eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
899 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
700 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد #تخریبچی_شهید_مجید_رضایی #شهادت #شهر_فاو #عملیات_مین_گذاری 25 فروردین 1365 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 شهادت.. شب شهادت علمدارکربلا فروردین 65 ✍✍✍ راوی : یک روزی در یک جمعی بودیم الان جایش و افرادی که توی آن جمع بودیم را یادم نمی آید. بحث بر سر بود. هر کسی حرفی می زد. گفت: من اصلا دوست ندارم با یه کوچیک و یا یه تیر شهید بشوم. برایم افت دارد. مثل این می ماند که توی خیابان یک دوچرخه به آدم بخورد و آدم بمیرد. من دوست دارم نحوه شهادتم در شان خودم باشد. دوست دارم با یک و یا یک تیکه تیکه شوم. وقتی در خبر و نحوه شهادت عزیزان هفت تن را دریافت کردیم من بی اختیار یاد حرف های مجید افتادم .. با یه انفجار مهیب به معراج رفت و همانطور که میخواست تیکه تیکه شد. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 ✍✍✍ : راوی : صبح دومین روز مقابل دشمن در به گفتم : دوربین عکاسی ات رو بده چند تا عکس با بگیریم. اون زیاد مایل نبود.. گفت این دوربین رو نیاوردم شما از خودت عکس بگیری آوردم از کارمون عکس بگیرم. خیلی با هم کلنجار رفتیم و او هم حاضر نشد دوربین بدهد. شب سوم را رفتیم برای ادامه و ساعت 5 صبح کار تموم شد و به مقرمون برگشتیم. یه حموم صحرایی اون جا بود با همون آب سرد یه دوش گرفتیم و خوابیدیم. قبل ازظهر که بیدارشدیم بدونه هیچ حرفی دوربین رابه من دادو گفت: هرعکسی میخواهی بگیر.. بگیر من تعجب کردم گفتم چی شد... خواب دیدی نباتی لبخندی زد و رفتیم ه اتفاق به و اونجا چند تا عکس یادگاری گرفتیم و..... بیست وچهارساعت بعد باهمان دوربین کتابی 110 در از شده دوباره عکس گرفتم تصاویری که اون روز به ثبت رسید 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
#مین_ضد_تانک_19M ساخت آمریکا وزن مواد منفجره: 10کیلوگرم .با انفجار بیش از10 عدد مین ضدتانک 19M #هفت_تن_آل_صفا آسمانی شدند @alvaresinchannel
#حسینیه_الوارثین #فروردین_65 ازسمت راست #شهید_غلامرضا_زند شیخ مسعود تاج آبادی جعفرطهماسبی @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 به روایت ✍🏿 جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای اومد گفتم حتما از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است. چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به رسوندم و گفتم من نگران بچه های تخریب هستم .صدای انفجار از سمت میدان مین اومد.اونا توی میدون بودند .نکنه خدایی نکرده برای بچه ها اتفاقی افتاده باشه.گفتم من جلو میرم ببینم چه خبره. خودم رو به رسوندم و دیدم هیچ صدایی نمی آید یک یک بچه ها رو صدازدم ولی جوابی نشنیدم .یک لحظه دلم رفت کربلا و بیاد قضیه (س)افتادم که به داخل گودال قتلگاه می آمد و صدا می زد برادر کجاهستی؟ از یک طرف هم نگران بودم نکنه گرفتار گشتی شناسایی های دشمن بشم . بدنم یخ کرد و لرزی همه وجودم رو گرفت.داخل میدان مین و در مسیری که بچه ها مین کاشته بودند شروع کردم دویدن ، هوا خیلی تاریک بود نمیشد جایی رو دید فقط بوی باروت ناشی از انفجار میومد. همینطور که میدویدم داخل یک چاله افتادم دشمن هم با چند تا منور خط رو روشن کرده بود در زیر نور منور بدن متلاشی شده ای رو دیدم جلوتر رفتم و نگاه کردم ، دیدم بدن است . خاطرم جمع شد که اتفاقی افتاده ..