📸خاطرات خودنگاشت همسر امام
♨️ سیل خروشان در قم(۱)
🔹... عصر هفتم ماه بود، خاور سلطان کارگرمان آمد و گفت مردم میگویند امشب #سیل میآید و همه در وحشت هستند. من که فردی خونسرد و محکم و بیاعتنا بهاینگونه حوادث بودم اهمیت ندادم ... از وقتی آقا [به حج] رفته بود، خاورسلطان در اتاق من میخوابید. #مصطفی سه ساله و علی سهماه و نیمه بود. نیمه شب بود که بچه بیدار شد و من هم برای شیر دادن او بلند شدم دیدم خاورسلطان نیست... صدای کلید درب منزل آمد، فهمیدم بیرون رفته... آمد گفت سیل آمده و تمامی اهل محل رفتهاند حرم حضرت معصومه ... سیل تا سر کوچه «نمد مالان» آمده است. که تا منزل ما کمتر از صد متر فاصله داشت ... صدای آب و « یاعلی یاعلی» بهگوش میرسید... با وجود این من خونسرد، خونسرد خونسرد بودم ... صدای آب نمیگذاشت خوابم ببرد و هیاهوی مردم هم مزید بر علت شده بود. سرم را زیر لحاف کردم و اتفاقاً درست عمل کردم، چون صبح از خواب بیدار شدم.
🔸پس از ادای نماز صبح دیدم صدای آب و جمعیت و فریاد یاعلی و یارسول بیش از انتظار است... دختر خاورسلطان را که منزلشان نزدیک منزلمان بود همراه خود کردم و برای تماشا روانه شهر شدم... تا آخر قم از طرف شرق گویی دریایی از آب بود، آبی که بسیاری از خانهها را با خود پر کرده بود و تمام اجناس چوبی منازل را بر دوش میکشید، حتی متکاهایی که هنوز آب را کاملاً جذب نکرده بود شناور بودند. (زندگینامه بانو #خدیجه_ثقفی (همسر امام)ص93
@Bonyadtarikh
روایت فراغ سیدمصطفی از زبان مادر!
🔻#مجتهد_شهید؛ الگوی حوزه انقلابی
به طور کلی این #پدر و #پسر با هم رفیق بودند و به هم خیلی علاقه داشتند. مرگ داداش هم آقا را خیلی ناراحت کرد. من زن بودم و داد می زدم و گریه می کردم، ولی او مرد بود و مردمی که اطرافش بودند و نمیتوانست گریه کند. در مردم می گفت من مصطفی را برای آینده اسلام می خواستم ولی در شب من می دیدم که گریه می کرد. مگر می شود پدر گریه نکند! آقا روز، خودش را نگه می داشت ولی من شبها بیدار بودم و می دیدم که واقعا گریه می کرد. برای #مصطفی به طور خاصی گریه می کرد.
همین علاقه بود که برایش چهل نفر را برای نماز وحشت گرفت. و شب هفت شام داد.(به نقل از مادر، مصاحبه توسط خانم زهرا مصطفوی، یادها و یادمان ها ص 36)
#چهل_و_سومین_سالگرد
#مجتهد_شهید
#آیتالله_سیدمصطفی_خمینی
@Bonyadtarikh
@alfavayedolkoronaieh🌱
خودجوش یا خودسر؟!
حسین قدیانی: دقیق نمیدانم در هشت سال دفاع مقدس، چند تا #شهید دادیم اما خوب میدانم که هیچ کدام از خانوادههای شهدای نجیب و بیادعای دههی شصت، همچین کارهای سخیفی نمیکردند که روی اسم یک خیابان، اسم دیگری بچسبانند؛ ولو اسم یک شهید! هر چقدر ژانگولربازیهای اللهکرم و دهنمکی و دار و دسته در اوایل دههی هفتاد به نفع انقلاب اسلامی تمام شد، این حرکات مذبوحانه هم به نفع جمهوری اسلامی تمام خواهد شد! نفع که البته چه عرض کنم؛ ضرر! الغرض! از نقشههای دشمن، همین است که با لطائفالحیل، بین شهدای جنگ تحمیلی با شهدای مدافع حرم یا شهدای هستهای، فاصله بیندازند و معالاسف چنین کارهایی قطعا بازی در زمین دشمن است! طبق قانون، خیابانی را گذاشتهاند به نام استاد شجریان و تو برداری اسم شهید والامقام هستهای را بزنی روی اسم «خسرو آواز ایران» و توهم هم بزنی که داری از فرهنگ ایثار و شهادت دفاع میکنی! این کارهای نابخردانه، ظلم به فخریزاده است، ظلم به احمدیروشن است، ظلم به روحالله است و ظلم به سیدعلی است! با این کارها، حتما محبوبیت شجریان بیشتر میشود؛ همچنان که قطعا نفرت تودهی مردم از حزباللهیها بیشتر میشود! اگر رسانههایی که خود را «انقلابی» یا «اصولگرا» میخوانند، این کار زشت را #محکوم نکنند، دوفردای دیگر حق نخواهند داشت که علیه رنگپاشی روی اسم شهدا توسط جماعت غربزده واکنش تند نشان بدهند! چه اینکه چنین کارهایی به چنان کارهایی ختم خواهد شد؛ اینکه چهار نفر دیگر هم پیدا شوند که روی اسم شهید، بزنند گوگوش یا داریوش! نکن جناب احمدیروشن از این کارها! به ضرر خون پسرت داری فعالیت میکنی! به قرآن اینجور نبودند پدران شهدای دههی شصت! بس کن! اسم چند تا کوچه و خیابان و مدرسه و پایگاه را به اسم شهدای هستهای بزنند، تا شما بزرگوار بیخیال این کارها شوی؟! والله شمار زیادی از مردم در دههی شصت، برای این ایران و این اسلام و این انقلاب، شهید دادند اما هرگز اینقدر حق به جانب نبودند! کاش مشخصا بگویید چه میخواهید؟! بسا خانوادهی شهدای دوران جبهه و جنگ که نه یک بار دیدار #امام رفتند و نه حتی کوچهی بنبستی به نام شهیدشان شد! ولی کدام پدر شهید دههی شصت، اخلاق این مدلی داشت؟! رک بگویم: روزبهروز بیشتر #درک میکنم آن خانمهایی که از سر لج، رسما و علنا کشف حجاب میکنند! کارهایی از این دست، عین #مجوز است برای لجبازی! نکن حاجآقا! کلاس خون #مصطفی را پایین نیاور! کاری نکن که حتی من هم از سر #لج بگویم که #خدا را شکر، پدرم «شهید فتح خرمشهر» بود، نه هستهای!
#حسین_قدیانی
@ghete26
@alfavayedolkoronaieh🌱
#امام_عاشورایی
ماجرای گریه امام خمینی بر علی اکبر علیهالسلام
مرحوم استاد علی دوانی
▫️آقای کوثری برای اینجانب نقل می کرد ـ ولابد برای بسیاری دیگر هم نقل کرده است ـ می گفت:
«وقتی امام در نجف اشرف بودند، من سفری برای زیارت به کربلا رفتم. در کربلا عده ای از فضلای شاگردان امام که در قم با هم آشنایی داشتیم مرا دیدند و گفتند، آقای کوثری، به داد امام برس! گفتم موضوع چیست؟ گفتند: می دانی که آقای حاج آقا #مصطفی فرزند دانشمند امام به طرز مرموزی جان داده است. کسی گریه امام را در مرگ او ندیده است. یکی دوبار که طلاب در منزل امام یا در سر تربت حاج آقا مصطفی روضه ایشان را خواندهاند، نه تنها امام گریه نکرده، بلکه طلاب را هم منع کرده و گفته اند بروید مشغول کارتان شوید.
▫️ میگفت: «آنها گفتند، شما زودتر به نجف بروید و خدمت امام برسید و طبق معمول که اجازه می گرفتید و در حضورشان روضه می خواندید، روضه ای بخوانید و اسم حاج آقا مصطفی را ببرید، بلکه بتوانید امام را در مصیبت فرزندشان بگریانید که عقده ایشان خالی شود، و خدای نکرده صدمه ای نبینند.
▫️می گفتند، مرگ حاج آقا مصطفی حوزه نجف را عزادار کرده است، لابد ایران و قم نیز همینطور است، ولی خود امام را کسی ندیده که متأثر باشد و گریه کند».
▫️آقای کوثری افزود: «وارد نجف شدم و پس از زیارت، خدمت امام رسیدم، و بعد از تسلیت و مختصر احوالپرسی عرض کردم اجازه می دهید طبق معمولم در حضورتان روضه ای بخوانم؟ فرمودند: بفرمایید!»
▫️پس از مقدمه کوتاهی، هرچه راجع به حاج آقا مصطفی می دانستم که چقدر مورد علاقه امام بود و شخصیتی ممتاز داشت، بیان کردم، و با تکیه به صوت گفتم، حضرت آیت الله! آجرک الله در مرگ فرزند عزیزی همچون حاج آقا مصطفی، چه فرزندی، فرزند دانشمند لایقی...
▫️در تمام این مدت، این امام بدون تغییر حال گوش می دادند و کوچک ترین اثری برای گریستن در ایشان پیدا نشد. هرچه به این در و آن در زدم بلکه امام در مرگ فرزند اشکی بریزند نتیجه نداشت. ناچار گریز زدم به کربلا و آمدن امام حسین ـ علیه السلام ـ به بالین حضرت علی اکبر. همین که گفتم، قربان غریبیت یا اباعبدالله! وقتی آمدی به بالین فرزند رشیدت علی اکبر، امام دستمال از جیب درآوردند و به قدری گریستند که تا آن موقع کمتر دیده بودم.
@rozaneebefarda
@alfavayedolkoronaieh🌱