🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#گونی_استتار
با کلاه آهنی مخصوص
#گردان_زهیر
به فرماندهی
#شهید_داوود_حیدری
ماموریت #لشگر_10_سیدالشهداء(ع) این بود که حوالی ساعت 4 صبح ، بعد از گذشتن از خط #لشگر_ثارالله با دشمن درگیر بشه و زمین منطقه ماموریت ما #نخلستان_های_اطراف_شهر_ابوالخصیب بود .
#پتروشیمی_بصره و #نهر_ابوفلوس روبروی ما بود و قرار بود که #گردان_زهیر به فرماندهی #شهید_داوود_حیدری وارد شهر ابوالخصیب شوند و برای این منظور هم روی کلاه آهنی گونی سبز رنگ کشیده بودند که هم دیگه رو توی درگیری پیدا کنند
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
✅ 3️⃣معبری که باز شد... و مهران آزاد شد
🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای 1 شد.
برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای 1 به همراه تعدادی از رزمندگان #تخریبچی وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند...این حماسه را روایت میکند.
🔷 حاج موسی دوید به سمت من و گفت چیزی شد . گفتم نه کارت رو بکن.. ترکش های خمپاره چند جای بدنم رو سوراخ کرده بود. به هر زحمتی بود از زمین بلند شدم . دیدم میتونم راه برم. مشغول هدایت رزمنده ها داخل معبر بودیم که دو تا گلوله خمپاره اومد رو برانکارد ها و داخل سیم خاردارهای فرشی به زمین خورد . همه بچه ها توی معبر دراز کشیدند . من برگشتم و نگاهم افتاد به محل انفجار که با من چند متری بیشتر فاصله نداشت دیدم یکی دونفر روی برانکارد دارن میسوزند. یکی از اونها آرپی جی زن بود که خرج گلوله های آرپی جی اش آتیش گرفته بود. بلند شدم و دویدم سمت بچه ها و نگرانی ام این بود که نیروها در این شرایط داخل میدون مین پخش شوند.. دشمن هوشیار شده بود معبر ما مقابل کمین های دشمن بود. دشمن آتش تیربارها و خمپاره ها را رو روی معبر گرفت و جهنمی بپا کرد. نیروها با دیدن آتیش توی معبر کپ کردند و هرلحظه داشت تلفات بالا میرفت. برانکارد ها با آدم هایی که روش بودند داشت میسوخت. گلوله های خمپاره ای که روی برانکاردها خورد تقریبا سیم خاردارهای فرشی رو متلاشی کرده بود. تعداد زیادی از بچه ها روی زمین افتاده بودند . علیپور شهید شده بود و موج انفجار حاج موسی رو روی سیم خاردار انداخته بود اون هنوز زنده بود اما تمام بدنش از آتش کاملا سوخته بود. بوی سوختن گوشت و استخون میومد. بدن بی جان حاج موسی که هنوز داشت میسوخت و دود ازش بلند میشد از روی سیم خاردار کنار کشیدم و با سختی یکی از نبشی های مهار کننده سیم خاردار رو بیرون آوردم و به اندازه ای که یک نفر رد بشه مسیر سیم خاردارهای فرشی رو باز کردم و برگشتم سمت نیروهایی که داخل معبر خوابیده بودند و با داد و فریاد اونها رو بلند کردم و گفتم مسیر بازه و فرماندهاتون انتهای معبر منتظر شما هستند خیلی جیگر میخواست زیر آتش تیربارهای سنگین و انواع و اقسام خمپاره دشمن ، سینه از خاک بلند کرد.. باقی مانده بچه های گردان المهدی(ع) دلیرانه جلو رفتند و با دشمن درگیر شدند .... با بی سیم اتفاقات داخل معبر و شهادت بچه ها رو به قرارگاه لشگر خبر دادم و تقاضای نیروی کمکی کردم.#شهید_داوود_حیدری مسوول محور بود و چند دقیقه بعد هم بچه های گردان حضرت علی اکبر علیه السلام به فرماندهی شهید علی آملی اومدند کمک و کمین ها رو خاموش کردند.این معبر مسیر اصلی حمله لشگر ده سیدالشهدا علیه السلام در مرحله اول عملیات کربلای یک بود خط اول دشمن که شکست یک تیم دیگه از بچه های تخریب ماموریت عریض (گشادکردن) کردن معبر رو داشتند تا دستگاههای مهندسی برای خاکریز زدن عبور کنند. هوا که روشن شد معبر کاملا باز شده بود و دستگاههای مهندسی و خودروهای پشتیبانی در آن ترد میکردند .. اما کنار سیم خاردار فرشی تعدادی بدن سوخته و مچاله شده رو به کناری کشیده بودند تا بچه های تعاون برسند و به عقب منتقل شوند که شهید حاج موسی انصاری و حمید رضا علیپور هم جزء اونها بودند.
