گاهی من و ابوذر در سنین هشت، نه سالگی چغندر قندهایی که مردم روی زمینهایشان کشت میکردند را تمیز میکردیم تا به کارخانه فرستاده شوند. از قبالش مبلغ کمی دریافت میکردیم.
🍃🌷🍃
یا کارهای دیگری انجام میدادیم. رفته رفته هم که به مشاغل #تخصصی ورود کردیم. مثل ابوذر که از اول دبیرستان ترک تحصیل کرد و به بازار کار ورود یافت. او #استاد #آرماتوربندی بود و از همین راه امرار معاش میکرد.
🍃🌷🍃
ابوذر شغل آزاد داشت. کاملاً #داوطلبانه و به صورت #بسیجی هم #عازم شد. من و ابوذر از چندین سال پیش در روستای مان عضو #بسیج بودیم.
🍃🌷🍃
تا اینکه حدود سه سال قبل #ابوذر#بسیجی #گردان فجر فسا شد. از طریق همین #گردان هم #اقدام به #اعزام کرد. البته #اعزامش به سختی صورت گرفت.
🍃🌷🍃
#بسیجی بود و با وجود #سه فرزند کوچک سخت میتوانست مجوز #اعزام بگیرد. با این وجود #ناامید نشد و خیلی #پیگیری کرد.
🍃🌷🍃
حتی یک بار که برای #کارهای جهادی به عراق اعزام شدیم و میانه راه #کربلا به #نجف در #موکب #علی بن موسی الرضا(ع)🌷 فعالیت #جهادی میکردیم، او به این امید آمده بود که بتواند خودش را به #مدافعان حرم برساند.
🍃🌷🍃
با توجه به اتفاقات و اوضاع و احوال عراق و سوریه همه حواس #هادی به اخبار بود و دائم آنها را رصد میکرد. وقتی #مدافعان حرم را نشان میداد، خیلی پای تلویزیون مینشست و میگفت مامان خوش به سعادتشان.
🍃⚘🍃
میگفتم چرا پسرم؟ میگفت: مادر ببین پیکرهای این #شهدا چقدر با احترام و عزت تشییع میشود. همه مردم برای تشییع پیکرشان آمدهاند. من خیلی ناراحت شدم گفتم نگو پسرم، میدانی به خانوادههایشان چه گذشته است؟ میدانی به پدر و مادر و بچههای اینها چه میگذرد؟#هادی گفت: نه مادر اشتباه نکن، این دنیا به درد نمیخورد. میگفت: من #۲۵ سال عمر کردم، خیلی دیگر بخواهم عمر کنم ۲۵ سال دیگر است خب زندگی در این دنیا را میخواهم چه کنم؟
🍃⚘🍃
رو به #هادی کردم و گفتم: پسرم با همه اینها من نمیتوانم بدون تو زندگی کنم. هادی تودار بود، چندان صحبت نمیکرد، اما این صحبتها را با من در میان میگذاشت. با خودم میگویم او من را برای روزهای #نبودنش آماده میکرد؛ روزهایی که با #شهادت از ما جدا شد؛ روزهایی که باید با یادش زندگی کنیم. من پیش از اینکه مادر #شهید شوم، خواهر #شهید هستم. #برادرم #غلامحسین علیمرادی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ در سن #۱۳ سالگی به #شهادت رسید و #عمویم #غلامرضا عزتی هم در ۱۲ اسفند همان سال #شهید شد.
🍃⚘🍃
#شهید راه ولایت(فتنه سال ۸۸ ) ، امیر حسام ذوالعلی🍃⚘🍃
درتاریخ اول دی ماه سال 1365 در محله نارمک تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
شهید ۲۳ ساله بود و مجرد.
پدرایشان از #مدافعان خرمشهر بودند، ایشان دانشجوی رشته الهیات دانشگاه آزاد بود و در دانشگاه سعی می کرد با بصیرت دادن به دانشجویان آنها را با دسیسه های فتنه گران آشنا کند.
