eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 اوایل خرداد ماه سال 63 بود که بعد از طی مانورهای متعدد در میدان مین واقعی در اردوگاه آموزشی در جاده آهواز آبادان به در سه راهی جفیر آمدیم هوا فوق العاده گرم بود و باد شدیدی هم میوزید به حدی که وزش باد اجازه استقرار چادرها رو نمیداد. با هر مشقتی بود چادرها زده شد و چون اون منطقه بیابونی و پر از عقرب بود تدبیر این شد که با توتون و تنباکو اطراف چادرها رو خط بکشند تا حیوانات موذی از جمله عقرب و رطیل وارد نشوند. وسط اردوگاه هم سه تا چادر به هم وصل کردیم به عنوان حسینیه که برای مراسمات جمعی از آن استفاده شود. و فرمانده ما به جهت معنوی خیلی مواظب نیروهای تحت فرمانش بود و همیشه سعی داشت فعالیت های رزمی و روزمره بچه های تخریب آسیبی به مسائل معنوی نرساند روز 18 ماه رمضان بعد از مراسم صبحگاه تذکرات لازم در خصوص شب نوزدهم ماه مبارک رمضان رو داد و از مسولین دسته و مربیان آموزشی خواست به بچه ها استراحت بدهند که برای شب زنده داری شادابی لازم رو داشته باشند. بعد از صبحانه من رو صدا کرد و فرمود امشب شما برنامه ات برای شب قدر چیه... من هم گفتم حق تقدم با حاج مرشده. اون سال ها پیشکسوت خوننده های گردان تخریب ل10 حاج ابراهیم قاسمی بود که مرشد صداش میکردیم و بنده تا ایشون بود خودم رو جلو نمی انداختم و سعی میکردم به این حریم احترام بگذارم. البته این سین و جیم کردن برای چیز دیگه بود که شهید نوریان خودش لو داد ایشون گفت اگر اجازه بدهید من هم در مراسم احیاء امشب سهیم و شریک باشم. سووال کردم میخواهید بخونید گفت خوندن که نه... یک متن ادبی نشان من داد که در مورد عظمت امیرالمومنین علیه السلام بود و گفت اگر موافق باشید من بعد از روضه خوانی و قبل از اینکه قرآن به سر بگیرید بخونم. چاره ای نبود امر فرماندهی بود و قبول افتاد. شب نوزدهم بعداز اینکه بچه ها شام خوردند به حسینیه گردان اومدند. ابتدا روحانی گردان تخریب سخنرانی کرد شهید سیفی به جهت معنوی انسان وارسته ای بود سواد حوزوی زیادی نداشت اما تا دلت بخواد اهل معنویت بود و بقدری دلنشین صحبت میکرد که در طول سخنرانیش یک لجظه گریه بچه ها بند نمی آمد بعد از شهید سیفی من شروع به خوندن کردم چون مجلس آماده رو تحویل گرفتم وقفه ای در جلسه نیفتاد و بعد حاج مرشد قاسمی نوحه داد و بعد هم شهید نوریان متن ادبی که تهیه کرده بود به سبک خودش خوند. سعی میکرد وسط خوندنش یک حزنی هم به مجلس بدهد اما نشد و کار نگرفت و صدای گریه بچه ها قطع شد و بعد هم قرآن به سرگرفتیم و شهید مصطفی مبینی جوشن کبیر رو شروع کرد و جلسه یکی دو ساعت قبل از اذان صبح تمام شد. بعد از نماز صبح به شوخی از من پرسید برنامه من دیشب چه جوری بود؟؟؟؟؟؟ من هم با خنده گفتم برادر عبدالله مجلس یخ کرد و اون هم با محبتی که داشت گوشم رو پبچوند و گفت: ای شیله پیله دار(تکه کلام شهید نوریان بود) یاد اون روزهای خوب بخیر یاد ناله های عارف شهید علی سیفی یاد صفای باطن شهید مصطفی مبینی بخیر ✍️✍️✍️ راوی: @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 ✅ 🔶 قرار شد برای احیاء بریم دزفول . علاقه خاصی به مردم دزفول داشت واین تیکه کلامش بود که .. اون شب بعد از نماز مغرب و عشا زود شام خوردیم و با چند تا وانتی که داشتیم همه رفتیم دزفول… رفتیم یکی از مسجد های قدیمی که چند تا پله هم میخورد و شبستان مسجد توی گودی قرار داشت اونجا مراسم احیا و به سر گرفتن قران با حال خوبی برگزار شد.. ساعت 12 شب بود که مراسم تموم شد و ما به مقر" "کنار کرخه برگشتیم . به مقر که اومدیم ساعت 1 نیمه شب بود و تا اذان صبح 3 ساعتی وقت بود..شهید نوریان اصرار داشت بچه ها تاسحر بیدار باشند تا رو درک کنند. پشنهاد داد که بخونیم به من نگاه کرد و گفت: مرشد حالش رو داری و من هم قدری مکث کردم و گفتم برادر عبدالله یه کاریش میکنیم با بلندگوی تبلیغات اعلام شد که برادرها برای مراسم به حسینیه بیایید. اون مقطع لشگرسیدالشهداءعلیه السلام حدود صد تا نیرو بیشتر نداشت..عمده بچه ها اومدند و برادر عبدالله خودش رحل و مفاتیح رو جلوی من گذاشت و گفت بسم الله و خودش هم پشت سر من نشست من هم شروع کردم ..سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یارب….اللهم انی اسئلک بسمک یا الله یا رحمان و یا رحیم….بچه ها با گریه و اشک ؛ فقرات دعا رو با من همراهی میکردند..و شهید نوریان هم با گویش مخصوص خودش ذکر سبحانک یا لا اله الا انت رو میگفت… هرچی در دعا جلو تر میرفتیم احساس میکردم تعداد همراهان دعا داره کمتر میشه ازسی امین فراز دعا که گذشتیم کمتر از ده نفر با من سبحانک یا لا اله الا انت میگفتند…اما برادر عبدااله هنوزسفت وسخت جواب میداد..دعای جوشن کبیر رو ادامه دادم.فکر مبکنم دعا هنوز به نیمه نرسیده بود که دیدم در جواب دادن ذکر دعا انگار صدای شهید نوریان هم نمیاد،آب دهنم رو قورت دام تا یک لحظه استراحتی به حنجره خسته داده باشم که شنیدم صدای خور خور میاد اما روم نمیشد برگردم و پشت سرم رو نگاه کنم بازم دعا رو ادامه دادم و در موقع جواب دادن ذکر دعای جوشن برایم یقین شد که هیچکس غیر خودم بیدار نیست و همه خوابند …برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم اکثر بچه ها دراز به دراز توی حسینیه خوابیده اند و بعضی ها هم توی سجده صدای خورخورشون میاد…شهید نوریان هم توی سجده بود… با خودم گفتم حتما برادر عبدالله توی حال رفته و داره در سجده با خدا مناجات میکنه…اما صورتم رو که نزدیکش بردم دیدم نه ایشون اصلا مثل اینکه توی این دنیا نیست…من هم مفاتیح رو بستم و کنار بچه ها خوابیدم…اون شب یکی از شبهایی بود که خواب به من خیلی مزه کرد....وقتی از خواب بیدارشدم که شهید نوریان داشت در گوشم میگفت برادر…الصلاه..الصلاه…چشمام رو که باز کردم.. شهید نوریان گفت:مرشد دعا رو تا کجاش خوندی من وسطش خوابم برد … من هم به خنده گفتم برادر عبدالله خواب بودیم و مقدراتمون رو نوشتند خدا بدادمون برسه… ✍️✍️✍️ :راوی 🌿🌹🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ✅ 🔸 پیکر مطهر شهید سید مجتبی زینال حسینی بعد از 10 روز جستجو در میادین مین فکه پیدا شد. چند روز از گذشته بود و بچه های تخریب مشغول پاکسازی میادین مین منطقه ی فکه و جمع آوری پیکرهای مطهر شهدای (ع) بودند. پیکرهای