eitaa logo
دوران کودکی
1.7هزار دنبال‌کننده
269 عکس
44 ویدیو
0 فایل
یادش به خیر ... نقش خاطرات من و تو امضاء: علی میری با احترام، کانال، تبلیغات ندارد🌸🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پشت موبایل هم میشه حِسش کرد😍 با صدای زیاد تماشا کنید @alimiriart کانال دوران کودکی 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
مهمون همه جوره‌ش برامون شیرین بود. حتی اون پیرمردی که سالی یه بار از تهران میومد پیشمون و ما بهش میگفتیم دایی و هنوزم نمی‌دونم چکاره کی بود! ولی اگه مهمونامون بچه داشتن خیلی شیرینتر (بهتره بگم پر شورتر بود!) و اگه بچه‌ها پسر بودن که دیگه عااااالی. ولی فامیل ما همه دخترزا بودن انگار! بیراه نیست اگه بگم وسط دخترا بزرگ شدم که البته چون مربوط به قبل از دیوونه‌بازی هورمونها بود، جذابیت که نداشت هیچ، کمی روی اعصاب هم بود. ولی با این حال وقتی دخترای کمی غریبه‌تر میومدن خونمون، هر ژانگولر بازی‌ای بلد بودم رو میکردم! نمیدونم چقدرش برای جلب توجه بود و چقدرش برای رو کم کنی! ولی خلاصه که بازیچه دست دخترا میشدم و خبرم نداشتم. بدترین قسمتش اونجایی بود که خونه و زندگیشونو که براشون میساختم و هر کاری لازم داشتن میکردم، میگفتن: خب حالا مثلا تو بابایی باید بری سر کار!! و اینجا دیگه واقعا میرفتم سر کار!! @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
نزدیک مدرسه‌مون یک خونه بود که یه بخشیش تبدیل به یه بقالی کوچیک شده بود و یه زن و شوهر اداره‌ش میکردن. محصول استراتژیک این بقالی بستنی یخی یا همون آلاسکا بود که خانم خونه با ریختن آب و شکر و یه ذره گلاب داخل قوطی‌های قرص جوشان درست میکرد. یه چیزی هم بهش اضافه میکرد که رنگشو قرمز کنه! نمیدونم چرا، ولی بدجور خوشمزه بود!! کافی بود که از یه جایی یه سکه دو تومنی پیدا کنم و کل زمان مدرسه توی جیبم لمسش کنم و منتظر باشم که تعطیل بشم و بپرم سمت بقالی! قسمت یخدون یخچال بزرگ نبود و هر روز تعداد محدودی آلاسکا تولید میشد و اگر دیر میجنبیدم، باید بچه‌هایی رو نگاه میکردم که در حال لیسیدن آلاسکای تگرگی بودند و حال می‌کردند در حالی که سکه دو تومنی توی مشت فشرده و عرق کرده من، گرم و گرمتر میشد. @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
به بهانه ی ؛ اگه خاطرات منو دنبال کرده باشید تا الان متوجه شدید که من همیشه از مدرسه بیزار بودم! ولی در همین مدرسه هم گاهی میشد که فضای نسبتا خوشایندی بوجود میومد و اونو قابل تحمل میکرد. یکی از این زمانها، ده روز از ماه بهمن بود موسوم به دهه فجر که صرف نظر از نظر الانم نسبت به اون، در زمان خودش باحال بود! معاون مدرسه میکروفونو میذاشت جلوی ضبط صوت و از بلندگوی بوقی خسته مدرسه سرودهای مناسبتی رو پخش میکرد که نه کیفیتی داشت و نه میشد بفهمی چی میگه! به تن مدرسه رخت و لباس جدید میپوشوندن و پرچم سه رنگ ایران رو به همه جایی که میشد نصب میکردن. کلاسها تق و لق میشد، سرود میخوندیم، تئاتر اجرا میکردیم، برامون فیلم میذاشتن، مسخره‌بازی درمیاوردیم… و خلاصه شور و شوق کودکانه‌مون حسابی به قلیان می‌آمد. این وسط من که بخاطر خط و نقاشی و کاردستی و… یه نیروی مفت و کارآمد بحساب میومدم، رسما تمام مدت مشغول بودم و حدود یه هفته‌ای از شر کلاس و درس و معلم راحت بودم! حتی یک سال رفتم دبیرستان خواهر جان و ... ادامه در پست بعد . . . @alimiriart
