طرحی برای تفکر
هم اندیشی و همسخنی | روایت فکرهایی برای فکر
یازدهم تا سیزدهم اسفند ۱۴۰۰
۱۶ روایت از طرحی برای تفکر. محورهای هم اندیشی:
- تعریف شما از جریان عقلانیت در جبهه
- توصیف شما از وضعیت امروز جریان تفکر و عقلانیت در جبهه
- تصویر شما از وضع مطلوب این جریان
- مسئله شناسی، عارضه یابی و تحلیل شما نسبت به گسست جریان نظر و عمل
- طرحی برای تفکر: راهکارها، ساز و کارها، ایده ها و یا برنامه در حال اجرای شما برای رفع این نقیصه
پیوند پخش زنده نشست: https://zil.ink/tbfekr
دسترسی به گفتارهای اندیشه ورزان حاضر در نشست (مقدمه ای بر طرحی برای تفکر): https://pishraftsch.com
💡بخش سوم
۱. تعارض شکلگیری رژیم اسرائیل با وعدۀ الهی مبنی بر خواری همیشگی بنی اسرائیل در کلام علامۀ طباطبایی؛
۲. جایگاه زنان؛
۳. سلام فرمانده و فرصت خارج کردن حجاب از سویه سیاسی؛
۴. به مناسبت روز دختر؛
۵. جهاد تبیین، شعار سال؛ نه خانی آمده و نه خانی رفته!
۶. اشکال انتقام سخت در جهت بازدارندگی؛
۷. لزوم تغییر در استراتژی انتقام؛
۸. چرا مناظرههای تلویزیونی مناظره نیست؟!
۹. علما را در مشاهد شریفه دفن نکنید!
۱۰. مدیریت فرهنگی و مشارکت جویی؛
۱۱. نقدی بر نقدهاب صورت گرفته به برنامۀ حسینیه معلی
۱۲. بدون فناوریهای اجتماعی مناسب، ظرفیت تمدنی پیاده روی اربعین تبدیل به فعلیت نمیشود
۱۳. سخنی دربارۀ فلسفۀ نظام فاعلیت
۱۴. از ترمیم فقاهت تا بالندگی فقاهت
۱۵. امکان تحقق انسان اروپایی در جوامع اسلامی وجود ندارد
۱۶. نقدی بر تحلیل آقای وحید جلیلی
💢خلاصه ارائه دکتر زمانیان:💢
- چرا برنامه نویسی و سند نویسی های ما به برنامه نمیرسد و حل مساله نمیکند.
ما طرحنامه زیاد مینویسیم ولی قانون نمینویسیم .
همه حرف هامون رو باید بتوانیم در حداکثر سه صفحه راهبردی(policypaper) ارائه بدهیم.
امروز باید بتوانیم حرف هامون رو به راهبرد و راهکار تبدیل کنیم و فقدان امروز ما نهادهای میانجیگر هست.
13 مدل رو در دنیا بررسی کردم
- تجربه تدوین سند تحول دولت تجربه متفاوتی بود :
1- از عینک رییس جمهور به پدیده ها نگاه کردیم ،
2- حرف ها خلاصه شد و در هر حوزه ای دو سه راهکار اصلی انتخاب شد
3- متمایزترین کار شبکه ای بود (15 پژوهشکده و اندیشکده شرکت کردند)
4- انتخاب تیمی که قدرت سره از ناسره رو داشت و ...
- امروز مهمترین مساله کشور ضعف نگاه زیست بومی است . عموم مشکلات مسئولین ما عدم فهم مفهوم زیست بوم هست.
- امروز دو سه سالی هست درگیر مساله حکمرانی اجتماعی هست و بر این اساس، مجموعه بنیاد تعالی اجتماعی زندگی را راه اندازی کرده ایم و خودمان را درگیر مساله حکمرانی اجتماعی کرده ایم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/597
💢خلاصه مباحث آقای رحیمپور: 💢
- فرسایش معنا و فرسودگی معانی؛ در نسبت شقوق اندیشههای مختلفی که متبادر میشود در نسبت با انقلاب اسلامی؛ ما یا با نحوهای از اندیشههای انتزاعی مواجه هستیم که خود را مسئول امور بنیادین و هنجاری میداند و با نحوی از اندیشههای انضمامی مواجهیم که خود را متولی امور راهبردی و کاربردی میداند. ما نیازمند شقی دیگر از تفکر هستیم که مسئولیتش فهم وضعیت کلی ما و نمایاندن زمینه و زمانه ای باشد که در آن سپری میکنیم (اندیشه تاریخی).
- معمولاً در اسنادی که نوشته میشود دو بخش انتزاعی و لایه انضمامی آن وجود دارد اما همین اندیشه راهبردی نیز کار نمیکند و به نتیجه نمیرسد؛ چراکه درون همین اندیشه است که نقصانهایی وجود دارد. در وضعیت فعلی که در چهل سال دوم انقلاب اسلامی قرار داریم، به نظر میرسد مبانی فکری با دو خطر اصلی روبهرو است؛ الف) نسبت فرسایشی جامعه ایران با گفتمان انقلاب اسلامی و فرسوده شدن پیوندهای معنایی؛ ب) نسبت فرمایشی دولت با گفتمان انقلاب اسلامی.
- در لحظهای قرار گرفتیم که رویکردهای فرسایشی و فرمایشی نیاز به بازاندیشی دارد. باید دید چه اموری همچنان میتوانند محل تکیه قرار گیرند و چه اموری نیاز به اصلاح دارند؟ ضرورت بازاندیشی در این است که ما معمولاً به پرسشهای نو، پاسخهای کهنه و تکراری میدهیم. بنیاد امور، زمانی که سست میشود، به اقدامات پروپاگاندا و عملیات روانی، راهبردپژوهی، گفتمانسازی، سندنویسی و ... روی میآوریم؛ تمام این امور اگرچه در زمان و موقعیت خود الزامی هستند اما هیچکدام جای بازاندیشی بنیادین را نمیتواند بگیرد؛ چراکه توازن مصرف و تولید در نسبت با معنا در جامعه ما و به ویژه از سوی جمهوری اسلامی بهم ریخته است. ما در لحظهای قرار داریم که نیازمند تولید معنا هستیم اما با بیشتر مصرف کردن معنا، آن را جبران میکنیم.
- جامعه کمابیش وقتی ریختواره انسان پیدا میکند، تبدیل به انسانی شده است که سر و گردن ندارد و از مچ پا به پایین نیز همچنین. معمولاً در توالی اندیشههای مختلف، تلاشی میشود که اندیشههای بنیادین مشخص شود و در سندنویسیها هم به چشم میآید اما مهمترین بحرانش این است که لازمان و لامکان است . گزارههایی که به کار میرود متافیزیک است، نه متافیزیک پیشرفت. لذا یک بخش کاملاً بحثهای نظری است؛ بخش دیگر تلاش میکند گزارههای راهبردی را استنتاج کند از بخش اول و معمولاً در این تلاش مشکل دارد و نقطه کاربست و درک تاریخی اساساً مفقود است.
- در این لحظه ما نیازمند آن هستیم که میان علوم انسانی و جمهوری اسلامی بازاندیشی کنیم. ما گمان کردیم که میتوان نحوه حکمرانی را از علوم انسانی موجود برید اما این امر همراه با نحوی دوروریی اتفاق میافتاد و توازن آن بهم خورده است. مقام کاربست و سیاستگذاری با یکدیگر تفاوت است. ما نیاز داریم به گزینش نقادانه اما نمیدانیم آن چیست! ما نیازمند ضلع مسألهاندیشی و مسألهمندی علم هستیم. اساساً علم با مسأله قوام پیدا میکند ولی امروز مناسبات نهادی میان علم و سیاست از هم بریده شد.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/598
💢خلاصه ارائه حجتالاسلام حسین مهدیزاده:💢
1- مساله اصلی من حوزه عمومی و طبیعت جامعه است، نه حکمرانی و عرصه قدرت سیاسی، چرا که فکر می کنم در خلاء حوزه عمومی قوی و در جریان، حکمرانی بر یک بدن مرده نمی تواند حکمرانی قوی باشد. طبعیت جامعه آنجاست که دست نامرئی جامعه به میان می آید. جامعه مثل یک رود روان است که حکمران، گاهی به کمک ابزارهایی صناعی، کمی می توانند مدیریت کنند. مطالعات من برای مطالعه طبیعت جامعه از طریق نظریه اجتماعی است. ما انسان طبیعی و نظریه اجتماعی طبیعی خودمان را گم کرده ایم. من سه انسان که دارای سه نظریه اجتماعی بوده است را می شناسم:
نظریه اجتماعی دنیای باستان که جامعه استیلاست و همه چیز رو استیلایی میفهمد، از رابطه انسان با خدا، با حاکم، با طبیعیت، با زیردست، با خانواده، و... .
نظریه اجتماعی دنیای جدید که دنیای جامعه بازاری اسمیت است و انسان سوداگر را به یک طبیعت اجتماعی جدید که همه روابط را از طریق تضاد برابر و طرفینی معنا می کند.
نظریه اجتماعی انبیاء که در خط عمودی به جای استیلاء، ولایت را دارد و در خط افقی به جای تضاد بازاری، یاریگری و اخوت را دارد که نظریه جتماعی امامت و امت را می دهد.
2- اینها مفاهیم مورد بررسی در فضای تفکر است و با منطق علمی نمی توان آن را مورد گفتگو قرار داد، نهاد علم ما، تفکر جزئی را حمایت می کند نه حوزه هایی مثل نظریه اجتماعی را. ساختار حکمرانی ما نیز دچار این بحران است که اسلام را تنها در قالب احکام فرعیِ شرعی و توسعه را در قالب قانون و مهندسی دنبال می کند لذا از این سطح از تفکر حمایت نمی کند.