🔶معبر گردان المهدی(ع) با شهادت این دو شهید کاملا باز شد و با هجوم رزمندگان گردان های المهدی(ع) ، حمزه سیدالشهداء(ع)، حضرت علی اصغر و علی اکبر علیهما السلام به دشمن بعثی مسیر کربلا گشوده شد و بالاخره شهر مهران آزاد و قلب امام شاد شد.
@alvaresinchannel
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#شب_عملیات_عاشورای_3
#قرارگاه_فرماندهی_عملیات
بامداد روز 25 مرداد 1364
فرماندهان لشگر 10
#شهیدان_زینال_حسینی(فرمانده تخریب)
#حاج_احمد_عراقی(فرمانده اطلاعات عملیات)
#شهید_کسائیان
#شهید_حسنیان
#رضا_جان_بگوشم
#شهید_رضا_عبدی فرمانده گردان قمربنی هاشم(ع)
#حیدر...... #شهید_داوود_حیدری فرمانده محور عملیات
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#یوسف_گردان_زهیر
🔷 جانباز شهید #علی_شکاری
فرمانده گروهان بعثت گردان زهیر
شهادت: اول شهریور 1367 مصادف با عصر روز عاشورا
محل شهادت: ارتفاعات مشرف به جاده بوکان مهاباد
در آخرین ماموریت لشگر10 در دفاع مقدس: مقابله با ضد انقلاب
✅ علی شکاری در گردان زهیر جایگاه ویژه ای داشت..
علی در عین ابهت و صلابت به نهایت رئوف و مهربان بود
اون هایی که علی رو ندیده و نمیشناسند کافیست به عکسش زول بزنند و محبت و رفاقت با علی رو در وجودشون حس کنند.
چهره مهربان و نگاه نافذش خیلی ها رو شکار کرد و چون پروانه گرد شمع وجودش جمع شدن..
این تعارف نیست... کلمات و جملات گنجایش توصیف علی رو ندارند...
علی از شاگردان ممتاز #شهید_داوود_حیدری فرمانده گردان زهیر(ع) بود
علی ابهت و دلاوری رو در محضر حاج داوود آموخته بود
#عملیات_کربلای_5 بود که پنجه در پنچه دشمن انداخت و مچ دست راستش در #شلمچه افتاد..
کمتر علی رو با آستین خالی میدیدی...
سعی میکرد با دست مصنوعی آستین رو پر کنه...
علی برادر دو شهید بود و جانبازی هم میتونست بهانه باشه که بشتر در خدمت مادرش باشه..
اما علی جبهه بود و جبهه بود....
علی رفیق های خوبی داشت که همه شون شهید شدن..
یک ماه قبل از شهادت ، داغ رفیقی دیگر بر دلش نشست... سید حمید متولیان رزمنده گردان زهیر ، شوهر خواهر علی بود
او جزء نیروهای امنیت پرواز بود سید حمید روز 12 تیرماه 1367 اسمش در لیست پرواز هواپیمای ارباس بود... اون هواپیما با موشک ناو وینسنس آمریکایی در خلیج فارس سقوط کرد و سید حمید هم آسمانی شد...
کسی نمیدونه به علی چه گذشت در اون 15 روزی که پیکر سید حمید در میان امواج خلیج فارس گرفتار بود...
بعد از 15 روز خبر رسید پیکری متلاشی شده در بندر لنگه روئیت شده و کارت شناسایی همراهش نشانی از سید حمید متولیان میداد.
روزهای آخر تیرماه پیکر سید حمید بعد از تشییع در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرمید و علی هم بعد از مراسمات سید حمید با مادر و خواهر داغدیده اش که طفلی از سید حمید را در آغوش داشت خداحافظی کرد و راهی جبهه شد...
لشگر 10 سیدالشهداء(ع) در نیمه اول مرداد 67 نبرد سختی را پشت سر گذاشت ...
تازه آتش بس اعلام شده بود و قرار بود نیروهای UN در مرز مستقر شوند...
خبر رسید ضد انقلاب از فرصت آتش بس سوء استفاده کرده و ارتفاعات مشرف به جاده بوکان و مهاباد را تصرف کرده...
بخشی از رزمندگان لشگر10 از جنوب با هواپیما اومدند و بخشی از نیروهای لشگر از مقر میاندوآب راهی منطقه نبرد شدند...
علی شکاری هم با نیروهای گروهانش به منطقه درگیری عازم شد .....
روزهای تاسوعا و عاشورا سال 1367 روزهای درگیری با ضد انقلاب بود...
ظاهرا جنگ رسما تمام شده بود اما درب باغ شهادت بسته نشده بود
روز عاشورا گروهان بعث راهی شد برای ضربه زدن به ضد انقلاب و عصر روز عاشورا بود که تیری که از اسلحه دشمن رها شد سر علی شکاری را نشانه رفت و علی شکاری همزمان با شهادت اربابش اباعبدالله الحسین ندای ارجعی را لبیک گفت....
شهید علی شکاری در زمره آخرین شهدای دفتر شهادت شهیدان لشگر10 سیدالشهداء(ع) است...
علی مزدش را گرفت و به برادران شهیدش ملحق شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها میهمان خاک شد.
