اکثراً ساعت 11:30، 12 شب زنگ میزد، وقتی میفهمیدم تماس از #سوریه هست، بلافاصله گوشی را برمیداشتم و اول خودم میگفتم:«سلام پسر چطوری خوبی؟» و آخرش هم میگفتم:« انشاءالله با دست پر برگردی مادر.»😭😭
🍃🌷🍃
#پدر، #برادر و #عموهایم در #جنگ #شرکت کرده بودند و #برادر و یکی از #عموهایم به خیل #شهدا پیوستند، خانواده من خانوادهای بود که با #شهادت خو گرفته بود.
🍃🌷🍃
{یاد #شهدای عزیز با ذکر یک شاخه گل #صلوات🌷}
🍃🌷🍃
#محمودم، #دو فرزند دارد،که زمان #شهادتش «محمد» ۲ ساله و «علی» دقیقاً روز #شهادت #محمود
(17 اردیبهشت) 8 ساله شده بودند.😭
🍃🌷🍃
#محمود با #بچههای #خودش بسیار #منضبط بود، ولی با آنها #خیلی هم #بازی میکرد و #انواع و #اقسام #آموزشهای #نظامی را به #علی میداد، من فکر میکنم #علی #آموزشهای نظامیای دیده که #هیچ #بچهای #ندیده است.😭
🍃🌷🍃