eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
168 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره‌ای شگفت و فراموش نشدنی از علامه امینی! یکی از خاطره‌های ماندگار، در ارتباط با استاد جلیل القدر، آیت الله میلانی، داستانی است که در مدرسه نواب ـ بالا خیابان مشهد ـ اتفاق افتاد. آن داستان که با شخصیت و کارنامه درخشان علامه آقا شیخ عبدالحسین امینی تبریزی گره خورده است برای طالبان علم و معرفت و حقیقت، بس آموزنده است. شاید تعبیر خاطره‌ای فراموش نشدنی، برای آن رویداد مقصودم را به مخاطب برساند. علامه امینی که به مشهد مشرف شدند، از ایشان برای منبر رفتن در مدرسه نواب دعوت کردند. قرار شد که آن پژوهشگر بزرگ اهل بیت ـ سلام الله علیهم ـ ده روز برای خواص و عوام سخنرانی کند. پیدا بود که چنین مجلسی در نوع خود، مجلسی بی‌نظیر خواهد بود. جمعیت آن قدر زیاد بود که بالا خیابان تا چهارراه نادری بسته شده بود. در آن ساعت‌ها، از دو طرف خیابان نادری، هیچ اتومبیلی تردد نداشت. مردم نه تنها محوطه مدرسه نواب را پر کرده بودند، بلکه در پیاده‌روها و خیابان نشسته و یا ایستاده بودند. علما و فضلا و حتی مراجع تقلید آن وقت خراسان پای منبر علامه امینی آمده بودند. تا آن جا که به یادم مانده است، غیر از آیت الله میلانی، آیت الله میرزا احمد کفایی ـ آقازاده آخوند خراسانی ـ و آیت الله فقیه سبزواری و آیت الله آقا شیخ کاظم دامغانی در آن مجلس حضور داشتند. علامه که منبر رفتند، خطاب به حضار مجلسِ شکوهمند آن روز خراسان چنین فرمودند: من برای کار تألیف و تحقیق پیرامون مسأله غدیر، به هندوستان سفر کردم و چهار سال در آن سرزمین رحل اقامت افکندم. گمان نمی‌کنم کتابخانه‌ای در شهرهای هند باشد که من برای جست و جوی علمی‌ام بدان جا نرفته باشم. عشق و جدیت در عرصه غدیر شناسی، سبب شده بود که چندان فرصتی برای خوابیدن نداشته باشم. در شبانه روز، شاید یکی دو ساعت مجال خوابیدن نداشتم. همان ساعت‌های اندک هم، به گونه‌ای نبود که بتوان آن را خواب کامل به حساب آورد، زیرا یکسر در حال خواب و بیدار بودم و ذهنم مشغول کار گسترده‌ای بود که می‌باید چند گروه، آن را به انجام می‌رسانیدند. [در حالی که من یک تنه آن را انجام می‌دادم.] بعد از چهار سال اقامت در شهرهای مختلف هند، به دهلی نو آمدم و بلیت هواپیما تهیه کردم تا به ایران بازگردم. آن روز پرواز ما دو سه ساعت تأخیر داشت. آن روز، حضرت آیت الله میلانی پای منبر نشسته بودند، طوری که علامه امینی و ایشان، چهره به چهره یکدیگر بودند. مرحوم علامه که از تأخیر در پرواز به ایران، سخن می‌گفت، ناگهان حضار را به وادی دیگری برد که تصور آن را نداشتند. علامه امینی، رو به آیت الله میلانی کرد و با همان لهجه ترکی‌اش فرمود: حضرت آیت الله میلانی! آن روز پیش خود گفتم: حالا که خبری از هواپیما نیست، دو سه ساعت بخوابم تا کمبود خوابم را جبران کنم. همین که خوابم برد، در عالم رؤیا چیزی دیدم که تا حالا هرگز آن را مشاهده نکرده بودم. واقعه دیدم! واقعه قیامت را. لب‌های مردم که همه جای صحرای محشر را پر کرده‌اند، از تشنگی خشکیده است. کاش [تنها] تشنه بودند، همه سرگردان بودند و سرها و چشم‌ها به این سو و آن سو چرخانیده می‌شدند. حالا تشنگی و سرگردانی دیگران به من سرایت کرده بود. در آن گرمای جانکاه تشنگی چنان بر من غالب شد که طاقتم تمام شد. من که حال در میان مردم بودم، همراه آنها به هر سو روان می‌شدم تا به آب دست پیدا کنم. به هر سمت که شتابان می‌رفتیم، جز سراب نبود و در حالی که تشنگی بیشتر آزارمان می‌داد، سر جای