🚨 تشریفات اضافی ممنوع
🔘 سردار شهید شوشتری:
💠 در زمان #جنگ به اتفاق مقام معظم رهبری که در آن زمان #رئیس_جمهور بودند برای بازدید از #لشکر ۲۱ امام رضا علیه السلام عازم شدیم.
ایشان از قبل فرموده بودند «#ماشین کم بیاورید، یک یا دو ماشین کافیست»
وقتی از #اهواز بیرون آمدیم، دیدیم حدود ده ماشین دیگر پشت سر ماشین ما در حال حرکت هستند. حضرت آیت الله خامنهای خیلی #جدی به راننده گفتند: #بایست! کمی #ناراحت به نظر میرسیدند. بلافاصله رو به من کردند و فرمودند: از ماشین دومی به بعد یا به اهواز بر میگردند و یا اگر قصد آمدن دارند، خودشان تنهایی بیایند. چه دلیلی دارد پشت سر ما راه بیفتند؟
وقتی من که #رئیس_جمهور هستم با یک #کاروان_ماشین حرکت کنم، دیگران #سرمشق میگیرند و این کار، رسم میشود. برای من دو #محافظ در یک یا دو ماشین، کافیست.
🔴 #مخفی_کردن_از_شوهر_ممنوع
💠 برخی کارها بشدت از #محبوبیت شما در نزد شوهر میکاهد.
مثل مخفیکاری و #پنهان کردن برخی امور در زندگی از شوهر...
💠 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را #ناراحت میکند چرا که او فکر میکند او را حساب نکردهاید و نظرش برایتان مهم نبوده است.
💠 با اینکار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما #بدبین میشود. به #صداقت شما در برخی کارها شک میکند و عامل بسیاری از بگومگوها و #مشاجرات میگردد.
این #طلبه جهادی فردی با #اخلاص و با#اخلاق و با #بصیرت بود و همیشه در هرکاری اول به #خدا🤍و دوم به #اهل بیت🌷 #توسل می کرد، #طلبهای #جهادگر و #بسیجی و #روحیهای #جهادی داشت.
🍃🌷🍃
این #طلبه #جهادی همیشه به فکر #مستضعفین بود و یکی از #نوکران #اهل بیت🌷 بود که نفس گرمی داشت و صدای #زیبایی و از #خادمین گلزار #شهدای گمنام شهرستان #قلعهگنج بود.
🍃🌷🍃
فردی بود که درباره هر کار #خیر و #خدا پسندانهای که انجام میداد دلش نمیخواست دیده شود و دنبال #گمنامی بود.
🍃🌷🍃
#یک شب #قبل از #آسمانی شدنش با همراهی یکی از دوستانشان #مواد غذایی فراهم میکنند و به خانه یکی از #نیازمندان شهر میبرند.
🍃🌷🍃
دوستش به او میگوید؛ امشب به منزل خودت برو و بهمادرت سر بزن و استراحت کن، که این #طلبه جهادی پاسخ میدهد، من چند روز هست میروم،
🍃🌷🍃
مادرم ناراحت میشود که چرا این راههای #پرخطر را میروی، برای اینکه مادرش #ناراحت #نشود با تمام #خستگی که داشت آن شب خانه نرفت و روز بعد #آسمانی شد.😭
🍃🌷🍃
🚨هشدار امام علی(ع) به غارتگران بیت المال
🌴امام علی (ع) در خطبه 15 نهج البلاغه که در واقع بخشى از خطبه اى است که بعد از بیعت مردم با آن حضرت در مدینه ایراد فرمود؛
✅ و در آن به تمام افرادى که در عصر #عثمان اموال بیت المال را غارت کرده بودند؛
✅ یا از طرف خلیفه به آنها #اهدا شده بود ؛
#هشدار_مى دهد و به آنها اعلام مى کند که 👇
باید تمام این اموال را به بیت المال باز گردانند و اگر باز نگردانند با #قدرت از آنها خواهد گرفت .
❌و به این ترتیب امام (ع) امید طمع ورزان را قطع کرده
و در پایان خطبه در جمله هایى کوتاه و بسیار پرمحتوا ارزش #عدالت را بیان فرموده است.
🌴مى فرماید:
(به خدا سوگند اگر آن
[اموالى که از بیت المال غارت شده و عطایایى که عثمان بى حساب به این و آن بخشیده است] را بیابم که
#کابین_زنان شده؛
یا کنیزانى با آن خریده شده باشد
[و جزء زندگى افراد شده باشد]،
#همه_را_قاطعانه_به_بیت_المال_باز_مى گردانم؛
[و اجازه نمى دهم بى عدالتى سابق در جهان اسلام ادامه یابد])؛
«وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُه قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدْتُهُ».
