eitaa logo
این عماریون
327 دنبال‌کننده
258.5هزار عکس
71.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
»  اوّلين بچه مون بود که در تهران متولدشد ، عجيب به كسب علم ودانش، علاقمند بود، مادرش روزي براش غذا گذاشت و گفت: ـ مادر! اين غذا براي پزشك خوبه! چيزي نگذشت كه بعد از پايان چهارم متوسّطه، در كنكور شركت كرد،امّا پيش از آنكه پاسخي بگيرد، راهي شد تا سنگر نماند، 🍃⚘🍃 او هم در 22/2/65 سال پس از ، در «والفجر5» و محلّ «فكّه» به خيل پيوست. پس از ، پاسخ اعلام شد و مجيد جزء اعلام شد!!😭😭 🍃⚘🍃 شب مراسم، بقدري شلوغ بود كه توي خيابان فرش انداخته بودند، جواد بود، به او خبر داده بودند و او آمد، همه دورش را گرفتند!! خيلي بيتابي ميكردند!! سخنران گفت: چه شده؟ چه خبر است؟ گفتند: فرزند چهارم از جبهه آمده...!!حاج آقا گفت: ببينيد اينها چه كساني هستند؟! فرزندشان شده!! باز پسرشان را راهي ميكنند؟!كه شور و حال خاصي به مجلس دست داد!! 🍃⚘🍃 پس از # مجيد فهميدند كه  آنچه از حرفهاي امام(ره) خطاطي شده و به در و ديوار ميزدند، توسط خودش خطاطي شده و اينها پيش زمينه اي براي اجازه گرفتن برای بود. 🍃⚘🍃
مدافع حرم احمد گودرزی 🍃🌷🍃 متولد اول فروردین ۱۳۵۷#  که در ورامین بزرگ شد، اصالتا بروجردی هست. متاهل بود و تنها یادگار ایشان،  محنا خانم هست که زمان ۴۳ بود، زمان بود و ایشان اصلا  فرزندش را ندید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : دوست من، همسر یکی از دوستان بود و از طرف دیگر خانواده ما و ایشان با یکدیگر همسایه بودند. در روزهای قبل از خواستگاری، ما شرط و شروط زیادی گذاشتیم و همه را پذیرفتند.و گفتن من همه شروط شما را می‌پذیرم، اما یک شرط دارم. می‌خواهم شرایط و من را تحمل کنید. من هم پذیرفتم. 🍃🌷🍃 مدتی که همسر احمد گودرزی بودم، برایم مثل خواب و رویا بود که دیگر تکرار نمی‌شود.😭 🍃🌷🍃 وقتی برای بار از برگشت، در خانه لباس‌های ضخیم می‌پوشید و به صورت چند لایه از لباس‌ها استفاده می‌کرد، در حالی که به لباس پوشیدن زیاد عادت نداشت. 🍃🌷🍃 وقتی علت این کار را ازش پرسیدم، در جوابم گفت: هوای خیلی است و ما چون آنجا مجبور هستیم چندلایه لباس بپوشیم، عادت کرده‌ام. 🍃🌷🍃
🔹🔻 مطهر دلاور توسط معراج ( ع)، شب عید سعید فطر وارد پاسداران گردید، و خبر در شهر و روستا پیچید. ◽️مردم فهیم و شریف بعد از اقامه عید سعید فطر به محل تشیع جنازه شتافتند و گریه‌کنان و سینه‌زنان، پیکر والامقام را بر روی دستانشان گرفته و بعد از تشیع در خیابان های شهر ، در به خاک سپردند.
به روایت از همسر : من و بیشتر از آنکه همسر باشیم، بودیم. خیلی‌ها به رابطه عاطفی ما غبطه می‌خوردند. تمام مشکلات‌مان را به کمک هم حل می‌کردیم. راز مخفی بینمان وجود نداشت. 🍃🌷🍃 حس می‌کردم در دنیا مشکلی نیست که او نتواند زود حل کند. برایم مثل یک محکم بود. با وجود خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بودم و او هم چنین احساسی داشت.😭 🍃🌷🍃 اما برای داشتن یک زندگی آرام و بدون دغدغه چیزی نبود که همه خواسته‌هایش را تأمین کند. او دیگری هم داشت. نمی‌خواست تنها و برای باشد،😭 🍃🌷🍃 می‌خواست از ، از ، و ت برای دیگران استفاده کند. برای همین در انتظامی را کرده بود.😭 🍃🌷🍃 دنیا در نظر بی‌ارزش‌تر از آن بود که از چیزی ناراحت شود. چندین ماه قبل از پر کرده بود تا از طریق کارش به برود. 🍃🌷🍃 این بود که زینب (س)🌷 باشد. به من نگفته بود فرم پر کرده است. یک روز به خانه آمد و پرسید: «راضی هستی من بروم؟»😭 🍃🌷🍃
برای آنکه توی زندگی کم نیاوریم مجبور می‌شد در کنار کار اصلی‌اش حتی هم بکند. مدت‌ها بعد از تازه فهمیده بودم که در خیر هم دست دارد.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام مجید خدا بنده لو هم در ۱۱ فروردین ۹۶ جریان یک خودروی مشکوک، دچار شد و به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید پس از تشییع با شکوهی که درتهران و گلستان انجام شد ،در نوشهر، استان گلستان خاکسپاری شد. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید مجید خدا بنده لو💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
