eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
پيام تاریخی به شوراى مديريت حوزه علميه قم حفظ اركان فقه و اصول در حوزه‏ها/ ضرورت همبستگی و احترام متقابل شورای مدیریت و طلاب انقلابی بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏ شوراى مديريت حوزه علميه قم- دامت افاضاته‏ با سلام و دعا براى شما عزيزان، زحمات شما عزيزان چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد. ان شاء اللَّه با كمك همه دست‏اندركاران امور حوزه موفق شويد پاسخگوى سؤالات جهان اسلام شويد. اين مسأله نبايد فراموش شود كه به هيچ وجه از اركان محكم فقه و اصول رايج در حوزه‏ها نبايد تخطى شود. البته در عين اينكه از به صورتى محكم و استوار ترويج مى‏شود، از محاسن و حوزه‏هاى اسلامى استفاده گردد. بار ديگر به فرزندان خوب و انقلابى‏ام سفارش مى‏كنم كه شوراى مديريت حوزه علميه قم مورد تأييد اين جانب مى‏باشند. سعى كنند تندروى نكنند كه تندروى باعث شكست خودشان مى‏گردد. بايد اساتيد محترم حوزه را كه در خدمت انقلاب و اسلام و علوم اسلامى مى‏باشند تا آنان بتوانند به هدفهاى مهم تعليم و تربيت برسند. شوراى مديريت و اساتيد عزيز هم توجه داشته باشند كه به يك از ‏هاى_مشروع خود . طلاب انقلابى و مبارز، پيشتازان انقلاب اصيل اسلامى‏مان مى‏باشند. چهره گلگون و روشن ‏هاى ايران در جهان اسلام مرهون زندانها و شكنجه‏هاى اين عزيزان است. اين مسأله بايد در نظر گرفته شود كه شوراى مديريت حوزه علميه قم از خدا مى‏خواهند كارى كنند كه طلاب عزيز در فراگيرى علم و دانش با مشكلات روبه نشوند. اگر در بعضى جهات بدين نتيجه نمى‏رسند، لا بد در حد توانشان نيست. شعار هميشه از آن كسانى است كه وارد گود اجرا نيستند. از خداوند متعال توفيق سرداران و سربازان علوم اسلامى را خواستارم. و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته. روح اللَّه الموسوي الخمينى‏-17/ 2/ 68 (صحيفه امام، ج‏21، ص ۳۸۱) این عماریون
نکاتی جالب در مورد یا واکسن کرونا کواکس یک معاهده الزام آور بین المللی است مانند برجام و FATF و ... ظاهرا دولت روحانی ۳-۲ ماه است که تصویب مجلس و تأیید شورای نگهبان آن را امضا کرده و عضو شده از شروط این معاهده این است که هر کشوری که عضو شد بخشی از شهروندانش را به عنوان بالینی در اختیار سازمان بهداشت جهانی قرار دهد(داستان ۳۵۰۰ بیمار کرونایی ایرانی که مطرح کرد. جالب اینکه ۱۲۵۳ نفر از آنها فوت کردند یعنی بیش از ۳۰ درصد.مقایسه کنید با مرگ و میر خود کرونا) ایران تا بحال ۷۰ میلیون دلار به این معاهده داده! کشورهای عضو کواکس فقط واکسنی را به مردمشان تزریق بکنند که به تأیید این معاهده برسد احتمالا به همین دلیل واکسن در ایران نیمه کاره ماند و تولید کننده اش ( ) ترور شد.
