eitaa logo
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
1.9هزار دنبال‌کننده
90 عکس
31 ویدیو
88 فایل
ادمین @Alhamd_leallah کانال شرح الجامی @sharholjami کانال شرح ریاض السالکین @RiazAlsalekin کانال مختصرالمعانی @MOKHTASAR_ALMANI
مشاهده در ایتا
دانلود
❌شعرا عرب در یک تقسیم بندی به چهار دسته تقسیم می شوند: ۱.جاهلیین(عصر جاهلیت) از ۱۵۰ سال قبل از اسلام تا زمان اسلام: امرء القیس و اعشی از جمله این شعراء هستند. ۲.مُخَضْرَمین(ناقة مخضرمه :شتر گوش بریده ) :هم جاهلیت را درک کرده اند هم اسلام را،مثلا پنجاه سال در جاهلیت به سر برده،سی سال هم در اسلام. ۳.اسلامیین،بعد از اسلام تا اول خلافت بنی العباس(۱۴۵ سال).مثل جریر و فرزدق و... ۴.مولَّدین،محدثین،بعد از ۱۳۲هجری مثل متنبی،بشار،ابن نعاس و...، گروه اول و دوم بالاتفاق قولشان حجت ادبی است،گروه سوم اختلافی است، که اکثرا قولشان را حجت می دانند،اما گروه چهارم بالاتفاق حجت نیست. ❗️حکم بالا مربوط به صرف و نحو و...است نه علم بلاغت! ✅اما در بلاغت به قول همه ، حتی به قول اعجم هم می شود استشهاد کرد. (مثلا تفتازانی در علم بیان به یک بیت فارسی اشاره می کند) ابن رشیق، العمده ج۲،ص۲۳۶: قال ابو الفتح عثمان ابن جنی المولدون یستشهد بهم فی المعانی کما یستشهد بالقدما فی الالفاظ. (مولدون که قولشان حجت نبود در علم معانی به قولشان استشهاد می شود،همچنان که در الفاظ با قول قدماء استشهاد می شود) سید علیخان علیه الرحمه؛انوار الربیع ص۲۱: این کلام را از ابن جنی نقل کرده و پذیرفته‌ است. ❌لذا در بلاغت اسم شاعر را نمی برند،زیرا به قول همه میشود استشهاد کرد،اما در نحو باید شاعر معلوم باشد. برگرفته از بیانات استاد معظم فتوحی دام ظله. @alnokat
♨️تدقیق مرحوم آخوند خراسانی در اینکه اصل در مشتقات چیست 💠بین دو مکتب بصره و کوفه اختلاف است که اصل در اشتقاق مصدر است یا فعل ماضی که بصره مصدر را اصل گرفته و کوفه فعل را و برای هر مدعی،دلائلی ذکر کرده اند.... ✅مرحوم آخوند خراسانی ره هر دو قول را غلط می دانند. 💠اشکالی که مرحوم صاحب کفایه مطرح می کنند جنبه معنوی دارد نه لفظی به این بیان که: 💠واضح است که فعل نمی تواند اصل در اشتقاق باشد اما مصدر مشکل معنوی دارد،زیرا در مصدر اسناد به فاعل همیشه وجود دارد و جزء موضوع له او است(اسناد ناقص)، در حالیکه این معنا یعنی اسناد ناقص در افعال وجود ندارد پس مصدر نمیتواند اصل در اشتقاق باشد و الا باید معنای آن در سایر مشتقات لحاظ می گردید، به عبارت دیگر مصدر مثل ضرب،یعنی زدن و این زدن همیشه منسوب به شخصی ملحوظ است،مثلاً زدنِ زید، در حالی که معنای زدن در افعال وجود ندارد، مثلا ضَربَ زیدُ، یعنی زید زد(نه، زدن) و این نسبت تام است،در حالیکه اگر مصدر اصل مشتقات می بود، باید معنای آن در فروعاتش حفظ می شد، زیرا علامت اصل بودن یک شیء آن است که درتمام فروعات وجود داشته باشد. 💠 مرحوم اصفهانی در نهایة الدرایه فرموده اند: 💠بنابراین اصل در اشتقاق، اسم مصدر است؛ زیرا صِرف حدث است، بدون منسوب بودن به چیزی( مثل گفتار برخلاف گفتن که با شنیدن گفتن، چه کسی گفت در ذهن می آید)و در تمام مشتقات اسم مصدر وجود دارد. 📗کفایه الاصول ج۱ ص ۱۱۳ 📘نهایه الدرایه ج۲ ص ۱۷۵ @alnokat