شروع به جستجو کردم چند قدم جلوتر پیکر و رو دیدم و انتهای نوار مین دیدم یک بدنی که از کمر به پایین رو نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود افتاده ...رفتم به سمتش و با زحمت به پشت برگرداندم..صورتش کاملا متلاشی شده بود ....باز به جستجو ادامه دادم ...از هفت تا از بچه های تخریب چهار تا رو پیدا کرده بودم و سه تای از بچه ها یعنی ، و اثری نبود ...از مسیری که رفته بودم بر گشتم . به کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم . دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها رو میداد..کاری از دستم بر نمی اومد...با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رسوندم و خبر شهادت بچه های تخریب رو دادم و با کمک دوستان ابدان مطهر بچه ها رو به عقب انتقال دادیم... 🍃🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷 تا سر پا بود یک لحظه قرار نداشت ته دل و جیگر بود اصلا ترس براش معنی نداشت یه تخریبچی شش دانگ بود هنوز دوران نقاهت بعد از مجروحیتش تمام نشده بود که لباس غواصی پوشید و رفت برای شناسایی جزیره ام الرصاص و در شب عملیات والفجر8 هم برای حمله رزمندگان به دشمن معبر باز کرد. هنگام مقابله با دشمن در جزیره فاو در ماموریت بچه های تخریب ل10 برای دفع پاتک دشمن لگن پای چپش به شدن مجروح شد. اما جهاد را رها نکرد. و در نهایت در حالیکه جانشین تخریب لشگر10 بود در آبانماه سال 66 از جبهه سردشت با انفجار مین والمرا پرکشید. روحش شاد @alvaresinchannel
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 🌹🌷 ✍✍✍به روایت فرمانده گردان حضرت قاسم علیه السلام لشگر10 من اون موقع به عنوان نیروی آزاد گردان حضرت علی اکبر علیه السلام بودم و گردان علی اکبر درخط پدافندی بود که بچه های تخریب رفتند برای مین گذاری. نزدیک 90 عدد تانک مقابل ما عراق گذاشته بود ومدام روی خاکریز ما آتیش میریختند... اون شبی هم که بچه ها رفتند همین تانک ها فعال بودند. وقتی بچه ها از خاکریز خودمان جدا شدند من اونجا بودم. هرکدوم دوتا مین "ام 19 " با خود حمل میکرد با خودش مین نداشت. یعنی 6 نفر هرکدام دوتا مین. یعنی 12 مین ضدتانک. اون لحظه هم تانک ها تک و توک شلیک میکردند که احتمال قریب به یقین یکی از گلوله های مستقیم تانک با این بچه ها اصابت کرده و موج انفجار اون دیگران رو هم به شهادت رسوند. بچه ها که رفتند ما هم در خط مشغول بودیم که صدای انفجار مهیبی اومد. ما توجه ای نکردیم چون تانک ها میزدند حساس نشدیم تا اینکه یکی از که پشت خاکریز بود ومنتظر دیگران بود پیش ما اومد وبا نگرانی گفت بچه ها نیومدند. من وارد میدان مین شدم و هوا تاریک بود گاهی منور میزد.در نور منورها هرچه نگاه کردم کسی رو ندیدم برادر نباتی رو صدا کردم.چند بار گفتم . اما اثری نبود تا اینکه چاله انفجار بزرگی توجهم رو جلب کرد. یک مقدار که دقیق شدم اثری از تعدادی پیکر قطعه قطعه شده بود برگشتم پشت خاکریز تا کمک بیارم. چند تا از بچه های تخریب هم که نگران برگشت بچه هاشون بودند پشت خاکریز نگران ایستاده بودند من هم حکایت انفجار رو به اونها گفتم وبا هم وارد شدیم و رسیدیم به چاله انفجار. هرچه وارسی کردیم از اون که رفته بودند هیچ خبری نبود . دیگه خاطر جمع شدیم که همه با انفجار شهید شدند ومشغول جمع آوری شهدا شدیم . بعضی از شهدای تخریب سر و صورتشون سالم بود و میشد تشخیص داد و از چند تای دیگر جز چند کیلو گوشت له شده چیزی نموده بود .. موج انفجار پاره های گوشت و استخوان رو به اطراف پاشیده بود . با بچه های تخریب در اون