eitaa logo
علامه طباطبایی ره
5هزار دنبال‌کننده
235 عکس
49 ویدیو
2 فایل
ناگفته های از ستاره نورانی مکتب تشیع فیلسوف و عارف بزرگ جهان اسلام علامه طباطبایی ره 🚫کپی مطالب فقط با ذکر #لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6035089363447055889.mp3
830.3K
🎵 بشنوید | شرط علامه طباطبایی برای استاد فاطمی‌نیا 🔸نصف شب دیدم آقا دارند به سمت حرم تشریف می‌برند از توی هتل دویدم بیرون... @AllameTabatabaeii
#المیزان7️⃣6️⃣ | ژن برتر در فرهنگ قرآن ☑️ نکته‌های باریک‌تر از موی « المیزان» را در «کانال علامه طباطبایی» بخوانید! #اربعین #شهید #دفاع_مقدس #هفته_دفاع_مقدس #کوچه_شهید @AllameTabatabaeii
🍀 🔸داستان اسب یک عارف درجوانی اسبی داشتم.وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایه اش به دیوار می افتاد اسبم به آن نگاه و خیال می کرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس می کشید و سعی می کرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند می رفت,می دید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده باز هم به سرعتش اضافه می کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرابه کشتن میداد.اما دیوار که تمام میشد وسایه اش از بین میرفت ارام میشد 🔹در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی بدنت که مرکب توست می خواهد در جنبه های دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران بازنگهش نداری,تو را به نابودی میکشد
» خبر از آینده مهندس عبدالباقی فرزند علامه نقل می کند: «روزی مادرم به من گفت: پس از مرگ من، فلان خانم را که خانم شایسته ای است به همسری پدرتان برگزینید.» گف تم: «مادرجان! زندگی و عمر، دست خداست و کسی از آن خبر ندارد. شما چه می دانید [کدامتان زودتر از دیگری از جهان خواهد رفت ؟!]» مادرم گفت: «خودِ پدرت (علامه طباطبایی) گف ته که عمر من زودتر به پایان می رسد.» و همین طور هم شد! هنگامی که مادرم در بستر بیماری بود، یک روز پدر ما به شدت نگران، غمگین و هیجان زده بود و آرام نداشت و دائم قدم می زد و یاد خدا می کرد و همان روز هم، مادر ما درگذشت و برایم روشن شد که گف ته پدرم درست بود و از پاره ای وقایع آینده خبر داشت.»
خبر از صعود و پرواز شهید پس از واقعه هف تم تیر که نزدیکان و اطرافیان علامه طباطبایی نمی خواستند خبر شهادت دکتر بهشتی را به علت کسالت علامه به ایشان بدهند، در همین احوال یکی از اطرافیان علامه طباطبایی به اتاق ایشان می روند و علامه به او عبارتی بدین مضمون می فرمایند: «چه به من بگویید و چه نگویید من آقای بهشتی را می بینم که در حال صعود و پرواز است.»
مرحوم حجت السلام وجدانی فخر می گوید: «بعد از ظهر عاشورایی به قبرستان «حاج شیخ (قبرستان نو)» در قم رف ته بودم که دیدم مرحوم علامه در گوشه ای از قبرستان هستند. برای عرض ارادت نزدیک شده و عرض سلام و ادب کردم. آن بزرگ چند بار از سوز و گداز به من فرمودند: «آقای وجدانی! می دانید امروز چه روزی است؟!» عرض کردم: «بله؛ امروز عاشوراست.» فرمودند: «می بینی همه دنیا، موجودات، آسمان، زمین و جمادات همه در حال اشکِ خون ریختن و گریستن بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام هستند؟!» متعجب شده و دانستم که ایشان خبر از حقایق هستی می دهند. در همین حال، ایشان خم شده و سنگی از زمین برداشته، آن را به سان سیبی با دست از وسط شکاف تند و میان آن را به من نشان دادند. با چشمان خودم، در میان سنگ، خون دیدم! و ساعتی با بهت و حیرت غرق مشاهده آن بودم. وق تی به خود آمدم، متوجه شدم که علامه از قبرستان رف ته اند و من در تنهایی به نظاره آن سنگ خونین جگر مشغولم!» @allametabatabaeii