شهدا در اثر شدت آفتاب و گلوله باران شدید منطقه متلاشی شده بود. ابتدا شهدایی که دو طرف جاده آسفالته بودند جمع آوری شد و بعد از آن هم به سمت چپ و راست جاده آسفالته فکه اکیپ های تخریب و تعاون برای جستجو اعزام شدند. در این جستجو پیکر شهدای لشگر10 و پیکر مطهر شهدای تخریب که در این عملیات شهید شده بودند پیدا شد و به عقبه منتقل شد اما پیگر شهید سید مجتبی زینال حسینی برادر فرمانده ما پیدا نشده بود. سید مجتبی با گردان حضرت قاسم علیه السلام به عملیات رفته بود گردان حضرت قاسم سمت چپ جاده فکه عملیات کرده بود و جایی که بچه ها شهید شده بودند میدان مین بود. ایام ولادت امام مجتبی علیه السلام بود و نام برادر فرمانده ما هم مجتبی بود تا اینکه خبر پیدا شدن سید مجتبی به همه ی تیم های تفحص که در منطقه عملیات مشغول بودند رسید. بیش از همه فرمانده ما شهید سید محمد خوشحال شد و بعد از اینکه پیکر مجتبی را به معراج شهدا انتقال دادند شهید حاج سید محمد زینال حسینی به سمت تهران حرکت کرد. 🔸گفت میروم تا خودم خبر شهادت مجتبی را به مادرم بدهم... مادر مجتبی را به من سپرده بود. شهید سید محمد به سمت تهران رفت و با اجازه حاج آقا فضلی دو تا اتوبوس از بچه های تخریب برای شرکت در تشییع شهید سید مجتبی زینال حسینی در روز 18 ماه مبارک رمضان به سمت تهران حرکت کردیم ☑️ سال 1365 و شب احیاء داخل اتوبوس بودیم که به سمت تهران حرکت میکرد. صبح روز به تهران رسیدیم پیکر مطهر شهید سید مجتبی زینال حسینی در روز 19 ماه مبارک رمضان از درب منزلشان به سوی گلزار شهدای بهشت زهراء(س) تشییع شد 🟢 در روز 13 اردیبهشت سال 65 که مصادف با 23 ماه شعبان بود به شهادت رسید پیکر مطهرش بعد از 26 روز در روز 8 خرداد که مصادف با روز 19 ماه رمضان و ضربت خوردن امیرالمومنین (ع) بود در قطعه 53 گلزار شهدای بهشت زهراء(س) به خاک سپرده شد. ✍️✍️✍️ راوی: @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✅ چهل سال از شهادتت گذشت 22 فروردین 62 @alvaresinchannel
دست خط سردار تخریب در مورد . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 خواب دیدن امام زمان علیه السلام اسم یک سری از بچه ها را دارند مینویسند. و میگفت: گفتم اسم مرا هم بنویس. فرمود اسم را مینویسم. گفتم نمی شود اسم ما رو هم بنویسی. فرمود بچه های تخریب دیگران هستند. که آن موقع ایشان در یک گردان دیگری بودند. آن روز به دوستانش گفت میخواهم بروم تخریب.تسویه گرفت و آمدند تخریب و در نوشت که. علیه السلام فرمود. 18/2/64 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 شرحی دلنشین از حماسه (حسین) شهادت 22 فروردین 1362 ✅مزار : گلزار شهدای چیذر 🔶14 فروردین سال 62 ماموریت سه ماهه من به جبهه تمام می‌شد اما شنیدم عملیاتی در پیش است و در نامه ای برای مادرم که بی تاب شده بود نوشتم "مادرجان من پشت به امام حسین(ع) نمی کنم. او احتیاج به کمک دارد و من برای یاری او می‌مانم" و ماندم . زیباترین شب در عمر من شب عملیات بود. چون اون شب شب قرار و وصال بود. شب عملیات والفجر یک من هم مهیا شدم برای عملیات و با دیگر دوستان و