تاریکی شب تا اونجا که توانستیم اجزای پیکرهای مطهرشون رو جمع آوری کردیم. از سه شهید چند کیلو گوشت و استخوان مونده بود که به سه قسمت تقسیم کردیم و شهدا رو به عقب انتقال داده و تحویل معراج شهدا دادیم 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🍁🍃🌺🍃🍁🍃🍁🍃 🍁 #در_شب_ولادت_علمدار_کربلا_اباالفضل_العباس_علیه_السلام یاران ما از اینجا به معراج رفتند. موقعیت جفرافیایی محل شهادت #هفت_تن از #شهدای_تخریبچی ل10 در شهر فاو به تاریخ 65/1/25 @alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃 🍃 دبیر قرارگاه مردمی کریمه ی اهل بیت(س) @alvaresinchannel
🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘ 🍃☘🍃☘ 🍃☘ #هیات_الوارثین رزمندگان گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) #هیات_مجازی #به_مناسبت_روز_جانباز #ولادت_علمدار_کربلا #یادبود_شهدای_تخریبچی با مداحی حاج جعفر طهماسبی یکشنبه 10 فروردین ساعت 10 صبح #کانال_الوارثین_در_پیام_رسان_تلگرام #کانال_الوارثین_در_پیام_رسان_ایتا @alvaresinchannel
سلام به همه ی همسنگران و همراهان عزیز روز ولادت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام و روز جانباز مبارکباد ورود شما را به هیات مجازی الوارثین خوش آمد میگوییم
🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️ 🍃☘️🍃☘️ 🍃☘️ #هیات_الوارثین رزمندگان گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) #هیات_مجازی #به_مناسبت_روز_جانباز #ولادت_علمدار_کربلا #یادبود_شهدای_تخریبچی با مداحی حاج جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳 🌳🌲🌳🌲 🌳🌲 🔻 در سالروز ولادت با سعادت قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل‌العباس علیه‌السلام و ، رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی از مقام شامخ جانبازان انقلاب اسلامی تجلیل کردند. 📝 متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم روز ولادت قمر بنی‌هاشم حضرت ابی‌الفضل‌العباس سلام‌الله‌علیه را که تا ابد مفتخر به پرچمداری کربلاست به جانبازان عزیز کشور که نامشان مفتخر به تقارن با این روز است، تبریک عرض میکنم. شما جانبازان، مجاهدان فداکار و شهیدان زنده‌اید. چشم و دل شما با پاداش الهی روشن خواهد شد ان‌شاءالله. از خداوند متعال برای شما و خانواده‌های صبورتان که خدماتشان در شمار برترین حسنات است، سلامت، عزت، ثبات قدم و عافیت نیکو مسألت میکنم. سیّد علی خامنه‌ای ۹ فروردین ۱۳۹۹ @alvaresinchannel
🌺 پيشانى آفتاب دارى، آرى در ديده‏ ى جان گلاب دارى، آرى گل نغمه ى نور، از كلامت جارى است سجادى و عشق ناب دارى، آرى @alvaresinchannel
☘☘☘☘☘☘☘☘☘ ☘☘☘ ☘ #ایکاش_من_هم_یک_پاسدار_بودم(امام خمینی (ره) #امام_المسلمین #نائب_امام_عصر_علیه_السلام در حلقه ی #رزمندگان_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن @alvaresinchannel
🍃🌱🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🍃 #فرمانده_روز_جانباز_بر_شما_مبارک خدایی حاج ابراهیم قاسمی حق پدری بر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داره.کسی که #شهید_حاج_عبدالله_نوریان_فرمانده_تخریب_لشگر_10بعد از خودش فرزندان تخریبچی اش رو به او سپرده.او بعد از سالهای دفاع مقدس بیرق #هیات_الوارثین رو بدوش کشید و تا به امروز به لطف خدا حیات این یادگار شهدا مرهون اوست. خدا نگهدارت باشه. @alvaresinchannel