3- من در سه لایه این نظریه اجتماعی را دنبال کرده ام:
الف- در حوزه نهادسازی اجتماعی: این حوزه بیشتر به اقتصاد و برنامه ریزی اجتماعی نزدیک است. غرب شرکت را سلول جامعه می داند و مردم را همان بخش خصوصی می داند، اما ما طبق اندیشه و قانون اساسی مان، سلول جامعه را خانواده می دانیم، لذا باید دانش آن را تولید کنیم.
ب- پیدا کردن عینیتی در مستوای نظریه اجتماعی: به نظرم مفهوم «فضای اجتماعی» که هانری لوفور مطرح کرد، این توان را دارد که بگوید هر نظریه اجتماعی باید بتواند به فضا تبدیل شود و الا تبدیل به طبیعت و طبع زندگی مردم نمی شود و مکتبی که فضا را بر اساس معانی نظریه اجتماعی خودش نمی سازد، محکوم به مرگ اجتماعی است.
ج- برای عمومی شدن فکر: عقلانیت تصویری و منطق هایی که تصاویر کل گرایانه از معانی مورد تفکر تولید می کنند، باید در جبهه انقلاب ارزشی بیشتر از عقلانیت تحلیلی و نظری موجود پیدا کند.
4- اولا طلبه ای هستم که بیش از 15 سال با فرهنگستان و آقای میرباقری مانوس بوده ام.
ثانیا دغدغه فضای اجتماعی در تاسیس «اندیشکده مطالعات راهبردی زیست شهر اسلامی» با همراهی کسانی مثل دکتر جهانبخش و حجه الاسلام حسن کربلایی تبلور یافت. در این اندیشکده با این تصویر سراغ شهرسازی رفتیم که شهرساز خود را کالبد ساز همه دانش ها و ارزشها و هنجارهایی می داند که دین و علم و فرهنگ آن را ضروری می کند.
ثالثا دغدغه توسعه عقلانیت تصویری هم ما را به تاسیس «مدرسه اسلامی رویای ایرانی و تصاویر آینده» برای طلاب در قم ترغیب کرد که در سال آینده بطور رسمی از آن رونمایی خواهد شد؛ ان شاء الله
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/599
💢خلاصۀ ارائه دکتر سجاد صفار:💢
- در حوزۀ کار اندیشهای و فکری میتوان سه ساحت در نظر گرفت؛ الف) کار اکادمیک؛ ب) کار روشنفکرانه؛ ج ) کار اندیشگاهی. کار آکادمیک ناظر به حوزه و دانشگاه که در حال حرکت علمی و حرکت در مرزهای دانش و گسترش آن است. کار روشنفکرانه، رو به عرصۀ عمومی دارد ودر حال سخن گفتن با جامعه است و به رسانه پیوند دارد. کار اندیشگاهی، به دنبال خلق سیاست و مسأله آن راهبرد و ورود به سطح تکنیک است؛ لذا روی سخنش بیشتر به دولت و تصمیمگیران است.
- تکیه اصلی این بحث، جنبۀ اول و دوم است؛ کار علمی به معنای اصلی و بنیادی آن به معنا پژوهش علمی محض نیست، بلکه میتواند پژوهش تجربی باشد. دو مسأله را جبهه فکری انقلاب با آن روبهرو است و جمع آن نیز با هم سخت و غیرممکن است؛ الف) از یک طرف به شدن نسبت به وضع انضمامی و واقعی و تاریخی انقلاب دور است، گویی فاصلهای وجود دارد میان جریان فکری انقلاب از تمام مکاتب و اصناف، با وضعیت واقعی انقلاب اسلامی؛ ب) از طرف دیگر بسیار عملزده هستیم و درگیر میدان و عمل به معنای منفی کلمه هستیم.
- غالب جریانهای فکری انقلاب، تلقیهای بنیادینی دارند که با آنچه در متن سیاست انقلابی جاری است، پیوند ندارد؛ لذا عمل انقلابیِ سیاسی- اجتماعی ما پیوندی با مبنای اندیشهای و نظری ما ربطی ندارد. به عنوان مثال، در دهه 80، یه مسأله اصلی جریان انقلاب، نفی تکنولوژی و بررسی ماهیت نقادانه آن بود و افرادی همچون دکتر داوری و شهید آوینی و دکتر نصیری و ... از چهرههای مهم آن بودند و در عین حال شعار جمهوری اسلامی، انرژی هستهای حق مسلم ماست بود. یعنی در عین حال که ما مخالف تکنولوژی هستهای و توسعه بودیم اما مسیر انقلاب به سمت آن پیش میرفت. به همین دلیل نیز اگر براساس انگارههای تئوریک خود بخواهیم به تبعاتش در حوزه سیاست وفادار باشیم، نمیتوانیم موضع سیاست مثبت و ایجابی در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم بر خلاف نظر رهبری که حرکت انقلاب را رو به رشد میداند.
- بحران دیگر این است که جریان اندیشهای انقلاب؛ نسل گذشته و امروز، از حیث کارنامه و شیوه زیست خود، بیش از آنکه شبیه اهل اندیشه و نظر باشد، غالباً لایف استایل بروکراتها را داریم؛ کسی که کار فکری میکند، اقتضائاتی را درنسبت با کنشهایش دارد، حدی از گوشهنشینی، حدی از خلوت و ... را باید دارا باشد و بخش عمدهای از زندگیاش به خواندن، تأمل و تمرکز کردن سپری کند اما امروز وقت عمده ما به جلسه گذاشتن یا پاسخ دادن غیرمتأملانه به مسائل متغیر جریان عمومی کشور همچون فضای مجازی، جهاد تبیین و ... میگذرد. به اقتضاء مسائل روز و سازوکار دستگاههای بروکراتیک که دائماً باید اسنادی تهیه شود، وقت متفکران میگذرد و فارغ از تمحض و تمرکز است. این وضعیت، کمابیش دربارۀ تمام کنشگران فکری انقلاب صدق میکند.
- در حالی که حجم نیروهای انقلاب رو به افزایش میگذرد اما تولیدات فکری تناسبی با این وضعیت ندارد و با تولیدات فاخر اندکی موجه هستیم. این وضعیت به دلیل زیست غیرفکری افراد است و اغلب متفکرین خارج از متن نهاد علم هستند.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/600
💢خلاصه ارائه خانم خادمی:💢
- یکی از موارد مهم که در حوزه اندیشهورزی در حال وقوع است این است که:
اولاً ما نسب عقلانیت با دو رکن دیگر گفتمانی خود یعنی معنویت و عدالت را در یک شناخت جامع و راهبردی به دست پیدا نیاوردهایم.
ثانیاً علم و فکر ما ترجمهای است و به واسطه فضای آموزشی که در آن تلمذ کردهایم، مبتلا به این امر گشتهایم.
- در این میان، تحولات سیاسی- اجتماعی نیز ناظر به مفهوم عقلانیت در گفتمان انقلاب اسلامی در حال وقوع است. ما در برهههای مختلف زمانی دچار تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی گوناگون شدهایم که در آن عقلانیت خارج از مرزهای گفتمانی تعریف میشود. همچنین عدم توجه به معنای عقلانیت در این برهههای تاریخی نیز از مسائل مهمی بوده است که در آن عقلانیت در کنار معنویت در ساحت حکمرانی ما قرار نگرفته است.
- از مسائل دیگر این است که شبکه عقلانیت در گفتمان انقلاب اسلامی منحصر به افراد مشخصی شده است که در موضوعات مختلف کنار هم جمع شدهاند. انحصار شبکه عقلانیت در جبهه انقلاب از آسیبهای مهمی است که نتوانسته ظرفیتهای مختلف را اضافه کند؛ بهنحویکه شاید اگر کسی از بیرون نگاه کند، حق داشته باشد عنوان مافیای عقلانیت جریان انقلاب را به کار ببرد. ما با مجموعههای مشخصی طرف هستیم که همدیگر را میشناسیم، با هم دوست هستیم و در جلسههای مختلف با یکدیگر در رفت و آمد هستیم.
- امروز در فضای عقلانیت، ما در نقطهای ایستادهایم که با رشد فزاینده عقل محافظهکار طرف هستیم که طرفدار وضع موجود است و ریشههای آن را باید در دهه هفتاد جست و امروز بسیار گسترده شده است. و این عقل در مواردی با عقل انقلابی دچار تزاحم میشود. نمودهای عقلانیت محافظهکار را در عرصه حکمرانی همچون سیاست خارجه میتوان مشاهده کرد که با عقلانیت انقلابی تقابلات جدی پیدا میکند. این تفکر محافظهکار اجازه بازاندیشی در ساختارها را نمیدهد.
- نکنه دیگر کاربردی نبود عقلانیت در حل مسائل است؛ ما امروز در نقطهای هستیم که عدم حفظ حدود الهی در احکام، افکار و ارزشها را شاهد میباشیم. هر سه اینها با هم است که چرخه عقلانیت را به حرکت وا میدارد و نباید به آنها بهصورت جداگانه نگریست.
- نکته دیگر آن است که عقلانیت در نظام ولایی محقق نشده است و این امر خودش را در دولتسازی نشان میدهد. ما نمیدانیم عقلانیت در نظام ولایی چه شاخصهایی دارد و چکونه رقم میخورد.
- نکته دیگر، خلأ طراحی نظام صحیح حرکت منطقی است که پشتوانه آن یک دستگاه فکری باید باشد. جمهوری اسلامی دستگاه فکری مشخصی ندارد و حوزههای مختلف این امر خود را در نظام صحیح منطقی که برامده از تفکر است نشان میدهد.
- نکتۀ دیگر، عدم درک درست از نظام مسائل انقلاب اسلامی مبتنی بر مکتب توحیدی است. این نظام مسائل باید ثابت باشد و هیچگاه احصاء نشده است. لذا عقلانیت جمهوری اسلامی صرفاً بر حول محور مسأله حجاب و عفاف شکل میگیرد؛ فارغ از اینکه آیا این مسأله جزء مسائل انقلاب اسلامی است یا نه؟
- نکته دیگر، کاربرد عقلانیتهای منفصل از هم به صورت موضوعی است. به نحوی که یک عقلانیت اختصاص به ساحت فرهنگ و عقلانیت، دیگر مختص حوزه اقتصاد و عقلانیت دیگری در حوزه سیاسی و اجتماعی در حال حرکت است. ارتباطی میان این عقلانیتها وجود ندارد و از چالشهای جدی وضعیتی است که در آن ایستادهایم.