همرزمان به یکی از گردانهای تیپ سیدالشهداء(ع) مامورشدیم. فکر کنم گردان حضرت علی اصغر(ع) بود. وظیفه ما گشودن معبر در میدان مین بود. هوا تاریک شده بود و ظلمات شب همه جا رو گرفته بود. همه گردان در یک ستون به پای کار رسیدیم. حدود 400 نفری می شدیم. گردان پشت یک تپه ای نشست و ما از گردان فاصله گرفتیم. خودمون رو پشت سیم خاردار اول میدون مین رسوندیم. همه جا سکوت بود. گاهی تیربار دشمن کار می‌کرد و منوری آسمون رو روشن می‌کرد. قرار شد حسین شاه حسینی مین‌ها رو خنثی کنه و من هم پشت سرش طناب معبر رو پهن کنم. آستین ها رو بالا زدیم و وارد میدون شدیم. طناب معبر رو باز می کردم و روی خاک خط سفیدی می‌کشیدم و گاهی هم به اطراف نگاه می‌کردم و سنگر کمین دشمن رو می پاییدم. حسین سرش پایین بود و یک یک مین‌های گوجه ای و والمرا رو کنار می‌گذاشت. از سنگر کمین اول دشمن رو عبور کردیم. اونقدر وجعلنا خونده بودم که فکم درد گرفته بود. نزدیک کمین دوم دشمن بودیم که تیربار دشمن شروع به تیر اندازی کرد. تیرهای دشمن به فاصله چند سانتی از زمین به سمت ما میومد. حسین اصلا توجهی به آتیش دشمن نداشت و جلو می‌رفت. تقریبا آخرای میدون مین رسیده بودیم و آخرین مینی که حسین کنار گذشت مین والمر بود. رسیده بودیم پشت سیم خاردار توپی آخر میدون مین و آماده بودیم تا رمز عملیات اعلام بشه و ما سیم خاردار آخر میدون مین رو قطع کنیم و گردان وارد معبر بشه و به دل دشمن بزنه که تیربار دشمن شروع به تیر اندازی کرد و گلوله ای به شکم حسین شاه حسینی خورد. فاصله من و حسین تا سنگر دشمن به اندازه چند توپ سیم خاردار بیشتر نبود. مثل اینکه دشمن حسین رو دیده بود و آتیش تیربار روی حسین متمرکز شد. حسین داشت تو خون دست و پا می‌زد اما من نمیتونستم کاری کنم. باید عقب میومدم و گردان رو می‌بردم و از معبر عبور می‌دادم. از جام بلند شدم و دولا دولا رفتم به سمت ابتدای میدون مین که گلوله خمپاره ای کنارم خورد و ترکش بزرگی پهلوم روشکافت. دستم رو به پهلو گرفتم و روی طناب سفید معبر به عقب می‌رفتم. تنهای تنها بودم، وسط میدون مین. اون لحظه آرزوی شهادت نداشتم. آرزوم این بود که زمین نخورم تا به اول میدون برسم و گردان رو از معبر رد کنم و بعد شهید بشم. اما نفهمیدم چی شد و رفتم روی مین والمر. با صدای انفجار چند تا از بچه ها وارد میدون مین شدند و می‌شنیدم یکی می‌گفت راه بازه...راه بازه! اما یه تخریبچی اول میدون مین افتاده و یه تخریبچی آخر میدون. خیالم راحت شد که مرا پیدا کردند. منو کنار معبر کشیدند و گردان شیر خواره اربابم امام حسین(ع) یعنی گردان حضرت علی اصغر(ع) از معبر به سلامت عبور کرد. من هم که دیدم کار تموم شده با اندک رمقی که داشتم مهر تربت کربلا رو از جیبم در آوردم و داخل دهانم گذاشتم و منتظر اومدن اربابم نگاهم به آسمان دوخته شد. هم تشنه بودم و هم تنها. 22 روز از بهار گذشته بود که از خاک مقدس منطقه شرهانی مرا به آسمان بردند و به سعادت رسیدم. از اینکه شرح ماوقع طول کشید شرمنده ام. و جمله آخرم اینکه بدانی برای چه هدفی رفتم. خواهشم این است که قلم و کاغذ دست بگیر و بنویس... ✅ رفتم تا دین