حجت الاسلام سید حسین مومنی 🔻🔻🔻 موضوع 🔻🔻🔻 🌸شرح زیارت اربعین🌸 ❇️در دستور العمل های اولیاء الهی آمده است که اگر کسی چهل روز عملی را انجام بدهد مانند اینکه چهل دعای عهد بخواند، چهل روز ذکر خاص بگوید و یا چهل روز از کاری اجتناب کند، خداوند حکمت را از قلب او به زبانش جاری می کند. بنابراین اگر کسی یک اربعین (چهل روز) از معصیت خدا اجتناب کند، موانع رشد و ترقی و کمال برطرف می شود و به کمال بندگی دست پیدا می کند.  🔶با یک اربعین گریه و عزادارای برای اباعبدالله (ع)، انسان به کمال می رسد. امام حسین نور هدایت و کشتی نجات است. در لسان خاتم الانبیاء (ص) از امام حسین(ع) به عنوان زینت آسمان ها و زمین، نورهدایت و کشتی نجات یاد شده است. همه ی ائمه (ع) ناجی بشریت هستند، ولی کشتی نجات حضرت اباعبدالله (ع) خاص و ویژه است. به فرموده پیامبر (ص): « من از حسین و حسین از من است، خدا هرکسی که او را دوست داشته باشد، دوست دارد.»  🔵👈اگر کسی چهل روز برای اباعبدالله (ع) گریه کند، بنده خدا می شود. حسین (ع) اباعبدالله است یعنی حق پدری به گردن بندگان خدا دارد؛ هرکسی با او انس بگیرد، دیگر قلبش به زنگار آلوده نخواهد گشت. 🔷چنانچه در زیارت داریم که حسین (ع) نور خدا است و نور او انسان را به کمال می رساند. اگر کسی قلبش به اباعبدالله مایل گشت، حضرت از او دستگیری می کند و قدم به قدم او را در مسیر بندگی به جلو می برد و او را به کمال می رساند. قلب که مرده باشد به سوی معصیت می رود، اگر یک لحظه قلب به سوی اباعبدالله مایل بشود، وجود انسان تغییر می یابد.  🔶عین در «عبد»یعنی علم انسان به خدا. حسین (ع) دست انسان را می گیرد که انسان عالم به خدا شود. باء در «عبد» به معنای بینونیت و جدایی بین ما و غیرخدا است. دال در«عبد» یعنی دنو و نزدیک شدن ما به خدا. حسین (ع) انسان را به سرمنزل مقصود و بندگی خدا و کمال پیش می برد. این کمال دو جهت دارد:🔻🔻 🔵👈 اول اینکه با عزای اباعبدالله، انسان به کمال بندگی می رسد. 🔵👈 دوم اینکه انسان در نفس عزای حسین (ع) به کمال می رسد و جلواتی به روی انسان باز می شود و کار به جایی می رسد که گویا روضه را می بیند و برایش مجسم می شود.  🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃
🌷 آیت الله بهجت به نقل از استادشان : ☘ ارواح مومنین در وادی السلام جمعند و به اعمال ما (اهل دنیا ) می‌خندند. #حدیث #اربعین #شهید
توسل به امام زاده یکی از آشنایان علامه نقل می کند: «برای استاد مشکلی فلسفی رخ داده بود؛ همان ایام به زیارت امامزاده ای رفت و پس از آن، همان امامزاده به خواب ایشان آمده و مشکل علمی استاد را حل کرد!» باز ایشان نقل کردند که: «اهل علمی دیوانه شده بود. او را نزد علامه آوردند و استاد علامه یک ربع ساعت به وی نگریست؛ در اثر نگاه ایشان، بیمار عاقل و سالم شد.»
سلام ❤️ لطفا به کانال ناب مهدوی بپیوندید سخنرانی های مناسبتی سخنان بزرگان داستان های شهدا شعرهای ناب مداحی های خاص وازهمه مهمتر مطالب امام زمانی @shah_beyt1398 یک کانال به جای 6کانال🌹
✅ علامه طباطبایی چگونه علامه شد؟! آیت الله حسینی طهرانی: 🔸در روز سوّم شهر جُمادى الاولى 1407 ه.ق كه صديق و سرور ارجمند جناب آية الله حاج شيخ صدر الدّين حائرى شيرازى به مشهد مقدّس مشرّف بودند، فرمودند: من از أخ الزّوجة خود جناب حجّة الإسلام حاج شيخ حسن آقا پهلوانى نمكى طهرانى شنيده بودم كه درباره علّامه مى‌گفتند كه: ايشان گفته‌اند: در زمان كودكى هيچ فكر ايشان خوب كار نمى‌كرد و مطالب استاد را نمى‌فهميدند؛ بالاخره در بيابان سجده‏اى بجا آوردم و با خدا گفتم: يا مرگ يا فهم! 🔸من مترصّد بودم كه در موقع مناسبى اين مطلب را از ايشان بپرسم، تا يك سفر كه علّامه با دامادشان جناب مرحوم حجّة الإسلام قدّوسى به شيراز تشريف آوردند، در وقتى كه من نزد ايشان تنها بودم، كم كم شروع كردم بدينگونه مطلب را به ميان آوردن كه: شما حاضريد اگر من سؤالى داشته باشم جواب دهيد؟! ايشان فرمودند: چه ضرر دارد؛ اگر بدانم مى ‏گويم! من عرض كردم: مطلب راجع به خود شماست؛ اگر حتماً مى‏ دانيد كه بپرسم جواب مى ‏دهيد، من بپرسم و گرنه از سؤال خود صرف نظر كنم! ايشان فرمودند: بفرمائيد! اگر بدانم مى ‏گويم. 