♨️استفاده نکات بلاغتی متوقف بر تحقیق حقیق نحوی 💠روشن است تا از منظر نحو،اثبات نگردد که فلان اسلوب در کلام عرب فلان معنای خاص را دارد،بلاغت نمی تواند استفاده معنایی کند. 💠مثلا گفته شده ضمیر فصل افاده حصر دارد یا فارق بین وصف و خبر است و... 💠بنابر این وقتی ضمیر فصل در کلامی وارد شده باشد، بلاغی متوجه می شود مقام،مقام حصر یا تنزیل مقام حصر است و معانی ثانویه را استفاده می کند‌. ♨️اما سوال 💠ایا واقعا ضمیر فصل مفید تاکید است؟ 💠نزد کسانی که با کتب سنتی ادبی سرو کار دارند،روشن است یکی از دغدغه های علمای ادب آن است که تا حد امکان احکام زبان را ضابطه مند کنند تا جایی که بعضا توجیحات و علل های بعید از ذوق سلیمی ذکر کرده اند. 💠مثلا نسبت به علت پیدایش ضمیر فصل گفته شده:(به دید یک احتمال ببینید!) 💠در برخی از تراکیب، نحات به چنین تراکیبی برخورد کرده اند: 💠کان زید هو قائما... 💠از آنجا که رفع خبر مبتدا نزد نحات قطعی است و قائما نمیتواند خبر هو باشد و منصوب،لذا این طور تراکیب موجب شده،ضمیر فصل در علم نحو جا باز کند‌.(یعنی قائما خبر کان باشد و هو ضمیر فصل) 💠حال اگر این احتمال درست باشد و ضمیر فصل صرفا به دید سلیقه ای نحوی ها ضمیری غیر ضمائر معمول باشد، به عبارت دیگر ضمیر فصل اختراع نحوی باشد نه استنباط از زبان عربی،باز هم می توان در چنین تراکیبی استفاده بلاغی کرد و مقام را مثلا مقام حصر دانست؟ 💠پرواضح است که نه؛ زیرا پی بردن به اغراضِ پسِ پرده ای متکلم، بعد از آن است که اثبات شود، متکلم غرضی غیر اصل مرادش داشته است. 💠بنابر این در تحقیق و بررسی نحوی،باید دقت کرد که چه احکامی مستنبط از دل زبان است و چه احکامی نحوی و مخترَع او، برای چارچوب داشتن علم نحو یا اغراض دیگر بوده است... ↩️ادامه دارد... ✍احمد مومیوند @alnokat
♨️تَوَهّم در کتب سنتی حوزه مانند رسائل و مکاسب و کفایه و...از عبارت توهم زیاد استفاده شده است. مرحوم شیخ یا آخوند،در مقام تضعیف اقوال ویا استدلالات ،فرموده اند: اما توّهمُ فلان توهّمَه فلان فتوهمُ... و... معنای توهم در این عبارات چیست؟ ابوحاتم رازی می نویسد: اما التوهم الذی یوصف به المخلوقون هو ما یخطر ببالهم، تقول توهمتُ اذا یخطر ببالک قبل ان تتحقّقه. ماحصلش یعنی:کلام غیر محققانه. 📗کتاب الزینه ج ۱ ص ۹۶ @alnokat
ناگفته ها و اَسراری از قرآن کریم.mp3
10.85M