سپس مى افزاید:
([ممکن است کسانى از این کار که ضامن اجراى عدالت است #ناراحت شوند و احساس مضیقه و تنگنا کنند، ولى این اشتباه بزرگى است!]
زیرا #عدالت_مایه_گشایش_براى_جامعه_است؛
و آن کس که عدالت براى او موجب مضیقه و تنگنا گردد؛
ظلم و ستم براى او سخت تر و تنگتر است!)؛
«فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اَضْیَقُ»
#ولایت مداری و #اطاعت از #رهبری از نمونه های #شاخص #خط مشی سیاسی #شهید بود. از #تبعیض ها و #بی عدالتی ها که در بین جامعه اتفاق می افتاد #ناراحت بودند.
🍃🌷🍃
وقتی جریان #جنگ #سوریه و #محاصره #حرم #حضرت زینب(س)🌷 و #کشتار وحشیانه داعش در همه جا پیچیده شد، #غیرت #رضا به جوش آمده بود و #تاب ماندن در اینجا را #نداشت.
🍃🌷🍃
هروز #اخبار #سوریه را پیگیری میکرد و با #اصرارهای مداوم و #پافشاری هایی که انجام داده بود برای #ثبت نام و #اعزام به #سوریه #او موافقت نمی کردند.
🍃🌷🍃
بعد از #شهادتش از دوستانشان شنیدم که #رضا برای رفتن خیلی #اصرار داشت، حتی با #مخالفت #مسئول ثبت نام که او را با #لحن تندی از اتاق بیرون کرده بودند و گفته بودند شما #دینت را به #اسلام #ادا کردی شما #برادر #شهید هستید.
🍃🌷🍃
این سفر به احتمال زیاد بدون #بازگشت است و از #شما این #مسئولیت سلب شده است. گویا با شنیدن این حرف #رضا با صدای بلند #گریه می کند و کسانی که در آن اتاق بودند تحت تاثیر قرار می گیرند.😭
🍃🌷🍃
فرازی از #وصیت نامه #شهید علی اصحابی :
#خوشحالم که #شرایطی پیش آمد که بتوانم من هم به نوعی در این #جهاد سهیم باشم.
🍃🌷🍃
#سفارشم به شما این است که #تمام #حرفتان #حرف #رهبری،#عملتان #عمل #رهبری و #جانتان #جان #رهبری، #حضرت #امام خامنه ای باشد. نه #عقب تر و نه #جلوتر #حرکت کنید.
🍃🌷🍃
از تمام کسانی که از اینجانب به نوعی #دلگیر و #ناراحتند #حلالیت می طلبم و امیدوارم که مرا #حلال کنید و اگر کسی #حق الناسی بر گردن اینجانب دارد به #بزرگواری خودش #ببخشد.
🍃🌷🍃
#همسرعزیزم، از اینکه در چنین #شرایطی شما را #تنها می گذارم #عذر می خواهم. اگر در طول زندگی #شما را #ناراحت کردم، به #بزرگواری خودتان #ببخشید .در نبود من #عهده دار تمام مسائل زندگی هستید.
🍃🌷🍃
طاها و طاهر عزیز! هنگامی که #پدرتان به #جنگ کفار می رود شما در #سنین کوچکی هستید و مسائل را به #خوبی #درک #نمی کنید، وقتی بزرگ شدید #بدانید #پدر #خیلی #شما را #دوست داشت و #روزی را بدون دیدن #شما #نمی توانست #سرکند و شما باید #راه #ما را #ادامه دهید و #مطیع #امور #رهبری باشید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
از دو ماه قبل #اعزام، کیفش را بسته بود. جایی را در خانه برای کیف در نظر گرفته بود و میگفت حتی جایش را تغییر نده. یک قفل کوچک هم روی زیپ زده بود تا سر وقت کیفش نرویم.
گاهی که احساس میکردم واقعا دیگر میرود و تحمل این موضوع برایم سخت میشد کیفش را در کمد میگذاشتم تا جلوی چشمم نباشد و ببینم و اذیت شوم😭. به خانه که میآمد و کیف را سر جایش نمیدید ناراحت میشد.
