eitaa logo
عقل‌نوشته‌های انقلابی
1.9هزار دنبال‌کننده
595 عکس
205 ویدیو
54 فایل
#علی_محمدی جُستِجُوگَرِ عَقلانِیَتِ اِنقِلابِ اِسلامِی؛ از بنیان تا عینیت ارتباط با بنده: @alimohammadi89 آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوان مصری: اصلاً فکر کنید من احمقم اما می‌ترسم خدا نه روزه، نه نماز، نه نماز تراویح و نه هیچ چیز دیگری را از ما قبول کند. چون ما در وضعی هستیم که... یعنی وقتی تو مردان و زنان‌شان را تماشا می‌کنی که زن و مردشان علوفه‌ی دام می‌خورند و اگر همین را هم پیدا نکنند از گرسنگی می‌میرند و این را هر روز می‌بینیم... بزرگ‌ترین عبادت اینست که در این وضع کنار برادرت بایستی و تو می‌گویی روزه می‌گیرم و نماز می‌خوانم. من نمی‌دانم خدا از ما قبول می‌کند یا نه‌. به خدا نمی‌دانم. فکر کن. خدا از ما قبول می‌کند؟ این کاری که می‌کنیم عادی‌ست؟ قبول می‌کند وقتی ما روزه می‌گیریم و نماز می‌خوانیم و تماشا می‌کنیم؟ من می‌ترسم. می‌ترسم خدا از تمام ما اعراب، از تمام ما مسلمانان قبول نکند. حق دارم بترسم. @Esrar3
هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت مادر یک جوان مجروح لبنانی را بشنوید. مادری که چشمش دور می‌خورد به دور دنیا، تا سهیم شود، تا پیشکش کند، تا فدا کند، تا فدا شود.‌.. نمی‌دانم ۷ اکتبر از دل محمد ضیف چه گذشت، چه گذشت که همه را صدا زد و گفت: «امروز، تاریخ با قلمی زرین، درخشان‌ترین صفحات خود را رقم خواهد زد. کیست که نخواهد نام خود، خانواده و شهرش را در این کتاب ثبت نکند؟». حالا مادر لبنانی از پایان انتظارش می‌گوید، انتظار سهیم شدن. او هم سهمش را آورد و عاقبت سهیم شد...سهمی از زمان، سهمی از چشم‌ها. ✅ ترجمه زیرنویس شده @Esrar3
هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا بخوانید از شهیدی که دیر به سید حسن رسید اما رسید... این آقا که عکسش اینجاست اسمش علاء است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید حسن می‌گوید، محمد است. محمد می‌گوید می‌خواهد قصه‌ی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد. علاء یکی از افرادی‌ست که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمباران‌ها حضور داشت. آنها آن روز در محل بمباران‌ حضور پیدا کردند. تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند. ساعت‌ها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند. اما علاء اصرار داشت که من می‌خواهم بروم پایین، نمی‌خواهم استراحت کنم. گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم. با اینکه علاء سه فرزند دارد. پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت. علاء بیرون نیامد. برنگشت. چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده. علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود. تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت. علاء هم همانجا بی‌ماسک با او رفت و تن بی جانش فریاد «بعد از تو خاک بر سر دنیا» شد. هفهاف بصری هم دیر رسید، آواره‌ی محمّد بود.به سپاهیان عمر سعد گفت یا ایّهاالجندُ المجَند، أنا الهفهافُ بن المهند، أبغی عیالَ محمّد. خداوندا! تو شاهد باش. ما نیز در این کوچه پس‌کوچه‌ها دنبالیم. تو شاهد باش آمدند آن قوم که دنبال بودند. دیر آمدند اما آخر آمدند... @Esrar3