- ما باید تغییری در شرایط زیستی نخبگانی ایجاد کرده و اصلاح رویهای در آن و در دو ساحت اجتماعی و سیاسی به وجود بیاوریم. باید ظرفیتهای عقلانی را به سمت مصلحین اجتماعی پیش ببریم. این اتفاق از طریق اتصال شبکهای با بدنه نخبگان به معنای عام آن، اندیشهورزی در ساحت حل مسأله، تمرکززدایی و شکست مافیایی عقلانیت، تمرکز بر کاربردی شدن معنویت در ذیل عقلانیت امکان پذیر است.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/601
💢خلاصه ارائه محسن دوباشی:💢
- در سطحبندی حوزه عقلانیت، بسیار این طیف را نادیده میگیریم که عقلانیت ناظر به راهبرد و عقلانیتی که ناظر به عملیات است، هر دو از یک منشأ مبنایی و بنیادی نشأت گرفته و تغذیه میشوند. معمولاً وقتی سخن از عقلانیت گفته میشود، از حوزه مبانی و بنیادین تا عقلانیت در حوزه عملیات مورد بحث قرار میگیرد. این سه گونه، در واقع سه سطح هستند و اگرچه ریشههای واحد دارند اما از هم جدا هستند.
- ما در حوزه جریان عقلانیت، از حوزۀ عملیات ورود پیدا میکنیم و پس از آنکه با سختی در این حوزه مواجه میشویم، به سراغ حوزههای دیگر رفته و به حرفهای تلفیقی ناصواب میرسیم. ما در بسیاری از مواقع تقریباً و کلی صحبت میکنیم و هر چقدر به سمت عقلانیت عملیاتی میرویم، باید دقیقاً و جزئی صحبت کنیم. لذاست که امروز عقلانیت جامۀ عمل به خود نمیپوشد.
- امروز بسیار نیازمند افرادی در شبکه عقلانیت و جریان فکر هستیم که با فهم حوزه عملیات و اندیشه، توان به زمین نشاندن ایدهها را داشته باشند. امام خمینی توانست حرفهای تقریباً و کلی را در قامت جمهوری اسلامی به حرفهای دقیقا و جزئی برساند. تا وقتی این امر رخ ندهد، کسی مسئولیت حرفهای خود را عهدهدار نمیشود.
- موضوع پیشرفت که در ستاد جامعه پیشرفت منطقهای دغدغه امروز ماست، حضرت آقا آن را کارویژه خود میداند. موضوع و سویه پیشرفت در بسیاری از حرفها باید وجهه عملیاتی پیدا کند و این کارویژه تیم ما در ستاد پیشرفت است. از فعالیتهای ذیل آن، نوآوری اجتماعی است که طبق فرمایشات رهبری، دو گام سبک زندگی و حکمرانی باید متحول شود و این امر از طریق نوآوری ممکن خواهد بود. ما نباید مدیریت وضع موجود کنیم بلکه باید به سمت تحول و نوآوری در لایه سبک زندگی (مردم) و حکمرانی (حاکمیت) پیش رویم و این نوآوری را در الگوهای موفق مردمی (پروژه اتم) بروز دهیم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/602
💢خلاصه ارائه حجتالاسلام صادق حیدری:💢
- مسأله گسست میان نظر و عمل است.
مرحوم علامه سیدمنیرالدین حسینی این خلأ را از سال 1362 تشخیص داده بود. ما عقلانیتمان در ریشه خود به منطقها و روشها بر میگردد. منطقی که با تکیه به آن معارف دینی فهم میشود، منطق صوری است که کاری به عینیت در معنای امروزش ندارد؛ اگرچه در زمان خود عینیت را اداره میکرده است اما عینیت پیچیده امروز را امری جزئی میداند. در حوزه عمل نیز به منطق سیستمی و مجموعهنگری تکیه داریم.
- از نظر سیدمنیرالدین، انقلاب اگر بخواهد حرکت متناسب و هماهنگی داشته باشد، باید نسبت میان این دو منطق را مشخص و تمام کند، در غیراینصورت با این چالشها و دو قطبی در تصمیمها همواره روبهرو هستیم. اساساً تمام تمرکز سیدمنیرالدین، در نسبت تفکر صوری و سیستمی؛ منطق نظر و عمل این است که چطور این دو با هم هماهنگ میشوند. ایشان به این نتیجه میرسند که باید مبنای سومی ایجاد شود که این دو را هماهنگ کند و یکی دیگری را هضم نکند. مبنای واحدی باید باشد که تعریف این دو را تغییر داده و به نفع مبنای سوم پیش برد. در واقع علت ریشهایِ ناهنجاریِ گسست میان نظر و عمل، ناهماهنگی و چالش میان منطق اعتقادگرای غیرکاربردی حوزه با منطق کاربردی غیراعتقادگرای دانشگاه است. حرکت عظیم حضرت امام، سفارش منطق جدید میدهد. وحدت حوزه و دانشگاه در هماهنگی میان این منطقها ایجاد میشود.
- از سال 1362ر تا 1370 تمرکز ایشان بر این امر بود و بعد بر اساس این منطق عام، سه منطق خاص را نیز تولید میکند؛ الف) منطق حجیت که میخواهد استفاده از منایع دینی را به صورتی رقم بزند که نظام خطابات شارع استنباط شود تا بتواند پیشفرض تغییر عینیت قرار گیرد و پایگاهی برای تحول در مفاهیم باشد؛ ب) منطق معادله که راهبردی متدولوژیک بین منطق حوزه و دانشگاه ذیل آن رقم میخورد؛ در «آنگاهها» که واسطه تغییر در عینیت هستند نیز باید تغییر ایجاد شود. زیرا «آنگاههای» موجود در علوم کاربردی مدرن، از نظامات خطاب ما پیشفرض نمیپذیرد؛ بلکه خود نظام خطابات را مادی تعریف میکند. بنابراین در نفس معادله و عدد باید دست برد تا بتوان کمیسازی را محقق کرد.
#طرحی_برای_فردا
https://eitaa.com/alimohammadi1389/603
💢خلاصه ارائه دکتر اصغر عیوضی:💢
- تا وقتی که ما یک جبهه اصلی ایجاد تغییر نیستیم، مسائلمان معلوم نیست چه مقدار واقعی باشد. تا وقتی چنین تعاملی در میان نباشد و اصلاً مسائل فیمابین جریانها معلوم نیست حل شود. ما وقتی جبهه نباشیم، مسائلمان معلوم نیست که مسأله انقلاب اسلامی باشد.
- در ایتان، ما سعی کردیم جزئی از جریان تغییر باشیم و جای خودرا پیدا کنیم. آن نیروهایی که میخواهند جامعه را در جهت پیشرفت انقلابی حرکت دهند، در پیوستار و تعاملی با هم این امر را پیش میبرند و وقتی این پیوستگی وجود نداشته باشد، حتی اگر قطبهایی در حوزههای اندیشهای داشته باشیم نمیتوانیم مسائل را حل کنند و همچون بئر معطله در گوشهای خواهند ماند که نمیتواند جریان ایجاد کند و اثرآفرین باشد.
- ما امروز از نظر سیاسی میبینیم که هیچ نهاد سیاسی غیرمنحرف در دنیا تأسیس نشده است. ما تلاش زیادی کردیم که جهتی از پیشرفت را محقق کنیم اما تزاحماتی که میان خرده جریانات پیش میآید، نیز خود به انحراف نهادها میانجامند. تعامل باید بر مبنای رحماء بینهم باشد نه اشداء علی الکفار. آن اراده انقلابی که میخواهد مسائل را به سمت انقلاب اسلامی حرکت دهد، دچار ضعف است. لذا مسائلش روی زمین باقی میماند.
- پدیدههای دیگری در این میان ممکن است بروز کرد: الف) دچار توهم شدن در فهم مسائل؛ ب) به پاسخ صحیح مسائل نرسیدن. تا ما افرادی هستیم که نتوانستیم در جریان تغییرات نقش پیدا کنیم، حتی اگر بتوانیم مسائل را شناسایی کنیم، چون در این مسیر حرکت نکردهایم، فهممان نیز دچار اعوجاج است. جامعهای که با آن همراه نباشیم، طبیعتاً نمیتوان در آن تفغییر نیز ایجاد کرد.
- ما با این امر سازگار نیستیم که با افول غرب جایگزین غرب شویم. بخشی از اشکالات، ناظر به بزرگان جریان عقلانیت است.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/604
💢خلاصه ارائه خانم تاجیک:💢
- ما مشکلات را میشناسیم اما آن چیزی که مهم است و وجه عقلانیت را پررنگ میکند این است که صورتبندی مشخصی از منظر فکری و تاریخی از این بحث ارائه دهیم. این صورتبندی بسیار مهمتر از پاسخ به مسأله است. جریانهای فکری، یا به سنت فکری خود انحصاری دارند و صرفاً یک رویکرد کلامی را پیش میگیرند و پاسخهای گذشته را به امروز بار میکنند. یا مورد علاقه مدیران سیاستگذار هستند و سعی نکردهاند که با صورتبندی مسأله و وضعیت تاریخی پیش روند. لذا جامعهشناسان صرفاً نمیتوانند این امر را اجتهاد کنند. این به بحث روایت برمیگردد. ما مشکل جدیای که در این عرصه داریم، فقدان روایت دقیق و صحیح از مشکل است.
- وجوه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وجوهی درهمآمیخته هستند؛ لذا هر تصمیم اقتصادی یک تصمیم فرهنگی است. پیوست فرهنگی صرفاً ایجاد مسجد و نمازخانه در نهادهای اقتصادی و سیاسی نیست، بلکه پیوست فرهنگی از همان ابتدای طرحریزیها اقتصادی سیاسی باید مورد توجه قرار گیرد.
