#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#مرضیه_عاطفی
حرف از علی(ع) بود و تمام ِ تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت
دلشوره دارم! بیقرارم! کاش تقدیر...
فوراً رقم میخورد طبقِ دلبخواهت
اما ورق برگشت و آوردند هیزم
کم کم به غارت رفت حالِ روبراهت
با کینه های کهنه از صفین و خیبر
محکم به در...محکم لگد زد! با وقاحت!
نامرد مردی آمد و دستِ بزن داشت
یک آن سیاهی رفت چشمان سیاهت
بین در و دیوار چشمت روزِ بد دید
خوردی زمین! جان داد طفلِ بی گناهت
از دردهای اصلی ات فضه خبر داشت
از بغض های مادرانه در نگاهت
ای وای ازین پهلو به آن پهلو شدن ها
بالا نمی آمد نفس همراهِ آهت
از سرخیِ جای غلاف و جایِ سیلی
با اشکِ پنهانی سحر شد شامگاهت
شمشیر نه! گودال نه! ای وای مادر...
در بین آتش؛ پشتِ در...شد قتلگاهت!
@aleyasein_ir
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع_مناجات
#مرضیه_عاطفی
تشنه ام آبِ حیاتی برسانید به من
لذّتِ صوم و صلاتی برسانید به من
رمضان آمد و گفتم: بِعَلیٍّ ألعفو...
گوشه-چشمی؛ نظَراتی برسانید به من
توبه کردم به خدا تا که محلّم بدهید
طبق عادت حسَناتی برسانید به من
غرق در معصیتم! شوقِ هدایت دارم
باز کشتیِ نجاتی برسانید به من
رزقِ چشمان ِ مرا بیشتر از پیش کنید
کنج هیئت برَکاتی برسانید به من
تا که جاری شوم از روضۂ جانسوزِ حسین(ع)
خبر از آب فراتی برسانید به من
نگذارید از این داغ شبی دق بکنم
لااقل یک عتباتی برسانید به من
کربلا، حرکتِ پرچم، من و بین الحرمین
باز هم برگ براتی برسانید به من!
@aleyasein
سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد
شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد
نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانهات تا گفت...
برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد
چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر
همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد
تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام
صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد
تنت در سایهی بالِ کبوترها و عاشورا؛
به دستان یزیدیها عبا و پیرهن افتاد
تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشهی گودال
حسینِ(ع) تشنه لب بر خاکها دور از وطن افتاد
تنت میسوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا
دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد!
#مرضیه_عاطفی
#شهادت_امام_جواد (ع)
@aleyasein
شب سوم محرم نذر مظلومیتِ
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
-لطفا حق روضه ادا شود-
پیر شد! از حال او بابا خبر دارد فقط
در دلِ بی طاقتش داغ پدر دارد فقط
با مشقّت راه می رفت و امان از آبله
از غم این ماجرا صحرا خبر دارد فقط
راه، طولانی و تیغِ آفتاب و در دلش
اضطرابِ تازیانه بیشتر دارد فقط
اکثراً دستِ بزن دارند و با دلواپسی
چشم هایی خیره سمت دور و بر دارد فقط
بیشتر اهل کمینند و تمام ِ راه را-
واهمه از حمله هایِ پشت سر دارد فقط
جای سیلی سرخ بود امّا دوباره می زَدَش
زجر(لع) زجرش داده! دائم دردسر دارد فقط
گریه میکرد و حرامی بُرد پیش ِ او گذاشت
غرقِ خون! در تشت! بابایی که سر دارد فقط
دید و قدری درد دل کرد و سپس از حال رفت
عمّه زینب(س) از غمش خونِ جگر دارد فقط!
#السلام_علیک_یا_رقیه
#من_الذی_أیتمني
#شب_سوم_محرم
#مرضیه_عاطفی
@aleyasein
اربعین شهادت #حاج_قاسم_سلیمانی
در شعله شبانه پر گشودی برگرد!
سردارِ سپاهِ دل تو بودی، برگرد!
دلتنگ توایم حاج قاسم؛ لطفاً
با حضرتِ منتقم بزودی برگرد!
#مرضیه_عاطفی
@aleyasein