خدا را یاری کنم رفتم تا ثابت کنم من غلام وفادار حسینم رفتم تا درخت اسلام را باخون خود آبیاری کنم رفتم تا فدای اسلام شوم رفتم تا رهرو راه شهیدان باشم (گزیده ای از وصیت نامه شهید حسین(سیامک)معمارزاده) راوی:جعفرطهماسبی @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان 1402 قطعه 29 - گلزار شهدای تهران شب بیست و یکم ماه رمضان در کنار شهدا قرآن به سر میگیریم. شما هم بودن شی قدر در کنار شهدا را نوش جان کنید 🔷 وعده ماه.... ساعت 24 امشب قطعه 29 گلزار شهدا... در جوار مزار فرمانده هان @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 (رزمندگان تخریب لشگر10) ✅ در ماه مبارک رمضان شهادت امام علی(ع) 🔸 مکان : حسینیه سردار تخریب شهید حاج ناصر اربابیان - یکساعت قبل از مغرب 🔶زمان : جمعه25 فروردین 1402 مصادف با ۲۳ ماه رمضان 🔸میدان شیخ بهایی ده ونک خیابان شهید شرافتی 🌟🌷 @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷 با جامانده های از شهدا ایستگاه انتظار 🌷شروع برنامه ی احیاء ساعت 24 شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان 1402 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✍️✍️✍️✍️راوی: روزهای آخر سال 64 بود که حاجی یه تعداد رو جدا کرد و از رفتیم برای غرب کشور. شب احیاء در مریوان بودیم و فردای اون رفتیم برای ارتفاعات لری در پنجوین در یکی از شیارها در کنار مقر چادر زدیم و اسباب اساسیه رو پیاده کردیم. شب رو اونجا خوابیدیم و فرداش رفتیم برای شناسایی میدون مین هایی که بایستی پاکسازی میبشد. تا نزدیک غروب مشغول بودیم و برای نماز مغرب و عشاء اومدیم به . اون شب خوابیدیم و فردا صبح سر صبحونه گفت : دیشب یه خواب دیدم.. بچه ها به شوخی گفتند . برادر عبدالله دیگه چی شد. خیلی جدی گفت دیشب خواب دیدم که به من گفتن ... من گفتم برادر عبدالله میقات یکی از است. حاجی توی فکر رفت زیاد دنبال خوابش رو نگرفت و قضیه تموم شد. رفت جهاد سمنان برای هماهنگی غذای بچه ها برگرده. وقتی برگشت گفت مرشد وسایلت رو بردار بریم جنوب. گفتن جلسه است باید حتما باشم. فکر کنم اون روزها تازه به عنوان فرمانده معرفی شده بود. اومدیم جنوب و ما رو برد گذاشت و خودش رفت دوکوهه برای جلسه... غروب که برگشت حالش دگرگون شده بود. بدون اینکه ازش سوالی کنیم خودش گفت به من گفتن برو تهران کارهات رو انجام بده برای سفر . چند روز بیشتر وقت نداری. برادر عبدالله نوریان در روءیای صادقه بشارت زیارت خانه خدا رو گرفت و اواخر تیرماه سال 64 عازم شد و احرام برای طواف خانه خدابست و در اسفند ماه سال 64 به رسید ومعراجی شد. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 شب های قدر اولین ماه رمضان پس از پیروزی انقلاب اسلامی که مصادف با مرداد ماه سال 1358 بود صفحات زرینی را در تاریخ دفاع جوانان غیرتمند این سرزمین به ثبت رسانده است. مردان غیوری که جان شیرین را به کف گرفتند و به مصاف ضد انقلاب رفتند و حماسه ای را در در ماه رمضان سال 58 رقم زدند. 🔴 غیور مردان تهرانی هم در این حماسه مشارکت داشتند. پاسدارانی که از پادگان ولیعصر(ع) تهران برای مقابله با ضد انقلاب عازم شدند و در حماسه 6 روزه پاوه شربت شهادت نوشیدند. این حماسه آفرینان مظلوم در قطعه 24 گلزار شهدا مدفون میباشند که وظیفه است با زیارت قبور رنگ پریده و غبارگرفته شان یادشان را زنده کنیم. @alvaresinchannel