- تا وقتی که دیدگاه عقل بر بدن را داشته باشیم، و روایت قشر سفید و سیاه و خاکستری را مدنظر قرار دهیم، نمیتوانیم صورتبندی مسأله را محقق کنیم. همه این بحثها در نهادهای فکری یک وجه مهم دارد که اقتصاد سیاسی است. زمانی که نهادهای فکری فرهنگی بودجه را از نفتا میگیرند، تلاشی نمیکنند برای فهم مسأله. این دغدغه در سازمانها، نهادها و جریانها امروز وجود ندارد. این سازمانهای دولتی به دنبال روایت درست نیستند چراکه احساس نیاز نمیکنند و صرفاً به دنبال تهیه گزارشهایی هستند که به بالادستیها ارائه دهند و اثر فعالیتهایخ ود را مورد ارزیابی قرار نمیدهند.
- انقلاب پیش از آن که یک مفهوم و ارزش باشد، یک تحول و گشایش است که زمینه تغییر نفوس و حاکمیت را ایجاد کند. پشتِ درهای بسته اتفاقی رخ نمیدهد و مردم مسئولیتی را قبول نمیکنند اما اگر به عرصه عمومی بیاید، مردم نیز کنشگر میشوند و مسئولیت قبول میکنند. در مرکز بررسی معاونت راهبردی سازمان تبلیغات به دنبال این امر هستیم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/605
💢خلاصه ارائه آقای پورکیانی:💢
- تجربه ما در پیوند اهالی نظر و فعالین میدانی و اجتماعی، منجر به خلق تئوریهایی شده است که دائماً تکرار میشود. به نظر میرسد کار اول این است که این نظرها را نقد کرد. در این میان جریانهایی وجود دارند که باید مورد نقد قرار گیرند.
- برخی قائل هستند که اساساً قرار نیست علوم انسانی و بحثهای نظری به کار میدان بیاید. نأملات نظری، خودش کاری است در اعداد کارهایی که تأثیر دارند؛ همچون هنر، صنعت و سیاست. مهمترین کارویژه علم نیز معنابخشی است. این جهان که به واسطه کمرنگ شدن دین یا فلسفه و هر نوع سرچشمه معنا در جهان سنت،تکنیکالی شده است، کار علوم انسانی این است که جهان را سرریز از معنا میکند. لذا علوم انسانی قرار نیست به خدمت سیاستگزاران بیاید. از این جهت مسأله منحل میکنند.
جریان دیگر این است که ارتباط مستقیم را کنار گذاشته است اما اصل ارتباط را کنار نگذاشته است بلکه به دنبال گفتمانسازی است و قالبهایی از قبیل جلسات نقد، دوره برگزار کردن و ... را اجرا میکند و اغلب وجه رسانهای را جدی می گیرد، و در نهایت با اهل عمل ارتباط برقرار کرده و تأثیری میگذارد.
برخی دخالت میکنند در عمل، ولی مدلش مدل شورای نگهبانی است و امروز هیاتهای اندیشهورز اینچنین هستند.
یک سطح نیز جریانی هستند که قائل است هم باید کار نظری کرد و هم کار عملی. لکن این بیشتر ناظر به شخصیت افراد است نه ساختارها.
- اما هیچ کدام پاسخ به مسأله نیست. به نظر میرسد مشکل زبان اهل نظر و طلب اهل عمل است .
- کسانی که کار نظری میکنند اغلب در سطح انتزاع ماندهاند و علت آن درکی است که از علم دارند و به دنبال اثبات اصول محقق نشده حق هستند. در حالی که کارکرد اصلی علوم انسانی روایت حقیقتی است که محقق میشود یا میخواهد محقق شود. نه اینکه صرفاً توصیه به تحقق آن شود. باید زبانی برای تحقق آن پیدا کرد که شور و گرما داشته باشد. معنای عقلانیت در این معنا تأویل نظری تجربه است.
- از زاویه اهل عمل، چالشی که وجود دارد این است که هیچ مسألهای وجود ندارد که اهل عمل برای حل آن به اهل نظر رجوع کنند. در حالی که کار اصلی نظریهپردازان این است که عواقب پاسخ خود را در بیاورند. مراجعه اگر صورت میگیرد باید به این نحو باشد نه صرفاً در حد مشاوره. از این طریق باید با اهل عمل تعامل کرد.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/606
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام مجتبی عرب:💢
- نسل اساتید فکری جبهه انقلاب، دوره خود را به اتمام رسیدهاند و باید فکری کرد که بدنه جایگزینی بیاید و این خلأ را پر کرد و حرف جدیدی را ارائه کرد. ما در نقطه عدم زایش فکری در جبهه انقلاب هستیم و موقف رهبری نیز از اندیشهورزی و حرفهای رو به جلو عبور کرده است و در موقف صرفاً رهبری است و نه ارائه حرف نو و جدید.
- امروز فاصله جبهه انقلاب و پیشتازان انقلابی با رهبری زیاد شده است و حتی در جهاد تبیین نیز حرفهای رهبری را قبول ندارند و در بهترین حالت تعبداً میپذیرند. این امر خود سبب به بنبست رسیدن در این حوزه شده است و دست یافتن به دولت سبب شده است بسیاری به سمت مسئولیتهای دولتی و اجرایی روند و این عرصه بیش از پیش خالی بماند.
- ما با صحنهای مواجه هستیم با درونی تهی و فاصلهای شگرف. در این صحنه قوتها و عدماتصالهای مهمی توأمان وجود دارد. در این صحنه، آثار و لوازمی وجود دارد که باید پیرامون آن صحبت کرد از قبیل دولت گذشته، غلبه رویکرد امنیتی و سیاسی بر فرهنگی و ... . ما در نقطهای هستیم که باید آسیب فکر نداشتن را جدی گرفت.
- تمسک به عناوین مانند نوآوری اجتماعی، گفتمانسازی و ... نیز نمیتواند ما را از این بست خارج کند چراکه در پشت صحنه عقلانیتی وجود ندارد که اتصال به بدنه داشته باشد. ما در موقفی هستیم که با دو جریان مواجهیم: الف) انا لمدرکون؛ ب) ایمان به راه و نه آنچه دقیقاً قرار است رخ دهد.
- مسأله ایجاد روایتی نو و فهماندن آن به جامعه و جبهه انقلاب است. ما جریانی نداریم که زایش فکری کند و حتی گذشته ما را روایت کند. اگر بتوان زاویه نگاه جامعه را عوض کرد و ان را به سمت حرکت معجزهگونه انقلاب متوجه کرد از اهمیت زیادی برخوردار است.
- امروز از گعدههای روشنفکرمآبانه ما، عایدی نصیب جامعه نمیشود و تأثیری نخواهد گذاشت. چراکه در غارهای خود در حال صحبت و گفتوگو هستیم و نهایتاً رنگهایی به کارهای گذشته خود میزنیم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/607
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام محمدرسول علیبابایی:💢
- ورود غالب افرادی که نقادانه بحث میکنند، چالشها را مورد نظر قرار میدهند و به تعاریف کمتر میپردازند. به عنوان مثال میان فکر و علم تفاوتهایی وجود دارد. لذا ما چالشهای عرصهای را بیان میکنیم که تفاهمی در باره آن نداریم. هنچنین ما با رویکرد مسأله محوری به ماجرا مینگریم و به طرح کلان منسجم دست پیدا نمیکنیم. ما ممکن است یکی از مشکلات حوزه فکر را حل کنیم اما مشکلات را بهصورت متقارن مورد توجه قرار نمیدهیم.
- ما نیازمند طرحی برای تفکر هستیم و امروز دچار فقدان آن هستیم. ما در طول تاریخ مواجهیم که همواره زبان هایی بوده اند که به وضع موجود خود معترض بوده اند اما به طرح جامعی نرسیده اند. امروز مهم ترین چالش ما فقدان طرح است. گویی اصلا ساختمان و طرحی نیست که رویکردها و مسائل بر آن بار شود.
- در این میان 4 پیشنهاد و رکن را میتوان برای دستیابی به این طرح ذکرد: الف) لزوم مکتوبسازی حرفهای شفاهی در حوزه فکر که در افواه رجال مانده است و به دست دیگران نمیرسد. ما دچار کمبود متن مکتوب خوب هستیم. ما نیازمند نهضتی برای نوشتن هستیم؛ ب) ما نیازمند توزیع چرخهای میان محتواهای مکتوب هستیم. امروز با وجود ابزارهای رسانه ای بسیار هنوز ما گویی در زمان های گذشته سیر میکنیم که از ایدههای همدیگر خبر نداریم. ما از ایدههای رقیب یکدیگر خبر نداریم و حرفها به سمع و نظر یکدیگر نمیرسد؛ ج) سومین رکن یک طرح برای فکر، ایجاد میدان تضارب آراء است و اگر از این مؤلفه غفلت کنیم، نه زایش خواهیم داشت و نه طرح. تضارب با گفتوگو و هماندیشی متفاوت است؛ د) چالش میدان عمل و نظر نیازمند میدانی برای تست آراء افراد داریم. اگر نتوانیم فکر را در میدان نمونهسازی جلو ببریم، این طرح به بلوغ نمیرسد.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/608
💢خلاصه ارائه آقای حسنزاده:💢
- سرگردانی جبهه انقلابی بالاخص جبهه فکری:
در انواع و اقسام این سرگردانی میتوان به یک ریشه راهبردی اشاره کرد که عبارت است از نوع مواجهه ای که ما با شخص حضرت آقای خامنهای داشته ایم.
