eitaa logo
علامه طباطبایی ره
5هزار دنبال‌کننده
235 عکس
49 ویدیو
2 فایل
ناگفته های از ستاره نورانی مکتب تشیع فیلسوف و عارف بزرگ جهان اسلام علامه طباطبایی ره 🚫کپی مطالب فقط با ذکر #لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
علامه طباطبایی عقیده داشت که اگر انسانی به عجز خود واق ف شود و از صمیم قلب هدایت خویش را خواستار گردد، بدیهی است که خداوند متعال هرگز بنده جویای حق و پویای حقیقت را رها نخواهد نمود، چنانچه در قرآن آمده است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: سوره عنکبوت آیه ۶۹» سپس این داستان را نقل کردند: «به یاد دارم هنگامی که در نجف اشرف تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم حاج میرزا علی قاضی(ره) بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم. در این موقع نعاسی (خواب سبک) به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته اند. یکی از آنها حضرت ادریس (علی نبینا و آله و علیه السلام) بود و دیگری برادر عزیز و ارجمند خودم آقای حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که فعلاً در تبریز سکونت دارند. حضرت ادریس علیه السلام با من به مذاکره و سخن مشغول شدند ولی طوری بود که ایشان القائ کلام می نمودند و تکلم و صحبت می کردند، ولی سخنان ایشان به واسطه کلام آقای اخوی استماع می شد… و این اولین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماوراء طبیعت پیوست و رشته ارتباط ما از اینجا شروع شد.»
استاد فاطمی نیا می گفتند: «یکی از شاگردان استاد طباطبائی بیان می کرد که: با مرحوم علامه کاری داشتم؛ به خانه ایشان رفته و در زدم، اما کسی در را باز نکرد. هیچ کس هم در کوچه نبود و درها و پنجره های همسایگان ایشان هم، همگی، بسته بود. ناگاه شنیدم صدایی گفت: «علامه در قبرستان حاج شیخ است!». هر چه به اطراف نگریستم، کسی را ندیدم. با خود گف تم: «به قبرستان حاج شیخ (نو) می روم؛ اگر علامه آن جا بود، هم مطلبم را عرض می کنم و هم درستی و راستی این آوای (صدای) ناشناس برایم روشن می شود.» به قبرستان که رسیدم، علامه را دیدم و ایشان تا متوجه بنده شدند، فرمودند: «دست و پایت را گم نکن! از این اصوات، بسیار است؛ گوش شنوا نیست!»
#امام_خامنه_ای : جنگ هشت ساله، ما را قوی‌تر ڪرد. اگر جنگ هشت ساله نبود،این سرداران شجاع، این مردان برجسته نشان داده نمیشدند، در بین ملت بروز نمیکردند؛ این حرکت عظیمِ مخلصانه‌ی مردم مجال بروز و ظهور پیدا نمیکرد.  ۱۳۸۹/۱۱/۲۷   #هفته_دفاع_مقدس گرامی باد. #اربعین #شهید #هپکو #تفسیر_قران_کریم
دیدن صُوَر برزخی علامه گاهی که مجلس را مناسب می دید و احساس می کرد حاضرین آن جلسه که معمولاً از شاگردان خواصش بودند و قدرت و توانایی درک مسائل غیبی را دارند برخی از جریانات و به اصطلاح مکاشفات خود را با عفت خاصی که از ویژگی های برجسته او بود، بازگو می کرد. شهید مطهری هم به این واقعیت اشاره کرده و خاطر نشان ساخته که علامه طباطبایی مسائل غیبی را که مشاهده آن برای افراد عادی دشوار است می دیده اند.
 ذکر الله علامه می فرمودند: «روزی در باغ بودم. ناگهان متوجه شدم همه کلاغ های روی درخت، یک پارچه «الله! الله!» می گویند!» و نیز می فرمود: «گاهی که به «ذکر» مشغولم، مشاهده می کنم درخت های حیاط خانه هم با من ذکر می گویند.»
اثر بیان علامه در ذکر «یا الله» شخصی نقل کرد که گرف تار وسواس شدیدی شدم؛ به طوری که توانایی تکبیرة الاحرام گفتن نماز را نداشتم. روزی در منزل استاد بزرگوار، علامه (ره)، خدمتشان مشرف شدم و ناراحتی خود را به عرض آن واصل به حق، رساندم. مرحوم علامه فرمودند: «هرگاه می خواهی نماز بخوانی، یک یا الله بگو، سپس نماز را شروع کن.» به منزل رفتم؛ هنگام نماز فرا رسید و آماده به جا آوردن این واجب شدم. در آن حال دیدم اثری از آن بیماری وسواس که مانع از به جا آوردن نماز بود در من نیست و نیازی [هم] به گفتن یا الله پیدا نکردم. فهمیدم همان یا اللهِ آقای طباطبائی باعث شفایم شده است.