خودمان باز می‌گشتیم و حیران و نگران می‌ماندیم. آن ساعت اضطراب، خرد و کلان خلق را در برگرفته بود. ناگهان سرابی و دیوار بلندی نمایان شد. تا مردم آن جا را دیدند ابتدا به آن نقطه خیره شدند. ناگاه به آن سمت هجوم بردند، طوری که مرا همراه خودشان بردند. پیش خود گفتم: حتما این‌جا آب پیدا می‌شود. برگ سبز، علامت آب است نه علامت سراب. حالا می‌توانم نزدیکتر بروم و تشنگی‌ام را برطرف کنم. قدم به قدم جلو رفتم وقتی نزدیک شدم، دروازه بسیار بزرگی آشکار شد. وقتی نمای آن دیوار بلند و دروازه بسیار بزرگ را دیدم، یاد بناهای تاریخی افتادم که در جاده‌ها برای کاروان‌ها و مسافرین ساخته‌اند. درست، وسط آن در بزرگ، مثل درهای بزرگ تیمچه‌های قدیمی، درب کوتاهی بود که انگار برای رفت و آمد مردم قرار داده بودند. دو سوی آن در کوچک، دو نگهبان بودند که به هر کس اجازه وارد شدن به آن محوطه بسیار بزرگ را نمی‌دادند. حالا جمعیت برای رسیدن به آن، سخت هجوم آوردند و می‌خواهند از آن جا، یکی یکی داخل بروند و سیراب شوند. تا خواستم به جلو قدم بردارم، نگهبان دست راست خودش را طرف سینه‌ام آورد و گفت: جلو نیا آقا شیخ! من که نومید شده بودم، اصرار و التماس نکردم و سر جای خودم برگشتم.
ناگهان، نگهبان دیگر مرا با نام صدا کرد و با لحنی محترمانه گفت: آقا شیخ عبدالحسین امینی! ای صاحب الغدیر! تشریف بیاورید که بی‌بی رخصت ورود دادند. تعجب کردم و پیش خود گفتم: مگر این جا کجاست؟ بعد رو به آن نگهبان کردم و گفتم: آقا! بی‌بی که از ایشان اسم بردید، کیست؟ اصلا این جا که مردم هجوم آوردند، کجاست؟ نگهبان لبخند زد و به من خیره شد و گفت: شما که این همه از علی و زهرا سلام الله علیهما سخن گفته‌اید، بی‌بی را نمی‌شناسی؟! آقا شیخ عبدالحسین! چطور نمی‌دانی که این مکان، چه مکانی است؟ این جا، جایی است که در آن حوض کوثر است آقای امینی! همان حوضی که در قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام خوانده‌ای و در کتاب خودت آورده‌آی! بی‌بی زهرای اطهر اکنون سر حوض نشسته‌اند، تا عاشقان حق را در صحرای قیامت از آب حوض کوثر سیراب کنند. نامحرمان را به این آب گوارای ارزنده راهی نیست! بی‌بی که از آمدن شما باخبر شدند، رخصت ورود دادند. تشریف بیاورید آقا شیخ عبدالحسین! علامه امینی که به این جای داستان حوض کوثر در صحرای محشر رسیدند، رو به حضرت آیت الله میلانی کردند و گفتند: حضرت آیت الله میلانی! همین که یک پای خودم را آن طرف در گذاشتم، نسیم خوش و خنکی وزید که تا آن لحظه، مشام من، چنین نسیمی را حس نکرده بود! بعد آرام آرام به سوی حوض کوثر جلو رفتم. وقتی نزدیک آن رسیدم، بی‌بی را دیدم که تمام قد بلند شدند و با لحن مهربانانه‌ای فرمودند: فرزند روحانی من! بیا! جلوتر بیا! شوق زده شده بودم! از این که حضرت زهرا از من با عنوان فرزند روحانی من تعبیر کرده بودند، از خرسندی در پوستم نمی‌گنجیدم. ناگهان، صدای گریه و ناله مردم در مدرسه نواب بلند شد، مجلس خطابه، مجلس دیگری شد. علامه امینی بالای منبر غش کرد. حدود یک ربع ساعت، صدای هق هق گریه جمعیت به گوش می‌رسید. انگار، علامه امینی حضار را همراه خودش به صحرای محشر و وادی حوض کوثر برده است. مرحوم آیت الله میلانی، که عمامه خودش را از سر برداشته بود، مثل مردم گریان و نالان بود. شانه‌های آقا می‌لرزید. پس از این که علامه به حال آمد، صدای علامه امینی بلند شد: خوشا به حال شما! خوشا به سعادت شما! حضرت آیت الله میلانی! قدر خودتان را بدانید و می‌دانم که قدر خودتان را می‌دانید. تکرارها و تأکیدهای علامه امینی قابل تأمل بود.
