🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
🔷🔷🔷
🔷
گرامی باد
17 مرداد #روز_خبرنگار
به یاد #خبرنگار_افتخاری روزنامه کیهان
معلم #شهید_علی_اکبر_طحانی
✅اون اهل شهریار بود و معلم آموزش و پرورش.
متاهل هم بود. دوتا فرزند داشت
#خبرنگار_افتخاری روزنامه #کیهان هم بود
همیشه یه ساک کوچولو دنبالش بود که توش یه دفترچه چهل برگ کاهی و یک عدد دوربین ۱۳۵ میلمتری بود که روش برچسب موسسه کیهان خورده بود. عکس هم که میگرفت سیاه سفید بود
هرکجا میرفتیم آخر روز مینشست و خاطراتش رو مینوشت.
مثل #خبرنگاراها خیلی تند و خرچنگ قورباغه مینوشت که حتی بعد از نوشتن، خط خودش رو به سختی میخوند.
سال ۶۷ داشت تحویل میشد و ما داشتیم ازمنطقه #نودشه وارد #شهر_بیاره عراق میشدیم که کنار آبشاری ساکش رو باز کرد و دفترچه کاهیش رو درآورد و شروع کرد تند تند نوشتن.
“الان وارد بیاره عراق شدیم و کنار آبشاری توقف کردیم تا هم ناهار بخوریم و هم دعای سال تحویل رو بخونیم”.
گفتم برادر بگذار غروب مینوسی.
گفت معلوم نیست تا غروب باشیم..
آخه توی مسیر که میومدیم وارد خاک عراق بشیم یه چوپان با گوسفنداش وارد #میدون_مین کنار جاده شده بودن و روی مین های #والمری رفته بودند وتکه های بدنشون در اطراف جاده پراکنده بود . منظره عجیبی بود و عجیب به هم ریخت.
چند روز به #عملیات_بیت_المقدس_۴ مونده بود که دیدم اخم هاش توهمه.. گفتم برادر چی شده. مگه کشتی هات غرق شده.
با عصبانیت گفت : دوربینم توی ساک نیست.
گفتم شاید اشتباهی جابجا شده.
گفت: برای بیت المال بود از این عصبانیم که در نگهداریش سهل انگاری کردم.
گفتم انشاءالله پیدا میشه. مواظب دفترچه ات باش.
روز ۱۱فروردین ۶۷ یه تعداد #بچه_های_تخریب برای مین گذاری مقابل دشمن وارد #منطقه_شاخ_شمیران شدند. و ایشون هم همراهشون بود.
اونجا هم دنبال خبر و گزارش بود و خیلی از مسائلی که برای ما عادی بود و از کنارش بی توجه رد میشدیم اون به دقت بررسی میکرد.
دشمن از صبح علی الطلوع آتش سنگینی برای پس گرفتن مواضعش از ما میریخت و همه رو کلافه کرده بود به طوریکه جرات خارج شدن از سنگر رو نداشتیم. احتمال تلفات بالا بود و فرمانده هان تصمیم گرفتند بچه های تخریب عقب بیان ودر یک فرصت دیگه ماموریتشون رو انجام بدهند.
تازه #بچه_های_تخریب به مقر عقبه اومده بودند. وقت ظهر بود که هواپیماهای دشمن سر و کله شون پیدا شد.
برای بمباران عقبه واحد ها و گردان ها اومده بودند که یه #راکت_شیمیایی هم نصیب چادرهای #بچه_های_تخریب لشگر۱۰سیدالشهداء(ع) شد و #معلم و.#خبرنگار #شهید_علی_اکبر_طحانی شهید دوم خانواده طحانی پرکشید.
بعد از شهادت علی اکبر نه دوربین پیدا شد و نه دفترچه ها چهل برگ که گزارش ها و خاطراتش رو نوشته بود
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روز_خبرنگار
ندیدم کسی این روزها که همه جا حرف از #خبرنگار و تجلیل از این قشر زحمت کش و ایثارگر است یادی کند از کسی که در تدوین حماسه رزم دفاع مقدس هر چه جلوتر میرویم بیشتر به ارزش تلاش او پی میبریم....
