eitaa logo
علی محمد مودب (اشعار و آثار
691 دنبال‌کننده
95 عکس
42 ویدیو
5 فایل
شعر 💢 کانال رسمی علی محمد مؤدب 💢 ارتباط با ادمین 🆔 صفحه رسمی اینستاگرام : http://instagram.com/alimohammadmoaddab 🆔 وبسایت : 🌐 https://ammoaddab.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
سر پیچیدن با زلف تو دارد سر من کز سر نیزه مرا سخت هوایی کرده است @alimohammadmoaddab
. برگ برگ شاخه شاخه، دسته دسته دست دست گلفروش خردسال را باد برده است! @alimohammadmoaddab
. غریبم جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش ‌سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم، همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جست‌وجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست . مرا پیدا کن از هر های و هو، در صحبتت گم کن که از من در کف من هیچ غیر از ردپایی نیست @alimohammadmoaddab
. منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا گشته‌ست باشگونه همه رسمهای خلق زین عالم نبهره و گردون بی‌وفا هر عاقلی به زاویه‌ای مانده ممتحن هر فاضلی به داهیه‌ای گشته مبتلا وآن کس که گوید از ره دعوی کنون همی کاندر میان خلق ممیّز چو من کجا؟ دیوانه را همی‌نشناسد ز هوشیار بیگانه را همی‌بگزیند بر آشنا با یکدگر کنند همی کبر هر گروه آگاه نی کز آن نتوان یافت کبریا هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش هر ک آیت نخست بخواند ز هل أتی با این همه که کبر نکوهیده عادتیست آزاده را همه ز تواضع بود بلا گر من نکوشمی به تواضع نبینمی از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا با جاهلان اگر چه به صورت برابرم فرقی بود هرآینه آخر میان ما مهر شهان ز قوت ستوران بود پدید گر چه زمرد است به دیدار چون گیا آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز از دشمنان خصومت و از دوستان ریا بر دشمنان همی نتوان بود مؤتمن بر دوستان همی نتوان کرد متکا قومی ره منازعت من گرفته‌اند بی‌عقل و بی‌کفایت و بی‌فضل و بی‌دها من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا با من بود خصومت ایشان عجیب‌تر زآهنگ مورچه به سوی جنگ اژدها زایشان همه مرا نبود باک ذره‌ای کز آبگینه ظلم نیاید بر آسیا گردد همی شکافته دلشان به کین من همچون مه از اشارت انگشت مصطفی چون گیرم از برای معانی قلم به دست گردد همه دعاوی آن طایفه هبا ناچار بشکند همه ناموس جادوان در موضعی که در کف موسی بود عصا ایشان به نزد خلق نیابند رتبتی تا طبعشان بود ز همه دانشی خلا زیرا که بی مطر نبود میغ را محل چونانک بی‌گهر نبود تیغ را بها با فضل من همیشه پدید است نقصشان چون عجز کافران بر اعجاز انبیا با عقل من نباشد مریخ را توان با فضل من نباشد خورشید را ذکا آنم که برده‌ام عَلَم عِلم در جهان بر گوشهٔ ثریا از مرکز ثری شاهان همی‌کنند به فضل من افتخار واقران همی‌کنند به نظم من اقتدا با خاطرم منیرم و با رای صافیم کالبرق فی الدجیة و الشمس فی الضحی عالیست همتم به همه وقت چون فلک صافیست نسبتم به همه نوع چون هوا بر همت من است سخنهای من دلیل بر نسبت من است سخنهای من گوا هرگز ندیده و نشنیده‌ست کس ز من کردار ناستوده و گفتار ناسزا در پای جاهلان نپراگنده‌ام گهر وز دست سفلگان نپذیرفته‌ام عطا وین فخر بس مرا که ندیده‌ست هیچکس در نثر من مذمت و در نظم من هجا وآن را که او به صحبت من سر درآورد جویم بدل محبت و گویم به جان ثنا ور زلتی پدید شود زو معاینه انگارمش صواب و نپندارمش