یا فاطمة الزهراء
همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو
جان من از آنچه آمد بر سرت یکسر بگو
رخ اگر میپوشی از من دیگر از زینب مپوش
شرح سیلی را تو را آن با وفا دختر بگو
ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود؟
راز از این قصّه ى سر بسته با حیدر بگو
قطره قطره آب گشتی و مرا آتش زدی
با من از کاهیدن این پیکر لاغر بگو
از چه دائم میروی از هوش و باز آئی به هوش
از چه میپیچی به خود پیوسته در بستر بگو
دردهای خویش را با خود مبر در خاک گور
یا ز سرّ سینه یا از زخم میخ در بگو
محسنت بین در و دیوار با مادر چه گفت؟
لالهء خونین من از غنچه ى پرپر بگو
ای بهشت من که رو کردی به گلزار بهشت
آنچه را با من نمیگفتی به پیغمبر بگو
@aleyasein
﷽
کاشکی پشــت در منـــو صــدا میکــرد
در خونــــه رو نسوختـــــه وا میکـــرد
کاشکــی قبـــل از اینکــه قنفــذ برســه
دستشـــو از شــال من جـــــدا میکــرد
همـــه چی در نظـــرم آتیـــش گرفـــت
به خـــدا چشـــم تـرم آتیـــش گرفـــت
در خونـــــه رو یـــه بـــار آتـــــش زدن
ولــی صدبـــار جیگـــرم آتیش گرفــت
یادمــه داشتــم می افتـــادم نذاشــت
تو دلــم حتـــی یه ذره غـــم نذاشـــت
رو به قبلـــه شد کـــه رو به راه بشـــم
فاطمـــه هیچی بــرا من کـم نذاشـــت
یادمـــه کـــه شالمـــو گرفتـــــه بــــود
راه اشــــک و نالمــــو گرفتــــه بـــــود
یادمــه بال خــودش شیکستــه بــــود
ولــــی زیـــر بالمـــو گرفتــــــه بـــــود
حالا اونکــه دســت به دیـــواره منـــم
اونکـــــــه درد داره و بیــــداره منـــم
دستــــــم از خجالتــــت بر نیومــــــد
این وســـط اونکـــه بدهـــکاره منـــم
یادمـــه چطـــور به خونـــم ســر زدن
دستشــون پـر بـــود و بــا پــا در زدن
چهــار نفـر روی ســرم ریختـه بـــودن
ولــــی زهرامـــــو چهــــل نفـــــر زدن
@aleyasein
نه اينكه بهر دفاع تو جان نمانده مرا
براي دادن جان هم توان نمانده مرا
نفس كشيدن من نيست غير جان كندن
ببخش جان جهانم كه جان نمانده مرا
فقط نه درد سر من شده است درد سرم
ز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا
رها نكردم علي جان تو را در آن كوچه
اگر چه بر اثرش استخوان نمانده مرا
خودم در آينه خود را به جا نياوردم
چنان زدند كه از من نشان نمانده مرا
بيا يكي دو نفس بر حسين گريه كنيم
كه بيش از اين دو نفس هم زمان نمانده مرا
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
#محسن_عرب_خالقی
@aleyasein
فهمید عالم رحمت سرشار را؟ نه
راز دل گنجینة الاسرار را؟ نه
او نیمه ی شب درد را از یاد برده
اما دم "الجار ثم الدار" را نه
در آستان "ادخلوها بسلامٍ"
گل را پذیرا می شوند و خار را نه
روح الامین را می شناسد خانه ی او
اما هیاهو و هجوم نار را نه
جانم فدای آن کسی که بین کوچه
جان می دهد، یک تار موی یار را نه
از ضربه سیلی نوشته "بیت الاحزان"
اما کنایه، حرف معنادار را، نه
شاید ببخشد زهر را مظلوم کوچه
اما یقینا آن در و دیوار را نه
داغ شهیده خلق را از پای انداخت
اما نمی دانم چرا مسمار را نه
گفته لهوف از روضه گودال، آری
اما عبور از کوچه و بازار را نه
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
حجت الاسلام #محسن_حنیفی
@aleyasein
با خود تصور کن که حیدر خانه باشد
زهرای هجده ساله هم در خانه باشد
غم را بیاور در دو سوی روضه ، بگذار
این سر اگر کوچه است آن سر خانه باشد
با بال زخمی پر زدن سخت است وقتی
آتش در اطراف کبوتر خانه باشد
باور ندارم در بسوزد بین آتش
تا بضعه ی جان پیمبر خانه باشد
فهمیدن این روضه مشکل نیست وقتی
یک مادر بیمار در هر خانه باشد
باران نمی بارد ، چگونه فکر کردی
جز دود ، ابرِ دیگری بر خانه باشد
دق می کند حیدر پس از زهرا در این بیت
حق می دهم مِن بعد کمتر خانه باشد
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#محسن_ناصحی
@aleyasein
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد
