eitaa logo
المرسلات
10هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
524 ویدیو
38 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فقه الخمینی
| درس خارج اصول/ 👈جلسه دوم: ۹۵/۲/۲۵ 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ✅فرق بین بحث مقدمه واجب و بحث ضد 🔺از آنجایی که در مقدمه واجب بحث مرتکز بر مقدمیت بود و در بحث ضد هم یکی از ادله، استفاده از حد وسط مقدمیت ترک ضد است، بحثی شده است که ارتباط این دو بحث چیست؟ آیا بحث از مقدمه واجب، کفایت از بحث ضد نمی کند؟ در بحث مقدمیت، بحث از ملازمه بین وجوب نفسی و وجوب غیری است و در این جا بحث از وجوب شئ و حرمت غیری است. 🔺جواب می دهیم که این ها دو مسئله مستقل هستند. درست است که یکی از راه های اثبات حرمت ضد، مقدمیت ترک ضد است. اما: 🔸اولا این استدلال همه بحث از ضد را شامل نمی شود و در این بحث، ضد را به نحو اعم بحث می کنیم. 🔸ثانیا: مسلک مقدمیت ، یکی راه های استدلال بر حرمت ضد است. و راه دیگر مسلک تلازم است. پس حد وسط مقدمیت، تنها حد وسط نیست. و یک حیث از بحث حیث تلازم است. 🔸ثالثا: در حیث مقدمیت و مسلک مقدمیت هم با صرف لحاظ مقدمیت کار تمام نمی شود. با حد وسط مقدمیت، وجوب ترک ضد، به عنوان مقدمه، اثبات می شود. اما تا رسیدن به حرمت ضد، باید حد وسط های دیگری هم اضافه شوند. ✅بررسی معنای کلمه اقتضاء در عنوان مسئله ضد 👈دیدگاه آخوند خراسانی 🔺با توجه به عبارت متن کفایه، آخوند می فرماید که اقتضاء، اعم است چون عنوان باید شامل همه اقوال بشود. (کفایه 129) 💠اقوال در مسئله ضد 🔸در کتاب معالم ص90، تفصیل اقوال آمده است. 1⃣1- عینیت: بر اساس این قول در ضد عام، امر به شئ عین نهی از ضد عام است. وجوب الصلاه، عینا همان حرمت ترک صلاه است. وقتی شارع می گوید: «صل»، هم معنای وجوب صلاه دارد و هم معنای حرمت ترک صلاه و این دو معنا یکی هستند. در اینصورت امر بالمطابقه دلالت بر حرمت ضد عام دارد. 2⃣2- تضمن: این قول در ضد عام می گوید که وجوب صلاه عین حرمت ترک صلاه نیست. چون وجوب مرکب از الزام به انجام شئ و منع از ترک است. در نتیجه وقتی شارع می فرماید: «صل»، بالمطابقه دلالت بر وجوب صلاه دارد و بالتضمن دلالت بر حرمت ترک صلاه (ضد عام) دارد. 3⃣3- التزام: برخی گفته اند که امر به شئ ملازمه با نهی از ضد دارد. لزوم گاهی بین بالمعنی الاخص است. که در این صورت داخل در دلالات لفظی می شود. و آن را دلالت التزامی می دانند. برخی در ضد عام این نظر را قائلند. ملازمه گاهی می تواند بین بالمعنی الاعم و یا غیر بین باشد. این دو نوع از ملازمه از دلالات لفظی خارج می شود و داخل در ملازمات عقلی است. برخی در ضد خاص قائل به دلالت غیر بین هستند. 🔺بر اساس دیدگاه جناب آخوند، عنوان باب باید به گونه ای باشد که همه (دلالت تطابقی، دلالت تضمنی، دلالت التزامی و ملازمه عقلی) را شامل شود. لذا اقتضاء دارای چنین معنای اعمی است. 👈دیدگاه محقق نائینی 🔺محقق نائینی نیز دیدگاهی مانند دیدگاه آخوند دارند. (فوائد الاصول ج1 ص 301 و اجود التقریرات ج1 ص 251) 👈دیدگاه محقق خوئی 🔺دیدگاه محقق خوئی نیز همانند دیدگاه آخوند است (محاضرات ج3 ص 8) البته ایشان در ذیل کلامشان مطلبی دارند که در کلام آخوند وجود ندارد. ایشان می فرمایند که کلمه «اقتضاء» به تنهایی ظهور در استلزام دارد اما در مانحن فیه، اعم است و همه اقوال را شامل می شود. 👈دیدگاه حضرت امام خمینی (ره) 🔺حضرت امام با هر دو مسئله هم اعمیت معنای اقتضاء و هم ظهور اقتضاء در استلزام مخالفت کرده اند. 🔹اشکال امام به اعمیت معنای اقتضاء 🔺ایشان در مورد اعمیت معنای اقتضاء می فرمایند (مناهج الوصول ج2 ص 7) : اگر اقتضاء را اعم بدانیم که همه اقوال را شامل شود، با مسئله ای که قبلا بحث شد و نتیجه آن چنین شد که مسئله ضد اولا اصولی و ثانیا عقلی است، سازگار نیست. چون همینطور که بیان شد، یکی از اقوال عینییت وجوب شئ و نهی از ضد عام آن است. و به دلالت مطابقی، دلالت بر حرمت ضد دارد. در این صورت، مسئله یک مسئله لفظی، لغوی می شود که در آن معنای امر به شئ مشخص می شود و در نتیجه می گوییم که امر به شئ به همان معنای نهی از ضد عام است. آنگاه باید ملاک مسئله اصولی مشخص شود که چگونه می تواند مسئله ای لغوی را نیز در بر بگیرد. یکی دیگر از اقوال هم، دلالت تضمنی و التزامی است که این دو نوع دلالت هم دلالت لفظی و از جنس فهم ظهور لفظ است. که در اینصورت نیز مسئله عقلی نخواهد بود. 🔺اگر کسی بگوید که اشکال ندارد که مسئله ای لغوی باشد و با تعدد جهت در علم اصول نیز بحث شود، ( مانند بحث از صیغه افعل یا مشتق، کما اینکه آخوند چنین نظری دارد. البته باید مبنای مثل محقق نائینی مشخص شود که آیا او نیز می تواند یا نه؟) اما به هر حال اگر اصولی بودن مسئله هم درست شود، اما قبلا بیان شد که مسئله ضد یک مسئله عقلی است. اما اعم بودن معنای اقتضا و شامل بودن همه اقوال، با عقلی بودن سازگار نیست. چون بحث از ظهور و دلالت، از مباحث الفاظ است. در دلالت مطابقی که اصلا ملازمه ای وجود ندارد و در دلالت تضمنی و التزامی هم اگر چه که ملازمه بین دو معنا وجود دارد، اما مشهور اصولیین این دو نوع ملازمه را از باب دلالات لفظی و ظهور می دانند و داخل در مباحث عقلی نمی دانند. 