سردار مظلوم و تلاشگر و جهادگر مرحوم #ابراهیم_حاجی_محمدزاده بزرگمردی است که عده ای پاکباخته را مامور کرد تا ثبت و ضبط صحنه ی نبرد را در سال های دفاع مقدس میدانداری کنند... و امروز بعد از 35 سال از دفاع مقدس ،تولیدات یگان حاج ابراهیم محمد زاده و رزمندگان کم تعداد و غریب او که در کنار فرماندهان دفاع مقدس به عنوان راوی حضور داشتند دست مایه تولیدات حماسه نبرد مردان این سرزمین است...
🟢 مرحوم محمد زاده ، سابقه طولانی در نهضت امام داشت و بعد از انقلاب هم از موسسین سپاه بود و یک ذره از مسیر حق منحرف نشد و تا آخرین لحظه حیات به عنوان یک پاسدار جان برکف در همه ی ماموریت ها منشآء خدمات بود.او در سال 98 مظلومانه رخ در نقاب خاک کشید و در قطعه 51 بهشت زهرا(س)در کنار سایر همرزمانش در خاک آرمید....
یادش گرامیباد و نامش در آثار دفاع مقدس تا ابد جاودانه خواهد ماند...
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هیات_الوارثین
(رزمندگان تخریب لشگر10سیدالشهدا )
در شب شهادت سیدالساجدین(ع)
#یادبود_شهدای_تخریبچی عملیات والفجر2
🔸مکان: انتهای اتوبان امام علی(ع)- بلوار ارتش شهرک صدف برج نسترن طبقه ۴
🔶زمان : جمعه20 مرداد 1402 بعد از نماز مغرب و عشا
🌟🌷 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
بهمناسبت سالگرد شهادت #شهید_محسن_حججی
تصور کن تو در سنگر، وَ داعِش در کمین باشد
تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد
تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت
عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد
تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب
و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد
تصور کن علی باشی و تنها، آنطرف اما
سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد...
تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعهای؟ باید
برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد
تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت
فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد!
تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و
ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد
تصور کن کسی که میبرد با خود تو را، شمر است
تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد
چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات میلرزد؟
اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟
هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم
چه باعث میشود یک مرد تا این حد متین باشد
گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازهای وا شد
گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد
جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟
تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد!
✍️ #محمدحسین_ملکیان
@alvaresinchannel
#خادم_شهدا_آسمانی_شد
✅مرحوم حاج رضا شاکری روز پنجشنبه 19 مرداد ماه 1402 در مسیر برگشت از گلزار شهدای بهشت زهراسلام الله علیها دچار حمله قلبی شد و دار فانی را وداع گفت.مرحوم حاج رضا از خادمان هیات موج الحسین(ع)،موج الحسن و محبان المرتضی و سایر هیات ها بود.
🔷 آن عزیز بیش از پانزده سال خادم ایستگاه صلواتی قطعه شهدا بود.
🔷روز پنجشنبه بعد از برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر در گلزار شهدا در مسیر برگشت به منزل دچار حادثه شد...
روحش شاد و در جوار شهیدان میهمانی سیدالشهداء(ع) نوش جانش...
#عاش_سعیدا_و_مات_شهیدا.
@alvaresinchannel
یادش بخیر
اونایی که امسال و سال های قبل در مراسمات حسینیه ی موج الحسین (ع) شرکت میکردند حاج رضا رو سرکوچه بی سیم به دست میدیدند که با کمک نیروهای راهور مشغول نظم عبور و مرور عاشقان حسینی است و همزمان درب ورودی حسینیه و درب کاراژی کنار حسینیه رو کنترل میکرد... بعضی اوقات البته خیلی کم صداش رو بالا میبرد... بعضی ها به ظاهر اوقاتشون تلخ میشد اما عذر خواهی میکرد...در انجام مسوولیتی که به او در هیات داده بودن کوتاه نمیومد... و مخصوصا در نظم دادن به موتور سوارانی که برای شرکت در مراسم میومدن...
🔷در ایستگاه صلواتی گلزار شهدا هم در نظم دادن به چینش وسایل در داخل ایستگاه خیلی وسواس داشت... شب های جمعه بعد از نماز جماعت مغرب و عشا باید فرش ها زود جمع میشد و داخل اطاق به نظم و ترتیب روی هم قرار میگرفت و مرحوم شاکری برای مدیریت این کار خیلی حرص و جوش میخورد..
