#شهید سید مصطفی علمدار
#مشاور رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور #ایثارگران بود.
#جانباز و #شهید «سید مجتبی علمدار» هم #پسرعموی ایشان هستند
🍃🌷🍃
{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷}
🍃🌷🍃
سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن موقع ۱۵#سالش بود آنجا #جنگ با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود.
🍃🌷🍃
افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان 120#روز آنجا بود.
🍃🌷🍃
چون سنش #کم بود،پدرش راضی نبود که به #جبهه برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت #برادرت هست، از یک خانواده که نباید #چند نفر باشند.
🍃🌷🍃
ایشان در جواب گفت هر کس به #وظیفه #خود #عمل می کنه،آن دنیا برای #عمل خیر #برادرم به من #اجر و #پاداش #نمی دهند، #رفتنم به #جبهه بیشتر شباهت به #فرار داشت تا #اعزام شدن.
🍃🌷🍃
خانواده ایشان یک خانواده #مذهبی و #انقلابی بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، #تربیت شده خودشان بودند، وقتی #امام خمینی را #ولی #امر خود می دانستند، می بایست در #عمل هم #نشان
می دادند.
🍃🌷🍃
قبل از این هم چند بار #مجروح شده بود اما به ما نمیگفت. گاهی هم بابت همین #مجروحیتها #اذیت میشد اما هیچ وقت آن را #مهم #جلوه #نمیداد، مثلاً میگفت "از موتور افتادم" و یا "یک تصادف ساده بوده و چیز مهمی نیست".😭😭
🍃🌷🍃
هیچ موقع حرف #سوریه را هم نمیزد حرفهایش را در دل نگه میداشت از سوغاتی هایی که می آورد فهمیدم به #سوریه رفته.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از خواهر#شهید :
۱۵ سال از #یدالله بزرگترم، پدر و مادرم سال ها قبل فوت شدند😔من «برای یدالله مادری کردم»😭😭
🍃🌷🍃
#برادرم 10 سال پیش وارد #سپاه شد، آموزش دید. هیچ موقع حرف #سوریه را هم نمیزد و هر موقع #مأموریت میرفت، میگفت: "میروم جنوب"
🍃🌷🍃
هیچ وقت از #جنگ و #درگیریها هم چیزی نمیگفت و نمیگفت کجا میرود و میآید، تا اینکه حدود دو سال پیش وقتی آمده بود برای همه #سوغاتی آورده بود.
🍃🌷🍃
گفتم: "داداش، کربلا رفتی؟" گفت: "یک همچین چیزی. زیارت بودم". گفتم: "نکند #سوریه رفتی و به ما چیزی نمیگویی؟
🍃🌷🍃
#برادرم بسیار #شوخطبع بود. با #بچهها واقعاً #بچه بود. کاری کرده بود که بچههای برادرشوهر من به بچههای من میگفتند: "دایی #یدالله فقط دایی شما نیست #دایی ما هم هست"😭
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
واسطه ازدواجمان #برادر شهيدم #قاسم بود. #حجت از دوستان بسيار صميمي و همكار #برادر بزرگم #قاسم بود كه همين رابطه دوستي سبب ازدواج ما شد.
🍃🌷🍃
نگامي كه قضيه خواستگاري مطرح شد #قاسم آن قدر از #خوبيهاي#محسن برايم گفت كه من ديگر نتوانستم هيچ حرفي بزنم.
🍃🌷🍃
از #ايمانش، از #صبرش، از #مهربانياش و از اينكه بين دوستان به #عبد صالح معروف بود.#داداش #قاسم متولد 31#شهريور ماه سال 1363#بود.
🍃🌷🍃
#برادرم و #حجت اين قدر #شبيه هم بودند كه من از #شباهتشان تعجب ميكردم. هنگامي كه تازه عقد كرده بوديم، به همسرم گفتم چقدر #حركات و #رفتارت شبيه #قاسم هست.
🍃🌷🍃
در جواب گفت: ما با هم #بزرگ شدهايم. از 18#سالگي كه هر دو به #سپاه رفته بودند #همراه و #همرزم هم بودند تا لحظه #شهادت.😭
🍃🌷🍃
{یاد#شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷}
🍃🌷🍃
مراسم عقدمان 31#فروردين سال 93# مصادف با سالروز #ولادت #حضرت فاطمه زهرا(س)🌷برگزار شد. عاقد آن شب خيلي برايمان دعا كرد. تمام مهمانان دست به دعا برداشته بودند.😭
🍃🌷🍃
قضيهاي كه برايم جالب بود #مهماناني بودند كه #همسرم دعوت كرده بود. وقتي مراسم تمام شد #حجت گفت خانم ميداني امشب چه #كساني را #دعوت كرده بودم؟
گفتم نه. گفت #حضرت زهرا(س)🌷 و
#حضرت علی(ع)🌷. آنجا بود كه فهميدم #فضاي روحاني مراسم به خاطر #نورانيت #كساني بود كه از همان ابتدا مادرشوهرم #حجت را به #آنها #سپرده بود.
😭
🍃🌷🍃
#محسن #پاسدار و #نيروي رسمي #تيپ تكاور
#امام سجاد(ع)🌷 كازرون بود،دو ماهي از عقدمان گذشته بود كه #همسرم به همراه #برادرم #قاسم #عازم #مأموريت شمالغرب شدند. نام #مستعار«قاسم» علی بود.
🍃🌷🍃
هر كدامشان #خواب #شهادت خودشان را ديده بودند. سه روز پس از #اعزام، #خواب #برادرم به #حقيقت پيوست و در تاريخ 13# تير 1393# در درگيري با #ضد انقلاب به #شهادت رسيد.😭
🍃🌷🍃
#برادرم در #درگيري با گروهك تروريستي پژاك در منطقه شمالغرب كشور با #زبان #روزه #شربت شيرين #شهادت را نوشيد.😭كمي بعد #همسرم هم راهي #سوريه شد.😭😭
🍃🌷🍃
#شهید سید مصطفی علمدار
#مشاور رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور #ایثارگران بود.
#جانباز و #شهید «سید مجتبی علمدار» هم #پسرعموی ایشان هستند
🍃🌷🍃
{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷}
🍃🌷🍃
سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن موقع ۱۵#سالش بود آنجا #جنگ با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود.
🍃🌷🍃
افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان 120#روز آنجا بود.
🍃🌷🍃
چون سنش #کم بود،پدرش راضی نبود که به #جبهه برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت #برادرت هست، از یک خانواده که نباید #چند نفر باشند.
🍃🌷🍃
ایشان در جواب گفت هر کس به #وظیفه #خود #عمل می کنه،آن دنیا برای #عمل خیر #برادرم به من #اجر و #پاداش #نمی دهند، #رفتنم به #جبهه بیشتر شباهت به #فرار داشت تا #اعزام شدن.
🍃🌷🍃
خانواده ایشان یک خانواده #مذهبی و #انقلابی بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، #تربیت شده خودشان بودند، وقتی #امام خمینی را #ولی #امر خود می دانستند، می بایست در #عمل هم #نشان
می دادند.
🍃🌷🍃
خبر دارید... .
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته... .
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد
خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
..از #ابراهیم_هادی خبری دارید... .
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند
دیگر کسی او را ندید...
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید... .
.هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید... .
.هنوز صدای مناجات #رزمندگان از #حسینیه
#حاج_همت به گوش می رسد... .
.هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
#خواهرم #حجاب.... #برادرم #نگاه....
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم... .
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند
و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....
از همان #روزهای نخست شیوع #کرونا در #خط مبارزان با بیماری در #بیمارستان ها #خدمت رسانی می کرد و در #بیمارستان #ایرانشهر و #بیمارستان #امام زمان♡و #بیمارستان #پیامبران ،ایشان مشغول به #کار بود.
🍃🌷🍃
به روایت از برادر #شهید :
#فرهاد بین #فرزندان #پدر #شهیدم از همه #بهتر بود. #خوبیهای او با ما که برادرانش بودیم قابل #مقایسه #نبود. در #درس خواندن، #کمالات #انسانی و #بخشش #الگو و #مورد #توجه #همه بود.
🍃🌷🍃
در #محیط #کاری و #درسی #زبانزد بود. حالا که 30#سال از زمان #تحصیلش #میگذرد، هنوز #دوستان و #همکلاسیهایش از #او #یاد میکنند.
🍃🌷🍃
#تعریفهای #دیگران،#دوستان و #همکاران باعث میشود ما هم بیشتر به #شخصیت #والای #برادرم پی ببریم. #فرهاد #همیشه برای #شهادت #آماده بود.
😭
🍃🌷🍃
با توجه به #خصوصیات #اخلاقی و #منشی که #برادرم داشتند، با وجود #شیوع #کرونا از #درمان #بیماران #سرباز #نمیزد😭خیلی از #همکاران #او بودهاند که #درمان #بیماران #کرونایی را #نمیپذیرفتند.
🍃🌷🍃
اما #برادرم میگفت ما #احتیاط لازم را انجام میدهیم اما #نوع #بیماری که #تقصیر این افراد نیست و نیاز به #رسیدگی و #جراحی دارند؛ به همین دلیل #بیماران #کرونایی را هم #جراحی میکرد و در زمینه #پذیرش آنان #سختگیری نمیکرد.😭
🍃🌷🍃
وقتی #جراحی #بیماران کرونایی بهش #پیشنهاد میشد، #بدون تردید #قبول میکرد و میگفت #کارشان را #انجام میدهم. در نهایت هم حین #جراحی یکی از #بیماران #کرونایی به این #ویروس مبتلا شد و بر اثر آن به #شهادت رسید.😭😭
🍃🌷🍃
ما #فرزندان #شهید هستیم. #پدر من #شهید #ترور بود. من هم #جانباز #هشت سال #دفاع مقدس هستم که سال 59# به درجه #جانبازی رسیدم.
🍃🌷🍃
ما سالها پیش #جنگ را #تجربه کردهایم و میدانیم که در #جبهه #نیروی #امدادی #درمانهای #اولیه را تا حد امکان در همان #خط #مقدم انجام میداد تا فرصتی از دست نرود و چنانچه حال #مجروح وخیم بود او را به #عقب منتقل میکردند.
🍃🌷🍃
#پدر من 40#سال پیش در یک #ترور در #سقز #کردستان به #شهادت رسید.#پدرم #دبیر بودند حالا بعد از 40#سال #پروسه #شهادت در #خانواده ما با #رفتن #فرهاد، #تداوم یافت.😭😭
🍃🌷🍃
وقتی #برادرم را در #بیمارستان بستری میکردم، احساس میکردم حالش خوب نیست و اشکم جاری شد اما #فرهاد میگفت: «نگران چی هستی؟😭😭
🍃🌷🍃
من حالم خوب میشه و دو سه روز دیگر از بیمارستان مرخص میشم.» اما همانجا به #شهادت رسید و ما را #عزادار خود کرد.😭😭
🍃🌷🍃
#تیرماه بود که #برادرم بر اثر #ابتلا به #کرونا به #شهادت رسید😭.#ده روز قبل از آن #بیماری را #جراحی کرده بود که به دلیل #انسداد روده،اورژانسی به اتاق عمل رفته بود.
🍃🌷🍃
قبل از #جراحی #تست #کرونای بیمار #منفی بود اما #بعد از #عمل #تست او #مثبت شد و بعد از چند روز هم با ظهور #علائم اولیه در #برادرم،تست کرونا از او گرفته شد که #مثبت بود.😭😭
🍃🌷🍃
#برادر #شهیدم #نمونه کامل یک #پزشک #متعهد و #تلاشگر بود که برای #مداوای #بیمارانش از #هیچ #تلاشی #فروگذاری نمیکرد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از برادر#شهید :
ما در خانواده سه برادر هستیم؛ من برادر بزرگترم، قاسم وسطی و #هادی هم #تهتغاری و #عزیزدردانه خانواده و پدر و مادرمان بود. ۱۰ سالی از #هادی بزرگتر بودم و همیشه سعی میکردم مثل یک بزرگتر (البته از نظر سنی) از او مراقبت کنم.😔
🍃🌷🍃
چهارشنبه سوری سال ۹۲ هم
در#امامزاده معصوم (ع)🌷بودم که دلم طاقت نیاورد و ساعت یک ربع به هفت غروب به #هادی زنگ زدم و گفتم بیا #امامزاده🌷 پیش خودم. دلم شورش را میزد. #پلیس بود و به لحاظ شغلی در چنین روزهایی خطرات زیادی او و همکارانش را تهدید میکرد.😭
🍃🌷🍃
گفت: سر پست هستم و نمیتوانم ترک #مسئولیت کنم. #هادی نسبت به #انجام وظیفه #حساس بود و #کارش را همیشه در #اولویت میگذاشت. حتی دو تا خودکار در جیبش میگذاشت که مبادا از خودکار #بیتالمال استفاده شخصی بکند.😭😭
🍃🌷🍃
آن شب وقتی خانه آمدم، تقریباً یک ربع به ۱۰ شب بود. یک نفر زنگ زد و گفت: شما برادر #آقا هادی هستید؟ گفتم: بله. گفت: همکارش هستم و #هادی مجروح شده است. #برادرم قبلاً هم حین انجام #مأموریت #دو بار #مجروح شده بود.😔
🍃🌷🍃
🌺 #پیامبر (ص) فرمودند :
همانا جانشینان و اوصیای من و حجت های خدا بر خلق او پس از من دوازده نفرند؛ اولین آنها #برادرم و آخرین آنها #فرزند من است.
سوال شد:یا #رسول_الله #برادر شما چه کسی است؟
فرمود: (( #علی_بن_ابیطالب (ع) )) سوال شد: #فرزند شماچه کسی است؟ فرمود: #مهدی (عجل الله فرجه) که
زمین را پراز قسط وعدالت خواهدکرد، همانگونه که پراز ظلم وجور شده است
📗منابع:
#کمال_الدین_ص۲۸۰
#بحارالانوار_ج۵۱ص۷۱
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
.
خبر دارید...
.
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته... .
..
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد
خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
.
..از #ابراهیم_هادی خبری دارید... .
..
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند
دیگر کسی او را ندید...
.
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید... .
.
.هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید... .
.
.هنوز صدای مناجات #رزمندگان از #حسینیه
#حاج_همت به گوش می رسد... .
.
.هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
#خواهرم #حجاب.... #برادرم #نگاه....
..
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم... .
..
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند
و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....