🔹نظر امام در معنای اقتضاء 🔺حضرت امام می فرمایند که اقتضاء به معنای این است که بین «دو شئ» رابطه «سببیت و مسببیت» باشد. در اینصورت گفته می شود که یکی اقتضای دیگری را دارد.در اینصورت، کلمه اقتضا در دلالت مطابقی و تضمنی، مصداق ندارد. چون اثننیت وجود ندارد. در سایر اقسام هم که ملازمه بین و غیر بین است، هرچند که ملازمه بین دو شئ است ولی لزوما اقتضاء وجود ندارد. چون اقتضاء یک ملازمه خاص است و باید بین طرفین رابطه سببیت باشد. و تلازم اعم از اقتضاء است. 👈دیدگاه آیت الله فاضل 🔺آیت الله فاضل هم، دیدگاه امام را طرح و تایید کرده اند. البته ایشان تمام ظرافت های کلام حضرت امام را بیان نکرده اند و از جهت دیگری کلام امام را بیان کرده اند. (اصول فقه شیعه ج5 ص22) 🔹راه حل امام در عنوان بحث 🔺حضرت امام می فرمایند: (مناهج الوصول ج2 ص 8) برای نگه داشتن عنوان اقتضاء در عنوان باب، باید گفته شود که بحث ظهور لفظی در امر به شئ و نهی از ضد آن، ظاهرالبطلان است. به عبارت دیگر باید گفته شود که دلالت تطابقی و تضمنی و التزامی، ظاهر البطلان است و اصلا در محل بحث نیستند و در اینصورت آنچه که باقی می ماند، اثنینیت و استلزام است و دیگر کلمه اقتضاء را هم بیان نکنیم. بگوییم می خواهیم از نوعی استلزام بحث کنیم. 🔹راه حل آقای مظفر 🔺آقای مظفر هم در اصول فقه ص 301 راه حلی را بیان کرده اند. @fegh_alkhomeini
| درس خارج اصول/ 👈جلسه سوم: ۹۵/۲/۲۷ 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍️ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ♨️ادلّه حرمت ضد خاص: مسلک مقدّمیّت 🔹جناب آخوند در کفایه ص129 در توضیح این دلیل می فرمایند: از آنجایی که اجزاء علت تامه عبارتند از مقتضی و شرط و عدم مانع. و برای تحقق شئ لازم است که اجزای علت تامه محقق شوند. وقتی شئ بخواهد محقق شود، مانع نباید وجود داشته باشد. یکی از موانع، ضد خاص است. مثلا یکی از موانع تحقق بیاض، سواد است. پس عدم ضد خاص (عدم سواد) از باب عدم مانع، از مقدمات وجودی ضد دیگر (بیاض) است. 🔹پس عدم ضد خاص، مقدمه تحقق ضد دیگر است. و از آنجایی که بر اساس مبحث مقدمه واجب، مقدمه، واجب است، پس عدم ضد خاص واجب است. و از جایی که ضد عامِ واجب، حرام است، پس عدمِ عدمِ ضد خاص، حرام است. و چون عدمِ عدم مساوی با وجود است، در نتیجه وجود ضد خاص حرام است. در نتیجه وقتی که مثلا صلاه واجب است، ازاله که ضد خاص آن است، حرام است. ✅نقد اول آخوند به مسلک مقدمیت: حد وسط ملائمت 🔹جناب آخوند، پس از تقریر مسلک مقدمیت، با بیاناتی سعی دارد آن را نقد کند. در بین محشین و شارحین نظر آخوند، اختلاف نظر شده است که آیا آخوند با سه حد وسط (مثل محقق قوچانی)، مسلک مقدمیت را نقد می کند یا با دو حد وسط (مثل مرحوم مروج در منتهی الدرایه). 🔹نقد اول آخوند در کفایه ص130 به مسلک مقدمیت این است که: با توجه به قانون استحاله اجتماع ضدین و شرایطی که برای آن در مباحث منطق و فلسفه بیان شده است، وجود ضد با عدم ضد دیگر ملائم است. در اینصورت نمی توان گفت که عدم یکی، مقدمه وجود دیگری است. برای اینکه عدم ضد، مقدمه وجود ضد دیگر باشد، باید مقدمه که در رتبه علت است، تقدم رتبی بر ذی المقدمه (وجود ضد دیگر) داشته باشد. اما می بینیم که وجود یکی (بیاض) با عدم دیگر (عدم بیاض) ملائمت دارد. 🔹در ذیل این بیان مطلبی در مورد اجتماع نقیضین آمده است که برخی گفته اند که این بیان، نقد مستقلی است و برخی گفته اند که تتمه نقد اول است و بدون آن، نقد اول ناقص است. ✅اشکال به نقد اول آخوند 🔹به آخوند اشکال شده است که نقد اول ناتمام است. حد وسط اشکال به آخوند این است که ملائمت، منافاتی با اختلاف رتبه ندارد و حد وسط ملائمت را نقض کرده اند. در اشکال به آخوند و نقض حد وسط وی دو بیان وجود دارد. 🔸بیان مرحوم مروج در نقض حد وسط ملائمت 🔹ایشان می فرمایند (منتهی الدرایه ج2 ص429): در مورد وجود علت و وجود معلول، می توان گفت که وجود علت ملائم با وجود معلول است، و به همین خاطر است که وجود علت، وجود معلول را به دنبال می آورد. اما در عین اینکه ملائمت دارند، اختلاف رتبه دارند. لذا حرف آخوند کلیت ندارد و به رابطه وجود علت و وجود معلول نقض می شود. 🔸بیان آیت الله فاضل در نقض حدوسط ملائمت 🔹آقای فاضل در نقض حدوسط آخوند (اصول فقه شیعه ج‏۵، ص۳۳) ، روی عدم ها کار کرده است. ایشان می فرمایند که در نقض حرف آخوند می توان گفت که عدم علت با عدم معلول ملائم است. چون وقتی که علت معدوم است، معلول هم معدوم است. و اگر چه که در فلسفه گفته می شود که علیت حقیقی بین وجودات است و علیت بین اعدام تسامحی است، ولی عدم علت، علت برای عدم معلول است. و با توجه اینکه – همانطور که آخوند هم در ادامه بیان می دارند- نقیضین در یک رتبه هستند، وجود و عدم علت در یک رتبه هستند و وجود و عدم معلول هم در یک رتبه هستند، از آنجایی که وجود علت رتبتا مقدم بر وجود معلول است، عدم علت هم، مقدم بر عدم معلول است. پس عدم علت و عدم معلول در عین اینکه، با هم ملائم هستند، اما در یک رتبه نیستند. پس حدوسط آخوند کلیت ندارد. و ملائمت با اختلاف رتبه تنافی ندارد. 🔸مستقل بودن حد وسط اول از دوم 🔹با توجه به تقریر نقد آخوند و اشکال هایی که به آن وارد شده است، مشخص می شود که نقد اول آخوند، نقد مستقلی است. و بیان دوم، نیز نقد مستقل و دارای حدوسط مستقلی است. ✅نقد دوم آخوند به مسلک مقدمیت: حد وسط اجتماع نقیضین 🔸بیان مختصر از نقد دوم 🔹آخوند در کفایه ص130 در ذیل بیان اول می فرماید که اگر تمانع وجودی بین ضدان، دلیل اختلاف رتبه بین طرفین باشد، باید در نقیضین نیز که منافرت و معاندت بیشتر است، به طریق اولی اختلاف رتبه وجود داشته باشد. حال آنکه می دانیم یکی از وحدات ثمان در نقیضین،اتحاد رتبه است و طرفین نقیض دارای اتحاد رتبه هستند. پس وقتی که اختلاف رتبه و تقدم و تاخر در نقیضین درست نیست، در ضدان هم صحیح نیست و اتحاد رتبه دارند. 🔸بیان محقق قوچانی در تقریر نقد دوم آخوند 🔹محقق قوچانی گفته اند (تعلیقه قوچانی ج‏1، ص: 315) که ولو اینکه بیان اول آخوند، اشکال دارد، اما بیان دوم آخوند، استدلال محکمی است. در بحث استحاله اجتماع نقیضین در فلسفه ثابت شده است که باید وحدت های هشتگانه وجود داشته باشد. و یکی از آنها اتحاد در رتبه است. پس وجود و عدم در صورتی با هم تناقض دارند که وحدت رتبه داشته باشند. همینطور که باید وحدت در زمان و مکان و شرط و... رعایت شود. 🔹از آنجایی که بازگشت اجتماع ضدان به اجتماع نقیضین است، در اجتماع ضدان هم باید وحدت های هشتگانه و من جمله آنها، اتحاد در رتبه وجود داشته باشد. پس اگر بیاض و سواد به عنوان دو ضد، هم رتبه هستند، و سواد و عدم سواد هم هم رتبه هستند، پس بیاض و عدم سواد هم رتبه هستند و دیگر یکی نمی تواند در رتبه مقدم بر دیگری واقع شود. 🔹پس وقتی یک شئ و ضد، به دلیل اینکه ضدان هستند، در یک رتبه اند و ضد و عدم ضد هم به دلیل نقیضان بودن، در یک رتبه هستند، آنگاه نتیجه می شود که شئ و عدم ضد آن در یک رتبه هستند. لذا عدم ضد، نمی تواند تقدم رتبی بر شئ داشته باشد. و در این صورت عدم ضد نمی تواند به عنوان یکی از اجزای علت شئ، در رتبه مقدم واقع شود. 🔹البته نباید گفت که چون متناقضین، در یک رتبه اند، ضدین هم مثل متناقضین در یک رتبه اند. بلکه باید این توضیح را داد که ضدان بازگشت به تناقض دارد. لذا "کاف" تشبیه در عبارت لازم نیست. 🔸تایید نظر محقق قوچانی توسط استاد 🔹حق با محقق قوچانی است و این دو بیان، دو استدلال با دو حد وسط است و استدلال اول ناقص است. امام هم همین برداشت را از عبارت آخوند دارند. اما برای نقض استدلال اول نباید همانند آیت الله فاضل به سراغ اختلاف رتبه در عدم ها رفت. چون در اینصورت باید نقص بیان اول را با بیان دوم جبران کنیم و مجموعا یک استدلال می شود. اما حق عبارت کفایه این است که تا این قسمت از عبارت دو استدلال است و استدال اول منقوض به اختلاف رتبه وجود علت و وجود معلول در عین ملائمت آنهاست. ✅نقد امام به تقریر محقق قوچانی از عبارت آخوند 🔹حضرت امام (مناهج ج2 ص11) می فرمایند که مشکل تقریر محقق قوچانی این است که بین سلب تحصیلی و ایجاب عدولی خلط کرده اند و لذا برای عدم، رتبه قائل شده اند. حضرت امام معتقدند که نمی شود برای عدم رتبه قائل شد. اگر کسی نقیض را درست تصور کند، می داند که نقیض به معنای رفع الشئ است و با رفع همه چیز از بین می رود و هیچ چیزی باقی نمی گذارد. لذا نمی توان برای عدم رتبه قائل شد. امام هم مشخص می کنند که عبارت «عدم مضاف له حظ من الوجود» تسامح دارد و صحیح نیست و هم اینکه «عدم و وجود در یک رتبه اند» غلط است. ✅نظر علامه طباطبای در مورد عدم 🔹علامه طباطبایی هم در نهایه، ذیل بحث اعاده معدوم (نهایه ص23) بیان می دارند که اینکه بگوییم عدم جای وجود را می گیرد و بدل از وجود می شود، غلط است. چون عدم بدلی، عدم مضاف است و مسامحه دارد. @fegh_alkhomeini
| درس خارج اصول/ 👈جلسه چهارم: ۹۵/۲/۲9 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ✅خلاصه تقریر محقق قوچانی از نقد دوم آخوند به مسلک مقدمیت 🔸همانطور که در جلسه قبل بیان شد، تقریر محقق قوچانی سه پله دارد: 1⃣1- نقیضین در یک رتبه هستند. مانند سواد و لاسواد 2⃣2- ضدین در یک رتبه هستند. مانند سواد و بیاض 3⃣3- از دو مقدمه فوق نتیجه می شود که: چون سواد و بیاض در یک رتبه و سواد و لا سواد هم در یک رتبه اند. پس لاسواد و بیاض نیز در یک رتبه اند (شبیه به قیاس مساوات). 👈نتیجه: پس نمی توان گفت: عدم ضد (عدم سواد) مقدمه وجودی ضد دیگر (بیاض) است. چون تقدم رتبی ندارد. ✅اشکال امام به محقق قوچانی در هر سه مقدمه 🔸اشکال مقدمه اول (مناهج ج2 ص 8): این که گفته شود نقیضین (سواد و عدم سواد) در یک رتبه هستند، اشتباه است. چون عدم، در نقیضین به معنای رفع الشئ و سلب تحصیلی است و سلب تحصیلی هیچ قیدی ندارد و مقید نیست. اما لازمه حرف شما که می گویید: عدم الشئ در زمان و مکان و رتبه و ... باید با وجودالشئ، وحدت داشته باشد، این است که عدم الشئ و سلب الشئ مقید به زمان و مکان و رتبه و.... بشود. حال آنکه در نقیضین، سلب، هیچ قیدی ندارد. آنچه شما تصور کرده اید، ایجاب عدولی و عدم مضاف است. اما در نقیضین عدم مضاف وجود ندارد. آنکه مناطقه و فلاسفه می گویند که در تناقض هشت وحدت شرط دان، به معنای مقید کردن سلب نیست. 