علامه طباطبایی می فرمودند: «حدیثِ : من أخلص لله أربعین صباحاً، فجّر الله ینابیع الحکمة من قبله علی لسانه: هر کس چهل روز خود را برای خداوند خالص کند، خداوند چشمه های حکمت را از دلش بر زبان وی جاری و روان می کند.» را خواندم و تصمیم گرفتم بدان عمل کنم. پس از آن چله، هرگاه اندیشه و تصور گناهی به ذهنم می آمد، ناخودآگاه و بی فاصله از ذهنم می رفت.» و همچنین می نویسد: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی، هر چه می خواندم نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامنگیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم، به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل تقریباً هیجده سال طول کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبایی جهان را فراموش کردم.» علامه می فرمودند: «سرمایه و دارائی من، این است که مانند ترکهای پشت کوه، صاف و بی غلّ و غشّ به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ارادت و ایمان دارم.» نماز شب استاد علاّمه طباطبایی می فرمودند: چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرّف شدم ، از نقط نظر قَرابت و خویشاوندی و رَحِمیّت گاهگاهی بمحضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم ؛ تا یک روز درِ مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آنجا عبور می کردند، چون بمن رسیدند دست خود را روی شان من گذاردند و گفتند: «ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان ؛ و آخرت می خواهی نماز شب بخوان !» این سخن آنقدر در من اثر کرد که از آن به بعد تا زمانیکه به ایران مراجعت کردم پنج سال تمام در محضر مرحوم قاضی روز و شب بسر می بردم ؛ و آنی از ادراک فیض ایشان دریغ نمی کردم . و از آن وقتیکه بوطن مألوف بازگشتم ، تا وقت رحلت استاد، پیوسته روابط ما برقرار بود و مرحوم قاضی طبق روابط استاد و شاگردی دستوراتی می دادند و مکاتبات از طرفین برقرار بود. علامه می فرمودند: «ما هر چه داریم از مرحوم قاضی داریم .» شاید این مطالب را هم بپسندید: روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، گفتاری از آیت الله مصباح یزدی تاثیر تفسیر المیزان بر حوزه های علمیه زمان خود و نفی تفکر تفسیری وهابیت ضرورت توجه به تهذیب و معنویات در بیان رهبر انقلاب/ میرزا جواد آقا ملکی، علامه‌ طباطبائی، آیت الله بهجت،آیت الله… کراماتی از آیت الله سید محمد حسن ا
لهی طباطبایی گفتگو با حضرت ادریس(ع) علامه طباطبایی عقیده داشت که اگر انسانی به عجز خود واق ف شود و از صمیم قلب هدایت خویش را خواستار گردد، بدیهی است که خداوند متعال هرگز بنده جویای حق و پویای حقیقت را رها نخواهد نمود، چنانچه در قرآن آمده است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: سوره عنکبوت آیه ۶۹» سپس این داستان را نقل کردند: «به یاد دارم هنگامی که در نجف اشرف تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم حاج میرزا علی قاضی(ره) بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم. در این موقع نعاسی (خواب سبک) به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته اند. یکی از آنها حضرت ادریس (علی نبینا و آله و علیه السلام) بود و دیگری برادر عزیز و ارجمند خودم آقای حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که فعلاً در تبریز سکونت دارند. حضرت ادریس علیه السلام با من به مذاکره و سخن مشغول شدند ولی طوری بود که ایشان القائ کلام می نمودند و تکلم و صحبت می کردند، ولی سخنان ایشان به واسطه کلام آقای اخوی استماع می شد… و این اولین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماوراء طبیعت پیوست و رشته ارتباط ما از اینجا شروع شد.»   گوش شنوا استاد فاطمی نیا می گفتند: «یکی از شاگردان استاد طباطبائی بیان می کرد که: با مرحوم علامه کاری داشتم؛ به خانه ایشان رفته و در زدم، اما کسی در را باز نکرد. هیچ کس هم در کوچه نبود و درها و پنجره های همسایگان ایشان هم، همگی، بسته بود. ناگاه شنیدم صدایی گفت: «علامه در قبرستان حاج شیخ است!». هر چه به اطراف نگریستم، کسی را ندیدم. با خود گف تم: «به قبرستان حاج شیخ (نو) می روم؛ اگر علامه آن جا بود، هم مطلبم را عرض می کنم و هم درستی و راستی این آوای (صدای) ناشناس برایم روشن می شود.» به قبرستان که رسیدم، علامه را دیدم و ایشان تا متوجه بنده شدند، فرمودند: «دست و پایت را گم نکن! از این اصوات، بسیار است؛ گوش شنوا نیست!»    گنج الهی در نزد استاد علامه طباطبائی فرمودند: «من در نوجوانی خیلی به منزل آیت الله سید احمد قاضی (برادر آیت الله سید علی قاضی) رفت و آمد می کردم و بیشتر روزها در خانه ایشان مانده و از مهمانان و مراجعان پذیرایی می کردم. روزی خدمت ایشان بودم که همسرشان پشت در اتاقی که ما بودیم، آمد و از مرحوم سید احمد برای خرید نان، پول خواست. آیت الله سید احمد قاضی فرمود: پولی ندارم. همسرشان از شنیدن این سخن ناراحت شد و با لحن قهرآمیزی گفت: این هم شد زندگی؟! و رفت. من دیدم که حال استادم دگرگون شد و در حیاط خانه، بادی چون گردباد وزیدن گرفت و برگ های ریخته شده درختان را از باغچه، در جایی جمع کرد و سپس باد خوابید. آیت الله قاضی به من فرمود: به حیاط برو؛ زی ر برگ های جمع شده یک دو تومانی است. آن را بردار و بیا به خانواده من بده. من رف تم و از زیر آن برگ های جمع شده، یک دو تومانی برداشتم و همان گونه که فرموده بود آن را به همسرش دادم و از این اتفاق در کمال تعجب و تحیّر بودم.» «و إن من شی ء إلا عندنا خزائنه و ما ننزّله إلا بقدر معلوم: و چیزی نیست مگر آن که گنجینه ها و معادن آن نزد ماست، و