#شهدای_تخریبچی_لشگر_10 شهادت: روز11فروردین 67 هنگام #فریضه_ظهر_و_عصر محل شهادت: ارتفاع تیمورژنان منطقه عملیات #بیت_المقدس_4 @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺🌺 تحریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام ✍🏿✍🏿 راوی: 67 بود هنوز هوا روشن نشده بود که ما از به مقر برگشتیم.نماز صبح رو خوندیم.. معمولا رسم گردان ما بود که بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب بچه ها نمیخوابیدند و مشغول خواندن میشدند. اونروز هم توقع داشتند من زیارت عاشورا رو بخونم که بعلت خستگی رفتم زیر پتو و زود هم خوابم برد. اون روز صبح رو خوند و حدود ساعت 8 صبح بود که به زور ما رو برای خوردن صبحانه بیدار کردند و بعد از صبحانه قرار شد یک تعداد از بچه ها به جلو برند تا جایگزین در شوند. ساعت 10صبح بود که به سنگر داخل خط رسیدیم. حاج ناصر اسماعیل یزدی مسوول بچه های تخریب مستقر در خط بود. هنوز بچه ها داخل سنگر نرفته بودند که آتش دشمن شروع شد. و ارتفاع بالای سنگر ما رو زیر آتیش گرفت. و با خوردن گلوله ها روی صخره ها سنگ های زیادی پایین میریخت..آتیش که شروع شد حاج ناصر نگران به اینطرف و آنطرف میرفت. گفتم ناصر تو که آدم جیگر داری هستی چرا دست و پاهات رو گم کردی. اون با خنده گفت: این بی پدر و مادرها اشک ما رو این چند روزه در آوردند. هوا که روشن میشه از زمین و آسمون گلوله میاد. صبر کنید الان سروکله هلکوپترهاشون هم پیدا میشه.. ناصر راست میگفت.. هلکوپترها هم توی آسمون ظاهر شدند و چند تا موشک سمت سنگر ما شلیک کردن. همه بچه ها توی سنگر چپیدند و یک ساعتی گذشت و بچه هایی که باید عقب میرفتند آماده شدند. حدود 20 نفر بودند که باید عقب میرفتند... چون دشمن آتیش فراوان میریخت و احتمال تلفات بود قرار شد بچه ها دو قسمت بشند و با فاصله عقب برند. من میخواستم با گروه اول عقب برم اما تا وضو بگیرم و ام رو پیدا کنم طول کشید و گروه اول رفتند سمت که با قایق به عقب برگردند. قبل از عقب رفتن ، صحبت از منطقه شد و گفتند اگر قبل از ظهر به آنطرف آب رسیدید برید چادرها رو جمع کنید و به مقر بچه های تخریب در شهر بیاره برید و اگر بعد از ظهر از آب گذشتید مستقیم به مقر بیاره برید ما تا لب اسکله رسیدیم طول کشید و قایق هم دیر اومد و اذان ظهر رو گفته بودند که به اسکله لشکر رسیدیم. نماز رو خوندیم و حرکت کردیم ... ماشین نبود و مجبور بودیم یک مقدار از مسیر رو پیاده بریم. رسیدیم سر دوراهی که یه راه اون به مقر زیر ارتفاع تیمورژنان میرفت. گفت استخاره کن. اگر خوب اومد میریم به مقر جلو و اگر بد اومد میریم مقر"بیاره" من یک تسبیح کوچیکی توی سنگر پیدا کرده بودم و برای خودم هم نبود و با اون و رفتن به مقر جلو بد اومد و در همین حین هم یک وانت خالی رسید و همه سوار شدیم و به سمت عقب حرکت کردیم. وقتی عقب میرفتیم هواپیماهای دشمن توی آسمون بودند و مدام شیرجه میرفتند و بمبارون میکردند و چند جا ما هم مجبور شدیم از ماشین پایین بریزیم و روی زمین دراز بکشیم. هنوز وارد حلبچه نشده بودیم که یکی از هواپیماها برای بمباران شیرجه رفت و ما توی آسمون مسیر حرکت بمب ها رو به هم نشون میدادیم. بمبها درست میرفت سمت مقر ما توی خط... بمب های دشمن که زمین خورد من گفتم +نکنم_مقر_ما_رو_بمبارون_کرد. نزدیک عصر بود که به مقرمون در رسیدیم. نهار خوردیم و من هم خیلی خسته بودم خوابم برد...یک ساعتی به اذان مغرب بود که با صدای پچ پچ بچه ها بیدار شدم.یکی از بچه ها از جلو اومده بود و خبر بمباران مقر را آورده بود. فقط میگفت . 🍃🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel