eitaa logo
دلنوشته ها و تکنیک های یک معلم روحانی
472 دنبال‌کننده
885 عکس
1.3هزار ویدیو
26 فایل
دو کلام حرف دوستانه وقتی تصمیم میگیری وارد کانال یا گروهی بشی از خودت بپرس: قراره اینجا من چه مهارتی کسب کنم؟ قراره چی به من اضافه بشه؟ من اینجا: ۱- مهارت #آموزش_نقاشی ۲- با #خاطرات و #دلنوشته هام و نکات ناب مدرسه، مهارت تجربه رو میزارم اومدی خوشحال شدم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لایک کن و برا دوستات هم بفرست نقاشی با اشکال هندسی یاد بگیر و با دایره یک خروس زیبا بکش ✍کانال حاج آقای معلم @alirezaahaninjan
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴 السلام علیک یا موسی بن جعفر علیه السلام مراسم شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در شهر چاه ورز شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳ حسینیه حضرت زینب کبری(س) از ساعت: ۱۹:۰۰ 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹ببينيد| مرثيه خوانی درباره امام کاظم علیه‌السلام در حضور رهبرانقلاب. 🖤 سالگرد شهادت امام كاظم(ع) 💻 Farsi.Khamenei.ir
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت مرد عرب و تازیانه ی زیبا ــ زیبایی شناسی در اسلام ⭕حجت الاسلام آهنین جان تولیدات مجازی حاج آقای معلم @alirezaahaninjan
پرواز ۳۳ فرانکفورت ــ قدس زندگی نامه سردار شهید درویش شریفی
پرواز سی و سه فرانکفورت قدس نوشته مصطفی رضایی زندگینامه شهید درویش شریفی این کتاب را مطالعه کردم، بسیار جذاب و جالب از زندگی سرداری از خطه لامرد که واقعا خدمت بزرگی را به جبهه مقاومت کرده اند. ایشان نقش آفرین در دفاع مقدس، فعالیتهایی هم در عربستان، سوریه، لبنان، عراق و فتنه ۸۸ و تشکیل هسته اصلی محور مقاومت داشتند. در این کتاب کراماتی را در جنگ ها از رزمندگان اسلام می خوانیم از جمله: در عملیات رمضان صدای یک نفر سریع او را هوشیار کرد، بالای سرش می رسد و می بیند جوانی چشمش را از دست داده و خون زیادی از بدنش رفته با لبخندی که به لب داشته میگوید: من دیگر خسته نیستم و احساس تشنگی نمی کنم. درویش سرش رو به آغوش گرفته و خون های اطراف چشمش را پاک می کند که رزمنده می گوید: من تا یک ساعت پیش از تشنگی بی تاب بوده و درد چشم و خستگی امانم رو بریده بود تا این که بیهوش شدم و در خواب حضرت زهرا(س) را دیدم که با دستان خودش بهم آب داد و قمقمه شهیدی که سمت راستم هست را هم پر کرد اگر باور نمی کنید قمقمه اش را نگاه کنید، یکی از نیروها فوری از جایش پرید و کنار شهید نشست و در قمقمه را باز کرد... پر از آب خنک بود مثل آبی که همین الان پر از یخ کرده باشد. قبلا هم یک مستندی دیده بودم که بعضی نیروها در حال بازگشت و عقب نشینی بوده به جایی می رسند که بسیار تشنه می شوند، همراهشان فیلمبرداری بوده و از این صحنه فیلم گرفته است. از قضا پای یکی از رزمنده های تشنه به گلوله توپی که افتاده می خورد و از همان گلوله توپ آب خارج شده، آبی خنک و گوارا. اینها آب را آشامیده، به سر و صورتشان زده و وضو می گیرند.... بعد یکی از آنها میزند زیر گریه و میگوید: ما تا لحظاتی قبل داشتیم از تشنگی وصیت می کردیم این همه آب کجا بود که هم ما را سیراب کرد، استحمام کردیم و هم وضو گرفتیم؟ در این کتاب آمده: در بحبوحه جنگ سی و سه روزه لبنان، نیروهای مقاومت افسران اسرائیلی را دستگیر کردند یکی از آنها وقتی جلوی درویش نشست گفت: اشباحی که با ما می جنگیدند اینجا زندگی می کنند؟ درویش با تعجب پرسید: کدام اشباح؟ افسر صهیونی گفت: ما با اشباحی می جنگیدیم که در آسمان پرواز می کردند و گاهی هم سوار اسب بودند. بچه های مقاومت نگاه تعجب آمیزی به همدیگر کردند. او گفت: وقتی وارد حومه شهر بنت جبیل شدیم پشت درختی موضع گرفته و با دوربین اسلحه حرکات رزمنده ها را زیر نظر داشتم تا می خواستم شلیک کنم مردی سوار بر اسب و شمشیر به دست به سمت من آمد از ترس اسلحه از دستم افتاد دستم آنقدر می لرزید که نتوانستم تفنگم را بردارم. علیرضا آهنین جان ۱۴۰۳/۱۱/۱۱ ساعت: ۵:۰۸ بامداد @alirezaahaninjan