تلقی ما از رهبری با وجود تمام فرهیختگی و مجاهدتها، پدیدهای را رونمایی کرده است که ریشه این سرگردانی است. در این تلقی، این شخصیت تبدیل شده است به کسی که فرمانهای متعددی را در مقام فرماندهی صادر کردهاند از جمله جهاد تبیین و اینکه هر کسی هرجا هست آنجا را مرکز عالم بداند. از جبهه نافرهیخته انقلابی که فرمانهای متعددی را دریافت میکند، جز سرگردانی نمیتوان انتظار داشت.
- کار اول این جمع و جبهه فکری، مباحثه با رهبری است؛ از مهمترین کارهایی که به عنوان کمک میتوان به رهبری ارائه داد، یاری رساندن به ولی از منظر اندیشه است. به این معنا که، بر اساس فهرست مطلوبیتهای رهبری، آن را به ایشان ارائه داده و از ایشان بخواهیم از آنها جمله ساخته و آنها به هم ربط دهند تا یک تصویر سازگار همبند به دست آید. چنانکه خود ایشان فتح الفتوح انقلاب را نخبگانی میدانند که برای آبنده تصویرسازی میکنند.
- ما نیازمند تصویرسازی برای آینده هستیم. اگرچه ما با مطلوبیتهای متفاوت مواجه هستیم که یکی بر دیگری ارجحیت پیدا میکند. امروز بسیاری از مسائلی که با آنها روبه رو هستیم نشأت گرفته از حل مسائل دیگر است و ناظر به نگاههای جزئی و بخشی و سازگار ندیدن است. آن موقعی که میخواهیم تصویر کنیم و آن را به امروز بکشانیم در این جهت اهمیت دارد که سندها و سیاستها را مورد چالش قرار میدهد.
- ما چه تصویری داریم و اصول قانون اساسی و مقدمه آن کجاست، مطلوبیتها از نظر رهبری کجاست و ... پس از این، این جامعه نخبگانی که از آن انتظار جمع مسائل مختلف را میتوان داشت اما مردم یک فرمان مصرح برای امروز و آینده نزدیک میخواهند که آن را ندارند. ما باید به رهبر
ی کمک کنیم برای بیان این امر از زبان رهبری برای مردم. محوری که قابلیت این را داشته باشد که به واسطه ملموس و جذاب بودن بتواند مردم را تکان دهد؛ به عنوان مثال رهبری بگوید کاری کند در جام جهانی اتفاق بزرگی بیافتد؛ این نحو از سخن گفتن تأثیر بسیار بیشتری در میان مردم دارد. ملموس بودن را خود رهبری مورد تأکید به حلقههای میانی قرار میدهند. ما باید پیشنهادهایی به رهبری داشته باشیم که منجر به قیام مردم شود.
- برای اینکه بتوان مردم را به قیام وا داشت و انقلاب را دوباره زنده کرد، باید بتوان اندیشهها و زیرساختهای انقلاب را مجدد احیا کرد. یکی از عناصر کلیدی گفتمان اسلام ناب ساز، قرآن است که ما با آن نامأنوس هستیم. در این میان اشکال از گیرنده نیست، اشکال از فقدان یک طرحی است که آن را محقق کند.
- ما نیازمند یک تصویر از آینده تا اکنون هستیم و حرفی که با مردم ارتباط برقرار کند که منجر به میلیونها خرده کار مردمی شود.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/609
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام سید مصطفی مدرس مصلی:💢
- ما زاویه دید درستی نسبت به بیانات رهبری نداریم و باید زاویه دید خود را تغییر دهیم. از زاویه دید من، روایت مسأله ناظر به استعاره از نماز در سفر است. یک شخصی است که شغلش سفر کردن است و شخص دیگری است که شغلش در سفر است و به خاطر شغلش مسافرت میکند. حال در نسبت با ما، افرادی هستند که شغلشان انقلاب است و در شغلشان تمام وجوه انقلاب وجود دارد و میبایست تمام این امور را راهبری کنند و در چارچوب ارزشها پیش ببرند. برخی دیگر نیز شغلشان در انقلاب است.
- ما در وضعیتی هستیم که روایت درستی از انقلاب نداریم؛ ما حتی اگر شغلمان تمام انقلاب است، باید بدانیم که کدام انقلاب را مد نظر قرار دادهایم و چه روایتی از آن داریم. ما باید بدانیم وقتی از انقلاب سخن میگوییم از انقلابی سخن میگوییم که خارج از نظم و قواعد جاری جهانی رقم خورده است. رهبری در این جایگاه قرار دارند و هدفگذاری را چالش با نظام سلطه قرار میدهند و در این نسبت به دنبال ساخت الگوی ایران اسلامی قرار میدهند و آن را در حالت شکوفاییش تمدن نوین اسلامی میدانند.
- طبیعتاً هر تمدنی ناظر به عقلانیتی است و لایهها و سطوح عقلانیت مختلفی برای آن وجود دارد و الزامات بسیاری در آن وجود دارد. رهبری چهار عرصه را مد نظر قرار میدهد: معنویت، فکر، علم و سبک زندگی. ایشان در این میان، فکر را از علم نیز با اهمیتتر میدانند. از سال 79 تا 89، رهبری مجدد به فکر اشاره میکنند و آن را چیزی غیز از جنبش نرمافزاری میدانند.
- در مدیریت راهبردی رهبری در دهه نود نیز این امر مشهود است که بروید فکری کنید برای فکر ... توقع رهبری این است که تمام پارههای انقلاب باید فکورانه اداره شود و از عقلانیت راقی، غنی و متعالی برخوردار شود. در این میان ایشان معماری نهاد فکر را مورد توجه قرار میدهند و میان فکر و علم تفکیک قائل میشوند.
- آن انقلابی که ناگهان ایجاد شد، با یک شعوری رقم خورد که از جنس علوم و دانشها نبوده است. ما همین جنس شعور و هویت فکری را برای پیش بردن انقلاب نیازمندیم. لذا همان حادثه که در صدر انقلاب رخ داد مجدد باید به وقوع بیانجامد و بازسازی شود و این نیازمند این است که کسانی شغلشان انقلاب باشد.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/610
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام تجریشی:💢
- مشکل اساسی در مسأله عقلانیت و گسترش تفکر در جبهه انقلاب، این تصور ناخودآگاه است که یک عدهای اندیشمند و اندیشهورز هستند و شأن فکر کردن دارند و عده دیگری هستند که فعالین نهضت هستند که مشغول حرکت و قیام هستند؛ این تصورِ ناصوابی است. اساساً تفکر، فرع بر قیام است. ابتدا باید حرکتی ایجاد شود تا تفکر رقم بخورد.
- حرکت نیز هم برای زمینهسازی توحید و نفی طاغوت (ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت) است و هم اینکه اساساً کار رسول نیز «لیثیروا لهم دفائن العقول» است، چه رسولی؟ رسولی که «عزیزٌ علیه ما عنتم» است و «حریص علیکم» است، و خودش در نقطه اوج عقلانیت است و میتواند مردم را به این عقلانیت دعوت میکند.
- مشکل ما جایی است که عقلانیت رو نتوانستهایم کاربردی کنیم. هر زمانیکه توانستیم عقلانیت را کاربردی کنیم و مسأله زمانه را با عقلانیت پیش برده و حل کنیم، موفق بودهایم.
- برایناساس باید قوه عاقله، خودش در میدان حضور کامل داشته باشد و با حضور و با عقلانیتش حرکت خلق کند؛ همچون فرماندهای که میرود و به سربازانش میگوید بیایید.
- باید از ساختارسازیهای افراطی پرهیز کنیم.
- اندیشمندان و قوه عاقله باید رشد کنند و حتی پیشران واحد داشته باشیم.
- از برخی معصیتها و زدنهای همدیگر بپرهیزیم
- مسائل پیچیده شده است و ما باید بتوانیم دو قدم جلوتر باشیم لکن امروز در این زمینه عقب هستیم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/611
💢خلاصه ارائه آقای حسین افتخاری:💢
- ما در جبهه انقلاب مسائلی داریم و یکی از این مسائل «روایت» است و باید آن را بفهمیم که چگونه میخواهیم آن را انجام دهیم.
مسأله دیگر، مسأله تبیین است که باید آن را در نسبت با حرکت عمومی خود و دشمن و وضعیت کنونی و آینده خود و دشمن مورد توجه قرار دهیم. به همین نسبت مسأله سبک زندگی را پیش رو داریم و برای نقطه عزیمت ان باید چارهجویی کرد و از همه اینها مهمتر «مهندسی ایمان» است که نقطه آماج و هدف دشمن است. ما با هشدرای طرف هستیم که در این میان رهبری خود را خراب کرد؛ بهگونهای که فرمودند ما اشتباه کردیم و شما این اشتباه را نکنید. این اشتباه سادهانگاری نسبت به مسائل انقلاب است. ما نباید مسائل را ساده بیان کنیم؛ اتفاقا باید آن را بسیار پیچیده بیان کرد تا بنیانهای آن فهم شود.
- وقتی وارد مسأله علم، فکر و عقلانیت میشویم، پیچیدگیها به حدی است که تعارضهای بسیار زیادی درجلوه میکند در سطوح مختلف. وقتی به مسأله علم میپردازیم، دو نگاه کاملاً معارض وجود دارد؛ الف) علم زاده ذهن بشر است و اگر شما این را بپذیرید در این صورت علم را بر بنیاد منطقی میدونید که ذهن بشر براساس آن عمل میکند. پس برایناساس یک مسأله یکسان و فراگیر است برای جوامع مختلف؛ اعم از یهودی و مسلمان. لذا مدیریت همین مدیریت است و تمام متدها و روشهای برای ساخت جامعه کافی است. ب) در مقابل اگر علم را زادۀ قلب بشر بدانیم، در این صورت چون قلب بشر براساس ایمان عمل میکند و چون ایمانها ناهمسان است، حتی در مورد ساینس هم علم یکسان نخواهد بود. در این صورت، علم یهودی، مسیحی و اسلامی دارد و این علمی که از تمدن غرب میگیریم نمیتوانیم با آن جامعه خود را بسازیم.
