eitaa logo
این عماریون
327 دنبال‌کننده
258.5هزار عکس
71.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
سید مصطفی علمدار رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور بود. و «سید مجتبی علمدار» هم ایشان هستند 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷} 🍃🌷🍃 سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن  موقع ۱۵ بود آنجا با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود. 🍃🌷🍃 افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان  120 آنجا بود. 🍃🌷🍃 چون سنش بود،پدرش راضی نبود که به برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت هست، از یک خانواده که نباید نفر باشند. 🍃🌷🍃 ایشان  در جواب گفت هر کس به می کنه،آن دنیا برای خیر به من و دهند، به بیشتر شباهت به داشت تا شدن. 🍃🌷🍃 خانواده ایشان  یک خانواده و بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، شده خودشان بودند، وقتی خمینی را خود می دانستند، می بایست در هم می دادند. 🍃🌷🍃
قبل از این هم چند بار شده بود اما به ما نمی‌گفت. گاهی هم بابت همین می‌شد اما هیچ وقت آن را ، مثلاً می‌گفت "از موتور افتادم" و یا "یک تصادف ساده بوده و چیز مهمی نیست".😭😭 🍃🌷🍃 هیچ موقع حرف را هم نمی‌زد حرف‌هایش را در دل نگه می‌داشت از  سوغاتی هایی که می آورد فهمیدم به رفته.😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از خواهر : ۱۵  سال از بزرگترم، پدر و مادرم سال ها قبل فوت شدند😔من «برای یدالله مادری  کردم»😭😭 🍃🌷🍃 10 سال پیش وارد شد، آموزش دید. هیچ موقع حرف را هم نمی‌زد و هر موقع می‌رفت، می‌گفت: "می‌روم جنوب" 🍃🌷🍃 هیچ وقت از و هم چیزی نمی‌گفت و نمی‌گفت کجا می‌رود و می‌آید، تا اینکه حدود دو سال پیش وقتی آمده بود برای همه آورده بود. 🍃🌷🍃 گفتم: "داداش، کربلا رفتی؟" گفت: "یک همچین چیزی. زیارت بودم". گفتم: "نکند رفتی و به ما چیزی نمی‌گویی؟ 🍃🌷🍃 بسیار بود. با واقعاً بود. کاری کرده بود که بچه‌های برادرشوهر من به بچه‌های من می‌گفتند: "دایی فقط دایی شما نیست ما هم هست"😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : واسطه ازدواج‌مان  شهيدم بود. از دوستان بسيار صميمي و همكار بزرگم بود كه همين رابطه دوستي سبب ازدواج ما شد. 🍃🌷🍃 نگامي كه قضيه خواستگاري مطرح شد آن قدر از #محسن برايم گفت كه من ديگر نتوانستم هيچ حرفي بزنم. 🍃🌷🍃 از ، از ، از و از اينكه بين دوستان به صالح معروف بود.  متولد 31 ماه سال 1363. 🍃🌷🍃 و اين قدر هم بودند كه من از تعجب مي‌كردم. هنگامي كه تازه عقد كرده بوديم، به همسرم گفتم چقدر و شبيه هست. 🍃🌷🍃 در جواب گفت: ما با هم شده‌ايم. از 18 كه هر دو به رفته بودند و هم بودند تا لحظه .😭 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷} 🍃🌷🍃
مراسم عقدمان 31 سال 93# مصادف با سالروز فاطمه زهرا(س)🌷برگزار شد. عاقد آن شب خيلي برايمان دعا كرد. تمام مهمانان دست به دعا برداشته بودند.😭 🍃🌷🍃 قضيه‌اي كه برايم جالب بود بودند كه دعوت كرده بود. وقتي مراسم تمام شد گفت خانم مي‌داني امشب چه را كرده بودم؟ گفتم نه. گفت زهرا(س)🌷 و علی(ع)🌷. آنجا بود كه فهميدم روحاني مراسم به خاطر بود كه از همان ابتدا مادرشوهرم را به بود. 😭 🍃🌷🍃 و رسمي تكاور سجاد(ع)🌷 كازرون بود،دو ماهي از عقدمان گذشته بود كه به همراه شمال‌غرب شدند. نام «قاسم» علی بود. 🍃🌷🍃 هر كدام‌شان خودشان را ديده بودند. سه روز پس از ، به پيوست و در تاريخ 13# تير 1393# در درگيري با انقلاب به رسيد.😭 🍃🌷🍃 در با گروهك تروريستي پژاك در منطقه شمال‌غرب كشور با شيرين را نوشيد.😭كمي بعد هم راهي شد.😭😭 🍃🌷🍃
سید مصطفی علمدار رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور بود. و «سید مجتبی علمدار» هم ایشان هستند 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷} 🍃🌷🍃 سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن  موقع ۱۵ بود آنجا با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود. 🍃🌷🍃 افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان  120 آنجا بود. 🍃🌷🍃 چون سنش بود،پدرش راضی نبود که به برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت هست، از یک خانواده که نباید نفر باشند. 🍃🌷🍃 ایشان  در جواب گفت هر کس به می کنه،آن دنیا برای خیر به من و دهند، به بیشتر شباهت به داشت تا شدن. 🍃🌷🍃 خانواده ایشان  یک خانواده و بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، شده خودشان بودند، وقتی خمینی را خود می دانستند، می بایست در هم می دادند. 🍃🌷🍃
خبر دارید... . هنوز که هنوز است از فاتحانه خیبر بر نگشته... . خبر دارید که آن دلیرمرد خطه مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... ..از خبری دارید... . بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید... از جوانانی که خوراک کوسه های شدند خبری دارید... . .هنوز از صدای بچه ها می آید... . .هنوز صدای مناجات از به گوش می رسد... . .هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ .... .... هنوز که هنوز است می ترسند از اینکه رو تنها بگذاریم... . و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....