🕊 🌷 گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. جابری گفت: متوسل بشین به حضرت فاطمه تا بارون بیاد. دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا سلام الله را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران بارید و آتش دشمن آرام شد. الله­یار داشت از خوشحالی گریه می‌کرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می‌گیرید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷
01_Mostanade_Soti_Shonood.mp3
16.26M
📚مستند صوتی شنود📚 🔹گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 🔸فصل اول/قسمت اول https://eitaa.com/naserkobeha
محمد علی الحوثی نوشت : 🔹موتورهای ناو یو اس اس هری ترومن در سواحل سودان در دریایی سرخ از کار افتادند و اکنون قادر به ادامه مسیر نیست. این سند و مدرک ما که به صورت دقیق آن را مورد حمله قرار دادیم ، آمریکا ها اگه جرأت دارید حرفم را تکذیب کنید و خودتان توضیح بدهید . ✍بعد از این اتفاق و شکست مفتضحانه، منتظر کنار گذاشتن راه حل نظامی و تهدیدها و چنگ و دندان نشان دادن آمریکا باشید راه حل را در گفتگو و مصالحه با ایران اعلام خواهند کرد! آمریکا میداند غرق کردن ناوهای هواپیمابرش برای ایران مثل آب خوردن و یا به قول خودشان مثل خوردن یک تکه کیک است. یمن مستقل است اما به این معنا نیست که رفتار و عملکرد یک جبهه در محور مقاومت تاثیری بر سایر جبهه ها نداشته باشد. زنده باد یمن شجاع اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🔴 👇 @bidariymelat
⭐️ رهبر انقلاب: عنصر صهیونی تظاهر می‌کند به پیروزی؛ مگر کشتار چهل و چند هزار زن و بچه با بمب پیروزی است؟ / جوانهای غیور شجاع سوری بلاشک شما را از اینجا بیرون خواهند کرد 🔹رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از مداحان و شاعران اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام: ✏️ عنصر صهیونی تظاهر میکند به پیروزی، چهره آدمهای پیروز را به خودش میگیرد، می‌آید حرف میزند. حرفهای گزاف، رجزخوانی میکند. ✏️ بدبخت شما کجا پیروز شدید؟ در غزه پیروز شدید؟ چهل و چند هزار نفر زن و بچه و کودک را با بمب آدم بکشد و نتواند مقاصدی را که اول اعلام کرده یک دانه‌اش را نتواند تحقق ببخشد این پیروز است؟ شما حماس را نابود کردید؟ شما اسرای خودتان را در غزه آزاد کردید؟ ✏️ شما گفتید میخواهید حزب‌اللّه را از بین ببرید شخصی مثل سید حسن نصراللّه با آن عظمت را شهید کردید، توانستید حزب‌اللّه را از بین ببرید؟ حزب‌اللّه زنده است، مقاومت فلسطین زنده است، حماس زنده است، جهاد زنده است، شما پیروز نیستید، شما شکست خوردید. ✏️ شما در سوریه جلویتان باز بود یک سرباز با یک تفنگ هم جلویتان نبود توانستید چند کیلومتر با تانک و ابزارهای نظامی بیایید جلو، این پیروزی نیست، این پیروزی نیست، مانعی در مقابل شما نبود این پیروزی نیست. البته جوانهای غیور شجاع سوری هم بلاشک شما را از اینجا بیرون خواهند کرد. ۱۴۰۳/۱۰/۲ 🔰@ofogh_howzah | هفته‌نامه افق حوزه
شفا گرفتن خانم سنی با حرف علامه امینی:یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت: مادرم دارد می میرد! علامه گفت: من که طبیب نیستم! جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما …؟؟؟ علامه امینی با شنیدن این حرف، تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست. سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار… ان شالله که خوب می شوند… اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن. جوان کاغذ را گرفت و رفت… چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند… علامه پرسید چه خبر شده است؟ شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند گویا مادرش شفا یافته است… سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد: زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند… ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند… و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم… سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که: در آن کاغذ چه نوشته بودید؟ علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم . باز کنید نگاه کنید.. کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این 3 جمله را نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم از عبدالحسین امینی به مولایش امیرالمومنین(علیه السلام) اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید والسلام…