♨️ ناگفته ها و اَسراری از اعجاز قرآن کریم که تا به حال نشنیده اید!!!! 🎙 🔹 بررسی" کاَنَّما یَصَّعَّدُ فی السَّماء" 🔸 اعجاز حروف و نقطه های قرآن 🔹 چرا همه مترجمین قرآن، "یاایّها الَّذین آمنوا..." را غلط، معنا کرده اند؟ 🔸 چرا باید نماز را به زبان عربی اقامه کرد؟ 🔹 رُموز و اَسرار زبان عربی را دریابید! 🔸 چگونه بتوانیم کمی از اعجاز لفظی قرآن را درک کنیم؟ ♦️ لطفا این پادکست ۱۱دقیقه ای رابا آرم دانشنامه به اشتراک بگذارید... 🆔@daneshnameh1399
♨️استفاده نکات بلاغی متوقف بر تحقیق حقیق نحوی ۲ 💠گفته شد تا از منظر نحو ثابت نگردد قاعده زبانی مستنبط از دل زبان است،نه صرفا ذوق و سلیقه نحوی،استفاده بلاغی از عبارات ممکن نیست... 💠مثلا در باب افعال قلوب و دومفعولی،نظریه سد مسدّ مورد بحث نحاة بزرگ قرار گرفته است. 🔰در ظننت أنَّ زیدا قائمُ 💠گفته شده که انّ از ادات مصدری است و ما بعد آن در حکم مفرد، بنابر این وقتی این جمله تاویل رود و مفعول اول ظن قرار گیرد، پس تکلیف مفعول دوم چه می شود؟ 💠در پاسخ گفته اند: این جمله سدّ مسدّ دو مفعول شده است! 💠در تحلیل چنین جوابی باید دید که آیا این پاسخ نحوی ها اخبار از واقع زبان است؟ یا نه صرفا ذوق و سلیقه آنها می باشد؟ 💠روشن است در صورت اول استفاده بلاغی دارد؛زیرا بر خلاف اصل دو مفعول ذکر نشده پس حتما متکلم غرضی داشته و معنای ثانویه ای در کار است... 💠اما در صورت دوم نه، صرفا تحلیل از جانب نحوی است‌ نه مستند به زبان... ✅بعض از محققین معاصر فرموده اند: 💠در افعال قلوب آنچه ملاک است تعلق این افعال به نسبت است حال فرقی ندارد نسبت تام بوده و دو طرف نسبت به صورت مفعول اول و دوم آورده شده باشند ظننت زیدا قائما 💠یا نسبت ناقص بوده مثل ظننت قیامَ زید. 💠لذا اصرار بر اینکه حتما باب ظن دومفعولی است بدلیل کثرت استعمال دو مفعول،بی وجه است. ✅بنابر این چیزی بنام سدّ مسد نداریم و نباید در آیات سراغ چگونگی تقدیر مفعول دوم رفت و نکته بلاغی هم در کار نیست.... 💠در تعلیلات نحات باید توجه نمود کدام تعلیل دلیل است و اماره بر کشف نکات زبان و کدام تعلیل دلیل نیست و صرف تفریع بر قواعد غیر معتبر غیر عقلایی مثل کثیری از قیاس ها... ‼️نکته قابل توجه:از آنجا که تفریع بر این مطالب ثمره عملی در فهم آیات و روایت دارد،مثال های بالا را قطعی ندانید، تحقیق بیشتر لازم است... ↩️ادامه دارد ✍احمد مومیوند @alnokat
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شور و شعف آیت الله سید رضا هنگام شعرخوانی مرحوم چایچیان در مدح حضرت زهرا سلام الله علیها @Taghvim_Olama | تقویم علماء
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
♨️استفاده نکات بلاغی متوقف بر تحقیق حقیق نحوی ۲ 💠گفته شد تا از منظر نحو ثابت نگردد قاعده زبانی مستن