🔸اشکال مقدمه دوم: باید توجه داشت که در استحاله اجتماع ضدان، آن مقدار که عقلی است این است که گفته می شود که ضدان دو امر وجودی هستند که در غایت تباعد از یکدیگر هستند. اما این که کدام دو امر هستند که ضدان می باشند، به تجربه و شناخت خارجی بر می گردد و حیثیت عقلی ندارد. لذا صحیح این است که استحاله اجتماع ضدین ارتباطی به رتبه های عقلی ندارد. که آنگاه بگوییم هم رتبه هستند یا نیستند. سلمنا که کسی بخواهد تلاش کند و آنها را به رتبه های عقلی و خصوصا امتناع اجتماع نقیضین برگرداند، همان جواب و اشکال قبل را در اینجا بیان می کنیم که عدم حقیقی و سلب تحصیلی رتبه ندارد. 🔸اشکال مقدمه سوم: (سلمنا که اشکالات فوق وجود نداشته باشد و بتوان برای عدم رتبه قائل شد) این است که شما امری شبیه به قیاس مساوات را بین هم رتبه ها پیاده کرده اید و بیان کرده اید که هم رتبه هم رتبه، هم رتبه است. در صورتی که نمی توان از هم رتبه بودن سواد و بیاض نتیجه گرفته که لاسواد (که هم رتبه سواد است) و بیاض هم رتبه اند. چون احکام عقلی تابع مناط و ملاک و حیثیت خود هستند و در جایی که ملاک و مناط جاری نمی شود، آن حکم جاری نیست. یکی از آن احکام هم رتبه بودن است. بین نقیضین به ملاک نقیض بودن، اتحاد رتبه وجود دارد و بین ضدان هم به خاطر ملاک ضد بودن، اتحاد رتبه وجود دارد. اما ملاکی وجود ندارد که یکی از ضدان با یکی از نقیضین اتحاد رتبه داشته باشند. 🔸به عنوان مثال می دانیم که علت، تقدم رتبی بر معلول دارد. و اگر همراه با علت، چیزی وجود داشته باشد، بدون وجود داشتن ملاک نمی توان گفت به صرف همراهی با علت، تقدم رتبی بر معلول دارد. 🔸لذا همان طور که قبلا به آخوند گفته شد که از ملائمت بیاض و عدم سواد، اتحاد یا اختلاف رتبه بدست نمی آید، در اینجا هم می گوییم که نمی توان به صرف هم رتبه بودنِ هم رتبه، حکم به اتحاد و یا اختلاف رتبه کرد. چون در آنجا مناطی وجود نداشت و در اینجا هم ندارد. ✅نقد سوم آخوند به مسلک مقدمیت 🔸آخوند نقد دیگری را به مسلک مقدمیت وارد می کند. این نقد را صاحب هدایه المسترشدین نیز بیان کرده است. آخوند بیان می دارد (کفایه ص130) که لازمه حرف مسلک مقدمیت، دور است. چون بین ضدان تمانع وجود دارد. و همینطورکه تحقق بیاض متوقف بر عدم سواد است، عدم سواد هم متوقف بر تحقق بیاض است. و بیاض هم مقدمه عدم سواد است. لذا دور ایجاد می شود. ✅اشکال امام به نقد سوم آخوند حضرت امام می فرمایند (مناهج ج2 ص10) که اولا اگر حد وسط شما تمانع است، تمانع یعنی اینکه وجود هر کدام متوقف بر عدم دیگری است، اما به این معنا نیست که عدم یکی هم متوقف بر وجود دیگری باشد. تمانع به این معناست که اگر بیاض متوقف بر عدم سواد است، سواد هم متوقف بر عدم بیاض است. اما به این معنا نیست که اگر بیاض متوقف بر عدم سواد است، عدم سواد هم متوقف بر بیاض باشد. لذا دور ایجاد نمی شود. 🔸ثانیا: (سلمنا که تمانع را همانگونه که شما گفتید تصور شود) اشکال اصلی شما این است که برای عدم، شیئیت قائل شده اید لذا گفته اید که عدم سواد، متوقف بر بیاض است. حال آنکه، عدم، چون سلب تحصیلی است، توقف بر هیچ چیزی ندارد. ✅اشکال اصلی امام به مسلک مقدمیت 🔸از همین توضیحات اشکال به مسلک مقدمیت هم واضح می شود. اشکال اصلی این است که ایشان، برای عدم، شئیت و شان قائل شده اند و آن را در عداد مقدمات بوجود آورنده، محسوب کرده اند. حال آنکه عدم که سلب تحصیلی است و هیچ شأنیتی ندارد، لذا نمی توان آن را مقدمه تحقق چیزی قرار داد. ✅اشکال به بیانی از محقق اصفهانی 🔸محقق اصفهانی در همین بحث، می فرمایند (نهایه الدرایه ج1 ص220) که عدم المانع، گاهی متمم قابلیت قابل است و گاهی متمم فاعلیت فاعل است. و در رابطه با ضدان تصور کرده اند، که عدم ضد (عدم سواد) متمم قابلیت قابل است و محل را برای تحقق ضد آخر (بیاض) آماده می کند. 🔸حضرت امام می فرمایند (مناهج ج2 ص14): در این بیان هم برای عدم، شأنیت قائل شده اند و آن را وجودی و موثر دیده اند. حال آنکه عدم هیچ گونه تاثیر و شأنیتی ندارد. آنچه که هست تمانع بین دو امر وجودی است و بقیه را ذهن انتزاع و مفهوم سازی می کند که عدم یکی، مقدمه برای دیگری است و اما در واقع، عدم، واقعیتی ندارد. ✅تعریض به محقق خوئی 🔸محقق خوئی هم در همین بحث، در بیان و بررسی کلام محقق نائینی چه آنجا که نقد کرده اند و چه آنجا که اثبات و تایید کرده اند، تمام فرمایش ایشان مبتنی بر همین خلط است که فرموده اند، عدم المانع در قابلیت قابل، دخالت دارد. لذا برای عدم، شأنیت و تأثیر قائل شده اند. @fater290
| درس خارج اصول/ 👈جلسه پنجم: ۹۵/۸/۸ 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ✅مروری بر جلسات گذشته 🔺اصل فرمایش حضرت امام این است که کسانی که عدم یک ضد را مقدمه یا مقارن با وجود ضد دیگر می دانند، یا بین عدم یک ضد و وجود ضد دیگر تمانع قائل هستند، مشکل اصلی این دیدگاه این است که معنای سلب تحصیلی به درستی فهم نشده است و بین سلب تحصیلی و ایجاب عدولی خلط شده است. نقیض هر شئ، سلب تحصیلی است و در سلب تحصیلی، ولو اینکه مسلوب، مقید باشد، اما سلب هیچ قیدی ندارد. 🔺در بیان محقق قوچانی، در تقریر حد وسط دوم آخوند، به خاطر حفظ وحدات ثمان در تناقض، سلب، به یکی از وحدات مقید شده بود. و همین باعث شده بود که برای عدم، رتبه قائل بشوند و در واقع عدم و سلب را مقید به رتبه کرده بودند. حال آنکه عدم و سلب، شیئیت ندارد که بخواهد رتبه و قید داشته باشد. 