- پس علم دینی که به درد ما بخورد از کجا میآید؟ پاسخ ما به این سؤال این خواهد بود که این سؤال از اساس غلط است که علم دینی چگونه ممکن است؛ چرا که علم از اساس ایدئولوژیک و دینی بوده است؛ هیچ علم غیردینی نداریم. دین شما میتواند الحاد باشد یا اسلام. این ایدئولوژی است که بنیاد علم قرار میگیرد و بر همین پایه پیش خواهد رفت. ساختار معرفتی انسان نیز اینگونه است که ایمانش بنیاد ساینسش است.
- اگر بخواهیم علم جبهه انقلاب را درست کنیم باید تفکیکی را قائل شویم؛ اول اینکه منطق ثابت نیست. بلکه ما با منطقی مواجهیم که با منطق صدق گزارهها مواجهیم که توسط ارسطو چارچوب بندی شده است. برای این منطق، 2500 سال دانش و ادبیات وجود دارد و در فلسفه اسلامی نیز به شدت بسط پیدا کرد. این منطق صدق است، نه منطق ذهن. مسأله این است که عقلانیت جبهه را باید براساس چیز دیگری غیر از منطق صدق فهم کرد.
- هر کسی در پارادایمی زندگی میکند؛ ایمانیاتی دارد که نتیجه و خروجی آن معرفت میشود. اما از ایمانیات تا معرفت، مراحلی طی میشود. این ایمانیات به او عقلانیتی میدهد که او را به سمتی خیر یا شر میکشاند. مجموعه اینها به سمتی میرود که معرفت را بسازد اما در فلسفه علم بنیاد علم بر استدلال استوار است. در فرایند تفکر این عقل است که تفکر را فرامیگیرد و خواستهای خود را به آن ارجاع میدهیم. چنانکه هگل منطق عدم تناقض را ناظر به اثبات دولت کریمه مسیحیت پیش میبرد.
- در مقابل منطق صدق، منطق فهم قرار دارد که بنیاد باورهای ما و زاویه نگاه ما را قرار میدهد. همچون کسی که زاویه خود را به مسائل فرصتمحور میبیند و نه تهدیدمحور است. زاویه نگاه ماست که برآمده از قلب ماست و ما مادامی که نتوانیم منطق فهم درستی در عقلانیت جبهه و سپس در میان جبهه ایجاد کنیم، نمیتوانیم حرف از عقلانبت برای جبهه بزنیم. منطق فهم غربی، امروز در همه ما نفوذ کرده است. امروز ما در منطق فهم ادبیات نداریم، فقط و فقط کلیاتی را میدانیم که مجموعه نگرشها و حب و بغضهای ما و ... در حال ساخت قلب ماست که زاویه دید ما را به وجود میآورد. اینها برآمده از منطق فهم ماست که دارای پیچیدگیهای عظیم است و این غلط است که فکر میکنیم میتوانیم با ساینس جبهه بسازیم. اگر این پیچیدگی را لحاظ نکنیم، نمیتوانیم عقلانیت بسازیم مگر همین عقلانیت غربی را کپی کنیم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/612
💢خلاصه ارائه آقای سعید غلامی:💢
- میان عرصه عمل و کسانی که در میدان فعال هستند با اهل نظر و تفکر فاصله وجود دارد و این را به خصوص در شهرستانها میتوان مورد توجه قرار داد و نوع پرداخت و انتقال اهالی تفکر با اهالی عمل به این فاصله دامن میزند. اما ما افرادی را سراغ داریم که در میدان است و رهیافت عملیاتی دارد و آن را تبدیل به واژه و ادبیات میکند و آن را در میدان (روستا – شهرستان) جاری میکند و عمومیت میبخشد. وقتی از ابتدا وتا انتها را خود آن فرد پیش میرود وبراساس بازخوردها مجدد شروع به بازسازی میکند، از بسیاری از مجموعهها و ساختارها و سازمانها قدرت راهبری بیشتری دارد. او برخی اصول و رعایت میکند. ما باید از ادبیات ساده استفاده کنیم و از زبان هنر و رسانه استفاده کنیم. ما در این فاصله به اشتباه میدمیم.
- زمانی که مسأله را باز میکنیم، استراتژیهای مختلفی را برای حل مسأله میتوان داشت؛ الف) همه جانبه به حل مسأله بپردازیم. ب) مدل مواجهه گلوگاهی به نحوی که اگر یک مسأله را حل کنیم، بقیه مسائل خودبهخود حلی میشود. در مسأله عقلانیت نیز نباید همه جانبه ورود کرد چرا که دچار مسائل و پیچیدگیهای متعدد میشویم بلکه باید گرانیگاهی به مسأله توجه کرد.
- بدنه نخبگانی ما در حال مهار شدن است و این کار اشتباهی است و باید ترتیبی اتخاذ کنیم که در استانها همه بتوانند از افراد اندیشمند استفاده کنند و اینطور نباشد که هر کس با تیم خودش فقط کار کند.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/613
💢خلاصه ارائه آقای هانی ایرانمنش:💢
- یک زمانی مسألۀ ما «گفتوگو» بود؛ بسط گفتارهای فکری انقلاب در مقابل جریان روشنفکری. تاریخچه حضور ما در کانون اندیشه جوان حول محور شکلدهی این امر در یک فضای آزاد و در قالب همایشها، نشستها، کتابها، سایتها و ... بوده است.
- به تدریج در مواجهه با دولت احمدینژاد، مجلس، روی کار آمدن آقاعزیز در سپاه، صداوسیمای آقای ضرغامی و ... تقریباً به این جمعبندی رسیدیم که این گزارۀ کافی بودن منابع ما برای حکمرانی، خیالی بیش نیست و دره عمیقی میان مبانی و حکمرانی وجود دارد. از این بعد، مطالعات راهبردی برای ما اهمیت زیادی پیدا کرد و حضور در مرکز استراتژیها، مکرز پژوهشهای مرکز، انجمنهای فکری در این مرحله معنادار شد. در این زمینه نیز، مسأله اصلی جبهه فرهنگی و فکری بود که بتوانیم به صورت جمعی وارد کنشگری شویم و طرح بحث اشراق از پس از 88 در این برهه رقم خورد.
- از سال 92، مسأله اصلی ما تمدن شد و مدل کنش فکری ما نیز تغییر کرد؛ کارهایی از قبیل ورود به عرصه سبک زندکی، کارهای جهادی، فعالیتهای ذیل پیشرفت، رفتار ما ذیل عقلانیت را تغییر داد که در بنیاد کرامت، نهضت اجتماعی، ستاد پیشرفت جلوه پیدا کرد.
- ما با سه جریان اصلی تفکر مواجه هستیم؛ الف) جریانی که قائل است ما از علم و تفکر غرب عقب ماندهایم و باید خود را به آن برسانیم. حال با اسلامیسازی عرصهها یا فارغ از آن؛ ب) جریان دیگر به تحولات علمی عالم کاری ندارد و قائل به تراث عظیم تفکری و ادامه آن است. بخش عمده ای از حوزه ما در این مسیر جلو میرود؛ ج) جریان دیگر، مسأله تمدن و تنازع با تمدن غرب را مسأله خود قرار دادهاند.
- محل بحث ما ماجرای سوم است. در نسبت با جریان سوم، زمانههای متعددی را طی کردهایم تا احساس عقبماندگی عمومی برای ما تبدیل به مسأله اساسی شد. ما رویکردهای متعددی داشتیم لکن غالب رویکردهای ما، به صورت سلبی بوده است و به دنبال بازآفرینی تراث خود برای مقابله با تهاجمات غرب بوده است. برهه کوتاهی در اوایل دهه 60 عقلانیت ما از حالت منفعل خارج میشود اما در میانه دهه، دوباره با طرح بحثهای روشنفکری دینی رو به انفعال میرود و به دنبال پاسخ به جریان روشنفکری هستیم.
- مسأله اصلی، عقلانیتی است که با آن میخواهیم تمدنسازی و حکمرانی کنیم. میخواهیم کنشی فعالانه و ایجابی داشته باشیم و این مستلزم بازسازی جریان شبکه و عالم عقلانیت است. ما با 5 لایه عقلانیت مواجه هستیم؛ الف) عقلانیت نظری؛ ب) عقلانیت عملی و انضمامی؛ ج) عقلانیت ابداعی (خلاق)؛ ج) عقلانیت رصدگر، تحلیلگر، اکتشافی؛ د) عقلانیت گفتمانی و ورایتگر. ما دچار نحوی از انسداد در عقلانیت نظری هستیم و مبانی ما نتوانسته است مسائل ما را حل کند و رفتار متفاوتی را خلق کند. این عقلانیت با فعال شدن چهار لایه دیگر از انسداد خارج میشود. لذا مسألهمحوری را همان عقلانیت انضمامی، نوآوری را همان عقلانیت خلاق میتوان در نظر گرفت و عقلانیت روایتگر و رصدگر را با همراهی در آن در نظر گرفت.
- این عقلانیتها با این الزامات فعال میشوند: الف) عقلانیت جبههای و جمعی و ناظر به رقابت جلو میرود؛ ب) ما نیازمند عقل مجاهد هستیم؛ ج) ما نیازمند عقلانیت مصلح اجتماعی هستیم. برایناساس، مسأله تحول سبک زندگی و زیست اصحاب تفکر اهمیت زیادی دارد و تا این مسأله دچار تحول نشود، عقلانیت نیز متحول نمیشود؛ د) تحول نهادها و جریانهای پیشران همچون معلمان، دانشجویان، طلاب و ... از اهمیت زیادی برخوردار است؛ ه) از نشانههای عقلانیت، عبور از تحجر است و از نقاط مهمی که شبکه عقلانیت به آن نیازمند است، فهم تحول زمانه است. نیشن استیت در حال تحولات است و معانی سنتی آن دستخوش تحول جدی خواهد شد. نظم اجتماعی نیز در آینده دستخوش تحول خواهد شد؛ همچون آموزش و پرورش و ...