خطا اهل هری کنون نشناسند قدر من تا رحلتی نباشد ازین جایگه مرا مقدار آفتاب ندانند مردمان تا نور او نگردد از آسمان جدا آن گاه قدر او بشناسند بر یقین کآید شب و پدید شود بر فلک سها اندر حضر نباشد آزاده را خطر کاندر حجر نباشد یاقوت را بها با این همه مرا گله‌ای نیست زین قبل زین بیشتر قبول که یابد به ابتدا تا لفظ من به گاه فصاحت بود روان بازار من به نزد بزرگان بود روا لیکن چو صد هزار جفا بینم از کسی ناچار اندکی بنمایم ز ماجرا زآن است غبن من که گروهی همی‌کنند با من به دوستی ز همه عالم انتما وآن گه به کام من نفسی برنیاورند در دوستی کجا بود این قاعده روا آزار من کشند به عمدا به خویشتن زآن سان که که کشد به بر خویش کهربا در فضل من کنند به هر موضعی حسد در نقص من دهند ز هر جانبی رضا با ناصحان من نسگالند جز نفاق با حاسدان من ننمایند جز صفا ور اوفتد مرا به همه عمر حاجتی بی‌حجتی کنند همه صحبتم رها مرد آن بود که روی نتابد ز دوستی لو بست الجبال او انشقت السما   @alimohammadmoaddab
اصغر آری اکبر اهل بکاست گریه او پیشوای گریه‌هاست این همه بی‌تابی گهواره‌ها شوق طفلان است سوی نینوا تحلیل و نگاه دکتر را بر ببینید https://www.magiran.com/article/4335999 @alimohammadmoaddab
. می‌توانم باد باشم با گیاهی دل نبندم هر چه خرمن را فرو پاشم به کاهی دل نبندم ... می‌توانم کاه باشم می‌توانم کوه باشم در توانم نیست اما با نگاهی دل نبندم @alimohammadmoaddab
. آمدم اما ندانستم کجاها آمدم آمدم سوی تو و جد تو آقا آمدم سبز هستید و بلند و ‌آسمانی در زمین من به شوق دیدن آن باغ بالا آمدم خسته و آشفته مثل کوچه‌های کاظمین با غمی نارُفته من آن کوچه‌ها را آمدم نیزه‌ها در خاطرم، سرهای مردان روی نی چون اسیران رو به صحنت خار در پا آمدم خار در دل، خار در پا، چشم بر روی شما تا مگر در سایه‌ات یابم تسلا آمدم آمدم در صحن چرخیدم دلم بی‌تاب بود بچه‌ها در صحن جاماندند و تنها آمدم بچه‌ها پیش شما بودند و خاطرجمع من بر مزارت بی خیال هر دو دنیا آمدم گم شدم چون بچه‌ها در صحن پیش چشمتان گم شدم یک عمر آقا جانم اما آمدم یافت عطر تربتت آخر مرا زین خاکباد یافتم خود را و در چشم تو بینا آمدم خاکبادک کرد عمری طبع من در کوچه‌ها آخر اما شاعر دربار مولا آمدم هرچه دارم از جواد و جود بی‌پایان اوست در سخن هم از عنایاتش توانا آمدم @alimohammadmoaddab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت دهه فجر دخترم کلیپی با تصویر برای قطعه ایران عزیز ساخته است @alimohammadmoaddab
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگساز: آرمان مهربان خواننده: آرش رستمی شاعر : علی‌محمد مودب @alimohammadmoaddab
🔗به کانال دکتر محمدمهدی سیار در ایتا بپیوندید: 🔸️شاعر و مدرس دانشگاه 🔸️دکترای فلسفه از دانشگاه تربیت مدرس 📚کتاب ها : 🔺️یادآوری (شهرستان ادب) 🔺️رودخوانی (شهرستان ادب) 🔺️حق السکوت (فصل پنجم) 🔺️بی خوابی عمیق (سوره مهر) eitaa.com/mmsayyar