فرو نمی فرستیمش مگر به اندازه معلوم (و حساب شده). سوره حجر/آیه ۲۱»   دیدن حوریه بهشتی یکى از ره ن م وده اى م رح وم ق اض ى، ع بادت و بیتوته در مساجد و مکانهاى متبرکى مانند مسجد کوفه و سهله بود: مرحوم قاضى شاگردان خود را طبق موازین شرعیه، با رعایت آداب باطنیه اعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال، به طریق خاصى دستورات اخلاقى مى دادند و دلهاى آنان را آماده براى پذیرش الهامات عالم غیب مى نمودند. خود ایشان در مسجد کوفه و سهله حجره داشتند و بعضى از شبها را به تنهایى در آن حجرات بیتوته مى کردند و شاگردان خود را نیز توصیه مى کردند بعضى از شبها را به عبادت در مسجد کوفه و یا سهله بیتوته کنند و دستور داده بودند که چنانچه در بین نماز و یا قرائت ق آن و یا در حال ذکر و فکر براى شما پیشامدى کرد و صورت زیبایى را دیدید و یا بعضى از جهات دیگر عالم غیب را مشاهده کردید، توجه ننمایید و دنبال عمل خود باشید. اس ت اد علامه طباطبایی مى فرمودند: روزى من در مسجد کوفه نشسته بودم و مشغول ذکر بودم. در آن بین، یک حوریه بهشتى از طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتى در دست داشت و براى من آورده بود و خود را به من ارائه مى نمود. همین که خواستم به او توجهى کنم، ناگهان یاد حرف استادم افتادم و لذا چشم پوشیده و توجهى نکردم. آن حوریه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف کرد. من نیز توجهى ننمودم و روى خود را برگرداندم. آن حوریه رنجیده شد و رفت و من تا به حال، هر وقت آن منظره به یادم مى افتد، از رنجش آن حور متأثر مى شوم . . دیدن صُوَر برزخی علامه گاهی که مجلس را مناسب می دید و احساس می کرد حاضرین آن جلسه که معمولاً از شاگردان خواصش بودند و قدرت و توانایی درک مسائل
غیبی را دارند برخی از جریانات و به اصطلاح مکاشفات خود را با عفت خاصی که از ویژگی های برجسته او بود، بازگو می کرد. شهید مطهری هم به این واقعیت اشاره کرده و خاطر نشان ساخته که علامه طباطبایی مسائل غیبی را که مشاهده آن برای افراد عادی دشوار است می دیده اند. علامه حسن زاده آملی در این باره می نویسد: علامه طباطبایی در مسیر عرفان عملی دارای چشم برزخی بودند و افراد را به صورت ملکوتیشان می دیدند و برای بنده بارها پیش آمد و در محضر علامه طباطبایی شواهدی دراین باره [چشم برزخی] دارم… بنده وقتی به خدمت آیت الله محمد تقی آملی(ره) تشرف حاصل کردم… ایشان فرمودند که ما وق تی در نجف بودیم در همان وقت، آقای طباطبایی، دارای مکاشفات عجیب و شگفتی بود. علامه طباطبایی در زمینه مکاشفات خود حکایت می کند که: «… من در نجف که بودم، هزینه زندگی ام از تبریز می رسید، دو سه ماه تأخیر اف تاد و هر چه پس انداز داشتم خرج کردم و کارم به استیصال کشید. روزی در منزل نشسته بودم و کتابم روی میز بود، مطالب هم خیلی باریک و حساس بود، دقیق شده بودم در درک این مطالب، ناگهان فکر رزق و روزی و مخارج زندگی افکار مرا پاره کرد و با خود گف تم تا کی می توانی بدون پول زندگی کنی؟ به محض اینکه مطلب علمی کنار رف ته و این فکر [تهیه رزق و روزی] به نظرم رسید، شنیدم که، کسی محکم در خانه را می کوبد، بلند شدم رفتم، در را باز کردم و با مردی مواجه شدم، که دارای محاسن حنایی و قد بلند و دستاری بر سر بسته بود که، نه شبیه عمامه بود و نه شبیه مولوی، دستار خاصی بود، با فرم مخصوص به محض اینکه در باز شد، ایشان به من سلام کرد و گف تم: علیکم السلام. گفت: من شاه حسین ولیّ هستم، و خدای تبارک و تعالی می فرماید: در این هجده سال (منظور از سالی که معمم شدم و به لباس خدمتگزاری دین درآمدم) کی تو را گرسنه گذاشتم که، درس و مطالعه را رها کردی و به فکر روزی اف تادی، خداحافظ شما! من هم در را بستم و آمدم، پشت میز مطالعه، آن وقت تازه سرم را از روی دستم برداشتم، و یک دفعه سؤالی برای من پیش آمد و اینکه آیا من با پاهایم رف تم دم در و برگشتم؟! اگر اینجور بود، پس چرا الآن سرم را از روی دستم برداشتم؟! و یا خواب بودم، ولی اطمینان داشتم که، خواب نبودم، بیدار بودم. معلوم شد که، یک «حالت کشفی» برای من رخ داده بود.» . ذکر الله علامه می فرمودند: «روزی در باغ بودم. ناگهان متوجه شدم همه کلاغ های روی درخت، یک پارچه «الله! الله!» می گویند!» و نیز می فرمود: «گاهی که به «ذکر» مشغولم، مشاهده می کنم درخت های حیاط خانه هم با من ذکر می گویند.» . اثر بیان علامه در ذکر «یا الله» شخصی نقل کرد که گرف تار وسواس شدیدی شدم؛ به طوری که توانایی تکبیرة الاحرام گفتن نماز را نداشتم. روزی در منزل استاد بزرگوار، علامه (ره)، خدمتشان مشرف شدم و ناراحتی خود را به عرض آن واصل به حق، رساندم. مرحوم علامه فرمودند: «هرگاه می خواهی نماز بخوانی، یک یا الله بگو، سپس نماز را شروع کن.» به منزل رفتم؛ هنگام نماز فرا رسید و آماده به جا آوردن این واجب شدم. در آن حال دیدم اثری از آن بیماری وسواس که مانع از به جا آوردن نماز بود در من نیست و نیازی [هم] به گفتن یا الله پیدا نکردم. فهمیدم همان یا اللهِ آقای طباطبائی باعث شفایم شده است. . دائم در نماز! نجمه السادات (دختر علامه) نقل می کردند: «زمانی در درکه ی تهران بودیم که دیدم مرحوم پدر بر سجاده نماز، مشغول عبادت ند. همان لحظه به حیاط رف تم و مشاهده کردم که ایشان در حیاط قدم می زنند. باز به اتاق رفته و دیدم همان لحظه، سرگرم عبادت ند! تعجب کردم که چطور در یک لحظه ایشان در دو جا هستند! این مطلب را با مادرم در میان گذاشتم و مادر فرمود: «دخترم! مگر نمی دانی برخی از انسانها (اولیاء خدا) هنگامی که دست از عبادت می کشند، خداوند فرشته ای را به شکل آنان می آفریند تا به جای آنان عبادت کند؟!»