😭
🍃🌷🍃
یک ماه قبل از #اعزام خبر دادند که فلان روز جلوی #تیپ باشید، آن روز باهم برای #بدرقه رفتیم، کار بانکش را انجام داده بود و با وجود #مخالفت بانک مرخصی #بدون حقوق گرفت.
🍃🌷🍃
و به سرپرستش گفت احترام شما برای من واجبه ولی چه اجازه بدهید چه ندهید من باید بروم. آن روز اسمش در لیست نبود و رفتنش منتفی شد، گفتند به زودی #اعزام خواهید شد.
🍃🌷🍃
خیلی #تلاش کرد و #خواهش کرد که او را #ببرند اما موفق نشد و به خانه برگشتیم، خیلی #ناراحت بود طوری که تا به آن روز او را اینطور #ندیده بودم. حتی حس کردم میخواهد جای خلوتی باشد تا به دور از چشم بچهها #گریه کند.😭😭
🍃🌷🍃
ایشان رفت #جبهه و#جانباز شد.
وقتی که #جانباز شد و دید که دیگه نمی تواند مثل بقیه #راه برود خیلی برایش #سخت بود، وقتی #اشک های #مادرش را می دید خیلی اذیت می شد البته #مادرش این #اواخر هم وقتی ایشان را می دید #گریه می کرد.
😭😭
🍃🌷🍃
اگر #تعالیم #دینی و #امید به #خدا🤍 نبود به یقین شرایط، برایش #سخت می شد، ایشان #جوانی #پرشور و #حرارتی بود، اهل #ورزش و #تحرک و ۳۰#سال بود که #تحرک و #حرکت را فقط #می دید.
🍃🌷🍃
مدت ۱۶#سال من فقط #دَمر و #روی سینه #خوابید.
🍃🌷🍃
ایشان در #راه #هدف #مقدسش به این #درجه الهی نائل شد، و ابدا #ناراحت #نبود، ایشان به #حرف #ولی امرش #امام خمینی #لبیک گفت، همین که به عنوان یک #شیعه در آن دنیا پیش #امامش #روسیاه نیست #خوش حال بود.
🍃🌷🍃
ایشان سال 1369# ازدواج کرد، همسرس ۲۷#سال در تمام لحظات زندگی در کنار ایشان بود، این سال ها ایشان بیش از 20#بار زیر #عمل جراحی رفت.
🍃🌷🍃
یک بار 7#ماه در تهران بستری بود، همسرش شب ها زیر تخت ایشان ملحفه پهن می کرد و می خوابید، روزها روی صندلی می نشست، بعضی از دوستانش بارها به او گفتندشما برو کمی استراحت کن ما هستیم، قبول نمی کردند.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
از دو ماه قبل #اعزام، کیفش را بسته بود. جایی را در خانه برای کیف در نظر گرفته بود و میگفت حتی جایش را تغییر نده. یک قفل کوچک هم روی زیپ زده بود تا سر وقت کیفش نرویم.
گاهی که احساس میکردم واقعا دیگر میرود و تحمل این موضوع برایم سخت میشد کیفش را در کمد میگذاشتم تا جلوی چشمم نباشد و ببینم و اذیت شوم😭. به خانه که میآمد و کیف را سر جایش نمیدید ناراحت میشد.
😭
🍃🌷🍃
یک ماه قبل از #اعزام خبر دادند که فلان روز جلوی #تیپ باشید، آن روز باهم برای #بدرقه رفتیم، کار بانکش را انجام داده بود و با وجود #مخالفت بانک مرخصی #بدون حقوق گرفت.
🍃🌷🍃
و به سرپرستش گفت احترام شما برای من واجبه ولی چه اجازه بدهید چه ندهید من باید بروم. آن روز اسمش در لیست نبود و رفتنش منتفی شد، گفتند به زودی #اعزام خواهید شد.
🍃🌷🍃
خیلی #تلاش کرد و #خواهش کرد که او را #ببرند اما موفق نشد و به خانه برگشتیم، خیلی #ناراحت بود طوری که تا به آن روز او را اینطور #ندیده بودم. حتی حس کردم میخواهد جای خلوتی باشد تا به دور از چشم بچهها #گریه کند.😭😭
🍃🌷🍃
پدرم واقعا با تقوا بودند. حاج آقا هیچ وقت از نحوه #شهادت آقا رضا #ناراحت نشدند و #گریه نکردند. خیلی قوی بودند و #اعتراضی نداشتند. همان روز تشییع مصاحبه تلویزیونی هم داشتند😭
پدر خودشان #فعال بودند و #بسیجی. چند باری به #جبهه رفته بودند و با بسیاری از #شهدا و برادران سپاه در تماس بودند. سواد نداشتند؛ اما چون صحبتشان گرم و دلنشین بود، برای سخنرانی به مدارس و دبیرستانها میرفتنــــد. اگر امروز بودند با لهجه شیرین یزدی براتون میگفتند.