♨️استفاده نکات بلاغی متوقف بر تحقیق حقیق نحوی ۳ دانسته شد تا قاعده ای مستنبط از اصل زبان عربی نباشد استفاده بلاغی از کلام فصحاء با توجه به قواعد عربی ذوقی و سلیقه ای ناممکن است... اما چه امری موجب شده است که نحات بزرگ و مکتب های نحوی به جای استدلال های سازگار با طبع و عقلایی سراغ ادله ای بروند که بعضا مبتدی هم این ادله را قبول نمی کند چه رسد به عالم آزاد اندیش...ادله ای که گاهی جفنگیات است نه دلیل...قیاس هایی که به هیچ وجه کاشفیت از واقع و حقیقت ندارند... گاهی نحوی ها در علل النحو یک قاعده چهار یا پنج دلیل ذکر می کنند که تنها یک دلیل،دلیل اصلی است و مابقی ساختی!یعنی یکی اماره برای شناخت زبان باقی مثل اصل عملی و کار راه انداز...به گونه ای که جاحظ از خلیل بن احمد نقل کرده است: لا یصل أحد من علم النحو الی ما یحتاج الیه حتّی یتعلّم ما لا یحتاج الیه... اما چه چیزی موجب این امر شده است؟منشا غموض علم نحو نسبت به علل حقیقی قواعد چیست؟ برخی از موارد عبارتند از: ۱.آنها به این علم با چشم اعجاب و قداست نگاه می کردند و راضی نبودند نحو مثل یک علم ساده نمایان شود که با استحسان طبع و ارتکازات عقلایی و...به آن پی برده شود وآن را حکمتی متقن می دیدند با تعالیل دقیق! ابن سراج در مقدمه اصول النحو خود فرموده است: حکمت این علم را با توجه به اصولی که وضع کرده ام استخراج می کنی،و با توجه به این اصول فضل این لغت بر سایر لغات روشن می گردد،قطعا خداوند متعال این لغت را از حکمت پر کرده است و و فضل آن را به گونه ای قرار داده که از قابل دفع نباشد... ۲.تعمّد آنها این بوده است که این علم را غامض بیان کنند تا هرکسی با سهولت پی به آن نبرد حال یا به خاطر اغراض نیک مثل این نقل: قال ابو حیان التوحیدی فی البصائروالذخائر: قال الخلیل: من الابواب: ما لونشاء أن نشرحه حتّی یستوی فی علمه القوی و الضعیف لفعلنا و لکنا نحب أن یکون للعامل مزیة. و هذا یدل علی غرض تعلیمی لهذه الصعوبة و الغموض و یمکن أن یکون تلک المزیة راجعة الی دواع أخر. یا اغراض دیگر. (از سایر اغراض فعلا چشم پوشی میگردد.) این مباحث محتاج بحث و بررسی مفصلی است اجمالا به دو دلیل فقط اشاره شد. بنابر این با هر قاعده نحوی ممکن نیست غرض بلاغی را استفاده کرد... در ادامه در مورد استدلال های مرحوم نجم الائمه محقق رضی و وجه تمیز ان با سایر نحات مختصرا نوشته خواهد شد. @Alnokat
💠 اشکال شهید صدر ره به مرجعیت قضیه ی قبح ظلم و حسن عدل برای هر گزاره ی عقل عملی این ادعا که حکم عقل به قبح ظلم اساس همه ی احکام عقل عملی به قبح است و همه ی این گزاره هایی که یک فعلی موضوع آنهاست و (قبیحٌ) هم محمول آن گزاره هاست، تطبیق (الظلم قبیحً) هستند، سخن مشهوری است و در کلمات بزرگانی مانند مرحوم اصفهانی و دیگران متداول است. 💠اما شهید صدر فرموده است: این سخن هیچ معنای محصّلی ندارد یعنی اصلا معنا ندارد؛ نه این که یک معنایی دارد و ما می خواهیم به آن اشکال کنیم، اصلا این سخن بی معناست که بگوییم الظلم قبیح مرجع همه ی این قضیه هاست. 