بسم الله الرحمن الرحیم درگذشت شاعر ارجمند ایران، میرزا حسین کریمی مراغه‌ای را به خانواده گرامی ایشان، مردم شهر تاریخی و پرعظمت مراغه، مردم عزیز آذربایجان و همه هموطنان ایرانی تسلیت عرض می‌کنم. استاد کریمی مراغه‌ای شاعر مردم و دل‌های پاک مردم بود که شعر او زمزمه مردم بود. شعری که از او به جا ماند را باید از دو جنبه ارج نهاد: نخست زبان شعر او که به زبان اصیل آذربایجان، پاره تن ایران بود و با هوشمندی و غیرت، اصالت آذربایجانی و ایرانی خود را در مقابل تهاجم لهجه‌های بیگانه و مهندسی شده حفظ می‌کرد. زبانی که آیینه‌دار فرهنگ و باورهای اصیل ایرانی بود دو دیگر مضمون، محتوا و اندیشه‌ی شاعرانه استاد کریمی مراغه‌ای که با نبوغی بی‌بدیل، از ظرافت‌ها و لطافت‌های اندیشه و احساس مردم عزیز آذربایجان سرشار بود. شعر او از یک سو به اوج طنزی اجتماعی و پرمخاطب می‌رسید؛ و در دیگر سو بادانش و آگاهی وسیع از تاریخ اسلام و اندیشه و حکمت شیعی، زیباترین، سوزناک‌ترین و حزن‌انگیزترین مرثیه‌ها و شعرهای عاشورایی را رقم می‌زد که تا همیشه نقل محافل عزاداری باقی خواهند ماند شعر طنز او، در نبرد با رذائل اخلاقی و در خدمت تحکیم بنیان خانواده، همچنین آکنده از حس آگاهی‌بخشی اجتماعی و روح مبارزه با دشمنان ایران بود. استاد کریمی مراغه‌ای با شعر خود در دوران ستمشاهی، مبارزه‌ای رندانه و شاعرانه با رژیم طاغوت را رقم زد؛ به نحوی که ابیات بسیاری از اشعار او به ضرب‌المثل‌هایی مردمی در هجو مفاسد، بی‌عفتی‌ها و مظالم رژیم گذشته تبدیل شد. چنانکه به تعبیر رهبر ادیب انقلاب: "استاد کریمی در لفافه طنز، داستانی زنده و گویا از انتخابات دوران رژیم گذشته را به قلم آورده و با مهارت به وضع زندگی و تقسیم ناعادلانه ثروت‌های مملکت به وسیله هیئت حاکمه و به مقام و منصب‌ رسیدگان اشاره می‌کند...». اینک استاد پس از ۹۲ سال زندگی عزت‌مند و پس از آفرینش ده‌ها اثر گرانقدر، که هر یک برای جاودانه شدن شاعری کفایت می‌کند، در جوار رحمت الهی آرام گرفته است. این حسن سابقه ادبی او را در چنان جایگاه رفیعی قرار داده است که به جرئت می‌توان از او به عنوان شیخ‌الشعراء فقید آذربایجان نام برد که در کنار شهریار، دو قله رفیع شعر آذربایجان هستند. همچنانکه استاد کریمی در رثای شهریار سرودند که : اولمیجاخدور دیری دیر شهریار! باید گفت : اولمیجاخدور دیری دیر کریمی! @alimohammadmoaddab
بی تو قلب عاشق من، ناگهان می‌ایستد بی دل تنگ من از گردش، جهان می‌ایستد چشمه‌سار آشنایی، میهن ماهی و ماه! گر نجوشی دم به دم با من، زمان می‌ایستد در حضورت شعله‌های دوزخی یخ می‌کنند بی تو باری خون به قلب حوریان می‌ایستد پیچک، آویزان دیوار و در همسایه‌هاست سرو اما در کنارت جاودان می‌ایستد با زبان سرخ من، باک از سر سبزم مباد سبز و سرخ پرچمت تا در امان می‌ایستد بی خیال پچ‌پچ خفاشکان، تا شعر من بر هزاران قله با ببر بیان می‌ایستد  هر کسی آیینه اسرار پنهان خود است این میان، بوزینه شکل این و آن می‌ایستد @alimohammadmoaddab
قسم به خون شهیدان به ایستادن، آن دم که سنگ می‌بارند به کوه بودن، آن لحظه‌ها که دشوارند به دیدگان مصمم، به سینه‌های ستبر به بازوان دلیران که گرم پیکارند به پهلوانیِ مردان مرد، گاهِ نبرد که خم به ابرو و زانوی خود نمی‌آرند به اضطراب دل مهربان شیرزنان دمی که رو به خدا دست بر دعا دارند به مشت‌ها -گره دست‌های نوزادان- از آن دقیقه که پا روی خاک بگذارند به جوهر قلم قاضیان راد، آن دم که حلق خائن در هر لباس بفشارند قسم به خون شهیدان، به اشک راهروان که روز واقعه، گردان جنگ بسیارند قسم که این همه، ای بیرق عزیز امید به هر چه قله تو را جاودانه می‌کارند در این شبانه که گرگان چارسو هارند شکوهمند شبانان قصه بیدارند.. برقص بیرق غیرت در اوج توفانها رها برقص علمدارهات بیدارند ✍🏻 🏷 @alimohammadmoaddab
میعادگاه شاعران و نویسندگان: راهپیمایی ۲۲ بهمن ضلع شمالی میدان فردوسی ساعت ۱۰ صبح @shahrestanadab