از همان نخست شیوع در مبارزان با بیماری در ها رسانی می کرد و در و زمان♡و ،ایشان مشغول به بود. 🍃🌷🍃 به روایت از برادر : بین از همه بود. او با ما که برادرانش بودیم قابل . در خواندن، و و بود. 🍃🌷🍃 در و بود. حالا که 30 از زمان ، هنوز و از می‌کنند. 🍃🌷🍃 ، و   باعث می‌شود ما هم بیشتر به   پی ببریم. برای بود. 😭 🍃🌷🍃 با توجه به و که داشتند، با وجود از 😭خیلی از بوده‌اند که را . 🍃🌷🍃
اما می‌گفت ما لازم را انجام می‌دهیم اما که این افراد نیست و نیاز به و دارند؛ به همین دلیل را هم می‌کرد و در زمینه آنان نمی‌کرد.😭 🍃🌷🍃 وقتی کرونایی بهش می‌شد، تردید می‌کرد و می‌گفت را می‌دهم. در نهایت هم حین یکی از به این مبتلا شد و بر اثر آن به رسید.😭😭 🍃🌷🍃 ما هستیم. من بود. من هم سال مقدس هستم که سال 59# به درجه رسیدم. 🍃🌷🍃 ما سال‌ها پیش را کرده‌ایم و می‌دانیم که در را تا حد امکان در همان انجام می‌داد تا فرصتی از دست نرود و چنانچه حال وخیم بود او را به منتقل می‌کردند. 🍃🌷🍃 من 40 پیش در یک در   به رسید. بودند  حالا بعد از 40 در ما با ، یافت.😭😭 🍃🌷🍃
وقتی را در بستری می‌کردم، احساس می‌کردم حالش خوب نیست و اشکم جاری شد اما می‌گفت: «نگران چی هستی؟😭😭 🍃🌷🍃 من حالم خوب می‌شه و دو سه روز دیگر از بیمارستان مرخص میشم.» اما همانجا به رسید و ما را خود کرد.😭😭 🍃🌷🍃 بود که بر اثر به به رسید😭. روز قبل از آن را کرده بود که به دلیل روده،اورژانسی به اتاق عمل رفته بود. 🍃🌷🍃 قبل از بیمار بود اما از او شد و بعد از چند روز هم با ظهور اولیه در ،تست کرونا از او گرفته شد که بود.😭😭 🍃🌷🍃 کامل یک و بود که برای از نمی‌کرد.😭 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : ما در خانواده سه برادر هستیم؛ من برادر بزرگ‌ترم، قاسم وسطی و هم و خانواده و پدر و مادرمان بود. ۱۰ سالی از بزرگ‌تر بودم و همیشه سعی می‌کردم مثل یک بزرگتر (البته از نظر سنی) از او مراقبت کنم.😔 🍃🌷🍃 چهارشنبه سوری سال ۹۲ هم در معصوم (ع)🌷بودم که دلم طاقت نیاورد و ساعت یک ربع به هفت غروب به زنگ زدم و گفتم بیا 🌷 پیش خودم. دلم شورش را می‌زد. بود و به لحاظ شغلی در چنین روز‌هایی خطرات زیادی او و همکارانش را تهدید می‌کرد.😭 🍃🌷🍃 گفت: سر پست هستم و نمی‌توانم ترک کنم. نسبت به وظیفه بود و را همیشه در می‌گذاشت. حتی دو تا خودکار در جیبش می‌گذاشت که مبادا از خودکار استفاده شخصی بکند.😭😭 🍃🌷🍃 آن شب وقتی خانه آمدم، تقریباً یک ربع به ۱۰ شب بود. یک نفر زنگ زد و گفت: شما برادر هادی هستید؟ گفتم: بله. گفت: همکارش هستم و مجروح شده است. قبلاً هم حین انجام بار شده بود.😔 🍃🌷🍃
🌺 (ص) فرمودند : همانا جانشینان و اوصیای من و حجت های خدا بر خلق او پس از من دوازده نفرند؛ اولین آنها و آخرین آنها من است. سوال شد:یا شما چه کسی است؟ فرمود: (( (ع) )) سوال شد: شماچه کسی است؟ فرمود: (عجل الله فرجه) که زمین را پراز قسط وعدالت خواهدکرد، همانگونه که پراز ظلم وجور شده است 📗منابع: أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج .
خبر دارید... . هنوز که هنوز است از فاتحانه خیبر بر نگشته... . .. خبر دارید که آن دلیرمرد خطه مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... . ..از خبری دارید... . .. بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید... . از جوانانی که خوراک کوسه های شدند خبری دارید... . . .هنوز از صدای بچه ها می آید... . . .هنوز صدای مناجات از به گوش می رسد... . . .هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ .... .... .. هنوز که هنوز است می ترسند از اینکه رو تنها بگذاریم... . .. و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....