🔺لذا حضرت امام با همین مطلب و دقت در سلب تحصیلی، حد وسط های آخوند و محقق قوچانی را مورد نقد قرار دادند. حضرت امام فرمودند با توجه به معنای درست از سلب تحصیلی، صحیح نیست که بگوییم: عدم ضد، مقدمه ضد دیگر است و یا اینکه بگوییم: عدم ضد ملائم و مقارن با ضد دیگر است و یا اینکه بگوییم: نقیضان که یکی از آنها عدمی است، در رتبه یکدیگرند. و یا بگوییم که عدم، با چیزی معاندت دارد. هیچ کدام از این تعابیر صحیح نیست. چون لازمه اش، شانیت قائل شدن برای عدم است. 🔺همچنین فرمودند که دیگر نمی شود گفت که عدم مضاف له حظ من الوجود. چون عدم لاشیئیت است. عدم هیچ حکمی ندارد و هیچ حکمی را نمی پذیرد. این معنا را که نقیض و عدم، سلب تحصیلی است و صحیح نیست که گفته شود که «عدم مضاف له حظ من الوجود»، علامه طباطبایی در نهایه الحکمه، ذیل بحث اعاده معدوم بیان می کنند. 🔺این معنا را که عدم، سلب تحصیلی است، همه حکمای اسلامی در تمام مشارب، مشاء و اشراق و حکمت متعالیه می فهمند. همه می دانند که اجتماع نقیضین استحاله دارد. چون نقیض یعنی سلب تحصیلی و عدم و هیچ نسبتی بین عدم و وجود نیست. اما اصولیینی که در این زمینه دقت فلسفی کاملی نداشته اند، بین سلب تحصیلی و ایجاب عدولی خلط کرده اند. همین طور که در اشکال ها و جواب ها در همین مسسئله ضد بیان شد. 🔺در این مسئله، هم آخوند و هم محقق قوچانی و محقق اصفهانی و هم محقق خوئی و هم شهید صدر، به دلیل ضعف سیستم فلسفی یا دقت نکردن به مبانی فلسفی دچار خلط شده اند. ✅نظر محقق اصفهانی در جزء العله بودن عدم مانع 🔺مشهور است که اجزاء علت تامه: مقتضی و شرط است. شرط یا وجودی است یا عدمی. به شرط عدمی، عدم المانع می گویند. مانع، گاهی قابلیت قابل را خراب می کند و گاهی در فاعلیت موثر است. لذا باید مانع بر طرف شود تا با عدم مانع، قابلیت قابل یا فاعلیت فاعل تام شود، تا معلول محقق شود. 🔺لذا محقق اصفهانی می فرمایند که: عدم المانع گاهی متمم فاعلیت فاعل است و گاهی متمم قابلیت قابل است. محقق اصفهانی بیان می کند که مثلا این دیوار، این قابلیت را ندارد که هم سفید باشد و هم سیاه. برای اینکه دیوار قابلیت سیاهی را پیدا کند، باید عدم سفیدی محقق شود تا قابلیت دیوار در پذیرش سیاهی تام شود. 🔺تمام حرف محقق خوئی در نقد و بررسی دیدگاه محقق نائینی، بر همین پایه است که عدم المانع (عدم ضد) از مقدمات تحقق شئ است. ✅اشکالات حضرت امام به محقق اصفهانی 🔺دو اشکال می توان به نظر محقق اصفهانی، بیان کرد. 1⃣اشکال متوسط این است که بگوییم، شما در توضیحتان، عدم را وجودی کرده اید و برای آن شأن قائل شده اید. 2⃣اشکال دیگر و عمیق تر از اشکال سابق این است که مسئله انتزاع مفهوم که کار ذهن است مطرح شود. 🔺انشاالله در جلسه آینده مطلب محقق اصفهانی و اشکالات حضرت امام به آن به تفصیل بیشتری بیان می شود. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌐فاطر، حوزه علمیه عصر انقلاب👇 https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b
| درس خارج اصول/ 👈جلسه ششم: ۹۵/۸/۹ 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ✅ تقریر حرمت ضد خاص بر اساس مسلک مقدمیت 🔺بر اساس نگاه مشهور، عدم ضد شی (اکل)، از مقدمات تحقق شی (صلاه) است. و از آنجایی که مقدمه واجب، واجب است، پس عدم ضد، واجب است. و چون ضد عام هر شئ حرام است، عدم عدم ضد حرام است. در نتیجه ضد شئ حرام است. 🔺محور این استدلال، مقدمه بودن عدم ضد است. در مورد وجه مقدمیت عدم ضد، توضیحی که داده میشود این است که عدم ضد از باب عدم مانع (یکی از اجزای علت تامه) است. 🔸در جلسات گذشته بیان شد که اصلی ترین جوابی که به این استدلال داده می شود، این است که معنای عدم سلب تحصیلی است و سلب تحصیلی چون هیچ گونه شیئیتی ندارد، نه میتوان آن را به چیزی نسبت داد و نه میتوان چیزی را به آن نسبت داد. چون لازمه نسبت این است که طرفین نسبت موجود باشند. لذا در نگاه صحیح فلسفی، در گزاره سلب تحصیلی، نسبت بین طرفین وجود ندارد الا به حسب اعتبار ذهنی. ✅توجیه محقق اصفهانی در مقدمه بودن عدم ضد 🔸ایشان به خودش اشکال میکند که عدم ضد که هیچ ذاتی ندارد، چگونه میتواند یکی از شروط تحقق شئ باشد. 🔸در توجیه این مطلب می فرمایند که قابلیت ها و استعدادها و اعدام ملکه، حیثیات و شئون انتزاعی از شئ هستند که در مورد ثبوت و انتساب آنها، بر اساس قاعده فرعیه، همان ثبوت منتزع منه و مثبت له، کفایت میکند و اینها ثبوت منحاز و مستقلی نیاز ندارند. همانند ثبوت اعمی برای زید که با صرف ثبوت زید (مثبت له) و قابلیت بصر و عدم بصر، میتوان اعمی را به او نسبت داد. 🔸در مورد عدم مانع و عدم ضد، باید گفت که شروط دو دسته هستند. برخی متمم فاعلیت فاعل و برخی متمم قابلیت قابل هستند. عدم ضد نیز از باب متمم قابلیت قابل است. برای اینکه دیوار قابلیت عروض سواد را پیدا کند، باید ابتدا عدم بیاض تحقق پیدا کند و بتوان عدم بیاض را به دیوار نسبت داد. انتساب عدم بیاض (که متمم قابلیت عروض سواد است) همانند انتساب قابلیت، از باب انتساب عدم ملکه و انتزاعی است. 