✅ شرح کوتاهی از روز 11 ماه رمضان سال 58 ضدانقلاب برنامه حمله به پاوه را طرح ریزی کرد و گروهای ضد انقلاب هم قسم شدند که با تصرف شهر پاوه به انقلاب نوپای ما لطمه بزنند. روزچهارشنبه 21 ماه رمضان مصادف با 24 مرداد سال 58 و در سالروز شهادت علی(ع) حمله آغاز شد نیرویی بین دو تا هشت هزار نفر ضد انقلاب به مردم بی دفاع پاوه حمله کرد. ابتدا جاده های ارتباطی را بستند و بعد مخابرات پاوه را از کار انداختند و سپس سراغ منبع آب آشامیدنی شهر پاوه رفتند و تلمبه خانه را از کار انداختند. آب آشامیدنی شهر قطع شد. روز پنجشنبه 22 ماه رمضان سال 58 ارتفاعات مشرف به شهر پاوه را گرفتند و وارد شهر پاوه شدند و شهر را تصرف نمودند. در ساعات اولیه روز 25 مرداد مصادف با 22 ماه رمضان با هواپیمای اف 4 برای مرعوب نمودن و شکستن دیوار صوتی بر فراز شهر پاوه رسید. روز 22 ماه رمضان شهید چمران به همراه شهید فلاحی با هلیگوپتر در زیر آتشباری دشمن وارد شهر پاوه شد. فقط مرکز ژاندارمری و سپاه محل مقاومت مدافعین شهر پاوه بود. روز جمعه 23 ماه رمضان و 26 مرداد 58 که مصادف با اولین روز قدس بود هلکوپتری به پاوه رسید که قدری مهمات و آذوقه آورد و شهید فلاحی برای هماهنگی و پشتیبانی از مدافعان پاوه به کرمانشاه رفت. ساعت 4 بعد از ظهر هلیکوپتری آمد که آذوقه و مهمات برساند و مجروح به عقب تخلیه کند که با آتش ضد انقلاب در مسر برگشت با تعدادی مجروح به کوه برخورد کرد و سرنگون شد. روز جمعه 23 ماه رمضان ضد انقلاب به بیمارستان پاوه رسید و مجروحان و پاسداران را سربرید و تیرباران نمود. خبر جنایت ضد انقلاب و محاصره پاوه به رسید و روز شنبه 24 ماه رمضان مصادف با 27 مرداد امام پیام داد که نیروهای مسلح برای مقابله با ضد انقلاب اقدام عاجل بنمایند و اگر ظرف 24 ساعت ضد انقلاب سرکوب نشود اقدام انقلابی مینماید که بعد از این پیام ورق برگشت و پاوه آزاد شد. این روایت مظلومی حماسه سازان شهید پاوه بود که 14 قهرمان این حماسه در گلزار شهدای تهران در خاک آرمیده اند و بر ماست که با مژگان چشم غبار را از مزارشان بگیریم. تخریبچی جامانده از شهدا جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 22 ماه مبارک رمضان مصادف با 25 مرداد 1358 بر فراز از تهران از زنجان و خلبان همراه دیگرش که هر دو در روز 22 ماه مبارک رمضان با زبان روزه به شهادت رسیدند در زمره اولین شهدای دفاع از نظام نوپای جمهوری اسلامی هستند. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ۴۴ سال قبل در روز جمعه 23 ماه مبارک رمضان به شهادت رسیدند رمضان سال 1399 هجری قمری 🌹❇️ شهادت 26 مرداد 58 محل شهادت شهر پاوه معروف است که سرهای شهدا را از بدن جدا نمودند آنچه داعشی ها با پیکر شهدای مدافع حرم کردند۴۴ سال قبل ضد انقلاب در پاوه با بدن بی جان شهدا نمود به روح شهدای مظلوم پاوه صلوات. @alvaresinchannel