4_6035089363447055889.mp3
830.3K
🎵 بشنوید | شرط علامه طباطبایی برای استاد فاطمی‌نیا 🔸نصف شب دیدم آقا دارند به سمت حرم تشریف می‌برند از توی هتل دویدم بیرون... @AllameTabatabaeii
#المیزان7️⃣6️⃣ | ژن برتر در فرهنگ قرآن ☑️ نکته‌های باریک‌تر از موی « المیزان» را در «کانال علامه طباطبایی» بخوانید! #اربعین #شهید #دفاع_مقدس #هفته_دفاع_مقدس #کوچه_شهید @AllameTabatabaeii
🍀 🔸داستان اسب یک عارف درجوانی اسبی داشتم.وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایه اش به دیوار می افتاد اسبم به آن نگاه و خیال می کرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس می کشید و سعی می کرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند می رفت,می دید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده باز هم به سرعتش اضافه می کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرابه کشتن میداد.اما دیوار که تمام میشد وسایه اش از بین میرفت ارام میشد 🔹در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی بدنت که مرکب توست می خواهد در جنبه های دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران بازنگهش نداری,تو را به نابودی میکشد
» خبر از آینده مهندس عبدالباقی فرزند علامه نقل می کند: «روزی مادرم به من گفت: پس از مرگ من، فلان خانم را که خانم شایسته ای است به همسری پدرتان برگزینید.» گف تم: «مادرجان! زندگی و عمر، دست خداست و کسی از آن خبر ندارد. شما چه می دانید [کدامتان زودتر از دیگری از جهان خواهد رفت ؟!]» مادرم گفت: «خودِ پدرت (علامه طباطبایی) گف ته که عمر من زودتر به پایان می رسد.» و همین طور هم شد! هنگامی که مادرم در بستر بیماری بود، یک روز پدر ما به شدت نگران، غمگین و هیجان زده بود و آرام نداشت و دائم قدم می زد و یاد خدا می کرد و همان روز هم، مادر ما درگذشت و برایم روشن شد که گف ته پدرم درست بود و از پاره ای وقایع آینده خبر داشت.»
خبر از صعود و پرواز شهید پس از واقعه هف تم تیر که نزدیکان و اطرافیان علامه طباطبایی نمی خواستند خبر شهادت دکتر بهشتی را به علت کسالت علامه به ایشان بدهند، در همین احوال یکی از اطرافیان علامه طباطبایی به اتاق ایشان می روند و علامه به او عبارتی بدین مضمون می فرمایند: «چه به من بگویید و چه نگویید من آقای بهشتی را می بینم که در حال صعود و پرواز است.»