به روایت از مادر شهید:
#حسام فاصله سنیش با برادر بزرگترش خیلی کم بود. زمان بارداری با بقیه بچه هام فرق داشت. #موقع اذان، وقتی صدای موذن بلند می شد دچار تغییر و تحول می شد😭🍃⚘🍃
قبل از دوران مدرسه #نماز خواندن را شروع کرد و سال دوم ابتدایی بود که ماه رمضان 23 تا از #روزه هاش را گرفت. همان #دوران کودکی #ذکر یا حسین⚘ از زبانش نمی افتاد اون اوایل که بهش میگفتم مامان جون چی میگی میگفت دارم درس می خونم و بعدها هم هر موقعی به چیزی اعتراض داشت و نمی خواست اعتراضش و نشون بده #یا حسین⚘میگفت"😭🍃⚘🍃
#پاسدار#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:
در روزهای اول #جنگ #شخصیتهایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامهای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمیگشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.
#رزمندهها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا میکردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
#شهید راه ولایت(فتنه سال ۸۸ ) ، امیر حسام ذوالعلی🍃⚘🍃
درتاریخ اول دی ماه سال 1365 در محله نارمک تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
شهید ۲۳ ساله بود و مجرد.
پدرایشان از #مدافعان خرمشهر بودند، ایشان دانشجوی رشته الهیات دانشگاه آزاد بود و در دانشگاه سعی می کرد با بصیرت دادن به دانشجویان آنها را با دسیسه های فتنه گران آشنا کند.
به روایت از مادر شهید:
#حسام فاصله سنیش با برادر بزرگترش خیلی کم بود. زمان بارداری با بقیه بچه هام فرق داشت. #موقع اذان، وقتی صدای موذن بلند می شد دچار تغییر و تحول می شد😭🍃⚘🍃
قبل از دوران مدرسه #نماز خواندن را شروع کرد و سال دوم ابتدایی بود که ماه رمضان 23 تا از #روزه هاش را گرفت. همان #دوران کودکی #ذکر یا حسین⚘ از زبانش نمی افتاد اون اوایل که بهش میگفتم مامان جون چی میگی میگفت دارم درس می خونم و بعدها هم هر موقعی به چیزی اعتراض داشت و نمی خواست اعتراضش و نشون بده #یا حسین⚘میگفت"😭🍃⚘🍃
بسمالله
الرحمن
الرحیم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
( قسمت ۲۲ )
#ولایت_فقیه
و
#شهدا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شهید
#عباس #کردانی :
✅➖آنانکه از روی بی بصیرتی و دنیاخواهی سخن گزاف میگویند
و
#ولایت #مقام #معظم #رهبری #امام #خامنهای را قبول ندارند .
✅➖ و#شهادت #مدافعان #حرم این امت #حزبالله را زیر سوال می برند.
✅➖ در #تشییع
( اگر جنازه ای بود )
و
#تدفین ویا #مراسمات ختم حضور پیدا نکننند و همینطور میخواهم برایم گریه نکننند.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
➖شادی ارواح مطهر #شهدا #صلوات
📣📣📣 با نشر مطالب در ثوابش شریک و صدقه جاریه محسوب می شود
ان شاءالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
#مصاحبه با مادر #شهید اسماعیلی:
فکر میکنید چرا #رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟
#شهادت در خانواده ما موروثی است؛ #برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی #پل خرمشهر شهید شد🍃⚘🍃، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک #شهید تقدیم کشورکردهاند. #رضا هم همان راه را رفت
پدر رضا مهاجر بود؟
بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، #آقا رضا بچه اولم بود که 26 مهر 71 به دنیا آمد. خیلی هم پرشروشور بود، حتی دیپلمش را نگرفت، اینکه در اینترنت نوشتهاند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بوده درست نیست. اینکه نوشته اند سنی بوده، درست نیست رضا شیعه بود.
خودتان اهل کجا هستید؟
اهل شهرستان شیروان.
#رضا از کی مطرح کرد که میخواهد مدافع حرم بشود؟
تقریبا 4 سال پیش بود ، اوائل سال 92، آن موقع هنوز بحث #مدافعان حرم اینقدر مطرح نبود، #رضا هم جزو اولین گروه اعزامی فاطمیون به سوریه بود. آن موقع اولین گروه، 22 نفر بودند که دور هم جمع شدند به فرماندهی شهید علیرضا توسلیزاده که به ابوحامد معروف بود، تیپ فاطمیون را تشکیل دادند.رضا و دامادم جواد خاوری آن موقع عضو همین گروه شدند.
#مصاحبه با مادر #شهید اسماعیلی:
فکر میکنید چرا #رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟
#شهادت در خانواده ما موروثی است؛ #برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی #پل خرمشهر شهید شد🍃⚘🍃، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک #شهید تقدیم کشورکردهاند. #رضا هم همان راه را رفت
پدر رضا مهاجر بود؟
بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، #آقا رضا بچه اولم بود که 26 مهر 71 به دنیا آمد. خیلی هم پرشروشور بود، حتی دیپلمش را نگرفت، اینکه در اینترنت نوشتهاند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بوده درست نیست. اینکه نوشته اند سنی بوده، درست نیست رضا شیعه بود.
خودتان اهل کجا هستید؟
اهل شهرستان شیروان.
#رضا از کی مطرح کرد که میخواهد مدافع حرم بشود؟
تقریبا 4 سال پیش بود ، اوائل سال 92، آن موقع هنوز بحث #مدافعان حرم اینقدر مطرح نبود، #رضا هم جزو اولین گروه اعزامی فاطمیون به سوریه بود. آن موقع اولین گروه، 22 نفر بودند که دور هم جمع شدند به فرماندهی شهید علیرضا توسلیزاده که به ابوحامد معروف بود، تیپ فاطمیون را تشکیل دادند.رضا و دامادم جواد خاوری آن موقع عضو همین گروه شدند.
#شهید علی اکبر شیرعلی فرزند محمد از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که به عنوان سومین فرزند در روز #تولد حضرت #علی اکبر(ع)🌷 در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود.
🍃🌷🍃
این #جوان #شهید در دوران کودکی دو سال به مهدکودک رفت و پس از آن راهی مدرسه شد.
به گفته مادر در دوران کودکی خیلی #آرام بود ولی از همان کودکی زیر بار #زور نمی رفت و اگر کسی به دیگری #زور می گفت از #مظلوم #طرفداری می کرد.
🍃🌷🍃
#شهید علی اکبر شیرعلی در تاریخ ۱۷#آذر ماه سال ۱۳۹۴# به همراه #چند تن دیگر از #مدافعان حرم در #سوریه به فیض #شهادت #نائل آمد و #آسمانی شد.
🍃🌷🍃
#پیکر پاک #شهید #علی اکبر شیرعلی به همراه #شهید #محمد هادی نژاد آغاجاری و #شهید ایوب رحیم پور از امیدیه با استقبال #سردار حسن شاهوارپور، #فرمانده سپاه #ولیعصر (عج)♡خوزستان، #آیتالله محسن حیدری،#نماینده مردم خوزستان در #مجلس خبرگان رهبری و #امام جمعه موقت اهواز و #جمعی از #مردم #شهرهای #اهواز، #امیدیه و #آغاجاری به #خوزستان منتقل شد.
🍃🌷🍃
{یاد #شهیدان عزیز با ذکر یک شاخه گل #صلوات🌷}
🍃🌷🍃
#شهید راه ولایت(فتنه سال ۸۸ ) ، امیر حسام ذوالعلی🍃⚘🍃
درتاریخ اول دی ماه سال 1365 در محله نارمک تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
شهید ۲۳ ساله بود و مجرد.
پدرایشان از #مدافعان خرمشهر بودند، ایشان دانشجوی رشته الهیات دانشگاه آزاد بود و در دانشگاه سعی می کرد با بصیرت دادن به دانشجویان آنها را با دسیسه های فتنه گران آشنا کند.
به روایت از مادر شهید:
#حسام فاصله سنیش با برادر بزرگترش خیلی کم بود. زمان بارداری با بقیه بچه هام فرق داشت. #موقع اذان، وقتی صدای موذن بلند می شد دچار تغییر و تحول می شد😭🍃⚘🍃
قبل از دوران مدرسه #نماز خواندن را شروع کرد و سال دوم ابتدایی بود که ماه رمضان 23 تا از #روزه هاش را گرفت. همان #دوران کودکی #ذکر یا حسین⚘ از زبانش نمی افتاد اون اوایل که بهش میگفتم مامان جون چی میگی میگفت دارم درس می خونم و بعدها هم هر موقعی به چیزی اعتراض داشت و نمی خواست اعتراضش و نشون بده #یا حسین⚘میگفت"😭🍃⚘🍃
یکی دو ساعت بعد حاج آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمیدانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار میخوردم.😔
به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :
می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔
پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار میکرد.#بیمه شده بود و حقوق میگرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔
وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی ام ، برو ....😔🍃⚘🍃
#جوادم فوق العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق میگفت :#جواد در حالی که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمعآوری #مینها بود تا راه را باز کنه.