چو دشتي پريشان و تنها اگرچند عمري دل‌آشفته از شيوه گردباد تو بودم ولي باز هر بار به محض طلوع سكوتي پر از قاصدك هاي ياد تو بودم!     @alimohammadmoaddab
زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته‌بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسله تیرگی تنش هر بند شرح واقعه نی‌نوا شده آزادی است از دو جهان یاد او ولی زنجیر بس که خورده تنش توتیا شده این جامه فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسه کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم این‌که تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری ست، کنون نیل دیگری ست فرعون‌هاست غرقه دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بِشر آن بشارت محزون کجا شده دریابمان که در به در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چاله دنیا فنا شده @alimohammadmoaddab
به یاد شهدای مرزبانی سیستان در انفجار اتوبوس سپاه که این روزها سالگردشان بود چند شیشه عطر در کدام حجره‌ها شکسته تا چنین جهان معطر است از کدام خاک داغ اینچنین شکفته در پرند شعله، دسته‌های مرزبان رسیده اند رودهای زنده، رودهای سرخ ناگهان چگونه از غبار سیستان به اصفهان رسیده‌اند خانه‌ها بهشت‌های کوچک غم‌اند چشم‌ها پر از شکوه و شبنم‌اند سنگ‌های آشنا دریغ می‌خورند جاده‌ها به خاطر پرنده‌ها به آسمان رسیده‌اند @alimohammadmoaddab
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود حجاز بر قد سرو که تکیه خواهد کرد به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود مگر به معجزه زمزم نخشکد از گریه مراد اینهمه چشم‌انتظار اگر برود چگونه ماه به گرد زمین طواف کند دلیل گردش لیل و نهار اگر برود بعید نیست شغالان به شهر پای نهند امیر و شیر عرب زین حصار اگر برود به زیر تیغ ستم‌، کار کاهلان زار است حسین یکّه به آن کارزار اگر برود ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه به پای طفلی از این زمره خار اگر برود شب جماعت کوفی سحر نخواهد شد سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود پس از حسین به خون شیعه مشق خواهد کرد به ظلم سر نسپارد به دار اگر برود @alimohammadmoaddab
مشفق ذکر خیر همه ما بود!👇
نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند خدا رحمت کند قیصر را که چه خوب گفت: ناگهان چقدر زود دیر می‌شود و انگار همین امروز صبح بود قبل از آنکه برای تشییع بروم بهشت زهرا، نخستین بار که نام مشفق کاشانی را شنیدم، گمان کردم با شاعری از قرون گذشته طرفم؛ اما دوستی شفیق مرا از اشتباه درآورد و گفت که نام مشفق عباس کی‌منش است و تخلص او مشفق کاشانی و از آن نخستین بار که دیری نگذشته بود که شاید ده سال پیش دیدم در دانشگاه علوم پزشکی ایران نشسته‌ام کنار استاد مشفق کاشانی و داریم باهم یک مسابقه شعر دانشجویی را داوری می‌کنیم، مسابقه جالبی بود و جوان‌ها پرشور و دخترها و پسرها دو حزب بودند. انگار، سالن پر از دانشجو بود و برای هر شعری چقدر کف می‌زدند و ابراز احساسات و سر و صدا. نوع برگزاری مسابقه عجیب بود و جالب و من فقط یک بار دیگر در این سال‌ها و آن هم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به میزبانی سیدحبیب نظاری با چنین مسابقه‌ای مواجه شدم و یادش بخیر سیدحبیب نظاری نازنین،- شاعر گنجشک‌ها - که چقدر غافلگیرم کرد وقتی یک هفته خیلی جدی از داوری شعر حرف زد و با چه فضاسازی شگفتی مرا که آن روزها جهان شعرم عشقی درآمیخته با اجتماع و سیاست و جنگ‌های جهان بود به ناگهان مبهوت و