💠برای روشن شدن این مطلب باید مفهوم ظلم را تحلیل کنیم: ظلم به معنای تعدی به حق دیگری است به تعبیر دیگر سلب الحق را ظلم می گویند، ایشان می فرماید: 💠 حال که ظلم به این معناست بنابراین همیشه در مرتبه ی قبل از ظلم، باید ثبوت حقی را برای کسی فرض کنیم تا سلبش ظلم باشد؛ در حالی که ادراک حق، یکی از مدرکات عقل عملی است، عقل عملی ما درک می کند که این حق برای فلان شخص ثابت است،پس چه طور می تواند همه ی مدرکات عقل عملی برگردد به قبح ظلم با این که در خود معنای ظلم ثبوت یک حق فرض شده است، که این ثبوت حق را قبلا باید عقل ادراک بکند. 💠عدل هم همین طور است، عدل یعنی اعطاء کل ذی حق حقه، پس در مرتبه ی قبل از ادراک حسن عدل باید ابتدائا عقل ما حق کسی را درک بکند تا گفته شود که در صورت اعطاء آن حق به وی، عدل رخ داده است و در صورت سلب آن حق ظلم صورت گرفته است. 💠شهیدصدر ره فرموده است: کسی که نعمتی به انسان داده برای این که بفهمیم آیا ترک شکر وی، ظلم به او و قبیح است یا نه، باید ببینیم آیا حق شکر در مرتبه ی سابق برای این شخص ثابت هست یا نه، اگر حق شکر ثابت بود می گوییم ترک شکر سلب حق است و الا فلا؛ فلذا وقتی می گوییم منعم حق شکر دارد یعنی شکر منعم به قول خود آقای اصفهانی مما ینبغی ان یعمل است؛ پس حق بازگشت می کند به ادراک (ما ینبغی ان یعمل) و عدم حق شکر بازگشت می کند به عدم ادراک این چنین مطلبی؛ پس ادراک خود حق از احکام عقل عملی است و به قضایای حسن عدل یا قبح ظلم رجوع نمی کند. پ ن: بحوث في علم الأصول، ج‏5، ص: 28 الظلم عبارة عن سلب ذي حق حقه فلا بدّ من تشخيص الحق الّذي هو من مدركات العقل العملي نفسه في المرتبة السابقة عليه. 🔰درس حلقه ثالثه استاد معتمدی دام عزه @alnokat
دل شیدا یا بیان شیوا.pdf
191.1K
📝 یادداشتی پیرامون نامه اخیر دکتر مدرسی طباطبایی درباره نظریه علمای ابرار
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
♨️استفاده نکات بلاغی متوقف بر تحقیق حقیق نحوی ۳ دانسته شد تا قاعده ای مستنبط از اصل زبان عربی نباش
♨️مرحوم رضی تا حدودی توانسته اند از دلیل طبع و قواعد عقلایی که کاشفیت از حقیقت زبان دارد، در امر زبان شناسی بهره ببرند و به نوع خود ساختار شکنی کنند... 💠مثلا در مبحث علم جنس و اسم جنس فرموده اند: 💠نحات خود را در فرق بین این دو، به تکلّف انداخته اند و سعی کرده اند بین این دو وجه های فرقی را بیان کنند و آنچه باعث شده سراغ این تکلفات روند، این بوده است که دیده اند عرب در اسامی که علم جنس هستند مانند اُسامه معامله معرفه در لفظ انها نموده اما در اسامی مثل اسدُ و رجل معامله نکره ... 💠می گویم:وقتی تانیث لفظی وجود دارد مثل غرفة، چه منعی وجود دارد که اسامی وجود داشته باشد،که فقط معرفه لفظی باشند، مثل علم جنس، لذا اصلا فرقی بین علم جنس و اسم جنس وجود ندارد پس نیازی به تکلف در فرق بین این دو و توجیهات خلاف طبع،نیست. 