روحش شاد...
و مجالست با اربابش اباالفضل نوش جانش باد
جامانده از شهدا(جعفرطهماسبی)
@alvaresinchannel
🌹🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹
#روزی_که_گلوله_دشمن_زمینگیرم_کرد
#عملیات_کربلای_5
#شلمچه
به روایت #جانباز_70_درصد
✍️✍️✍️✍️✍️ #حاج_علی_کمیجانی
روز 20 دیماه بود که به گردان ما (گردان زهیر)ماموریت دادند و ما تا رسیدیم به خط هوا تاریک شده بود . ساعت نزدیک 8 شب بود که رسیدیم چند متری تانک های دشمن. تانک ها روشن بود و صدای موتورهاشون به گوش میرسید. تانک ها همه روی جاده بودند و ما هم پشت یکی از خاکریزها که به موازات جاده بود جانپناه گرفتیم.
مشورت شد که با تانک ها درگیر شویم یانه ؟ من نظرم این بود که نباید به اونها امان بدیم چون الان که روی جاده هستند و در یک جا جمع شدند بهتر میتونیم اونها رو منهدم کنیم تا اینکه داخل دشت پخش شوند.
قرار شد به #تانک_ها حمله کنیم . من با بچه های دسته خودم به تانک ها حمله کردیم. تانک ها که از حضور ما مطلع شدند با سرعت زیاد از روی جاده فرار کردند و ما هم به دنبال اونها ... بعضی از تانک ها رو بچه های #آرپی_جی_زن زدند.
آنقدر این کار سریع صورت گرفت که ما به #نفر_بر_فرماندهی این ستون تانک هم رسیدیم . آن شب داشتیم جلو میرفتیم که دستور رسید به جای اولتون برگردید. نیمه شب بود که یکی از بچه های دسته اومد و گفت: حاج علی دارند طرف ما تیراندازی میکنند. گفتم شلیک نکنید بچه های خودمون هستند. چون قرار بود کنار ما #گردان_حضرت_قاسم (ع) هم عملیات کنه. حدسم درس نبود ، دشمن جلو اومده بود. به هر طریقی بود دشمن رو عقب زدیم تا اینکه هوا روشن شد. هوا که روشن شد دشمن روی منطقه دید داشت و آتش تیربارهاش ما رو پشت دژ زمین گیر کرده بود. دشمن هم از روی #کانال_ماهی و هم از داخل #جزیره_ام_الطویل و #بوارین روی ما آتش میریخت و تیربارهای گیرنوف هم روی بچه های ما قفل شده بود.کاری نمیتونستیم بکنیم . اینجا بود یاد حکایتی افتادم که #شهید_داوود_حیدری از عملیات بدر برایم تعریف کرد . او میگفت هرچی از تیر فرار کنی بدتر گرفتارش میشی اما اگر از تیر نترسیدی تیر بهت نمیخوره . من از جا بلند شدم و چند تا گلوله آرپی جی برداشتم و زیر آتش تیر بارها رفتم سمت سنگر تیربار دشمن و با یک گلوله آرپی جی دخلش رو آوردم و گلوله دیگری رو توی لوله آرپی جی جا دادم و رفتم سراغ سنگر بعدی....بچه ها هم به کمک اومدند و یکی یکی تیر بارها رو از کار انداختیم. توی این معرکه بود که من احساس کردم #پاهام_سنگین شد و به زمین خوردم دیدم تیری به پایم اصابت کرده.با بند پوتین بالای زخمم رو بستم که جلوی خون ریزی رو بگیره. خواستم دوباره به درگیری با دشمن ادامه بدهم اما دیدم که روی پا نمیتونم بایستم. بچه های دسته ما اومدند و گفتند حاجی شما رو عقب ببریم . گفتم کارتون رو بکنید خودم عقب میرم...
چند قدمی عقب اومده بودم که یکی از بچه ها رسید و با اصرار گفت که من شما رو عقب میبرم. من رو از زمین بلند کرد و روی کولش گذاشت. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که تکان شدیدی خوردم و در کمرم سوزشی احساس کردم . آتش تیربارهای دشمن نمیگذاشت کسی راست راست راه بره. من رو روی زمین گذاشتند . کنار دژ افتاده بودم که کسی فریاد زد #آمبولانس اومده ..مجروحین رو سوار آمبولانس کنید. من تعجب کردم . میون این همه تانک که مثل مور و ملخ توی دشت ریخته و زیراین همه آتش چه جوری آمبولانس خودش رو رسونده. مرا بلند کردند و داخل آمبولانس گذاشتند و آمبولانس ما رو تا پای اسکله آورد و توی قایق گذاشتند و به عقب انتقال دادند. توی #بیمارستان_صحرایی فهمیدم که گلوله دشمن #داخل_نخاعم خورده و گیر کرده و بعدا دکترها تیر رو در آوردند. من روز 21 دیماه 65 مقابل #دژ_کانال_ماهی و در سه_راهی_شهادت به افتخار #جانبازی نائل اومدم
🌹🌴
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel