eitaa logo
علی محمد مودب (اشعار و آثار
670 دنبال‌کننده
111 عکس
53 ویدیو
5 فایل
شعر 💢 کانال رسمی علی محمد مؤدب 💢 ارتباط با ادمین 🆔 صفحه رسمی اینستاگرام : http://instagram.com/alimohammadmoaddab 🆔 وبسایت : 🌐 https://ammoaddab.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهرستان ادب
بیگانه‌ای در ذهن ما وقتی اینستاگرام شروع به حذف نام و تصویر شهید سلیمانی کرد، میان اهالی فرهنگ، هر که را می‌دیدی دنبال این بود که نهادهای ملی ما به این ماجرا باید واکنش جدی نشان دهند، شکایت یا برخورد جدی کنند. حذف کاربرانی با فالوئرهای میلیونی، تجلی دیکتاتوری رسانه‌ای دشمن ما بود. فرصت طلایی‌ای که شهادت حاج قاسم برای مدیریت اینستاگرام و رسانه‌های مشابه در اختیار نهادهای حاکمیتی ما قرار داده بود با اهمال و بی‌تدبیری هدر شد... متن کامل یادداشت را از پیوند زیر بخوانید: https://www.magiran.com/article/4357198 @shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
در ایران، «شعر» هنر مادر است. اما نباید فقط نگاه‌مان به شعر باشد. با یادگیری شعر، دریچه‌هایی به روی ما گشوده می‌شود که می‌توانیم از آن‌ها در رشته‌های مختلف هنری بهره بگیریم. البته اصل، همان شعر است که به توفیق الهی و دعای خیر همه خوبان امیدوارم در خود شعر هم منشأ اثر باشیم. شعر این ویژگی را دارد که راه را برای فعالیت در دیگر رشته‌ها هم باز می‌کند... مشروح صحبت‌های علی‌محمد مؤدب را از پیوند زیر بخوانید: https://www.farsnews.ir/news/14010925000013/ @shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
ما باید به نخبگان طراز اول ادبی، به چشم یک سرمایۀ ویژۀ انسانی نگاه ‌کنیم نه این‌که فقط وقتی قله می‌شوند به آن‌ها توجه ‌کنیم. ما برای داشتن یک معلّم ادبیات در ساختار آموزش و پرورش چه‌قدر هزینه می‌کنیم؟ آن نیروی انسانی که می‌تواند ادبیات تولید کند چقدر ارزش دارد؟ آدمی خلاق و آفرینشگر، نه این‌که صرفاً ادبیات را منتقل کند یا آموزش بدهد یا بازگویی کند. کسی‌که می‌تواند ادبیات ایجاد کند، می‌تواند ادبیات گذشتۀ ما را روزآمد کند... متن کامل مصاحبۀ علی‌محمد مؤدب با اندیشه‌نامۀ پایداری را از پیوند زیر بخوانید: https://shahrestanadab.com/Content/ID/12339/ @shahrestanadab
مادر سلام و صبح و ترانه است نور چراغ و گرمی خانه است مادر نگاه و بوسه و لبخند آغوش گریه‌های شبانه است آیینه‌‌ای‌ست تا ابدیت بر گیسوی پریش تو شانه است یک ذرّه دست تو که بسوزد جانش پر از لهیب و زبانه است عشقی است بی‌دریغ و شگفتا عشقی چه بی بها و بهانه است ایثار بی‌توقّع و نابش انگار قصّه است و فسانه است او را ندیده‌ایم همیشه هرچند آفتاب زمانه است قلبی در انتظار صدایی چشمی به سوی در نگران است بخشندگی‌ست اوّل و آخر مادر که از خدای نشانه است مادر که تا همیشه همین است مادر که تا همیشه همان است @shahrestanadab @alimohammadmoaddab
زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته‌بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسله تیرگی تنش هر بند شرح واقعه نی‌نوا شده آزادی است از دو جهان یاد او ولی زنجیر بس که خورده تنش توتیا شده این جامه فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسه کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم این‌که تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری ست، کنون نیل دیگری ست فرعون‌هاست غرقه دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بِشر آن بشارت محزون کجا شده دریابمان که در به در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چاله دنیا فنا شده @alimohammadmoaddab
هدایت شده از شهرستان ادب
علی‌محمد مؤدب، مدیرعامل مؤسسة شهرستان ادب، ضمن پیامی، درگذشت اندیشمند بزرگوار، حجت‌الاسلام دیانی را تسلیت گفت. متن این پیام به شرح زیر است: بسم ‌الله الرحمن الرحیم «انّا لله و انّا الیه راجعون» خبر درگذشت پژوهشگر حوزة دین و اندیشه و ادبیات، حجت‌الاسلام مسعود دیانی، پس از تحمل یک دوره بیماری و مبارزه با سرطان، موجب اندوه و غم فراوان برای دوستداران فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی شد. ذهن جستجوگر او به دنبال یافتن پاسخ‌های درخور به مسائل امروز ما، از معدن معارف و ادبیات شیعی بود و این تکاپوها را از پنجرة رسانه با مردم به اشتراک می‌گذاشت. مرحوم دیانی در جوانی با برخی فعّالیت‌ها در رسانة‌ ملی، بار پیران پختة حوزوی و دانشگاهی را در معرفت‌افزایی برای نسل و عصر جدید بر دوش می‌کشید و از امیدهای آیندة رسانه و اندیشه ایران اسلامی بود. روزنوشت‌های حکمت‌آمیزش از دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان، فانی بودن دنیا را یادآوری می‌کرد و همة ما را به آخرت فرا می‌خواند. در عین حال، رنج بیماران و گرفتارانی را که زبانی برای بیان دردهایشان ندارند، پیش چشم ما می‌آورد. امیدوارم جوانان حوزة اندیشه، هنر و رسانه، با بازبینی آثار و تجربیات آن مرحوم، تلاش‌های او را ارج نهاده و راهش را ادامه دهند. از خداوند مهربان برای او رحمت و مغفرت می‌طلبم و فقدانش را به خانوادة محترمش و به اهالی قلم و فرهنگ و اندیشه در حوزه، دانشگاه و رسانه تسلیت می‌گویم. @shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
22.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاهی عاشورایی به شعری از بیژن نجدی برنامۀ چاووش با حضور علیرضا قزوه و علی‌محمد مؤدب نجدی @shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
19.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیروز سالروز عروج رجب محمدزاده ملقب به بابا رجب از جانبازان جنگ تحمیلی بود. به همین مناسبت، نماهنگی را با شعر و صدای علی‌محمد مؤدب و با آهنگسازی امیرحسین سمیعی از تولیدات گروه موسیقی شهرستان ادب ببینید و بشنوید. @shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
چه گفت بر سر آن نیزه سر که سنگین است سر بریده سخن گفتنش به‌آیین است... @shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی علی‌محمد مؤدب در نشست خبری چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار @shshrestanadab
چهرۀ گلگون خوبان سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد بیا ای دل که وقت گریۀ بی‌اختیار آمد به جز جان دادن و دل باختن راهی نمی‌ماند سواران را بگو جز تاختن راهی نمی‌ماند جراحت‌ها به تن‌ها جامۀ دیدار می‌دوزد بکش ما را، ز خون‌ ما چراغ لاله می‌سوزد بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور خوشا در خون تپیدن، اَلاَمان از مرگ در بستر خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را کفن خون باد مردان را و تقدیر مُعَیّن باد چراغ عقل ابراهیم‌ها در شعله روشن باد خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است خوشا عقلی که می‌ماند خوشا عقلی که جانکاه است ز جان تن می‌زند تا خون دهد بستان ایمان را که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را.. خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را چه فخری برتر از خون، چهرۀ گلگون خوبان را.. به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت نترس از سد و صخره، عاقبت این رود خواهد رفت یکی بر ره نشسته صخره‌واری تا که ره بندد شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره می‌خندد اگر کشتی‌ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کن به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن بخوان تا عزم، سر از گریۀ شبگیر بردارد پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چهرۀ گلگون خوبان سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد بیا ای دل که وقت گریۀ بی‌اختیار آمد به جز جان دادن و دل باختن راهی نمی‌ماند سواران را بگو جز تاختن راهی نمی‌ماند جراحت‌ها به تن‌ها جامۀ دیدار می‌دوزد بکش ما را، ز خون‌ ما چراغ لاله می‌سوزد بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور خوشا در خون تپیدن، اَلاَمان از مرگ در بستر خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را کفن خون باد مردان را و تقدیر مُعَیّن باد چراغ عقل ابراهیم‌ها در شعله روشن باد خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است خوشا عقلی که می‌ماند خوشا عقلی که جانکاه است ز جان تن می‌زند تا خون دهد بستان ایمان را که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را.. خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را چه فخری برتر از خون، چهرۀ گلگون خوبان را.. به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت نترس از سد و صخره، عاقبت این رود خواهد رفت یکی بر ره نشسته صخره‌واری تا که ره بندد شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره می‌خندد اگر کشتی‌ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کن به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن بخوان تا عزم، سر از گریۀ شبگیر بردارد پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شهرستان ادب
کلام می‌تواند در عین شعر بودن، حرف باشد و در عین حرف بودن، شعر؛ بدون این‌که شاعر، هیچ تقلای سیستماتیکی برای رسیدن به این نقطه کرده‌باشد. در چنین سطرهایی نوعی عقلانیت گره‌خورده با عاطفه را می‌بینیم که نه عقل محض و فلسفی است و نه عقل ابزاری. مؤدب زبان و شگردهای خلاقه‌اش را نه فقط به خدمت نوشتن شعر؛ بلکه به‌ خدمت زندگی آرمانی انسان امروز درآورده است و می‌خواهد از شعر ابزاری برای ایجاد کنش ارتباطی در جهانِ انسان‌ها بسازد... یادداشت حسنا محمدزاده بر کتاب «سفر بمباران» را در سایت شهرستان ادب بخوانید: https://shahrestanadab.com/Content/ID/12445/ @shahrestanadab
پیامکی برای غزّه: سلام، جنوب عزیز! سلام، غزّهٔ مجروح! این آخرین پیامک من است روزی با قطره‌ای از خونتان مرا زنده کنید که دارم آسفالت می‌شوم! 📙 سِفر بمباران ✏️ @alimohammadmoaddab