#طرحی_برای_فردا
https://eitaa.com/alimohammadi1389/614
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام علی محمدی:💢 1️⃣ از 2️⃣
- پس از مواجهه ما با جریان غرب و شکست خوردن از روس و تحولاتی که توسط جریان روشنفکری، دربار قاجار، علمای اصلاحطلب و تحولگرا شکل میگیرد و منتهی به مشروطه میشود، این امر از اهمیت زیادی برخوردار است که این تحول چگونه قابل صورتبندی است؟ مهمترین انگاره، انگاره ثابت و متغیر است؛ این ثابت و متغیر ابتدا توسط فقها در ناحیه احکام طرح گشت و بزرگانی مثل میرزای نایینی در تنبیه الامه گفتند که ما دسته حکم شرعی داریم؛ یکی احکام ما نص فیه و دیگری احکام مالا نص فیه. در طرح فکری میرزای نایینی، حیطه ثابت، حیطه احکامی است که در منابع دینی به صورت منصوص آمده است و حیطه متغیر، حیطه ای است که حکم مشخصی در شریعت ندارد، ولی هر چند از عرفیات است که جامعه می توانند با عقل جمعی خود بدان نائل شوند، ولی تشخیص نهایی به عهده اولیای الهی (اولی الامر) است تا از چارچوب شریعت (احکام ثابت) خارج نشود.
همین دوگانه، در ادبیات بزرگانی دیگر مانند علامه طباطبایی تعمیق می شود و منجر به طرحی می شود در خصوص ثابت و متغیر ابعاد جامعه. در این طرح، نیازهای انسان و به تبع آن، جامعه، به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم می شود. بخش ثابت جامعه، حیطه روابط انسانی است که اسلام با ارسال شریعت خود، وضعیت مطلوب آن را بیان کرده است و بخش متغیر جامعه، حیطه رابطه انسان با طبیعت است که متغیر است و البته باید در چارچوب شریعت اسلام (و نه لزوماً بر آمده از آن) باشد. بر این اساس آن تحولاتی که در حیطه روابط انسانی در غرب اتفاق می افتد به هیچ وجه، حرکتی از نقص به کمال نیست، بلکه از غلطی به غلط دیگر افتادن است.
مرحوم شهید مطهری به گمان بنده در برخی مواقع، تلاش کرده که بحث را تا حدی جلو ببرد، لذا ایشان در کتاب نظام حقوق زن در اسلام، صحبت از این میکند که هر تحولی که در جامعه شکل می گیرد اعم از حیطه ای که دارد، یا پیشرفت است یا انحراف است؟ در پس این طرح بحث است که مرحوم شهید مطهری از دو دسته «جامدها» و «جاهلها» می نالد و آنها را مانع اصلی پیشرفت و تکامل جامعه می داند.
- شهید صدر در کتاب اقتصادنا تلاش میکند میان ثابت و متغیر صورتبندی جدیدی کند و احکام را به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم میکند و برخلاف میرزای نائینی، تلاش میکند مؤشرات و نشانگرهایی را تعریف کند تا فقیه بتواند با تکیه بر آنها، استنباطی در حیطه متغیر داشته باشد.
- اما به نظر حقیر، طرح حضرت امام ره، کاملاً متفاوت است؛ امام بر فراز این تجربیات تاریخی ایستاده است. مسئله حضرت امام ره ثابت و متغیر نیست؛ بلکه دوگانهای که برای ایشان مهم است؛ ولایت حق و ولایت باطل و یا دوگانه ظلمت و نور است. تفکر حضرت امام ره در مواجهه با جامعه، ناظر به حرکت و تکامل کلیت جامعه است؛ همین دوگانه تحت عنوان اینکه جامعه ذاتاً تحولمند است که این تحول اگر در مسیر درست و حق باشد، پیشرفت است و اگر در مسیر باطل باشد، پسرفت و انحطاط است، در ادبیات حضرت آقا کاملاً متبلور است.
- شهید صدر ره در کتاب «الاسلام یقود الحیات»، از انقلاب اسلامی متأثر شده و آنجا که دربارۀ رسالت اسلام صحبت میکند، اسلام را یک انقلاب اجتماعی و مسیری برای آزادسازی انسان و رساندن به خلافت الهی میداند. از نگاه ایشان، جریان انبیا، جریانی است که میخواهند جامعه توحیدی را دوباره (بعد از دوره امة واحده) بازسازی کنند و به انسانها کمک کنند تا در منزلت خلافت الهی خود به درستی مستقر شوند. این انقلاب توحیدی که انبیاء پرچمداران آن هستند، دو رکن اساسی دارد؛ الف) آزادی از درون (جهاد اکبر)؛ ب) آزادی از برون (جهاد اصغر). توأمانی این دو رکن است که می تواند یک انقلاب آزادی بخش واقعی و اجتماعی رقم زند و یک حرکت اجتماعی ظلم ستیز را استقرار و استمرار بخشد و مانع این شود که انقلابیون خود به تدریج در موضع ظلم و استکبار قرار گیرند.
- حضرت امام ره در سال 66، در پاسخ به سخنرانی حضرت آقا در ضمن ماجرای قانون کار، به صراحت توضیح می دهد که ولایت مفوضه به رسول مکرم اسلام که ولایت فقیه نیز شعبه ای از آن است، نمی تواند در ذیل احکام فرعیه اسلام باشد. تمسک حضرت آقا به آیه شریفه «إنّ الله لایغیر ما بقوم حتی یُغیروا ما بانفسهم»، ناظر به حرکت تکاملی یکپارچه و فراگیری است که باید در همه ارکان و اضلاع جامعه جاری شود.👇
https://eitaa.com/alimohammadi1389/615
💢ادامه خلاصه ارائه حجت الاسلام علی محمدی 💢 2️⃣ از 2️⃣
- پس از انقلاب اسلامی اگر دهه اول را دهه شکلگیری گفتمان مصلحت بدانیم که در ذیل آن جریانبندیهای فکری و سیاسی شکل گرفته است و اگر دو دهه بعد را جریان اصلاحات و اصولگرا تلقی کنیم و اگر جریان دهه چهارم را دوگانه سازش و مقاومت در عمل تلقی کنیم، دهه پنجم که دهه کنونی ماست، دورهی دوگانهی توسعه و پیشرفت است. در این درگیری، صحنه درگیری دیگر صحنه نزاعهای فرهنگی، کلامی و حتی صرفاً رسانهای نیست، بلکه آنچیزی که تعیین کننده این تقابل است، میزان تحقق ان ارزشها و تجسد بخشیدن در عرصه اجتماعی و کارآمدی است.
در مصاف پیشرفت و توسعه ما دو محور اصلی داریم؛ یکی محور اصلاح حکمرانی ملی و دومی اصلاح حکمرانیهای محلی. محور اول، ناظر به مرحله سوم انقلاب اسلامی یعنی مرحله دولت اسلامی است و محور دوم، ناظر به مرحله چهارم انقلاب اسلامی یعنی مرحله جامعه اسلامی است.
در هر کدام از این دو محور، یک نقطه کانونی وجود دارد که باید در اصلاح این دو محور بر روی آنها متمرکز شد. این دو نقطه کانونی می تواند نظم و آرایش جدیدی را برای جبهه فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی به ارمغان بیاورد. نقطه کانونی محور اول (اصلاح حکمرانی ملی)، انصراف از تمرکز بر روی مقوله سیاستگذاری و سندهای بالادستی و عطف نظر و عمل بر سر مقوله برنامه ریزی ملی و لوازم تحقق و اجرای آن است. نقطه کانونی محور دوم (اصلاح حکمرانی محلی)، انصراف از تمرکز از فعالیتهای خیریه ای و غیررسمی و عطف نظر و عمل بر سر مقوله مشارکت و وارد کردن مردم از مرحله تصمیمسازی تا مرحله تصمیمگیری و اجرا و نظارت است.
این دو محور با توجه به کانونهای تحول آن، می تواند بخش عظیمی از فعالیت جبهه فکری انقلاب اسلامی را منتظم کند و یک حسِ همجبههای بودن را به صورت واقعی ایجاد خواهد. البته شکل گیری این انتظام، نیازمند دو پیشنیاز بسیار مهم است که اگر این پیشنیازها تأمین نشود، این انتظامِ همافزا شکل نمیگیرد.
پیشنیاز اول عبارتست از «الگوی اتصال نظر تا عمل» که رسالتش بیان چگونگی و مراتب و مراحل سیر ارزشها و مبانی تا مرحله تحقق و تجسد است.
پیشنیازدوم هم عبارتست از «سه مسئله شامل و فراعرصه ای» که مصداقاً عبارتند از «نظریه تمدن نوین اسلامی»، «نظریه هویت اسلامی ایرانی» و «نظریه پیشرفت اسلامی ایرانی».
ما در مؤسسه معنا، حدود 6 سال است که بر روی این دو پیشنیاز و تقریر، تحلیل و تنظیم ادبیات تخصصی آن متمرکز هستیم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/616
💢خلاصه ارائه آقای نیکمنش:💢
- در ستادها، غالباً به نیروهای عملیاتی نگاه بالا به پایین وجود دارد؛ گویی فقط افراد ستادنشین هستند که میفهمند؛ اما اساساً آن چیزی که نیروهای عملیاتی میفهمند با آنچه در اتاق فکرهای ستادها میگذرد متفاوت است. لذا به دلیل عدم وجود زیست همدلانه در این دو لایه، چنین تصور میشود برای ستادها که منجی نیروهای عملیاتی هستند. تقریباً حرفی که نیروهای فکری تهراننشین میزنند را نیروهای عملیاتی درک نمیکنند. این مسیر سبب شده است که نیروهای عملیاتی نیز از نیروهای فکری ستادی منقطع شده و براساس فهم خود جلو بروند. اساساً امروز مسأله اهل فکر، مسأله مردم نیست.