🔸من عرض كردم: اينطور شنيده شده است كه: شما در سنّ طفوليّت درسها را ادراك نمى ‏كرده‏ ايد و بعداً سجده‏ اى بجاى آورده ‏ايد و خداوند به شما عنايتى فرموده است كه در مشكل‏ترين مسائل علمى جوابش بدست مى ‏آيد؛ اينطور است؟! تا من اين جملات را گفتم، ديدم حال علّامه متغيّر شد و رنگ چهره شان تند شد بطورى كه من از سؤال خود قدرى شرمنده شدم! در اينحال گفتند: حال كه بنا بر گفتن است، مى‏ گويم: 🔸من وقتى كه در تبريز «سيوطى» مى ‏خواندم، استادمان ما را امتحان مى ‏كرد، و من از عهده امتحان برنيامدم؛ استاد به من گفت: هم خودت را معطّل كرده ‏اى هم ما را! من از اين كلام استاد بسيار برآشفته شدم؛ و گوئى اين سخن در جان و روح من نشست، بالاخره نتوانستم در شهر بمانم و رفتم در خارج تبريز بر سر تپّه ‏ها عملى انجام دادم كه خداوند تفضّل فرمود. و ذكر نكردند كه آن عمل سجده بود و يا عمل ديگرى، و ديگر هيچ نگفتند. 🔸من عرض كردم: پس از آن موقع ديگر براى شما هيچ مطلبى لا ينحلّ نماند، و هر چقدر هم مشكل بود حلّ مى‏ شد؟! فرمودند: تا به حال چنين بوده است. تمام شد كلام آية الله حائرى. 🔸در روز چهارشنبه‌ سوّم‌ شهر ربيع‌ المولود 0 141 هجريّۀ قمريّه‌ كه‌ حضرت‌ صديق‌ ارجمند و حبيب‌ مكرّم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالحميد شربياني‌ دامت‌ بركاته‌ به‌ منزل‌ حقير در مشهد مقدّس‌ رضوي‌ سلامُ اللهِ علي‌ شاهدِها تشريف‌ آوردند، و بواسطۀ تبريزي‌ بودنشان‌، از اقوام‌ و اُسره‌ و ارحام‌ و جريانات‌ حضرت‌ علاّمۀ استاد كاملاً مطّلع‌ بودند و از اين‌ داستان‌ هم‌ با خبر بودند، پس‌ از نقل‌ اين‌ قضيّه‌ طبق‌ نقل‌ سابق‌، اضافه‌ كردند كه‌: علاّمه‌ گفته‌اند: پس‌ از آن‌ عمل‌، من‌ همان‌ شب‌ بر «حاشيۀ أبوطالب‌ بر سيوطي‌» حاشيه‌ نوشتم‌. ايشان‌ فرمودند: آن‌ معلّم‌ و استاد «سيوطي‌» ايشان‌ و اخوي‌ ايشان‌: آقا سيّد محمّد حسن‌ إلهي‌، آقاي‌ شيخ‌ محمّد علي‌ سرابي‌ بوده‌ است‌ كه‌ او را براي‌ تدريس‌، قيّم‌ و وصيّ از طرف‌ پدرشان‌: دائي‌ آنها آقا سيّد محمّد باقر قاضي‌، والد حضرت‌ صديق‌ شهيد و متوفّاي‌ ما: آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد محمّد عليّ قاضي‌ معيّن‌ نموده‌ بود. 📚 مهر تابان، پاورقی1، ص36. @AllameTabatabaeii
❓چرا علامه وسط درس، شعر نمی‌خواند؟ آیت الله جوادی آملی: 🔸مرحوم آقای طباطبایی سعی می‌کرد که فکر، فکری منطقی باشد. ایشان ممکن بود احیاناً شعری بگویند یا در جلسات خصوصی، پیش از درس یا پس از آن شعری بخوانند، ولی در وسط درس، اگر سخن از مطلبی می‌شد، یا شعر نمی خواندند یا سعی می‌کردند که شعر خوانده شده را نیمه‌تمام بگذارند. 🔸ایشان می‌فرمودند: با روشی که بعضی داشتند کم کم شعر به وسط درس آمده است، آن چنان این مهمان ناخوانده جای درس را گرفته که همه‌ی براهین را کنار زده است. از این رو، مرحوم علامه اصرار داشتند که در درس یا نوشته و گفتارشان شعر نخوانند. 🔸نیز می‌فرمودند: گرچه «إنّ من الشعر لحکمةٌ» «برخی از شعرها حکمت و برهان است»، ولی بسیاری از اشعار، گاه به صورت خطابه است و آهنگ و وزن خوب، انسان را مسحور می کند. 🔸گاهی مطلب و محتوای شعر ضعیف است؛ ولی هنر انسانی ضعف آن را جبران می کند و انسان دفعتاً تحت جاذبه‌ آن نظم قرار می گیرد و آن هنر او را مجذوب و مورد تفکر را نفی می کند. از این رو، مرحوم علامه نیز می کوشیدند تا قصه و داستان، چه نظم و چه نثر، در کلماتشان نباشد. 🔸البته این کار مرحوم علامه، تأسی از کار بوعلی است؛ چون آن مرحوم در رساله‌ی عهد خود می‌گوید که من عهد کردم قصه نخوانم؛ چون قصه فکر را مبرهن و مستدل بار نمی‌آورد. 📚 مهر استاد، ص ۱۲۴ @AllameTabatabaeii