در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد
خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه
گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد
وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر
چشم پر آب حیدر کرار خونی شد
از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل
روی سپید غنچه اش انگار خونی شد
بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده
بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد
تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد
بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد
در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود
هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد
از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد
حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#محمدجواد_شیرازی
@aleyasein
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#مرضیه_نعیم_امینی
غرور حیدر کرار در مدینه شکست
و درب بیت امامت به پای کینه شکست
سه روز بعد نبی یاس مرتضی پژمرد
سه روز بعد نبی استخوان سینه شکست
@aleyasein
درموقع سپر شدنش محسن
کامل نگشته بود تنش محسن
زهرا به خانه بود و سپر می شد
هر دفعه موقع زدنش محسن
یعنی برای فاطمه شد آن جا
هم که حسین هم حسنش محسن
اصلا برای حضرت زهرا گشت
اول شهید بی کفنش محسن
شش ماه بعد آمدنش اصغر
شش ماهه قبل از آمدنش محسن
گر برتن حسین به غارت رفت
تن هم نزد به پیرهنش محسن
مرغ بهشت بود و در آخر هم
سکنیٰ گزید در وطنش محسن
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#مهدی_رحیمی
@aleyasein
#یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا
احوال مادر بین بستر گفتنی نیست
جای کبودی روی پیکر گفتنی نیست
خیره شده بر درب خانه چشم زینب
خونابه های روی آن در گفتنی نیست
تابوت می سازد پدر با اشکهایش
وصف نگاه زار حیدر گفتنی نیست
هر روز می شویَد لباسِ مادرم را
توصیف غم های مکرر گفتنی نیست
از صورتِ نیلیِ مادر من نگویم
سرخی رویِ ماه کوثر گفتنی نیست
از ضربت آن بی حیا افتاد برخاک
جان دادنِ جان پیمبر گفتنی نیست
هر روز ناله میزند ؛ حق علی رفت
نجوای او با حالِ مضطر گفتنی نیست
ای کاش می آمد کنار ما برادر
محسن،لگد،یک عده کافر،گفتنی نیست
این درد ها با منتقم درمان بگیرد
توصیف احوالات مادر گفتنی نیست
مهدی که با تیغ دو سر تکبیر گوید
آن انتقام و خشم دلبر گفتنی نیست
@aleyasein
متن شعر مناجات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، استقبال فاطمیه
بیا بیا گل نرگس عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست
تمام عزت شیعه رحین منت اوست
تمام زندگی ما فدای مادر توست
قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادر او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید دلخوشی من وفای مادر توست
بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادر توست
@aleyasein
#یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا
احوال مادر بین بستر گفتنی نیست
جای کبودی روی پیکر گفتنی نیست
خیره شده بر درب خانه چشم زینب
خونابه های روی آن در گفتنی نیست
تابوت می سازد پدر با اشکهایش
وصف نگاه زار حیدر گفتنی نیست
هر روز می شویَد لباسِ مادرم را
توصیف غم های مکرر گفتنی نیست
از صورتِ نیلیِ مادر من نگویم
سرخی رویِ ماه کوثر گفتنی نیست
از ضربت آن بی حیا افتاد برخاک
جان دادنِ جان پیمبر گفتنی نیست
هر روز ناله میزند ؛ حق علی رفت
نجوای او با حالِ مضطر گفتنی نیست
ای کاش می آمد کنار ما برادر
محسن،لگد،یک عده کافر،گفتنی نیست
این درد ها با منتقم درمان بگیرد
توصیف احوالات مادر گفتنی نیست
مهدی که با تیغ دو سر تکبیر گوید
آن انتقام و خشم دلبر گفتنی نیست
@aleyasein
#روضه_حضرت_زهرا
چنان بر در لگد زد بارم افتاد
ز نجوای حزینم یارم افتاد
علی آمد بپرسد حال من را
ز حال بی قرار و زارم افتاد
@aleyasein