حیرت‌زده با فوجی از بچه‌های خردسالی مواجه کرد که با اضطراب شگفتی پشت تریبون می‌رفتند و نفس‌نفس زنان می‌خواندند: «یه توپ دالم قلقلیه!» خدا خیر دهد سیدحبیب را که در همان یک ساعت، بقدر ده سال دانشگاه، تربیتم کرد . برگردیم به دانشگاه ایران و پزشکان آینده که با حسی از همین سنخ پشت تریبون می‌رفتند و شعر می‌خواندند و استاد مشفق که مثل من مبهوت شده بود از این نوع مسابقه، آهسته در گوش من می‌گفت هر چه شما نظر بدهید من هم قبول دارم و من باید تندتند، آن همه شعر را هم‌زمان از روی کاغذ می‌خواندم و رای می‌دادم. در آن جلسه غرق بودم در حس شکوهمندِ نشستن کنار مردی که نخستین بار نامش را شنیده بودم، او را متعلق به گذشته شکوهمند ادبیات فارسی پنداشته بودم و حقا که از آن گذشته که من در غزل پر از آرامش و نشاط و وسعت و رواداری و شکوه سنتی فارسی دیده بودم، فره‌ای و بهره‌ای بسیار در او بود. بعدها توفیق یافتم در جلسات داوری کنگره‌های شعر و چند سال هر هفته در جلسه شورای عالی شعر دفاع مقدس در کنار او نشستیم و از حسن خلق و کرامت او بسیار آموختم. مشفق از بزرگان و سخنورانی بود که نامش اعتبار و پشتوانه جدی شعر انقلاب بود و پیوستن او و بزرگانی چون اوستای بزرگ به کاروان شعر انقلاب این قافله را اعتبار بخشید، مشفق از نخستین کسانی است که در شعر جنگ، مجموعه شعرهای شاعران را گردآوری کرد و در حوزه‌هایی مثل مجموعه مرثیه برای امام خمینی(ره) هم آن بزرگوار از نخستین کسانی است که مجموعه آثار شاعران را گردآوری کرده است. مشفق همواره به انقلاب و شهدا و امام و رهبری وفادار ماند و بارها در جلسات شعری که شاید کسی منتظر خواندن شعری با این فضاها نبود آن بزرگوار خط را می‌شکست و از انقلاب و امام و شهدا می‌خواند.مشفق شاعری توانا و متبحر در غزل و استادی تمام در تصنیف‌سازی بود، مشفق را همه به مهربانی و دوستی می‌شناسند و از همین رو یکی از شاعرانی است که بیش از همه اخوانیه گفته‌ است. آخرین بار مدتی پیش در محفل بزرگداشتش در موسسه اوج، بعد از مدت‌ها توفیق دیدارش حاصل شد و شگفت بود که آن بزرگوار از کتابی گفت که برای من کنار گذاشته بود و گفت که می‌فرستد و یکی‌دو هفته قبل به‌واسطه ناصر فیض مهربان کتاب را برایم فرستاد و من هنوز مبهوت این حضور ذهن و مهربانی بی‌شائبه بودم که خبر رسید: انا لله و انا الیه راجعون. استاد مشفق را از دست دادیم.مشفق به‌راستی مشفق بود، مشفق ذکر خیر همه ما بود و امروز که شیطان‌ها بیش از هر روزی می‌خواهند بین دل‌های ما فاصله بیندازند، ازدست‌دادن مردی چون مشفق برای ادبیات انقلاب حقا که مصیبتی است. اما به فضل و کرم خدا امید است که دوستان و شاگردان مشفق با شفقتی که از او آموخته‌اند جای خالی او را پر کنند. سی ده نود و سه در سایه شهید طالبی آهویی در تهران‌پارس @alimohammadmoaddab
کودکی که بازی می‌کند گاهی گم می‌شود اما کودکی که گم می‌شود هیچ‌گاه بازی نمی‌کند @alimohammadmoaddab
تک‌درختی خسته‌ام،جاری شو بر من چون نسیمی بلکه در دست نوازش‌ها سر و گوشم بجنبد @alimohammadmoaddab
فردا پنج‌شنبه چهارم اسفندماه، «انجمن صبح» محفل شعر ویژه بانوان شاعر در موسسه شهرستان ادب افتتاح می‌شود. این محفل که از ساعت ده صبح در محل موسسه شهرستان ادب برقرار خواهد شد، با حضور شاعران معاصر کشور، همچون نغمه مستشار نظامی، کبری بابایی، افسانه غیاثوند، فاطمه نانیزاد، نفیسه موسوی، علی‌محمد مودب، محمد مهدی سیار، میلاد عرفان‌پور و علی داوودی آغاز به کار خواهد کرد. @Aftabgardan_ha