eitaa logo
عقل‌نوشته‌های انقلابی
2هزار دنبال‌کننده
652 عکس
219 ویدیو
57 فایل
#علی_محمدی جُستِجُوگَرِ عَقلانِیَتِ اِنقِلابِ اِسلامِی؛ از بنیان تا عینیت ارتباط با بنده: @alimohammadi89 آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اصرار
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در ارتباط با بازتاب اتفاقات لبنان در غزه، این یکی از قابل توجه‌ترینِ آنهاست. «سلام. مردم سرزنش می‌کنن چرا چیزی در مورد لبنان نمیگی؟ همه‌مون احساس گناه می‌کنیم. سه هزار، چهار هزار زخمی... میگم رومون سیاه. احساس می‌کنیم تقصیر ماست که این شرایط واستون پیش اومد.‌ امیدوارم ما رو ببخشید. ان شاءالله که خدا بهتون توان بده. از تمام مردم لبنان ممنونم». @Esrar3
هدایت شده از اصرار
فراخوان‌های این شکلی در لبنان زیاد بود. فراخوان برای خون دادن... بعد از این فراخوان‌ها بود که نوشتند: «برای اولین بار در لبنان نظام پزشکی پیام داد که؛ دیگر به خون نیازی نداریم. مازاد زیادی در بانک خون پیش آمده». این بزرگ‌ترین ضربه‌ به کسی‌ست که بر فروپاشی جامعه لبنانی شرط بندی کرده. اهدای خون از تمام طیف‌ها بود. @Esrar3
هدایت شده از اصرار
اگر به گریه بود گریه می کردیم اما بیشتر از اینهاست... @Esrar3
هدایت شده از اصرار
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت مادر یک جوان مجروح لبنانی را بشنوید. مادری که چشمش دور می‌خورد به دور دنیا، تا سهیم شود، تا پیشکش کند، تا فدا کند، تا فدا شود.‌.. نمی‌دانم ۷ اکتبر از دل محمد ضیف چه گذشت، چه گذشت که همه را صدا زد و گفت: «امروز، تاریخ با قلمی زرین، درخشان‌ترین صفحات خود را رقم خواهد زد. کیست که نخواهد نام خود، خانواده و شهرش را در این کتاب ثبت نکند؟». حالا مادر لبنانی از پایان انتظارش می‌گوید، انتظار سهیم شدن. او هم سهمش را آورد و عاقبت سهیم شد...سهمی از زمان، سهمی از چشم‌ها. ✅ ترجمه زیرنویس شده @Esrar3
هدایت شده از اصرار
از لبنان نوشتند: غزه ما به تو وفادار بودیم؟ گرانبهاترین دارایی‌مان را، پدرمان را، عزیزمان را، سیدمان را پیشکش کردیم. شهادت او یک طرف ماجراست و آن طرف دل‌هایی که این گونه به سخن آمده... این حرف‌های کنار مصیبت های سترگ چیست که مثل امواج دریا ما را تا بی‌نهایت، تا نقطه‌ی کور یکی شدن‌های زمین و آسمان‌ پرتاب می کند؟ ما کجا و شنیدن این دل‌دادگی‌های میان دو ملت کجا؟ به خواب هم نمی‌آمد اما گویا عزم‌ها جزم است برای دیدن هر آنچه که حتی بال بلند خیال هم روزی از تصورش می‌سوخت... ما سینه سوختگان خوش‌توفیق دورانیم، ما گواهان سرخ فردا، ما که در شهاب حوادث و مه آلود روزگار، چشم‌مان را در پس وقایع گردانده‌ایم و خوب می‌دانیم آخر، آخر حاجت این چشم ها روا خواهد شد. و هر گاه چشم‌ها خسته‌ی دیدار شدند در خاطرشان زمزمه کردیم این روزها را، روزهایی که در حافظه‌ی کتاب‌ها هم نظیرش را نیافتیم. ما سینه سوختگانِ خوش توفیق... @Esrar3
هدایت شده از اصرار
لطفا بخوانید از شهیدی که دیر به سید حسن رسید اما رسید... این آقا که عکسش اینجاست اسمش علاء است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید حسن می‌گوید، محمد است. محمد می‌گوید می‌خواهد قصه‌ی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد. علاء یکی از افرادی‌ست که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمباران‌ها حضور داشت. آنها آن روز در محل بمباران‌ حضور پیدا کردند. تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند. ساعت‌ها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند. اما علاء اصرار داشت که من می‌خواهم بروم پایین، نمی‌خواهم استراحت کنم. گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم. با اینکه علاء سه فرزند دارد. پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت. علاء بیرون نیامد. برنگشت. چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده. علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود. تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت. علاء هم همانجا بی‌ماسک با او رفت و تن بی جانش فریاد «بعد از تو خاک بر سر دنیا» شد. هفهاف بصری هم دیر رسید، آواره‌ی محمّد بود.به سپاهیان عمر سعد گفت یا ایّهاالجندُ المجَند، أنا الهفهافُ بن المهند، أبغی عیالَ محمّد. خداوندا! تو شاهد باش. ما نیز در این کوچه پس‌کوچه‌ها دنبالیم. تو شاهد باش آمدند آن قوم که دنبال بودند. دیر آمدند اما آخر آمدند... @Esrar3
هدایت شده از اصرار
12.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز جنوب لبنان شاهد صحنه‌های دیگری بود... نماز جماعت روبروی تانک‌ها، زنانی آغوش‌گشوده به گلوله‌ها، رد شدن از سیم خادارها، و شروع بهم ریختن محاسبات، از طرف مردمی که فقط «عزم خانه» داشتند. بازگشت به خانه سودای همیشگی آنها بوده. اصلا فلسطین درد عالم است چون درد خانه‌ دارد. دشمنان شاید به کارساز بودن تیر و تفنگ در کردن‌هایشان دلخوش باشند و فکر کنند آن تعیین کننده‌ی نهایی همین تسلیحات نظامی باشد، اما از آن سو مردمی ایستاده‌اند که دارایی‌شان غم خانه است. دست بردار خانه نیستند چون اهل خانه‌اند، می‌شود حتی به افتخارشان، آن‌ها را «مردم خانه» نامید و گفت خانه اصحابی دارد و اینان اصحاب ایشانند. با خانه قرار می‌گیرند، ریشه هایشان را در خانه سفت می‌کنند، با آن ریشه می‌دوانند. وقتی که می‌خواهند از انسان، خانه به دوشی بسازند که اینجا و آنجا برایش فرقی نکند و هر جا که باشد نام آوارگی و بی‌خانمانی‌اش را «خانه» بگذارد، مردمانی به جهان آموختند خانه «هرجا» نیست. 📸فیلم را باز کنید و شاهد تصاویری از این بازگشت دل‌انگیز به خانه‌ها باشید. @Esrar3