01_Mostanade_Soti_Shonood.mp3
16.26M
📚مستند صوتی شنود📚 🔹گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 🔸فصل اول/قسمت اول https://eitaa.com/naserkobeha
02_Mostanade_Soti_Shonood.mp3
16.23M
📚مستند صوتی شنود📚 🔹گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 🔸فصل اول/قسمت دوم 💠. https://eitaa.com/alvane ا
03 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05).MP3
14.35M
📻 مستند صوتی شنود 📀 قسمت ۳ ☠️ عجیب ترین تجربه نزدیک به مرگ
04 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05).mp3
17.15M
📻 مستند صوتی شنود 📀 قسمت ۴ ☠️ عجیب ترین تجربه نزدیک به مرگ
سلام کاشت وفروش خشخاش وتریاک چه حکمی دارد؟ سلام سه بار حرام حرام حرام
📝 یه داستان واقعی از شجاعت و خدمات رضاخان جون: یه روز به رضاشاه گفتن متفقین وارد ایران شدند. و دارند تا تهران میان. باید زودتر فکری کنی، اوضاع خیلی خرابه. گفت: نخست وزیر رو عوض کردم. گفتند: برو بالا. گفت: همه وزرا را یکجا برکنار کردم. گفتند: برو بالا. گفت: دستور دادم رابطه مونو با آلمان قطع کنیم. گفتند: برو بالا گفت: همه سربازها رو فرستادم خونه هاشون گفتند: برو بالا گفت: بیان از ایران به هرجا خواستند حمله کنن. همه جاده ها و امکاناتمون مال اونا گفتند: برو بالا گفت: عین نوکر سرمو میندازم پایین و هرجا که بگن میرم. اصن میرم افریقای جنوبی تا همونجا بمیرم. گفتند بزن قدش 😄😄😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دکتر حسن زاده متخصص جراح عمومی دست روی قرآن میگذارم که دکتر پزشکیان درزلزله بم مرتکب جنایت شد ┄┅═✧☫✧═┅┄
58.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر هیچ سخنرانی رو در عمرتون حوصله نداشتین گوش بدین، این یکی رو گوش بدین. اگه هم گوش دادی دوباره گوش بده، برا خانواده هم بگذار🏠 سخنران حجت الاسلام سید باقر طباطبایی نژاد فرزند امام جمعه محترم اصفهان در محضر امام خامنه ای زید عزه مراسم آذر ماه ۱۴۰۳ عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها در حسینیه امام ره
علامه امینی می‌فرمودند: من نزد آیت‌الله العظمی بروجردی رفتم. ایشان دیگر رئیس حوزه بودند. ایشان به شوخی به من گفت: آقای امینی! این کتابی که شما نوشتید، برای یک عده‌ای ضرر داشت و برای یک عده‌ای نفع داشت. خندیدند و من هم خندیدم و گفتم: ببخشید شما از کدام دسته هستید؟ از اولی یا دومی؟ گفت: من از آن‌هایی هستم که برای من ضرر داشت. گفتم: چرا؟ گفت: برای این‌که یک عده‌ای در شامات، سوریه و لبنان با خواندن کتاب شما شیعه شدند؛ وقتی کتاب شما به دستشان رسید و این‌ها خواندند تحت تأثیر قرار گرفتند و شیعه شدند، وقتی شیعه شدند وزارت اوقاف اهل سنت آنجا حقوق کارمندی این‌ها را قطع کرده است. مرحوم عبدالحسین شرف‌الدین، آیت‌الله شرف‌الدین که صاحب کتاب المراجعات هستند، به من نامه نوشت که؛ آقای بروجردی! این‌ها یک عده شیعیانی هستند که حقوق این‌ها قطع شده است و شما یک فکری برای آن‌ها بکنید و من مجبور شدم برای آن‌ها پول بفرستم. این ضرری بود که من کردم.!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ توصیه ی ثروتمندترین مرد ایرانی راجب شکرگزاری 🤍💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔻خمس کلید روزی شماست ✍️یکى از تجار فارس به امام رضا علیه السلام نامه ای نوشت و برای عدم پرداخت خمس اجازه خواست حضرت پاسخ داد: خمس را از ما دریغ ندارید و تا می توانید خود را از دعای ما محروم نکنید؛ زیرا دادن خمس، کلید روزى شما و مایه پاک شدن گناهان شماست و چیزی است که برای روز بیچارگی خود آماده می کنید 📚 منبع: اصول کافى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گاوها یک گاو رو اعدام کردند 😳😳👆👆👆 داعشی های احمق ، حکم اعدام یک گاو را صادر واجرا کردند، چون این گاو در یک روستای شیعه بوده وبه کودکان شیعه آن روستا شیر‌میداد..🫣😲 وحکم دادگاه داعشی ها میگوید که داعش همانند صهیونیستها هر کسی به شیعیان غذا یا نان یا شیر یا هر نوع تولیدات دهد باید اعدام گردد.. 🥴 نگاه کنید این حیوانات وحشی را👆 جولانی هم از همین قماش است. 🌍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فریادهای عالم اهل تسنن بر حکام سنی عرب درباره مسأله غزه و فلسطین ‌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