💠نکته مهم اینکه مرحوم آخوند خراسانی آن اصولی محقق مدقق نیز، کلام رضی ره را پذیرفته اند و فرموده اند:فرقی بین علم جنس و اسم جنس وجود ندارد علم جنس نیز مانند تانیث لفظی فقط تعریفش در ناحیه لفظ است. 💠همچنین مرحوم رضی در باب افعال قلوب فرموده اند: اینکه افعال قلوب گاهی چنین استعمال شده اند :ظننت انّ زیدا قائم 💠نحات به تکلف دچار شده اند که اگر ظنّ دو مفعولی است و انّ تاویل به مصدر می برد و در حکم مفرد است، پس تکلیف دو مفعول چه می شود؟ 💠لذا نظریه سدّ مسدّ را اند! 💠در حالی که افعال قلوب متعدی به یک مفعول هستند و آن عبارت است از مضمون جمله! و از آنجا که به دنبال مضمون جمله هستند هر دو مبتدا و خبر را نصب می دهند!زیرا این افعال تعلق به مضمون دارند نه یکی از طرفین. 💠 پس در مثل ظننت انّ زیدا قائم،نیازی به نظریه سدّ مسدّ نیست زیرا معنا: ظننت قیامَ زید است که مضمون جمله می باشد و نیازی به توجیه ساختگی وجود ندارد. و نظریات دیگری از جناب رضی ره که تا حدودی بند چهارچوب ساختگی و غیر منکشف از زبان نبوده اند.... والحمدلله @alnokat
باسمه تبارک و تعالی (۳۱۱) «نکته ای پیرامون منبری های غیر حوزوی» «پیشنهاد گنجاندن دوره ای مختصر از آشنایی با فقه و اصول در آموزش و پرورش» «مسأله ای به نام حجّیت و اعتبار اندیشه» 🔹این روزها به بهانه ی صحبتهای جنجالی شخصی از سخنرانان انقلابی و مذهبی کشورمان مباحثی در گرفته است. عدّه ای این صحبتها را بهانه ای برای هجمه ی انتقادی علیه سخنرانی مذهبی توسّط کت و شلواریهای غیر حوزوی نموده اند. بحث در این زمینه بسیار بوده و جهات زیادی هم دارد. ✋حسادت یا تعصبی هم لزوما در کار نیست و در همه ی شغلها هم هست. همین پزشکان یا مهندسان یا سیاسیون و مانند آنها اگر شخصی بدون تخصص آنها دخالتی در کارشان کند همین رویه را دارند. ⚪ولی نکته ای دیگر در اینجا وجود دارد که مسأله را مقداری متفاوت میکند. آن هم این است که متأسّفانه از آنجا که نهاد علمی دینی ما که همان حوزه ی علمیه است معمولا ارتباطی عالمانه با مردم و مؤمنین جز از طریق منبر و وعاظ ندارد زمینه برای بروز نوعی سوء برداشت برای مخاطبین آنها ایجاد میشود. 👈سنخ مباحث مطرح شده روی منبرها چندان نشانگر ابتناء آن بر تلاشهای علمی و بررسی های سنگین نیست. طوری است که نوع مردم و حتّی مؤمنین اصلا تصوّری از نوع فعالیت علمی و عمق فرآیند اجتهاد دینی ندارند. همه چیز را همین ظاهر صحبتهایی که در منبرها مطرح میشود میدانند. 👈همین باعث میشود که مخصوصا اگر به این عامل، ضعفِ علمی و بیانی مبلّغین و وعّاظ هم اضافه شود زمینه برای ظهور برخی انسانهای خوش بیان و صاحب ذوقی که تلاش حوزوی هم ندارند ولی میتوانند مخاطبین خود را با ارائه ی اطلاعاتی راضی کنند مهیا شود.