به روایت از یکی از : در یکی از که در آن حضور داشتم (به حراف) به قصد شکار تانکهای عراقی راهی شده بودم. پس از موفقیت آمیز تک تک تانکهای عراقی و اتمام مهمات به پیشنهاد حراف با (پایه ی هلیکوپتر) به چادرهای باقی مانده در منطقه میکوبیدیم. پس از اتمام در هنگام خروج از معرکه متوجه شدیم، یکی از موتورهای هلی کوپتر نجفی آتش گرفته و ایشان مجبور به نشستن داخل نیروهای عراقی میکند. 🍃🌷🍃 زمان برای رسیدن رسکیو(نجات) بسیار کم بود به همین دلیل حراف در یک اقدام داخل نیروهای عراقی و در کنار کوپتر نشست. 🍃🌷🍃 و با سرعت نجفی و خلبان را که روی هلیکوپتر نشسته بودند از منطقه خارج کرد! کوپتر صدمه دیده لحظه ای بعد در میان آتش کاملا سوخت.😭 🍃🌷🍃 حدود 17 نفر از از نیروهای عراقی در حال فرار بودند. بلافاصله هلیکوپترش(کبرا) را جلوی آنها نشانده و خالی هیچ و ای از هلیکوپتر پیاده شده و به سمت آنها میرود. 🍃🌷🍃
#حريف بود و برای يك ، به‌ می رفت. هنوز باور نمی كنم كه او را از داده‌ايم. اغراق به اندازه 2 بود، بود و ما در اين بزرگی ديديم.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام آتش نشان هم درتاریخ   ۱۳۹۵/۴/۲ ۱:۳۰ در سوزی در آباد ودر به رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : بهشت زهرا (سلام الله علیها)🌷 درتهران. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید علی قانع💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
با گذشت ایام، به دنبال محیط بزرگتری بود لذا با اصرار، پدر را راضی کرد تادر اردبیل خانه ای بخرند. ایشان با بقیه برادرانش خیلی فرق داشت، از نظر و خواهی،  و از همه بود، از نماز ها‌، افرادی که می کردند و می زدند، ‌بدش  می آمد. 🍃🌷🍃 به همراه در شرکت می کرد ،زمان انقلاب و پنج سال داشت ، افرادی بود که به حمله کردند و در  یکی از عوامل رژیم داشت. 🍃🌷🍃 بعد از انقلاب به  پیوست و حدود سال حقوق کرد. 🍃🌷🍃 با  تحمیلی در آستانه ۴۰ قرار داشت، به رفت، در طول سال اوقات خود را در  بود وبه "حبیب ابن مظاهر"  یافته بود. 🍃🌷🍃 انصار و #گردان 72 ثارالله – لشکر 31 عاشورا–و همچنین لشکر را به عهده داشت. 🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
اما امروز نوبت ماست.» ساعت ۱۱ صبح پیکر از تبار عاشوراییان پیدا شد. صدای صلوات و شکرگزاری گروه، فضا را عطرآگین ساخته بود.😭 🍃🌷🍃 زمانی که را جمع می کردیم، متوجه شدم گریه می کند و بر زبانش نام 🤍جاری است. نیم ساعت بعد ناگهان صدای در فضای منطقه پیچید.😭😭 🍃🌷🍃 خود را سریعاً به محل رساندیم. غرق در خون بر زمین افتاده بود. همانند حسین (ع)🌷 سر با ای سوراخ و دست و پایی قطع شده،😭😭😭 🍃🌷🍃 که تازه خبر قبولی اش در را شنیده بود، این بار همان گونه که آرزو داشت، در کنکور آخرت هم پذیرفته شد.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام جلال شعبانی هم درتاریخ ۱۳۷۴/۶/۳۰# درمنطقه ودرحال شهدا براثر مین که بازمانده دفاع مقدس بود به آرزویش که در راه 🤍بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : گلزار شهر همدان. 🍃🌷🍃