مرحوم حجت السلام وجدانی فخر می گوید: «بعد از ظهر عاشورایی به قبرستان «حاج شیخ (قبرستان نو)» در قم رف ته بودم که دیدم مرحوم علامه در گوشه ای از قبرستان هستند. برای عرض ارادت نزدیک شده و عرض سلام و ادب کردم. آن بزرگ چند بار از سوز و گداز به من فرمودند: «آقای وجدانی! می دانید امروز چه روزی است؟!» عرض کردم: «بله؛ امروز عاشوراست.» فرمودند: «می بینی همه دنیا، موجودات، آسمان، زمین و جمادات همه در حال اشکِ خون ریختن و گریستن بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام هستند؟!» متعجب شده و دانستم که ایشان خبر از حقایق هستی می دهند. در همین حال، ایشان خم شده و سنگی از زمین برداشته، آن را به سان سیبی با دست از وسط شکاف تند و میان آن را به من نشان دادند. با چشمان خودم، در میان سنگ، خون دیدم! و ساعتی با بهت و حیرت غرق مشاهده آن بودم. وق تی به خود آمدم، متوجه شدم که علامه از قبرستان رف ته اند و من در تنهایی به نظاره آن سنگ خونین جگر مشغولم!» @allametabatabaeii
حجت الاسلام سید حسین مومنی 🔻🔻🔻 موضوع 🔻🔻🔻 🌸شرح زیارت اربعین🌸 ❇️در دستور العمل های اولیاء الهی آمده است که اگر کسی چهل روز عملی را انجام بدهد مانند اینکه چهل دعای عهد بخواند، چهل روز ذکر خاص بگوید و یا چهل روز از کاری اجتناب کند، خداوند حکمت را از قلب او به زبانش جاری می کند. بنابراین اگر کسی یک اربعین (چهل روز) از معصیت خدا اجتناب کند، موانع رشد و ترقی و کمال برطرف می شود و به کمال بندگی دست پیدا می کند.  🔶با یک اربعین گریه و عزادارای برای اباعبدالله (ع)، انسان به کمال می رسد. امام حسین نور هدایت و کشتی نجات است. در لسان خاتم الانبیاء (ص) از امام حسین(ع) به عنوان زینت آسمان ها و زمین، نورهدایت و کشتی نجات یاد شده است. همه ی ائمه (ع) ناجی بشریت هستند، ولی کشتی نجات حضرت اباعبدالله (ع) خاص و ویژه است. به فرموده پیامبر (ص): « من از حسین و حسین از من است، خدا هرکسی که او را دوست داشته باشد، دوست دارد.»  🔵👈اگر کسی چهل روز برای اباعبدالله (ع) گریه کند، بنده خدا می شود. حسین (ع) اباعبدالله است یعنی حق پدری به گردن بندگان خدا دارد؛ هرکسی با او انس بگیرد، دیگر قلبش به زنگار آلوده نخواهد گشت. 🔷چنانچه در زیارت داریم که حسین (ع) نور خدا است و نور او انسان را به کمال می رساند. اگر کسی قلبش به اباعبدالله مایل گشت، حضرت از او دستگیری می کند و قدم به قدم او را در مسیر بندگی به جلو می برد و او را به کمال می رساند. قلب که مرده باشد به سوی معصیت می رود، اگر یک لحظه قلب به سوی اباعبدالله مایل بشود، وجود انسان تغییر می یابد.  🔶عین در «عبد»یعنی علم انسان به خدا. حسین (ع) دست انسان را می گیرد که انسان عالم به خدا شود. باء در «عبد» به معنای بینونیت و جدایی بین ما و غیرخدا است. دال در«عبد» یعنی دنو و نزدیک شدن ما به خدا. حسین (ع) انسان را به سرمنزل مقصود و بندگی خدا و کمال پیش می برد. این کمال دو جهت دارد:🔻🔻 🔵👈 اول اینکه با عزای اباعبدالله، انسان به کمال بندگی می رسد. 🔵👈 دوم اینکه انسان در نفس عزای حسین (ع) به کمال می رسد و جلواتی به روی انسان باز می شود و کار به جایی می رسد که گویا روضه را می بیند و برایش مجسم می شود.  🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃
🌷 آیت الله بهجت به نقل از استادشان : ☘ ارواح مومنین در وادی السلام جمعند و به اعمال ما (اهل دنیا ) می‌خندند. #حدیث #اربعین #شهید
توسل به امام زاده یکی از آشنایان علامه نقل می کند: «برای استاد مشکلی فلسفی رخ داده بود؛ همان ایام به زیارت امامزاده ای رفت و پس از آن، همان امامزاده به خواب ایشان آمده و مشکل علمی استاد را حل کرد!» باز ایشان نقل کردند که: «اهل علمی دیوانه شده بود. او را نزد علامه آوردند و استاد علامه یک ربع ساعت به وی نگریست؛ در اثر نگاه ایشان، بیمار عاقل و سالم شد.»
سلام ❤️ لطفا به کانال ناب مهدوی بپیوندید سخنرانی های مناسبتی سخنان بزرگان داستان های شهدا شعرهای ناب مداحی های خاص وازهمه مهمتر مطالب امام زمانی @shah_beyt1398 یک کانال به جای 6کانال🌹