🔸عبارت ایشان چنین است: "وأما ما يقال: من أن العدم لا ذات له فكيف يعقل أن يكون شرطا لأن ثبوت شئ لشئ فرع ثبوت المثبت له. فمدفوع: بأن القابليات والاستعدادات والإضافات وأعدام الملكات كلها لا مطابق لها في الخارج بل شؤون، وحيثيات انتزاعية لأمور موجودة فعدم البياض في الموضوع الذي هو من أعدام الملكات كقابلية الموضوع من الحيثيات الانتزاعية منه فكون الموضوع بحيث لا بياض له بحيث يكون قابلا لعروض السواد فمتمم القابلية كنفس القابلية حيثية انتزاعية. وثبوت شئ لشئ لا يقتضي أزيد من ثبوت المثبت له بنحو يناسب ثبوت الثابت.(نهایه الدرایه ج۱ ص۴۲۸) " ✅اشکال به بیان محقق اصفهانی 1⃣امام در اشکال اول میفرماید که اگر شما عدم ضد و اعمی را از باب سلب تحصیلی دیده اید، سلب تحصیلی، هیچ نسبتی با شئ دیگری ندارد و لذا مقدمیت آن محل اشکال است و اشکال باقی می ماند. اما اگر بین عدم بیاض و اعمی با شئ دیگری نسبت برقرار می کنید، همانطور که علامه هم بیان می فرماید، لازمه نسبت بین دو شئ، وجود طرفین آن نسبت است و در این صورت بازگشت اعمی و عدم بیاض و عدم ضد به ایجاب عدولی و تحقق اعدام مضافه است. این حرف اشکال سابق را ندارد و میتوان برای آن مقدمیت قائل شد. البته تحقق عدم مضاف، قول نهایی حکمت متعالیه نیست. چون با اصالت وجود و بلکه با اصالت واقعیت، سازگار نیست. 2⃣اشکال دوم امام این است که باید بین قابلیات، استعدادها (قوه) و اضافات و بین اعدام ملکات فرق گذاشت و همه را در یک ردیف قرار نداد. قابلیات و استعدادها و اضافات، امور وجودی هستند، بر خلاف اعدام ملکه که عدم است. 🔺حال اگر قابلیت امری وجودی باشد، یک دیوار اگر قابلیت بیاض و سواد داشته باشد، میتواند ابیض و یا اسود شود که در این صورت مسئله ای به نام تزاحم مقتضیات بوجود می آید که در ادامه توضیح می دهیم. @fater290
| درس خارج اصول/ 👈جلسه هفتم: ۹۵/۸/۱۰ 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ✅سه گام در دیدگاه امام در ارتباط با عدم ♦️گام اول: عدم، سلب تحصیلی است و خارجیت ندارد. 🔹گام اول در فرمایش حضرت امام این است که عدم، سلب تحصیلی است و خارجیت ندارد. لذا نمیتوانیم برای عدم المانع که هیچ شیئیتی ندارد، اثری در اجزای علت تامه قائل شویم. در نتیجه استدلال مسلک مقدمیت خراب می شود. 🔹خارجیت نداشتن عدم، در بین همه فلاسفه اسلامی، متفق القول است و لذا همه فلاسفه، اجتماع نقیضین را منکر هستند و شهید مطهری هم بر اساس همین نگاه جواب هگل را (در کتاب نقدی بر مارکسیسم در تبیین معنای تناقض و تفاوت آن با ضد) داده است. ♦️گام دوم: وجودی بودن عدم مضاف 🔹گام دوم این است که اگر عدم را به چیزی نسبت دادیم، آن عدم، دیگر، سلب تحصیلی نیست بلکه ایجاب عدولی است و حظی از وجود دارد. دلیل این مطلب هم این است که اگر نسبتی خارجی باشد، طرفین آن نسبت هم باید در خارج موجود باشند. آنگاه وقتی که عدم البصر را به زید نسبت دهیم، هر چند به جای اعمی از عنوان عدم البصر استفاده کرده ایم، اما این گزاره موجبه معدوله است، چون زید که یک طرف نسبت است، موجود است. 🔹با این نگاه، اشکالی که به مرحوم مظفر و امثال ایشان وارد می شود این است که نباید در اقسام تقابل گفته شود که مقسم تقابل و عدم ملکه، دو امر است که یکی وجودی و یکی عدمی است. چون در عدم ملکه هر دو طرف وجودی هستند و فقط در تناقض است که یک انر وجودی و یک امر عدمی داریم. 🔹اشکالی که این حرف (وجودی بودن عدم ملکه) دارد این است که فقط با دید اصالت ماهیت و خارجیت داشتن ماهیت سازگار است اما بر اساس دیدگاه اصالت وجود که ماهیت مساوی با عدم است، دیگر نمیتوان گفت که عدم مضاف حظی از وجود دارد؛ چون ماهیت معدوم است و نمیتوان بین عدم و وجود نسبت برقرار کرد. 🔹نکته ای که قابل توجه است این است که بر اساس اصالت واقعیت که مبنای علامه طباطبایی است، نیز این مطالب صحیح است و عدم با هیچ چیز نسبت ندارد، چون بر اساس اصالت واقعیت، ما در همان ابتدا به وجوب وجود می رسیم و وقتی که عدم را به وجود نتوان نسبت داد به وجود واجب هم نمیتوان نسبت داد. ♦️گام سوم: تفاوت گذاشتن بین محمولات 🔹محقق اصفهانی بین قابلیات و استعدادها و اضافات و عدم ملکه، تسویه برقرار کرد و همه را در یک ردیف قرار داد. در حالی که باید بین عدم ملکه و امکان ماهوی که بر اساس اصالت ماهیت، عدمی هستند و نمیتوان بین آنها و وجود نسبت برقرار کرد، با امکان استعدادی و قوه و اضافه که از جنس وجود هستند و میتوانند با وجود نسبت برقرار کنند، فرق گذاشت. 🔹علامه در بحث حرکت نشان میدهد که اضافه و نسبت طرفینی در وجود سیال هست، چون این نسبت در متن وجود است و این اضافه، نسبت بین وجود و غیر وجود نیست. چیزی را که علامه انکار کرده است، وجود طرفینی در محمول امکان ماهوی و عدم ملکه است. اما وجود طرفینی در وجود سیال، عین وجود است. این مطلب را شهید مطهری در برخی از به خوبی بیان کرده است اما آیت الله مصباح به علامه اشکال کرده است. ✅مفهوم سازی ذهن در بحث عدم 🔹همه مطالبی که بیان شد در مورد وجود خارجی است و در عالم واقع، هیچ نسبتی بین عدم و وجود برقرار نیست. اما ذهن میتواند برای عدم، مفهوم سازی کند و نسبت ذهنی بین آن و وجود برقرار کند و آنگاه بگوید که در تناقض بین وجود و عدم نسبت وجود ندارد و این همان است که حضرت امام و علامه بیان می کنند که اللهم الا بحسب الاعتبار الذهنی. البته باید توجه داشت که مفهوم عدم و نسبت آن با وجود، به حمل اولی و از جهت مفهومی عدم است اما به حمل شایع، وجود هستند. @fater290