#شهید #دوم خانواده ما #علیرضا رضائیان، هست که 23 اسفند سال 64 در عملیات بدر #شهید شدند#علیرضا پسری #آرام و#ساکت بود ،که بعد از #برادر #راهش را ادامه داد و درست در #19 سالگی #شهید شد همان #سنی که #رضا شهید شد.😭😭
🍃⚘🍃
#علیرضا #گمنام می شن و اینبار پدرم #11 سال #منتظر برگشتن #پیکر داداش #علیرضا بودند و #صبر پدرم برای #پسر دوم شون #مثال زدنی بود😭
🍃⚘🍃
ایشان رفت #جبهه و#جانباز شد.
وقتی که #جانباز شد و دید که دیگه نمی تواند مثل بقیه #راه برود خیلی برایش #سخت بود، وقتی #اشک های #مادرش را می دید خیلی اذیت می شد البته #مادرش این #اواخر هم وقتی ایشان را می دید #گریه می کرد.
😭😭
🍃🌷🍃
اگر #تعالیم #دینی و #امید به #خدا🤍 نبود به یقین شرایط، برایش #سخت می شد، ایشان #جوانی #پرشور و #حرارتی بود، اهل #ورزش و #تحرک و ۳۰#سال بود که #تحرک و #حرکت را فقط #می دید.
🍃🌷🍃
مدت ۱۶#سال من فقط #دَمر و #روی سینه #خوابید.
🍃🌷🍃
ایشان در #راه #هدف #مقدسش به این #درجه الهی نائل شد، و ابدا #ناراحت #نبود، ایشان به #حرف #ولی امرش #امام خمینی #لبیک گفت، همین که به عنوان یک #شیعه در آن دنیا پیش #امامش #روسیاه نیست #خوش حال بود.
🍃🌷🍃
ایشان سال 1369# ازدواج کرد، همسرس ۲۷#سال در تمام لحظات زندگی در کنار ایشان بود، این سال ها ایشان بیش از 20#بار زیر #عمل جراحی رفت.
🍃🌷🍃
یک بار 7#ماه در تهران بستری بود، همسرش شب ها زیر تخت ایشان ملحفه پهن می کرد و می خوابید، روزها روی صندلی می نشست، بعضی از دوستانش بارها به او گفتندشما برو کمی استراحت کن ما هستیم، قبول نمی کردند.
🍃🌷🍃
#عموی #شهیدم #حمید قارلقی #سه سال از #بابا #کوچکتر بود و سال ۶۷#شهید شد. ما خیلی به #زیارت #مزار #عمو میرفتیم و اتفاقاً #بابا هم در همان جایی که خیلی #دوست داشت #دفن شدند.😭
🍃🌷🍃
{{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷}}
🍃🌷🍃
#پدرم یک عمر #بسیجی بود، #بسیجی ماند و همین #روحیه #بسیجی هم باعث شد تا #عاقبت بخیر شود.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از پسر #شهید آقا مجتبی:
ما سه فرزند هستیم، من و دوخواهرم.
«روزی که خبر دادند کار #اعزام #پدرم جور نشده و نمیتواند برود #هیچوقت ایشان را آنقدر #ناراحت ندیده بودم.😭
🍃🌷🍃
بعد به بالکن خانه رفت و همانجا مشغول #دعا شد، نمیدانم چه به #خدایش🤍گفت که روز بعد تماس گرفتند و گفتند برای #چهارشنبه بلیت گرفتهایم و باید رهسپار #سامرا شود.»😭
🍃🌷🍃
پس از 28# روز #حضور در #سامرا و #فعالیتهای مستشاری وقتی خبر میرسد که داعشیها قصد منفجر کردن سد #سامرا را دارند
🍃🌷🍃
به همراه #مترجمش #شهید فاضل برای #سرکشی به اوضاع #منطقه رهسپار میشود که روی #تله انفجاری دشمن میرود و به #شهادت میرسد.😭😭
🍃🌷🍃
#پدرم بهم #وصیت کرده بودند که #قبل از #خاکسپاریاش، #زیارت عاشورا را در #مزار شون #قرائت کنم.😭😭
🍃🌷🍃