✅ علامه طباطبایی چگونه علامه شد؟! آیت الله حسینی طهرانی: 🔸در روز سوّم شهر جُمادى الاولى 1407 ه.ق كه صديق و سرور ارجمند جناب آية الله حاج شيخ صدر الدّين حائرى شيرازى به مشهد مقدّس مشرّف بودند، فرمودند: من از أخ الزّوجة خود جناب حجّة الإسلام حاج شيخ حسن آقا پهلوانى نمكى طهرانى شنيده بودم كه درباره علّامه مى‌گفتند كه: ايشان گفته‌اند: در زمان كودكى هيچ فكر ايشان خوب كار نمى‌كرد و مطالب استاد را نمى‌فهميدند؛ بالاخره در بيابان سجده‏اى بجا آوردم و با خدا گفتم: يا مرگ يا فهم! 🔸من مترصّد بودم كه در موقع مناسبى اين مطلب را از ايشان بپرسم، تا يك سفر كه علّامه با دامادشان جناب مرحوم حجّة الإسلام قدّوسى به شيراز تشريف آوردند، در وقتى كه من نزد ايشان تنها بودم، كم كم شروع كردم بدينگونه مطلب را به ميان آوردن كه: شما حاضريد اگر من سؤالى داشته باشم جواب دهيد؟! ايشان فرمودند: چه ضرر دارد؛ اگر بدانم مى ‏گويم! من عرض كردم: مطلب راجع به خود شماست؛ اگر حتماً مى‏ دانيد كه بپرسم جواب مى ‏دهيد، من بپرسم و گرنه از سؤال خود صرف نظر كنم! ايشان فرمودند: بفرمائيد! اگر بدانم مى ‏گويم. 🔸من عرض كردم: اينطور شنيده شده است كه: شما در سنّ طفوليّت درسها را ادراك نمى ‏كرده‏ ايد و بعداً سجده‏ اى بجاى آورده ‏ايد و خداوند به شما عنايتى فرموده است كه در مشكل‏ترين مسائل علمى جوابش بدست مى ‏آيد؛ اينطور است؟! تا من اين جملات را گفتم، ديدم حال علّامه متغيّر شد و رنگ چهره شان تند شد بطورى كه من از سؤال خود قدرى شرمنده شدم! در اينحال گفتند: حال كه بنا بر گفتن است، مى‏ گويم: 🔸من وقتى كه در تبريز «سيوطى» مى ‏خواندم، استادمان ما را امتحان مى ‏كرد، و من از عهده امتحان برنيامدم؛ استاد به من گفت: هم خودت را معطّل كرده ‏اى هم ما را! من از اين كلام استاد بسيار برآشفته شدم؛ و گوئى اين سخن در جان و روح من نشست، بالاخره نتوانستم در شهر بمانم و رفتم در خارج تبريز بر سر تپّه ‏ها عملى انجام دادم كه خداوند تفضّل فرمود. و ذكر نكردند كه آن عمل سجده بود و يا عمل ديگرى، و ديگر هيچ نگفتند. 🔸من عرض كردم: پس از آن موقع ديگر براى شما هيچ مطلبى لا ينحلّ نماند، و هر چقدر هم مشكل بود حلّ مى‏ شد؟! فرمودند: تا به حال چنين بوده است. تمام شد كلام آية الله حائرى. 🔸در روز چهارشنبه‌ سوّم‌ شهر ربيع‌ المولود 0 141 هجريّۀ قمريّه‌ كه‌ حضرت‌ صديق‌ ارجمند و حبيب‌ مكرّم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالحميد شربياني‌ دامت‌ بركاته‌ به‌ منزل‌ حقير در مشهد مقدّس‌ رضوي‌ سلامُ اللهِ علي‌ شاهدِها تشريف‌ آوردند، و بواسطۀ تبريزي‌ بودنشان‌، از اقوام‌ و اُسره‌ و ارحام‌ و جريانات‌ حضرت‌ علاّمۀ استاد كاملاً مطّلع‌ بودند و از اين‌ داستان‌ هم‌ با خبر بودند، پس‌ از نقل‌ اين‌ قضيّه‌ طبق‌ نقل‌ سابق‌، اضافه‌ كردند كه‌: علاّمه‌ گفته‌اند: پس‌ از آن‌ عمل‌، من‌ همان‌ شب‌ بر «حاشيۀ أبوطالب‌ بر سيوطي‌» حاشيه‌ نوشتم‌. ايشان‌ فرمودند: آن‌ معلّم‌ و استاد «سيوطي‌» ايشان‌ و اخوي‌ ايشان‌: آقا سيّد محمّد حسن‌ إلهي‌، آقاي‌ شيخ‌ محمّد علي‌ سرابي‌ بوده‌ است‌ كه‌ او را براي‌ تدريس‌، قيّم‌ و وصيّ از طرف‌ پدرشان‌: دائي‌ آنها آقا سيّد محمّد باقر قاضي‌، والد حضرت‌ صديق‌ شهيد و متوفّاي‌ ما: آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد محمّد عليّ قاضي‌ معيّن‌ نموده‌ بود. 📚 مهر تابان، پاورقی1، ص36. @AllameTabatabaeii
❓چرا علامه وسط درس، شعر نمی‌خواند؟ آیت الله جوادی آملی: 🔸مرحوم آقای طباطبایی سعی می‌کرد که فکر، فکری منطقی باشد. ایشان ممکن بود احیاناً شعری بگویند یا در جلسات خصوصی، پیش از درس یا پس از آن شعری بخوانند، ولی در وسط درس، اگر سخن از مطلبی می‌شد، یا شعر نمی خواندند یا سعی می‌کردند که شعر خوانده شده را نیمه‌تمام بگذارند. 🔸ایشان می‌فرمودند: با روشی که بعضی داشتند کم کم شعر به وسط درس آمده است، آن چنان این مهمان ناخوانده جای درس را گرفته که همه‌ی براهین را کنار زده است. از این رو، مرحوم علامه اصرار داشتند که در درس یا نوشته و گفتارشان شعر نخوانند. 🔸نیز می‌فرمودند: گرچه «إنّ من الشعر لحکمةٌ» «برخی از شعرها حکمت و برهان است»، ولی بسیاری از اشعار، گاه به صورت خطابه است و آهنگ و وزن خوب، انسان را مسحور می کند. 🔸گاهی مطلب و محتوای شعر ضعیف است؛ ولی هنر انسانی ضعف آن را جبران می کند و انسان دفعتاً تحت جاذبه‌ آن نظم قرار می گیرد و آن هنر او را مجذوب و مورد تفکر را نفی می کند. از این رو، مرحوم علامه نیز می کوشیدند تا قصه و داستان، چه نظم و چه نثر، در کلماتشان نباشد. 🔸البته این کار مرحوم علامه، تأسی از کار بوعلی است؛ چون آن مرحوم در رساله‌ی عهد خود می‌گوید که من عهد کردم قصه نخوانم؛ چون قصه فکر را مبرهن و مستدل بار نمی‌آورد. 📚 مهر استاد، ص ۱۲۴ @AllameTabatabaeii