یاد همه ی اون ترش و شیرینی هاش بخیر
خادم سیدالشهداء(ع) و شهدا بود
اونور هم این منصب رو داره
خوش به حالش...........
@alvaresinchannel
#محکومیت_حادثه_تروریستی در حرم #شاه_چراغ_علیه_السلام
بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
هنگام شهادت است آغاز حیات
«ما را بکشید زندهتر میگردیم»
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
پادگان امام علی(ع) سنندج
رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء(ع)
از سمت راست
محمدرضا غلامرضا معاون سابق وزیر کشور
#شهید_حاج_سعید_تراب فرمانده گردان امام حسن(ع)
شهادت مردادماه 1367- جاده اهواز خرمشهر
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#عملیات_عاشورای_3
25 مرداد 64
#منطقه_عمومی_فکه
#رزمندگان_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام
لشگر 10 سیدالشهداء(ع) با گردان های قمربنی هاشم(ع) ، گردان علی اصغر(ع) و گردان حضرت قاسم (ع) و واحدهای پشتیبانی رزم ، اطلاعات و عملیات و تخریب در ساعت 2 بامداد روز جمعه 25 مرداد سال 1364 به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه یورش برد. این عملیات تا قبل از روشنایی هوا ادامه داشت و ضربات سختی بر دشمن بعثی وارد آمد.
#روایت_های_دسته_اول این عملیات را در #کانال_الوارثین بخوانید.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزگاران_وصل_یاران_یاد_باد
روز 24 مرداد ماه دهکده فتح المبین
مقر رزمندگان لشگر سیدالشهداء علیه السلام
❇️این تصویر آخرین تابلوی ثبت شده از #تخریبچی_شهید_مرتضی_ملکی است
دست به بی سیم زانو بغل کرده و با مرثیه بر سیدالشهداء(ع) میگرید
قرار است تا چند ساعت دیگر بال در بال ملائک رهسپار ملکوت شود
مرتضی اهل شهرری بود و میرفت که دومین شهید خانواده ملکی باشد
مرتضی در بامداد روز 25 مرداد 1364 در #عملیات_عاشورای_3 در منطقه #فکه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای تهران در قطعه 23 میهمان خاک شد.
#alvaredinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#معبر_برگشت
#عملیات_عاشورای_3
بامداد 25 مرداد1364
منطقه عملیات فکه
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
1️⃣ #قسمت_اول
ساعت 5.30 غروب بود که تجهیزاتم رو محکم کردم.
یک نیم ساعتی دنبال کش گشتم تا نارنجکها رو به حمایلم محکم کنم. قرار بود سر معبرها پرچم بزنیم.
چوب پرچمها دو برابر قد من بود. بعد از اینکه تجهیزاتم رو بستم شروع کردم سر چوب پرچم ها رو با سرنیزه تیز کردن که به راحتی داخل خاک فرو بره... تازه از داغی آفتاب کم شده بود که با بلند گو همه گردانها و واحدها رو در محوطه باز #دهکده_فتح_المبین(مقر عملیاتی لشگرده سیدالشهداء(ع) قبل از عملیات عاشورای 3 که در جاده فکه بعد از سه راهی قهوه خانه قرار داشت) خواستند.
دسته ما متشکل بود از مربی های کار کشته آموزش نظامی که بعضا از مربی های پادگان امام حسین (ع) بودند و من و چند تا از #بچه_های_تخریب مامور شده بودیم به این دسته و وظیفه این دسته به جهت توانمندی هایی که داشتند، در گیری با دشمن و سرگرم کردن اون برای خروج نیروها از منطقه درگیری بود و درحقیقت بچه های تخریب که به این دسته مامور بودند وظیفه داشتند معبر برگشت نیروهای عملیات کننده رو بزنند. اینهم از استثناهای عملیاتهای جنگ بود؛ #معبر_برگشت؟
ساعت نزدیک 6.30 غروب بود که تو محوطه اردوگاه واحدها و گردانها به خط شدند. ابتدا حاج آقای فضلی صحبت کرد و بعد هم آقا رحیم صفوی پشت تریبون رفت و در مورد عملیات توضیحی داد و بلافاصله اتوبوسها و کامیونها و چند مینی بوس و تویوتا وانت اومدن و بچه ها سوارشدند و به ستون از اردوگاه بیرون اومدیم و به چپ جاده پیچیدیم و به #سمت_فکه روانه شدیم
تا دو راهی سایت که یک راه به سمت شوش دانیال و یک راه به سمت فکه میرفت هوا روشن بود و بعد از اون هوا تاریک شد. ماشین ها با چراغ جنگی حرکت میکردند و مواظب بودن به هم نخورن. تا اینکه ستون روی جاده شنی عریضی نگه داشت و گفتن برای نماز و شام پیاده بشین. وقتی پیاده شدیم ساعتم رو از جای سیم چینم در آوردم، دیدم ساعت 9 شبه و یک ربع بود که از اذان گذشته بود. پرسیدم اینجا کجاست که گفتند روی #جاده_شهید_متوسلیان پیاده شدیم...
