eitaa logo
دوران کودکی
1.7هزار دنبال‌کننده
269 عکس
44 ویدیو
0 فایل
یادش به خیر ... نقش خاطرات من و تو امضاء: علی میری با احترام، کانال، تبلیغات ندارد🌸🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام
صبور باشید فعالیت در ایتا به زودی ...
‌ برف که شروع به باریدن می‌کرد، انگار زمین و آسمون با هم جشن میگرفتن. انگار زنگ آخرین روز مدرسه فرشته‌ها خورده باشه و همشون با خوشحالی توی هوا رقص کنان اینور و اونور می‌رفتن. روی زمین هم همه چی عوض میشد. انگار هیشکی با هیشکی قهر نبود. انگار هیشکی هیچ مشکلی نداشت. برف که شروع به باریدن می‌کرد... نه... حتی قبل از باریدن... آسمون که قرمز میشد، همه وجودمون پر از هیجان می‌شد که «یعنی قراره چقدر برف بیاد؟؟» و بعدش تو دلمون با خدا صحبت میکردیم که «خداجون، لطفا خیلی برف بیاد... خیلی!» و هر چند لحظه یه بار سرمونو میچسبوندیم به شیشه و دو طرف صورتمونو با دست سایه میکردیم و بیرونو نگاه می‌کردیم، انقدر که لامپ تیر چراغ برق توی کوچه از نگاههای ما کلافه میشد. اون شبها کرسی و بخاری خونه، دست و پاهاشونو با دلهای ما گرم می‌کردن و پنجره‌ها از ذوق نقاشیای ما، تند تند عرق میکردن. اون شبها، ساعتها و دقیقه‌ها خودشونو کش میدادن که به پای آرزوهای ما برسن و کم نیارن. اون شبها ما انقدر سراغ خواب نمیرفتیم که خواب خودش پاورچین پاورچین میومد و ما رو بغل میکرد و با خودش می‌برد... و صبح روز بعد، زمین از بزم شبانه فرشته‌ها، روسفید بیرون میامد و لبخندزنان ما رو صدا می‌کرد: «کی برف و شیره دوست داره؟؟»‌ ‌ @alimiriart عکس ها و داستان های بیشتر 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6