| درس خارج اصول/ 👈جلسه هشتم: ۹۵/۸/۱۱ 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍️ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ✅قابلیت مفهوم سازی ذهن در جزءالعله بودن عدم المانع 🔹در جلسه قبل دیدگاه محقق اصفهانی در مورد جزءالعله بودن عدم المانع، بیان و نقد شد. محق اصفهای قائل بودند که که عدم المانع، متمم قابلیت قابل است. امام (ره) معتقدند که قابلیت یک امر وجودی است و نباید آن را در ردیف عدم ملکه قرار داد و وقتی که قابلیت یک امر وجودی باشد، عدم المانع که امری عدمی است، نمی تواند با آن نسبتی برقرار کند و متمم آن باشد. پس کلام محقق اصفهانی از نظر فلسفی قابل دفاع نیست. 🔹اما توجیه صحیح اینکه مشهور است که عدم المانع یکی از اجزاء علت تامه است و مقدمه تحقق شئ می باشد، این است که این مطلب به خاصیت مفهوم سازی ذهن برمی گردد. همینطور که در جلسه قبل هم بیان شد، ذهن می تواند برای عدم مفهوم سازی کند. 🔹به عنوان مثال، دیوار قبل از اینکه سیاه یا سفید بشود، قابلیت سیاه و سفید شدن را دارد. این قابیلت یک امر وجودی است و هیچ گونه امر عدمی در تحقق آن دخالت ندارد. وقتی که دیوار سفید بشود، ذهن از وجود سفیدی روی دیوار عدم سیاهی را انتزاع می کند و آنگاه میگوید که سفیدی با عدم سیاهی، ملائمت دارد. در حالی که از نظر صحیح فلسفی، عدم با هیچ امر وجودی، ملائمت و یا منافرت و یا هیچ گونه نسبت دیگری ندارد. پس ذهن است که به دلیل معاندت وجودی بین سیاه و سفید (که ضد یکدیگر هستند)، از وجود سفیدی، عدم سیاهی را انتزاع می کند. 📌نکته: تضاد منطقی بین دو عرض و تضاد فلسفی بین دو فعلیت محقق می شود. ✅بررسی عبارات اصولیین در مسلک مقدمیت 🔺بیان و بررسی دیدگاه مرحوم مظفر (ره) 🔹مرحوم مظفر(ره) در کتاب اصول فقه در بررسی مسلک مقدمیت بیان می دارند که استدلال مسلک مقدمیت، بر اساس واجب بودن مقدمه واجب است. و چون ما مقدمه واجب را واجب نمی دانیم، پس این استدلال ناتمام است. اما اگر از این حرف تنزل کنیم و به طور سلمنایی، مقدمه واجب را واجب بدانیم، باز هم این استدلال باطل است. چون که در این استدلال یک قیاس به این شک وجود دارد: صغری: ترک ضد از باب عدم المانع است. کبری: عدم المانع از مقدمات است. نتیجه: ترک ضد از مقدمات است. و با واجب بودن مقدمه واجب، ترک ضد واجب می شود. 🔹اشکالی که مرحوم مظفر به این قیاس وارد می کند، عدم تکرر حد وسط است. می فرمایند که «عدم المانع» در این قیاس به صورت مشترک لفظی به کار رفته است. عدم المانع در صغری به معنای عدم المانع در وجود است. چون مثلا اکل و صلات در وجود با هم جمع نمی شوند و تمانع وجودی دارند، آنگاه ترک اکل از باب عدم المانع برای صلات است. اما عدم المانع در کبری که میگوییم از مقدمات، عدم المانع در تاثیر است. چون مثلا میگوییم برای اثر کردن آتش در چوب باید، خیس نباشد تا آب مانع از تاثیر آتش نشود. لذا نبودن آب، از باب عدم المانع برای تاثیر مقتضی است. 🔹انشالله در بررسی کلام آخوند و محقق نائینی، کلام مرحوم مظفر در فرق بین عدم المانع در وجود و عدم المانع در تاثیر را بررسی خواهیم کرد. 🔹اما نکته ای که در اینجا لازم است بیان شود، تحلیل صحیح مقدمه بودن عدم المانع است. مرحوم مظفر این مطلب را به خوبی تبیین نکرده اند. 🔹از نظر صحیح فلسفی، باید چنین گفت که وقتی شیئی یک قابلیت (که امری وجودی است) دارد، برای به فعلیت رسیدن آن قابلیت، فقط یک امر وجودی میتواند، دخالت کند و آن امر وجودی، همان مقتضی است و آن چیزی که میتواند مانع بشود هم یک مقتضی دیگر است. برای اینکه مقتضی اول بتواند اثر کند و آن قابلیت (مثلا سوختن چوب) به فعلیت برسد، یا باید مقتضی دوم (آب) وجود نداشته باشد و یا اینکه مقتضی اول (آتش) بتواند بر آن غلبه کند. اما اگر آب وجود داشته باشد و بر آتش غلبه کند، آنگاه قابلیت سوختن به فعلیت نمی رسد. و به تعبیر فلسفی در اینجا تضاد بین دو فعلیت وجودی (آب و آتش) وجود دارد و ذهن است که از این مفاهیم وجودی، مفاهیم عدمی انتزاع می کند و میگوید که عدم آب، مقدمه سوختن است. 🔹اگر مرحوم مظفر این مقدمه را در تحلیل خود اضافه نکند، و فقط به حیث عدم نگاه کند، تلاش ایشان ابتر است و تحلیلشان در فرق بین عدم المانع در وجود و عدم المانع در تاثیر، ناتمام خواهد بود. و قابل توجه است که در این تحلیل هم، همان نگاه حضرت امام که عدم نمیتواند تاثیرگذار باشد، مفروض است. @fater290
| درس خارج اصول/ 👈جلسه نهم: ۹۵/۸/۱۵ 🔰استاد آیت الله فرحانی ✍️ مقرر: محسن ابراهیمی ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ✅بررسی اشکال دور به مقدمیت عدم ضد 🔹سابقا بیان شد که یکی از ارکان استدلال بر حرمت ضد در مسلک مقدمیت این است که عدم ضد۲ مقدمه وجود ضد۱ است. محقق خراسانی در یک پله، بیان کردند که بین شئ و ضد آن تقدم و تاخر وجود ندارد بلکه بین آنها ملائمت وجود دارد و هم رتبه هستند. 