ادامه دارد👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#تیم_معبر_برگشت
بچه های تخریب لشگر10
عملیات عاشورای 3
دهکده فتح المبین قبل از حرکت برای عملیات عاشورای 3
از سمت چپ:
بهرام بیاتی
فریدون ملایی
برادر امینی
جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#معبر_برگشت
#عملیات_عاشورای_3
بامداد 25 مرداد1364
منطقه عملیات فکه
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
2️⃣ #قسمت_دوم
وضو داشتیم و نماز مغرب وعشا رو با پوتین خوندیم.
شام رو هم تقسیم کردند. شام یک بسته کالباس بود و یک گوجه فرنگی و نون لواش. همه رو تو هم گذاشتیم و یک لوله درست کردیم و مشغول خوردن شدیم. همینطور که شام میخوردیم فرمانده ها با بچه ها کارهاشون رو چک میکردند و ما #بچه های_تخریب هم وظایفمون رو مرور میکردیم.
قرارشد برادر بهرام بیاتی، مین خنثی کنه و من و ملایی هم پشت سرش طناب معبر بکشیم و سر معبر، ابتدا و انتهای میدون به جهت اینکه رزمنده ها معبر رو گم نکنند دو تا پرچم بزنیم.
ساعت ده شب بود که سوار آیفا شدیم و همه گردانها و واحدها به سمت محل ماموریتشون اعزام شدند. حدود یک ساعتی با ماشین راه رفتیم. مسیر طولانی نبود اما چون ماشین چراغ خاموش حرکت میکرد زمان زیادی برد تا اینکه ماشین ایستاد و پیاده شدیم و بلافاصله در یک ستون قرار گرفتیم و حرکت شروع شد.
نیم ساعت پیاده راه رفتیم تا به خط پدافندی ارتش رسیدیم.
نیم ساعتی به جهت هماهنگی و توجیه گردان پدافند کننده معطل شدیم و باز #بچه_های_اطلاعات_و_تخریب و مسوول دسته، کارها و وظایف هرنفر رو توضیح دادند و ساعت از دوازده گذشته بود که از خاکریز خط اول گذشتیم و با رعایت شرایط اختفاء، بعضی جاها ایستاده و دولا دولا و بعضی جاها هم به صورت سینه خیز به سمت خط اول دشمن حرکت میکردیم .
فکر کنم شب های آخر ماه قمری بود. آسمون ظلمات بود حتی ستاره ها هم نور نداشتن. خود این تاریکی بچه های اطلاعات عملیات رو به اشتباه انداخت و یک مقدار ما از مسیر منحرف شدیم.
#شهید_مهدی_فرد مسئول تیم اطلاعات ما بود. یک مقدار که از مسیر منحرف شدیم ستون رو نگه داشت و رفت جلو و برگشت و بعد از چند دقیقه راهپیمایی به مسیر اصلی اومدیم و این گم شدن هم دلیل داشت.
چون هوا خیلی تاریک بود و شیارها رودخونه های فصلی هم شبیه هم بود و بوته هایی که در منطقه وجود داشت سرعت رو کم میکرد که نکنه گشتی های عراقی باشن. دریکی از شیارها بودیم که دشمن منور زد و بلافاصله چند رگبار پراکنده که چرت ما رو پاره کرد.
اونقده لذت داره در ستون که به سمت دشمن میری چرت بزنی!! من این رو بارها تجربه کردم. نمیدونم چندهزارقدم راه رفتیم. فقط میدونم دوسه کیلومتری شد تا رسیدیم زیر" تپه رزمی" که مکان درگیری ما با دشمن بود.