✅ سهم ناچیز علامه طباطبایی از چاپ المیزان + سند مکتوب این قرارداد توسط فرزند ارجمند آقای آخوندی (ناشر کتاب المیزان) در اختیار استاد سید هادی خسروشاهی قرار گرفته و ایشان در کتاب سیر و سلوک سبز به شرح ذیل آورده‌اند: 🔖 قرارداد ذیل بین حضرت آیه الله حاج سید محمدحسین طباطبائی و جناب مستطاب حاج شیخ محمد آخوندی راجع به «تفسیر المیزان» در بیست مجلد وزیری تقریباً در حدود هر جلد پانصد صفحه که جناب آقای طباطبائی مرقوم در فوق تألیف فرموده اند، به شرح ذیل منعقد گردیده: 1️⃣ جناب آقای طباطبائی تعهد می فرمایند که حداکثر هر شش ماه، یک جلد از تفسیر مزبور را آماده برای طبع، پس از مقابله و تصحیح تحویل آقای آخوندی فرمایند. 2️⃣ تصحیح اوراق در حین طبع که چاپ خانه تهیه می نماید، به عهدۀ آقای طباطبائی یا شخصی که ایشان معین می فرمایند خواهد بود که پس از امضای خود یا نمایندۀ ایشان، آقای آخوندی دستور طبع آن را به چاپ خانه خواهد داد. 3️⃣ آقای آخوند متعهدند که پس از طبع هر جلد کتاب مزبور قیمت ده یک کل تغییر چاپ شده را به قیمتی که برای فروش روی جلد تعیین نموده، بدون هیچ گونه کسری در ظرف سه ماه به سه قسط نقداً به حضرت آقای طباطبائی پرداخت نمایند. 4️⃣ جناب آقای آخوندی معتقدند هر وقت در ظرف شش ماه به رقوم فوق حضرت آقای طباطبائی تفسیر مزبور را آماده برای طبع نموده، به آقای آخوندی تحویل دادند، فوری به طبع آن اقدام نمایند چنانچه در ظرف سه ماه اقدام به طبع آن ننموده و از طبع خارج نکردند، ملزم خواهند بود که پس از سه ماه مزبور در ظرف سه ماه بعد از آن به سه قسط معادل مبلغی را که در جزء اول پرداخته، به حضرت آقای طباطبائی بپردازند. 5️⃣ این قرارداد در دو نسخه تنظیم و هر یک نزد یکی از طرفین ضبط گردید. محمدحسین طباطبائی 📚 سیر و سلوک سبز: اشعار، نامه ها، تقریظ ها، اجازات و ... . به کوشش سید هادی خسرو شاهی، ص 156-157. @AllameTabatabaeii
#ویژه_روز_بزرگداشت_مولوی ✅ نظر علامه طباطبایی درباره #مولوی و #مثنوی_معنوی پرسیدم: بهترین دیوان‌ها و اشعار عرفانی کدام است؟ حضرت علامه (ره) فرمودند: «دیوان ابن فارض در عربی، در فارسی دیوان حافظ به عنوان بهترین و از کتب شعری -به حساب- مثنوی مولوی. مثنوی در واقع «دیوان» نیست، کتابی است عرفانی. دیوان مولوی همان دیوان معروف به «دیوان شمس تبریزی»، است. کتاب مثنوی «دیوان» نیست، اخلاق است و عرفان. مثنوی، کتاب جالب است، مرحوم آقای قاضی، به مثنوی خیلی معتقد بود و مثل اینکه غالب ِجاهایش ا حفظ بود» 📚اقیانوس علم و معرفت در احوالات علامه سید محمدحسین طباطبائی، محمد کریم پارسا، تهران: دانشگاه علامه طباطبائی، ۱۳۹۶» #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @AllameTabatabaeii
حجت‌الاسلام سید جعفر مرقاتی: روزی به مرحوم علامه عرض کردم: جلدهای اولیه تفسیر شما خیلی پربار است اما هر چه به آخر می‌رسد، به آن پر محتوایی نیست! فرمود: آقا مرقاتی مفسری که تفسیر بنویسد، اما از کتاب­های مِلکی تفسیر، تنها یک مجمع البیان و یک تفسیر صافی داشته باشد، غیر از این نمی­‌شود! 📚 تهرانی، علی. ز مهر افروخته: ناگفته ­های نغز، همراه کامل­ترین مجموعه اشعار ازحضرت علامه سید محمدحسین طباطبایی. تهران: سروش، 1381. ص44 @AllameTabatabaeii
اللهم ارزقنا کربلا یکی از آشنایان علامه نقل می کند: «برای استاد مشکلی فلسفی رخ داده بود؛ همان ایام به زیارت امامزاده ای رفت و پس از آن، همان امامزاده به خواب ایشان آمده و مشکل علمی استاد را حل کرد!» باز ایشان نقل کردند که: «اهل علمی دیوانه شده بود. او را نزد علامه آوردند و استاد علامه یک ربع ساعت به وی نگریست؛ در اثر نگاه ایشان، بیمار عاقل و سالم شد.» جهت سلامتی اقا
آیت الله طباطبائی در مجالس عزاداری شاه شهیدان علیه السلام شرکت می کرد و می فرمود: «ما برای سیاهی لشکر بودن، شرکت می کنیم.» آن مرحوم در مجلس مرثیه ای که سیدی در محله ی گذرخان قم تشکیل می داد، شرکت می جستند. یک بار قسمتی از منزل آن سید، نوسازی شده بود و آیت الله طباطبائی در همان قسمت نشسته بودند. در آن هنگام می پرسند: «چه مدت است که در این جا مجلس عزاداری برپاست؟» گف ته بودند: «بیش از چهل سال». مرحوم علامه از آن قسمت نوسازی شده، برخاستند و به قسمت قدیمی خانه رفتند و فرمودند: «این آجرهایی که چهل سال شاهد گریه بر امام حسین علیه السلام بودند، قداستی دارند که انسان به اینها هم تبرک می جوید.» یک بار شخصی به محضر علامه آمده بود، اما ایشان را نمی شناخت و به همین سبب سخنان ناپسندی گف ته بود. وق تی فهمید شخصی که رو به روی وی نشسته، علامه طباطبائی است، اظهار شرمندگی و عذرخواهی کرد و به ایشان گفت: «من گمان نمی کردم که شما حضرت علامه طباطبائی باشید و از ظاهرتان این گونه تصور کردم که یک مرثیه خوان (امام حسین) هستید!» علامه فرمود: «ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهدا علیه السلام بودم! همه سال هایی که سرگرم درس و بحث بوده ام، با یک مرثیه خوانی امام حسین علیه السلام برابری نمی کند!» باز مرحوم علامه می فرمود: «در دوازده سالی که نجف بودم، به جز عاشورا، هیچ روزی درس را تعطیل نکردم. یک سال عاشورا درس را تعطیل نکرده بودم که به چشم درد شدیدی گرف تار شدم! طوری که نزدیک بود کور شوم. از عظمت امام حسین علیه السلام ترسیدم و از آن پس تصمیم گرف تم روز عاشورا را تعطیل کنم.»
حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) علامه طباطبایی در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها، افطار می کرد، ابتدا پیاده به حرم مشرف می شد و ضریح مقدس را می بوسید، سپس به خانه می رفت. از علامه خواستند درباره بانوی عف اف، حضرت ف اطمه معصومه علیها السلام، چیزی بگویند؛ فرمودند: «ایشان مادر ما هستند.» حضرت امام صادق علیه السلام درباره این نوه عزیزشان می فرمایند: «تدخل بشف اعتها شیعتی الجنة باجمعهم: مقام و قدرت حضرت معصومه علیها السلام چنان است که اگر بخواهند همه شیعیان من، با شف اعت او به بهشت می روند.» همه خلق اند زیر سایه ی او        آف تاب خداست معصومه! یکی از معلمان قم می گوید: روزی مشاهده کردم که علامه طباطبائی هنگام ورود به حرم حضرت ف اطمه معصومه علیها السلام از خاک اطراف درهای صحن به دیدگانش کشید. وق تی علت این کار را از ایشان پرسیدم، فرمود: «ما که لیاقت نداریم از گرد و غباری که بر ضریح مقدس این خانم و اطراف آن نشسته، به چشممان بکشیم!».
. خبر عبدالباقی از استاد! علامه طباطبایی می فرمودند: «من و همسرم از خویشاوندان مرحوم قاضی بودیم، او در نجف برای تحقق اصل اسلامی و اخلاقی صله رحم و تفقد از حال ما، به منزلمان می آمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولی همگی در همان دوران کوچکی فوت کرده بودند. روزی مرحوم قاضی به خانه ما وارد شد در حالی که همسرم آبستن بود و من از وضع او آگاهی نداشتم، موقع خداحافظی به همسرم گفت: دختر عمو این فرزندت باقی خواهد ماند و پسر است و آسیبی به او نخواهد رسید، نامش را عبدالباقی بگذارید. تا انشاء الله برایتان بماند. حال این پسر متولد شده و ما اسمش را عبدالباقی نهاده ایم.»
✅ بوسه علامه بر زائر دست خدا! یکی از ارادتمندان مرحوم علامه می­گوید: روزی آقای طباطبایی را در مشهد دیدم که از کوچه­ای عبور می­کرد و به فقیری که روی زمین نشسته بود، برخورد. پولی از جیب در آورده و در کف دست خود گذاشت و پیش آن نیازمند نشست و گفت: «بردار!» آن فقیر پول را برداشت. پس از آن، علامه دست خود را بوسید و برخاست و رفت. بنده به ایشان عرض کردم: "این کار شما - که فرمودید "پول را بردار" و دست خود را بوسیدید- چه دلیلی داشت؟" فرمود: "در روایت است که صدقه پیش از آن که در دست فقیر قرار گیرد، در دست خداوند قرار می­گیرد. همچنین خدا می­فرماید: یدالله فوق ایدیهم. دست خداوند بالای دست آنان است. پس رسم ادب این است که دست انسان زیر دست خدا قرار گیرد؛ من به فقیر گفتم پول را بردارد تا دست خدا –که میان دست من و او قرار می­گیرد- بالاتر از دست من باشد، و هنگامی که در صدقه دادن، ابتدا پول در دست خدا قرار بگیرد، بنابراین دست صدقه‌دهنده دست خداوند را زیارت کرده است و من، این دست زائر را برای تبرک بوسیدم." 📚 ز مِهر افروخته، علی تهرانی، ص39 @AllameTabatabaeii
📸 طرح | هدیه رهبری به روح علامه طباطبایی نجفی قدسی، مدیر دارالقرآن علامه طباطبایی: چند شب پیش که برای هماهنگی جلسه محضر حضرت آیت الله مصباح یزدی رفتم نکته بسیار ارزشمندی فرمودند که نشان از عظمت علامه دارد، ایشان نقل کردند که رهبر انقلاب فرمودند: «شبی نیست که سوره «انا فتحنا» را برای علامه و برادرشان نخوانم و بخوابم»؛ یعنی رهبر انقلاب هر شب به یاد علامه هستند و برای ایشان قرآن می‌خوانند. @AllameTabatabaeii