- تجربه ما اثبات کرده است که غالب افراد در دورههای آموزشی، میل به سمت امور تکنیکی و فرمیک دارند و عده محدودی به سمت مباحث فکری و اندیشهای میرفتند. اساساً خیلی به مسأله فکر و اندیشه در میدان توجهی نمیشود. ما در سامانه «دانه»، کلاسها و دورههایی توسط خود مخاطبان برگزار میشود که بیش از 80 درصد از آنها ناظر به مسائل تکنیکی است.
- قطعاً ما متوجه این هستیم که باید در حوزه فکر و اندیشه باید به یک دستگاه منسجم دست پیدا کنیم و دانش و علم و الهیاتی وجود داشته باشه که از آن فلسفه مطلق و مضاف و علم تولید شود و این امر محقق نمیشود مگر در مقام مسألهبندی و در مسألهمندی است که باید به تاریخ تفکر توجه شود و مهم است که چگونه این مسأله در چرخۀ سیاستگذاری قرار گیرد. از طرفی نیز میدانیم که برای پیادهسازی این سیاستها نیازمند خلق روایت و میدانهای جدید و گفتمانسازی هستیم و نوآوریهای اجتماعی و رسانه در این امر اثر گذار هستند اما در کنار آن با مسائلی مواجه هستیم از قبیل سستی و رخوت در امر اندیشه و انقطاع میان اهل تفکر و اهل عمل. باید علتیابی کرد و دلیل اینکه کسی حرفی را تولید نمیکند را دریافت. لذا نمیدانیم چگونه باید اهالی نظر و عمل را ملطفت کرد تا به درک مبارزه و جنگ برسیم.
- ما تجربههایی داریم اما نتوانستهایم این فرهنگ مبارزه را عمومی کنیم. این امر نیازمند یک تفکر شبکهای است که در آن هر کسی در هر نقطه و خط فرمانی چگونه فکر کند. آن چیزی که در این میان نمیفهمیم، این است که چگونه میتوانیم پلتفرمی را ایجاد کنیم که ماهیت آن شبیه به ماشین حل مسأله باشد تا حول حل مسأله تمام بازیگران را با نگاه شبکهای و مبارزه کنار هم جمع کنیم.
- ما نیازمند افرادی هستیم که ساحت عمل و نظر را با هم جمع کنند و توأمان تفکر راهبردی و میدانی را دارا باشند. نه افرادی که ادای آنها را در میآورند؛ ما رسالت خود را در شناسایی و آموزش چنین افرادی قرار دادهایم.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/617
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام فلاح شیروانی:💢
- ما با یک دعوت عمومی و کلیدی از طرف حضرت آقا روبهرو هستیم به نام آزاداندیشی که جزء اموری است که ضریت اهمیتی راهبردی آن بسیار بالاست. مقوله آزاداندشی دارای مختصاتی است از قبیل اینکه: الف) مورد تأکید مکرر رهبری است؛ ب) مورد مطالبۀ جامعه روشنفکری است که تبدیل به یک پُز شده است و آن را برسر ما میکوبند؛ ج) محل اتهام جامعه انقلابی است که ایدئولوژیک فکر کرده و آزاداندیش نیستند.
- آزاداندیشی یک مسأله مدرن نیست؛ بلکه یک مسأله توحیدی در ادامه سیری که پیامبران ترسیم کردهاند میباشد و ما در انقلاب اسلامی این اراده تاریخی پیامبران را شکوفتگی برایش پدید آوردیم. آزاداندیشی دغدغه حقیقت را دارد؛ حال آنکه در جهان مدرن، آزادی دغدغه است و نه حقیقت. همچنین آزاداندیشی که یک نکتۀ سلوکی است. همچنین میان آزاداندیشی و ازادی بیان تفاوت وجود دارد اگرچه که در نهایت باید به یکدیگر پیوند بخورند. ازاداندیشی یک پدیده درونی است که به صورت فردی و فرهنگی قابل جلوه شدن است.
- آزاداندیشی از جایگاه راهبردی برخوردار است؛ مبتنی بر نظر رهبری که میفرمایند «ما همه راههای پیشرفت را بارها و بارها بررسی کردیم و دیدیم همۀ آنها به تولید علم برمیگردد». پیشرفت در افق تمدن که همه خواستههای ماست در نهایت از کوی تولید علم میگذرد. «تولید علم بدون آزاداندیشی، خیال خام است». لذا دارای یک موقعیت و وزن راهبردی سنگین است. همچنین ایشان از منظری دیگر میفرمایند: «آزاداندیشی عامل انحصاری رشد اجتماعی است». بدون آزاداندیشی به رشد اجتاعی نمیتوان رسید. ما در مکبت امام یک نظریه پایه داریم؛ اراده ملی جانمایۀ پیشرفت همهجانبه و حقیقی است. روح پیشرفت اراده ملی است که مبتنی بر آن اسناد و سیاستها و راهبردها تدوین میشود.
- مردمسالاری در این میان، قوارۀ قالبی است که به جامعه میخواهیم ارائه دهیم؛ اساساً با مردمسالاری است که جامعه به سعادت میرسد. در همین نقطه است که اندیشههای کلامی به میان میآید که هیچ قدرتی بر قدرت اراده مردم نمیتواند غلبه کند؛ چنانکه امام خمینی به وفور به آن اشاره میکرد اما کسی فهم نمیکرد؛ لذا تئوریزه نشد و در طرحها قرار نگرفت. مردمسالارانه زیستن محتاج درگیری معرفتی مردم است، این زیست جدید به شعور مردم احتیاج دارد. امروز برا حکمرانی به شعور مردم نیاز نداریم و این یک غلط تاریخی است که شرق و غرب این خطا را کردهاند و سخن نو انقلاب قرار بود این را تغییر دهد و این انسانیترین نگاهی است که میتوان به مقوله حکمرانی و زیست اجتماعی داشت. چنانکه رهبری لعنت کرد کسانی را که میخواهند جوانان ما غیرسیاسی باشند؛ البته اگر بخواهیم دیکتاتورانه اداره کنیم، نیازی به شعور مردم نداریم، اما نظامی که اساساً بر دوش مردم است چگونه میتواند به اهداف خود برسد بدون احتیاج به شعور مردم. رشد کمی و کیفی این شعور نیز منحصراً در آزاداندیشی است.
- آبشخور تولید علم و رشد مردم در گرو ازاداندیشی است. مجموعاً میتوان به یک تز رسید که عبارت است از: آزاداندیشی مساوی با انقلابیگری است؛ لذا گام دوم انقلاب را باید بر آزاداندیشی سرمایهگذاری کرد. اساساً بدون آزاداندیشی، انقلابیگری معنا ندارد و جسدی بیروح است. برگ برتر جبهه انقلاب این است که در آزاداندیشی است که میتوان صحنه را بهم ریخت. این پرچم به دست جبهه انقلاب نمیرسد چراکه فقر تئوریک در این زمینه وجود دارد؛ لذا در زمینه آزاداندیشی دچار رکود هستیم لذا دچار اضطرار خود در این زمینه نیستیم و این فرصت تاریخی و این مطالبه توحیدی را از دست ما بیرون میآورد.
- آزاداندیشی نیاز به آزادی بیان و گفتوگو دارد. پدیده گفتوگو از اهمیت زیادی دارد؛ الگوهای منبر ما حتی باید تغییر کند. ما در زمینه گفتوگو بسیار عقب هستیم و فرهنگ گفتوگو نداریم. این گفتوگو فضا را عوض کرده و به جامعه بسط پیدا میکند. ما گفتوگو را برای تولید مردمی اندیشه نیاز داریم. اراده مردمی است که به معجزههای اجتماعی میانجامد.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/618
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام علی اصغر سهرابی:💢
- بیش از آنکه این مهم باشد که ما به چه فکر میکنیم و آورده ما در این فضا چیست، مهم این است که در چه ظرفی فکر میکنیم و آیا به این ظرف توجه داریم یا نه. به نظر میرسد که عقلانیت و تفکر را باید به عنوان یک امر اجتماعی دید و در عرصۀ تفکر که مصار کثرت و واگرایی و گسست است، تا اجتماعی نبینیم این امر را، نمیتوان بار آن را پیش برد.
- برای هر جریان فکری، وجوهی از حقیقت آشکار شده است و جمع تمام آنها بخشی از حقیقت است. در چنین فضایی که هر هرکس اندیشهای دارد و این اندیشه منظر اوست به عالم، طبیعی است که گسستها، واگراییها و متعهد به هم نبودنها شکل میگیرد. مسأله مهم در این فضا، مسأله پیوستگی است؛ پیوستگی اهل تفکر که این امر با گفتوگو حاصل نمیشود؛ ظرف غیر از گفتوگو است. عدم وجود این پیوستگی سبب شده است به صورت طبیعی نتوانیم این بار را پیش ببریم. این پیوستگی سبب تعهد میشود؛ ما اهل تفکر به یمدیگر تعهدی نداریم و هر کس تلاش میکند نسبت درستی را با حقیقت برقرار کند.
- اندیشه اولین رکن هویتیابی است و هر کسی که اندیشهای دارد و هویتی مییابد، از دیگران متمایز میشود. ما تعهدی نداریم که باید با هم حرکت کنیم؛ لذا احساس نیاز به هم پیدا نمیکنیم؛ ما قرار نیست همفکر شویم اما نیاز به با هم حرکت کردن داریم. این اقتضاء فضای تفکر است که به سمت یکپارچگی نخواهد رفت و خود گفتوگو ممکن است به عدم یکپارچگی بیانجامد.
- پیش از این ما نیاز به تربیت داریم؛ بزرگان اهل تفکر ما باید از تعایش فکری سخن بگویند تا این ظرف ساخته شود. در غیراینصورت این اهداف در دسترس نخواهد بود. سبک زندگی اهل تفکر از همان تربیت ریشه میگیرد؛ تربیتی که اولاً بتواند اتصالات ما را تنظیم کند و در ادامه نتایجی را افراد حاصل میکنند.
#طرحی_برای_تفکر
https://eitaa.com/alimohammadi1389/619