ذهن و داشت و به کم قانع نبود. تموم دوره های آموزشی را تقریبا گذرونده بود و در فکر و تحصیلات خود بود. 🍃⚘🍃 اگر کسالتی برام پیش می‌ اومد اجازه نمی‌ داد کارهای منزل را انجام بدم و تموم کارها را خود یک‌ تنه انجام می‌ داد. 🍃⚘🍃 یکی از هاش که در شرف بود جلوگیری از مصرف بی‌ رویه ی آب در منازل مسکونی بود که با نیمه تموم ماند. 😭 🍃⚘🍃 روحیه ی داشت. قبل از کارت عضو گرفته بود که ما کاملا از این قضیه بی‌ خبر بودیم و پس از مطلع شدیم. 😭 🍃⚘🍃 موقع خداحافظی هم وقتی که از زیر قرآن رد شد چند بار پشت سرش را نگاه کرد انگار می‌ دونست که دیگه برگشتی در کار نیست. 😭😭 🍃⚘🍃
نحوه ی : 😭 جمعه ظهر ( ۶ آذر ۹۴ ) توی سنگر بودیم. اگه ایستاده نماز می خوندیم دشمن ما رو می زد. نمازش رو به صورت نشسته توی سنگر ما خوند. 🍃⚘🍃 ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد بالای چشم چپش. با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و پیشونی اش رو شکافت ... 😭😭 🍃⚘🍃 سریع سوار ماشینش کردیم و هنوز نبضش می زد و داشت خس خس می کرد. توسل کردیم به زهرا (س)⚘ اما انتخاب شده بود و فدای زینب سلام الله علیها⚘شد … 😭😭 🍃⚘🍃 وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. آرامش توی چهره اش موج می زد. 😭 🍃⚘🍃 سرانجام قلی پور هم در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۶ در حلب سوریه به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 مزار گلزار شهر قیروکارزین استان فارس 🍃⚘🍃
شب خانه نیامدم😭 در جمع دوستان بودم. صبح ابتدا به مادرش گفته بودند تیر به پایش خورده است. مادرش خبر را از رفت و آمد اقوام و گریه هایشان متوجه شده بود. وقتی صبح به خانه آمدم دیدم برادرم و همه اقوام هستند، آمده بودند تا در این افتخار آفرینی ما را همراهی کنند و ذخیره ای برای فردای قیامت داشته باشند😭.🍃⚘🍃 خدا را شکر می کنم از فرزندم راضی هستم،ان شالله# سعید هم از ما (پدرو مادر) راضی باشد😭.🍃⚘🍃 به خاطر اینکه درجاهای مختلف دوره دیده بود،بسیار لاغر و سیاه به نظر می رسید. در زیر آفتاب کاملا پوستش سوخته و سیاه شده بود. بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به سوریه اعزام شود.😭 هر دوره سه ماهه ای که طی می کرد، به پسرم  می گفتند به مهارت لازم نرسیده ای اما نا امید نمی شد و در دوره دیگری شرکت می کرد😭.🍃⚘🍃
به گفته این ، و و اینکه همیشه را دارند و تبدیل به و بیت(ع)🌷 در مراسم‌ باعث می‌شود کمتر به فکر کند. 🍃🌷🍃 رحیمی، قربانعلی ترک‌فرخانی در ابتدای سخنان خود در رابطه با با لبخندی بر لب و از صمیم قلب، گفت: پسرم، کسی که همواره در دوران زندگی خود و را داشته و از هیچ ک به آنان خودداری نکرده، بود.  که همواره با و بر لب می‌آورم. 🍃🌷🍃 فرزند ترک‌فرخانی و رحیمی است که با توجه به حمله ناجوانمردانه رژیم بعث به خاک ایران اسلامی همانند دیگر ، حضور در را برای از و اش بر خود دانست و با وارد میدان حق علیه باطل شد. 🍃🌷🍃 به گفته ، که در زمان فقط ۱۶ بود با و  برای به از طرف با حضور در احوال را در شناسنامه سال کرد. 🍃🌷🍃
ایشان را فردی با و دانست و گفت: تنها ۶ مانده به گرفتن در رشته بعد از حضور در حق علیه باطل در به رسید، 🍃🌷🍃 به گفته در تمام تحصیل در می‌گرفت و حتی در برخی مواقع  در هم می‌داد. 🍃🌷🍃 به گفته ، شدن بود که با شدنش به این شیرینش و چند ماه بعد از ، نیز که از را نداشت و به فرزند پیوست. 🍃🌷🍃 و الان ۳۰ است که به آنان با این را اندازی کردم تا آن هم به آنان و بعد از مرگ به من برسد. 🍃🌷🍃 سرانجام ترک‌فرخانی متولد ۱۶ ۴۳# که از طرف به حق علیه باطل شده بود ۲۱ سال ۶۱ بر اثر به به درجه رفیع نائل آمد و در  گلزار یحیی بن زید (ع)🌷 گنبدکاووس به خاک سپرده شد. 🍃🌷🍃
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔 به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ : می گفتند حرم برای پول می روند. 😔 هیچ احتیاجی به پول نداشت. نو برایش خریده بودم. طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔 پسرم جواد یک سال و نیم پیش از در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد. شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔 وقتی را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃⚘🍃 فوق‌ العاده و حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت : در حالی‌ که تیرها مثل از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری بود تا راه را باز کنه.