به روایت از یکی از : در یکی از که در آن حضور داشتم (به حراف) به قصد شکار تانکهای عراقی راهی شده بودم. پس از موفقیت آمیز تک تک تانکهای عراقی و اتمام مهمات به پیشنهاد حراف با (پایه ی هلیکوپتر) به چادرهای باقی مانده در منطقه میکوبیدیم. پس از اتمام در هنگام خروج از معرکه متوجه شدیم، یکی از موتورهای هلی کوپتر نجفی آتش گرفته و ایشان مجبور به نشستن داخل نیروهای عراقی میکند. 🍃🌷🍃 زمان برای رسیدن رسکیو(نجات) بسیار کم بود به همین دلیل حراف در یک اقدام داخل نیروهای عراقی و در کنار کوپتر نشست. 🍃🌷🍃 و با سرعت نجفی و خلبان را که روی هلیکوپتر نشسته بودند از منطقه خارج کرد! کوپتر صدمه دیده لحظه ای بعد در میان آتش کاملا سوخت.😭 🍃🌷🍃 حدود 17 نفر از از نیروهای عراقی در حال فرار بودند. بلافاصله هلیکوپترش(کبرا) را جلوی آنها نشانده و خالی هیچ و ای از هلیکوپتر پیاده شده و به سمت آنها میرود. 🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
به روایت از همسر : از دو ماه قبل ، کیفش را بسته بود. جایی را در خانه برای کیف در نظر گرفته بود و می‌گفت حتی جایش را تغییر نده. یک قفل کوچک هم روی زیپ زده بود تا سر وقت کیفش نرویم. گاهی که احساس می‌کردم واقعا دیگر می‌رود و تحمل این موضوع برایم سخت می‌شد کیفش را در کمد می‌گذاشتم تا جلوی چشمم نباشد و ببینم و اذیت شوم😭. به خانه که می‌آمد و کیف را سر جایش نمی‌دید ناراحت می‌‎شد. 😭 🍃🌷🍃 یک ماه قبل از خبر دادند که فلان روز جلوی باشید، آن روز باهم برای رفتیم، کار بانکش را انجام داده بود و با وجود بانک مرخصی حقوق گرفت. 🍃🌷🍃 و به سرپرستش گفت احترام شما برای من واجبه ولی چه اجازه بدهید چه ندهید من باید بروم. آن روز اسمش در لیست نبود و رفتنش منتفی شد، گفتند به زودی خواهید شد. 🍃🌷🍃 خیلی کرد و کرد که او را اما موفق نشد و به خانه برگشتیم، خیلی بود طوری که تا به آن روز او را اینطور بودم. حتی حس کردم می‌خواهد جای خلوتی باشد تا به دور از چشم بچه‌ها کند.😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : از دو ماه قبل ، کیفش را بسته بود. جایی را در خانه برای کیف در نظر گرفته بود و می‌گفت حتی جایش را تغییر نده. یک قفل کوچک هم روی زیپ زده بود تا سر وقت کیفش نرویم. گاهی که احساس می‌کردم واقعا دیگر می‌رود و تحمل این موضوع برایم سخت می‌شد کیفش را در کمد می‌گذاشتم تا جلوی چشمم نباشد و ببینم و اذیت شوم😭. به خانه که می‌آمد و کیف را سر جایش نمی‌دید ناراحت می‌‎شد. 😭 🍃🌷🍃 یک ماه قبل از خبر دادند که فلان روز جلوی باشید، آن روز باهم برای رفتیم، کار بانکش را انجام داده بود و با وجود بانک مرخصی حقوق گرفت. 🍃🌷🍃 و به سرپرستش گفت احترام شما برای من واجبه ولی چه اجازه بدهید چه ندهید من باید بروم. آن روز اسمش در لیست نبود و رفتنش منتفی شد، گفتند به زودی خواهید شد. 🍃🌷🍃 خیلی کرد و کرد که او را اما موفق نشد و به خانه برگشتیم، خیلی بود طوری که تا به آن روز او را اینطور بودم. حتی حس کردم می‌خواهد جای خلوتی باشد تا به دور از چشم بچه‌ها کند.😭😭 🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
می گه علاقه شدیدی به خوردن داشت و کلا جزء بود که می خورد. روزی گیر پاکسازی بودیم و گه گداری هم تکفیری ها باهامون می شدن و تو این مدت اکبر مونده بود. 🍃🌷🍃 در به ای رسیدیم که همه چای و آماده بود و خونه نکرده بود کنه با خوشحالی صدا زدم بدو بیا اینجا ببین برات کرده، هوا هم خیلی بود. وقتی اومد داخل اتاق، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که با یه حالت خاصی گفت: آقا رضا، مردم رو شاید ، شونم ان شاء الله می گردن و هم جون می کنن. من که از شدت داشتم به خودم می لرزیدم و می کردم فقط.  🍃🌷🍃 روایتی از مدافع حرم علی اکبر شیرعلی
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃
🔻شب قدر شب شدن است، نه ماندن کنیم شویم‌. 🔻این شبها از زبان دوستان و اطرافیان زیادمیشنویم که از خداوند و گذشت می‌نماید یا به اطرافیان خود می‌گویند را کنید؟! 🔻حلالیت طلبیدن یعنی من در مورد خودم و در خصوص دیگران مرتکب شدم و یعنی همان یا همان کردن است یعنی عملی انجام دادم، حرفی زدم، نگاهی کردم، غیبت، تهمت، قضاوت یا پنهانکاری کردم که بر خلاف می‌باشد 🔻 وقتی که من مغفرت می‌کنم یا از دیگران می‌خواهم که کن یعنی کردم صرف اینکه شخصی فقط با یا حلالیت بطلبد یا در مراسم قدر حاضر شود به سر بگیرد کند و داد بزند حل نخواهد شد 🔻 چون با خطاهایی که درباره شخصی مرتکب شده این یا هم جنبه دارد و هم جنبه ه جنبه مادی آن قابل حل می‌باشد. مشروط بر اینکه خسارت مادی طرف را و او را بگیرد 🔻 اما در خطا یا گناه معنوی یک طرف آن خداوند هست و یک طرف آن شخصی که به او خسارت وارد کرده ایم. 🔻سوالی دارم؟ اگر کسی به هر دلیل با ، بر خلاف الهی به شما وارد کرده و موجب گردید بدون دلیل شما برود و افراد شما را با چشم دیگر نگاه کنند! اگر این شخص با در هیئت ها، دادن به دیگران و در قدر به سر بگیرد! کند! خدا کند به افراد بضاعت کمک کند. آیا او را می بخشد؟! یا رفته شما باز میگردد؟! 🔻اغلب انسان‌ها یا یا ٪با غرض یا غرض با یا هدف به راحتی به دیگران وارد می‌کنند گاهی این خسارت‌ها به حدیست که در رفت و آمد و سرگرم کار خودش هست اما با که من در باره او شدم به راحتی توسط انسان‌های دیگه مورد و قرار می‌گیرند و را کردم. در واقع یعنی اینکه من این شخص را ام. 🔻 پذیرش توبه اطرافیان و این که آن عمل مجدداً تکرار نشود اینکه در کسی بگوید از شما گذشتم مشکل نخواهد شد یک طرف این موضوع هست بارها شنیده‌ایم که می‌گویند خدا از الناس نمی‌گذرد یعنی به هر نحوی باید رضایت طرف که به او وارد کرده‌ایم جلب نماییم 🔻آیا آنقدر شده ایم یا به آن درجه از رسیدیم که نداشته باشیم و داشته باشیم به طرف مقابلمان بگویم من در مورد شما این کار را انجام داده‌ام یا داریم از دست دادن، از قضاوت شدن، بی اعتبار شدن و ... 🔻خداوند در قرآن فرموده؛ والله و مخرج ما کنتم تکتمون خداوند میکند آنچه را که شما میکنید! 🔻 اگرچه خداوند به همه چیز که آن را می‌کنیم علم دارد و خوب و بد ما را می‌داند اما بنده دارم اگر شخصی سراسر یک سال خطا شده و ایجاد به دیگران شده باشد بخواهد در قدر با در مراسم و مجالس و گرفتن قرآن به سر گناهان او را ببخشد این موضوع نیست اگر اینطور باشد الهی زیر سوال می‌رود یعنی سلبیه را شامل خداوند نموده ایم 🔻و دیگر اینکه از یکباره یا یک و یک و اتفاق نمی افتد لازم است در فرایند زمان و با حرکت در راستای فرامین الهی و مشروط بر جبران خسارت امکان گذشت وجوددارد. بله خداوند ارحم الراحمین هست اما این ارحم بودن را خودم رقم میزنم 🔻با تمام این توضیحات عرض میکنم شرکت در مراسم شبهای قدر را جدی بگیرید چون استارت تغییرات در این شبها زده میشود
اما می‌گفت ما لازم را انجام می‌دهیم اما که این افراد نیست و نیاز به و دارند؛ به همین دلیل را هم می‌کرد و در زمینه آنان نمی‌کرد.😭 🍃🌷🍃 وقتی کرونایی بهش می‌شد، تردید می‌کرد و می‌گفت را می‌دهم. در نهایت هم حین یکی از به این مبتلا شد و بر اثر آن به رسید.😭😭 🍃🌷🍃 ما هستیم. من بود. من هم سال مقدس هستم که سال 59# به درجه رسیدم. 🍃🌷🍃 ما سال‌ها پیش را کرده‌ایم و می‌دانیم که در را تا حد امکان در همان انجام می‌داد تا فرصتی از دست نرود و چنانچه حال وخیم بود او را به منتقل می‌کردند. 🍃🌷🍃 من 40 پیش در یک در   به رسید. بودند  حالا بعد از 40 در ما با ، یافت.😭😭 🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