم بازی داشت این حنا رنگ بر اندازی داشت غافل از اینکه خدا همره ماست صف ما از صف اشرار جداست ----- گرم شد از نفس پائیزی جان زنجان و دم تبریزی که کشیدند به شور انگیزی خط بطلان به جناح چپ و راست صف ما از صف اشرار جداست ----- نه شمال و نه یمین،!! هست خطا وهٍیَ الجاده، طریق الوُسطا بنما مهدی موعود عطا عالمی منتظر لطف شماست صف ما از صف اشرار جداست ----- شهدا صدق و صفا می خواهند گو نه نُقره، نه طلا می خواهند که مراعات حیا می خواهند جان من وقت مراعات حیاست صف ما از صف اشرار جداست ----- خنده بس کن دگر ای روحانی نا امیدم ز تو لاریجانی دولت و مجلس و رو گردانی!! از متانت؟ که مرام عقلاست صف ما از صف اشرار جداست ----- بذر کین دشمن بی عاطفه کاشت غرضی جز ستم و فتنه نداشت رهبر از آبرویش مایه گذاشت آری این مرد همان روح خداست صف ما از صف اشرار جداست ----- اعتراضات نه اردوکشی است نه به این سو، نه به آن سو کشی است قصه خانه و جارو کشی است پاکسازی ز فرامین خداست صف ما از صف اشرار جداست ----- ای رئیسی، که شریف انفاسی پیِ احقاق حقوق الناسی تو به زیر علمِ عباسی مددی، بر تو مدد از مولاست صف ما از صف اشرار جداست ----- گر تدابیر موکد می شد راه بر فتنه گران سد می شد شد ولی آنچه نباید می شد در کمین لشکر ابلیس دغاست صف ما از صف اشرار جداست ----- نام این شهر امیدستان است نه منافق نه یزیدستان است شَهدالله که شهیدستان است این وطن شعبه‌ای از کرب وبلاست صف ما از صف اشرار جداست ----- پس به فرمان ولی باید بود مست جام ازلی باید بود پیرو سید علی باید بود این خراسانی امید ضعفاست صف ما از صف اشرار جداست ----- ما «کلامی» اگر آن مردِ رهیم گام باید همه بر صحنه نهیم دست اشرار بهانه ندهیم ره همان راه امام و شهداست صف ما از صف اشرار جداست @aleyasein
قَالَ علیٌ عليه السلام كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ ....... ما همانیم که در فتنه به دستور امیر شتر ما نه سواری به کسی داد نه شیر سنگ اندازی این قوم مذبذب آئین بذر پاشیدنِ باد است در آغوش کویر گاه سبزینه لجن، گاهی خونابه بنفش نه شما رنگ شناسید، نه ما رنگ پذیر دادِ آزادی تان از قفسِ نفس رواست ای شمایان که اسیرید! اسیرید! اسیر فقر این دردِ جهانگیر به جنگ آمده است فتنه آنجاست که خون میچکد از دستِ وزیر صبر کن ای قلم! ای زخمی مضراب ستم که صبور است و بصیر است علمدارِ مسیر پرچمی روز دهم سوخت...امان از فتنه مینویسم ششم دی، تو بخوان هجده تیر @aleyasein
آب زنید راه را آب حیات آمده کوثر کوثر نبی، علی صفات آمده علیمه و فهیمه ی فاطمیات آمده قمر به سجده رفته چون بدر جمیله می رسد دیده ی جهل کور شد زآنکه عقیله می رسد جاه و جلال مصطفی، مُلکت و مال فاطمه چشمه ی نوش مرتضی، آب زلال فاطمه بزرگ - خواهر حسن، شهپر بال فاطمه زنی به جز تو عشق را مرد سفر نمی شود بی همگان بسر شود، بی تو بسر نمی شود دامن پاک وحی جز وحی گهر نیاورد نیّره ی نبی به جز شمس وقمر نیاورد مادر دهر می سزد دگر پسر نیاورد چه دختری که با دو صد شیر پسر برابر است نبین که زینب است او، که خود علی دیگر است چه زینبی که عرش را سریر خویش می کند چه زینبی که صبر را اسیر خویش می کند چه زینبی حسین را امیر خویش می کند حسین زنده در دلِ جوش و خروشِ زینب است علم زمین نمی خورد، علم به دوش زینب است حب علی است در دلش خلیل اگر خلیل شد مریم اگر عفیفه شد، به فاطمه دخیل شد بزرگ شد هر که در این بیت شرف ذلیل شد در این سرا هزارها فضه جلیله می شود ولی میان این حرم یکی"عقیله" می شود عقل به زانو آمد از درایتی که داشته لال شده زبان از آن فصاحتی که داشته خجل شده عبادت از عبادتی که داشته عجب به بردباری و صبرِ دلِ شکسته اش نمازها فدای آن نافله ی نشسته اش به دست های او اگر طناب گیر کرده است شمر کجا، عقیله را حسین اسیر کرده است رخت اسارت عمه را چقدر پیر کرده است کنیز می شدم اگر سایه ی بر سرم نبود عمه پس از حسین اگر مدافع حرم نبود @aleyasein
وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد لفظ بیا ببند، به زخمت روا نشد صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد قدری غذا بخور جگرم ریشِ ریش شد شاید كه ماندی و سفرت از قضا نشد در خانه روسری به سرت قاتل من است قتل كسی به پارچه ای نخ نما نشد قحط طبیب اشك علی را مضاف كرد قحطی چنین پر آب، عیان هیچ جا نشد جان خودم قسم كه همین چند روز پیش گفتم كه كج كنم سر این میخ را نشد پهلوی و روی و موی و وضوی جبیره ات چون من بساط قتل كسی رو به را نشد @aleyasein