🔹اشکال دیگری که ایشان بیان می کنند، اشکال دور است. ایشان بیان می دارند که اگر وجود ضد۱ مترتب بر عدم ضد۲ باشد، آنگاه عدم ضد۲ هم مترتب بر وجود ضد۱ است. در نتیجه دور محقق می شود. ✅پاسخ محقق خوانساری به اشکال دور 🔹محقق خوانساری، توضیحی را در پاسخ به این اشکال دور بیان کرده اند که آخوند آن را ذکر و سپس پاسخ داده است. ایشان می فرماید که توقف از طرف وجود (توقف وجود ضد۱ بر عدم ضد۲) فعلی است. اما توقف از طرف عدم (توقف عدم ضد۲ بر وجود ضد۱) فعلی و محقق نیست. چون رتبه عدم المانع، متاخر از رتبه مقتضی است و در صورتی می توانیم بگوییم که عدم ضد۲ متوقف بر وجود ضد۱ است که همه شرائط غیر از عدم وجود ضد۱ محقق باشد. اما دلیل عدم ضد۲، نبود مقتضی است. چون اراده فاعل به تحقق ضد۲ تعلق نگرفته است. پس عدم ضد۲ مستند به عدم مقتضی است و تا مقتضی نیست، نمی توان عدم شئ را به عدم مانع نسبت داد. پس وجود ضد۱، متوقف بر عدم ضد۲ است اما عدم ضد۲ مستند به عدم مقتضی است و توقف از ناحیه عدم، شانی است (یعنی اگر مقتضی وجود می داشت، آنگاه وجود ضد۱، مانع می بود و در اینصورت عدم ضد۲ متوقف بر وجود ضد۱ می بود) و دور وجود ندارد. 🔹محقق خوانساری به خودشان ان قلت می کنند که این توضیح در بر طرف شدن دور، در جایی صحیح است که یک فاعل وجود داشته باشد که در اینصورت، اراده او به -مثلا- سواد تعلق می گیرد و به بیاض تعلق نمی گیرد. اما اگر فرض کنیم که دو فاعل داریم که یکی از آنها تحقق سواد را اراده کند و دیگری تحقق بیاض را اراده کند، آنگاه می توان گفت که وجود بیاض متوقف بر عدم سواد است و عدم سواد (چون مقتضی سواد موجود است) متوقف بر وجود بیاض است. در نتیجه ولو در یک فرض، دور محقق می شود. 🔹محقق خوانساری خودش به این ان قلت پاسخ می دهند که در جایی که دو اراده وجود دارد، مقتضی ایجاد شئ، اراده غالب است و در چنین موردی، عدم ضد۲ مستند به نبود اراده غالب است. چون چیزی که مقتضی ایجاد شئ است، صرف وجود اراده نیست، بلکه باید اراده غالب باشد و قدرت ایجاد مراد را داشته باشد و چون اراده غالب، مقدم بر وجود ضد است، نمی توان گفت که عدم ضد۲ مستند به وجود ضد۱ است. ✅پاسخ آخوند به محقق خوانساری 🔹آخوند خراسانی پاسخ می دهد که با توضیحات محقق خوانساری، مشکل دور برطرف می شود. چون توقف از یک طرف فعلی و از طرف دیگر شانی است. اما با طرف شدن دور هم، اشکال دیگری وجود دارد که مناط آن اعم از دور است و توقف تقدیری را هم شامل می شود و توضیح محقق خوانساری نمی تواند این اشکال را پاسخ دهد. 🔹در منطق بیان شده است که صحت قضایای شرطیه به صحت تعلیق بین شرط و جزا بستگی دارد و لازم نیست که شرط فعلیت داشته باشد. بر این اساس با توضیحی که محقق خوانساری هم بیان کردند، اگر متقضی عدم ضد۲ وجود داشته باشد، وجود ضد۱، عدم مانع برای عدم ضد۲ است. پس امکان توقف عدم ضد۲ بر وجود ضد۱ وجود دارد و انکار امکان توقف، مساوی با انکار معاندت بین ضدین است. در نتیجه استحاله توقف شئ بر نفس به صورت امکانی وجود دارد و این توقف هر چند به معنای دور اصطلاحی نیست، اما صحت توقف شئ بر نفس ولو به صورت امکانی باقی است و استحاله دارد. 🔹پاسخ نهایی و اصلی آخوند، همان پاسخ آقای مظفر است که باید بین عدم المانع در وجود و عدم المانع در تاثیر، فرق بگذاریم و بگوییم که حدوسط تکرار نشده است و مغالطه مشترک لفظی اتفاق افتاده است. پاسخ مرحوم مظفر را قبلا بیان کردیم و در جلسات بعد انشالله جمع بندی خواهیم کرد. ✅حل مسئله دور از دیدگاه محقق نائینی 🔹محقق نائینی نیز برای حل اشکال دور، بینای دارند که البته بیان ایشان ریشه در دیدگاه محقق خوانساری دارد. مبنای دیدگاه محقق خوانساری این بود که ما زمانی به بررسی وجود و یا عدم مانع میپردازیم که مقتضی و سایر شرائط و اجزای علت تامه، محقق باشد. محقق نائینی اضافه ای را به مبنای ایشان وارد میکنند. 🔹محقق خوانساری این مبنا را فقط در ناحیه عدم پیاده کرد و گفت که در صورتی می گوییم که وجود ضد۱، عدم المانع از برای عدم ضد۲ است که مقتضی برای ایجاد ضد دیگر وجود داشته باشد. و محقق خوانساری، وجود مقتضی در ناحیه وجود ضد۱ را مفروض گرفت. 🔹محقق نائینی می فرماید که مبنای محقق خوانساری را در ناحیه وجود ضد۱ هم می توان پیاده کرد. در طرف وجود هم در صورتی میتوان گفت که وجود ضد۱ متوقف بر عدم ضد۲ است که مقتضی ایجاد ضد۱، محقق باشد. 🔹محقق نائینی می فرماید وقتی که گفته می شود که وجود ضد۱، متوقف بر عدم ضد۲ است و به عبارت دیگر، ضد۲ مانع برای تحقق ضد۱ است و عدم ضد۲ به عنوان عدم مانع، مقدمه برای ایجاد ضد۱ است، ضد۲ در صورتی میتواند مانع باشد که همه اجزای علت تامه آن و من جمله، مقتضی موجود باشد تا بتواند، مانع به حساب آید و همینطور که محقق خوانساری بیان کرد، در صورتی میتوان یک شئ را مانع برای شئ دیگری محسوب کرد که مقتضی آن شئ دوم، وجود داشته باشد. 🔹با این توضیح، لازمه اینکه گفته شود، ضد۲ مانع تحقق ضد۱ است، این است که مقتضی هر دو ضد موجود باشد. اما از آنجایی که وقتی دو شئ، ضدین باشند و تمانع وجودی داشته باشند، مقتضی آنها هم با هم تضاد و تمانع وجودی دارند، هر دو مقتضی نمی توانند با هم موجود باشند. در نتیجه توقف وجود ضد۱ بر عدم ضد۲ مستلزم فرض محال است. پس توقف از ناحیه وجود هم باطل است. توقف از ناحیه عدم را هم خود محقق خوانساری باطل کردند. در نتیجه نه عدم ضد۲ متوقف بر وجود ضد۱ است و نه وجود ضد۱ متوقف بر عدم ضد۲ است. 🔹به عبارت دیگر وقتی فقط یکی از مقتضی ها میتواند محقق باشد، هیچ مانعیتی از طرف ضد دیگر وجود ندارد. چون عدم آن مستند به نبود مقتضی است. 👈در جلسه آینده دیدگاه محقق خوانساری و محقق نائینی بررسی می شود. @fater290