. . . ادامه پست قبل حتی یک سال رفتم دبیرستان خواهر جان و اونجا هم کلی خط خطی و تزیین کردم! این ایام تلویزیون هم یه کمی خجالتمون میداد و با برنامه‌های ویژه‌ای، از روند خشک و کسالت‌بار همیشگیش کمی فاصله می‌گرفت. اینا با همه ساده بودنش برای ما بچه‌های اون زمان خیلی جذاب بود. هر چند بعضی بزرگترهای اطرافمون اعتقاد داشتن این جشنها نسبت به جشنهای مناسبتی قبل از انقلاب هیچی نیست و اونا چنین بودن و چنان بودن و… ولی ما با همون کیف میکردیم. در واقع اون چیزی که برای ما بچه ها اهمیت داشت و لذتشو میبردیم، «شادی» بود… حالا به بهانه دهه فجر یا سالگرد فلان اتفاق شاهنشاهی یا هر چیز دیگه… ما دنبال خوشحالی بودیم. چیزی که حقمون بود دهه فجر هنوز هست ولی خوشحالی، چیزیه که یافتنش خیلی سخت شده. الهی خدا خودش دلهای هممون رو شاد کنه. @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
خوشی‌های قدیم، بیشتر توی ارتباط با اطرافیان تعریف شده بود. با هم بودیم و برای هم. امکانات کم بود و سختیها زیاد ولی توی این با هم بودنها، گذران زندگی ساده‌تر بود. قبیله، گروه، خانواده، هم محلی، همشهری و... این کلمات تعریف و جایگاه ویژه داشت و هر کسی خودش رو جزیی از این کل میدونست. هر کاری بود دور هم انجام میدادیم و همین تشریک مساعی، همین دورهمی‌های حین کار، چقدر لذت داشت. الان از خودمون بپرسیم؛ در تک تک انتخابها و تصمیمات ریز و درشتی که در طول روز می‌گیریم، چقدر به اثر اجتماعی اون تصمیم یا اون رفتار خودمون فکر و توجه می‌کنیم؟ @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میفهمی بهت میگم حوصلم سر رفته؟ بابا بنداز اون ور این گوشی لامصبو 😂😂 بفرست واسه اونایی که 24 ساعته سرشون تو گوشیه😐 @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
بعضی خاطرات هم که دیگه نگم براتون...! خاطره مشترک خیلی از پسرهای قدیم. قدیما باباها صبر می‌کردن خرس گنده بشیم بعدش می‌بردن و یه کاری باهامون می‌کردن و به خاطرش سور میگرفتن!! سور چی آخه؟! حالا همه اینا یه طرف، نمکدون‌های فامیل و دوست و آشنا و خوشمزگیهاشون هم یه طرف. مخصوصا برای من که کلا بچه محجوب و خجالتی‌ای بودم. خب داداش من سرت توی چیز خودت باشه... من همین دامن و درد خودم بسه!! خدا رو شکر که یه بخش کوچیکی از ما اسباب سور و سات و انبساط خاطر ملت بود!! @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دوران کودکی ما، سحر ماه رمضون یعنی این که مهمونی‌ها و دورهمی‌ها بجای این که آخر شب تموم بشه، تا سحر ادامه داره. اون دوره که من این خاطرات رو ازش به یاد میارم، مثل همین الان روزها طولانی بود و خوابیدن قبل از سحر ارزششو نداشت. چه بازیهایی که نمی‌کردیم. کوچیک و بزرگ عشق می‌کردیم. واقعا لذت اون شبها رو دیگه هیچ وقت تجربه نکردم. ولی خب... همیشه که مهمونی نبود، بعضی شبا هم خودمون تنها بودیم و معمولا قبل سحر می‌خوابیدیم. وای اگه برای سحری بیدارم نمی‌کردن! تمام اون روز رو نق می‌زدم! یه بارم مامانم از خواهر بزرگترم خواست که کمکش کنه و برای عدس پلوی سحر، عدسها رو پاک کنه. قدیمیا حتما خاطرشون هست که اون موقعها مثل الان حبوبات انقدر تر و تمیز نبود خواهر خوابالوی ما هم احتمالا فکر کرد که توی ظرف عدسها اگه سنگ پا یا یه چیز همونقدی هست باید برداره و خیلی توجهی به ریگهای موجود در ظرف نکرد! خلاصه چشمتون روز بد نبینه... به محض این که شروع به خوردن کردیم، فهمیدیم که برای سحری یه کف دست نون با چایی خیلی هم عالیه! ‌ ماه رمضان مبارکتون باشه🌸 الهی همیشه لبهاتون پر خنده و دلهاتون پر از شور زندگی باشه. التماس دعا @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6