اینجا هم من فضول، باز ساعتم رو از جای سیم چینم در آوردم و نگاه کردم ساعت 2 نیمه شب بود. دسته ما داخل یک شیار که در اثرسیلابهای فصلی درست شده بود زیر تپه رزمی مخفی شد و هرکدوم از بچه ها آماده میشدند برای انجام ماموریتی که داشتند. چون ارتباط بی سیمی ما با عقب قطع شده بود نگران بودیم و دشمن هم تک و توک منور میزد. فاصله ما با دشمن شاید دویست متر بیشتر نبود. تو تاریکی شب با هم حرف میزدند و ما میشنیدیم.
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
❇️ #شب_عملیات_عاشورای_3
✅ اعلام رمز عملیات توسط سردار فضلی
بامداد 25 مرداد ماه 1364 #منطقه_فکه
🔷 #به_گوش_باشید
🔶حسن.... ناصر
حاج حسن امیری فرمانده گردان حضرت قاسم(ع)
🔶داود..... ناصر
شهید حاج داوود آجرلو فرمانده گردان علی اصغر(ع)
🔶 حیدر...... شهید داوود حیدری مسوول محور عملیات
@alvaresinchannel
j ta, [۱۵.۰۸.۲۳ ۱۱:۵۸]
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#معبر_برگشت
#عملیات_عاشورای_3
بامداد 25 مرداد1364
منطقه عملیات فکه
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
3️⃣ #قسمت_سوم
حدود ساعت دو نیم بود که ارتباط برقرار شد و گفتن کارو شروع کنید. قرار بود ما معبر رو باز کنیم و بچه های آموزش نظامی رو عبور بدیم و اونها خود رو به سنگرهای اجتماعی و به تیربارهای سنگین دشمن برسونند و با تیربار و آرپی جی سنگرها رو خاموش کنند و با گردانها که روی سایر تپه ها عمل کرده بودند الحاق برقرار کنند و از معبرما به عنوان #معبر_بازگشت استفاده شود .
چون مسیر در نظر گرفته شده از داخل شیار بود و اگردشمن آتش میریخت تلفات کمتری داشت. #شهید_مهدی_فرد از شیار بالا رفت و پشت سرش برادرسلیمانی و بیاتی و من هم پشت سر او از شیار بالا رفتم و پشت #میدون_مین قرارگرفتیم.
میدونه مین اش خیلی قدیمی بود و احتمال میرفت که مینها با جریان آب جابجا شده باشند لذا باید خیلی دقت میکردیم.
برادر سلیمانی و بیاتی با شهید مهدی فرد از سیم خاردار تک رشته ای اول میدون مین عبور کردند و مینها رو خنثی میکردن.
ردیف اول میدون مین، منور ایتالیایی بود و بعد از اون دو سه نوار مین گوجه ای تا اینکه به سراشیبی که میرسیدیم چندین نوار #مین_والمر بود. اونا رد شدند و من و مولایی پشت سر اونا #طناب_معبر به صورت دو نوار سفید موازی میکشیدیم.
هنوز یک ردیف از مین های والمر خنثی نشده بود که صدای الله اکبر بلند شد و درگیری شروع شد و دشمن شروع کرد به منور زدن و آتیش ریختن. منطقه مثل روز روشن شد. در این گیرو داربود که صدای انفجاری از جلوی ما اومد. ما حواسمون به کارخودمون بود که دیدیم برادر سلیمانی دولا دولا داره عقب میاد تا به ما رسید گفت کار رو ادامه بدید #مهدی_فرد_رفت_رو_مین_والمر. ما معبر رو ادامه دادیم چند قدم جلوتر دیدیم بهرام بیاتی هم غرق خون تو میدون افتاده..
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#شب_عملیات_عاشورای_3
#قرارگاه_فرماندهی_عملیات
بامداد روز 25 مرداد 1364
فرماندهان لشگر 10
#شهیدان_زینال_حسینی(فرمانده تخریب)
#حاج_احمد_عراقی(فرمانده اطلاعات عملیات)
#شهید_کسائیان
#شهید_حسنیان
#رضا_جان_بگوشم
#شهید_رضا_عبدی فرمانده گردان قمربنی هاشم(ع)
#حیدر...... #شهید_داوود_حیدری فرمانده محور عملیات
@alvaresinchannel