همه کارهای #هادی #تعریفکردنی و #مثالزدنی بود. #هادی خیلی پسر #خوبی بود. در #اعتقادات دینیاش بسیار محکم بود. اهل #نماز و #انجام واجبات بود و تأکید زیادی هم روی این مباحث داشت.#بااخلاق، #دلسوز و #مهربانی بود.
🍃⚘🍃
#حضور در #بسیج و #مشارکت در فعالیتهای بسیجی و #خدمت به مردم در شکلگیری #روحیه بسیجیاش نقش بسزایی داشت. #هادی هر چهارشنبه برای #دعای توسل، #دعای کمیل و#ندبه به پایگاه بسیج میرفت. #هر شب در #مسجد حضور داشت تا اینکه به استخدام #نیروی انتظامی درآمد.
🍃⚘🍃
#عاشق کارش بود. در مدتی که #هادی وارد نیرو شده و نتوانسته بود به پایگاه بسیج سربزند،#فرمانده پایگاه به خانهمان آمد تا پیگیر حال و احوال #هادی شود. از من پرسید چرا #هادی به پایگاه بسیج نمیآید؟ من هم گفتم #هادی استخدام شده و در حال حاضر سراوان است. یکی از #محسنات پسرم این بود که دوست داشت به #فقرا کمک کند. #یک سال قبل از #شهادتش وقتی #حقوق و #عیدیاش را گرفت، رفت به #مدرسه استثنایی و برای #بچهها از سر تا پایشان را خرید کرد، برای هر کدامشان یک جفت کفش، شلوار و پیراهن خرید.
به من هم گفت امسال هم برای بچهها با هم میرویم و خرید میکنیم که با #شهادتش این آرزویش محقق نشد.💔
🍃⚘🍃
به روایت از دوست #شهید:
#محمد آزاد برای #اولین بار به #مناطق جنگی با هم روستاییانش رفته بود نه تنها با دیدن #مناطق کوهستانی سرد و پر برف #روحیه اش را از دست #نداده بود بلکه گویی #سالها در این #مناطق #زندگی کرده.
🍃🌷🍃
خیلی خوشحال بودند،#رزمنده محمد افشاری یکی از #دوستان صمیمی او بود آنها شنیده بودند که چند روز دیگر قرار است #عملیاتی انجام بشود در خاک دشمن بعثی
یکی از دوستان این دو #محمد می گوید دیدم آنها از #چوبهای خشک درخت بلوط آتش روشن و روی آن ظرفی و در حال ریختن برف داخل آن هستند.
🍃🌷🍃
در آن #هوای سرد متوجه شدم برای #غسل #شهادت دارند آب گرم تهیه می کنند😭 و با هم عهد بسته بودند که تا #شهید نشده اند به پشت #جبهه بر نگردند.
🍃🌷🍃
آنها در همین #منطقه ی #عملیاتی کربلای ۱۰ ماووت #مظلومانه به #شهادت رسیدند و رستگار شدند و ما مانده ایم و بار مسئولیت. 😭😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید محمد آزاد هم درتاریخ ۱۳۶۶/۱۲/۲۵# در #منطقه #ماووت و #عملیات والفجر ۱۰ به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
گلزار #شهدای روستای بیهود، در زادگاهش،شهر قائن.
🍃🌷🍃
به روایت از دوست #شهید:
#محمد آزاد برای #اولین بار به #مناطق جنگی با هم روستاییانش رفته بود نه تنها با دیدن #مناطق کوهستانی سرد و پر برف #روحیه اش را از دست #نداده بود بلکه گویی #سالها در این #مناطق #زندگی کرده.
🍃🌷🍃
خیلی خوشحال بودند،#رزمنده محمد افشاری یکی از #دوستان صمیمی او بود آنها شنیده بودند که چند روز دیگر قرار است #عملیاتی انجام بشود در خاک دشمن بعثی
یکی از دوستان این دو #محمد می گوید دیدم آنها از #چوبهای خشک درخت بلوط آتش روشن و روی آن ظرفی و در حال ریختن برف داخل آن هستند.
🍃🌷🍃
در آن #هوای سرد متوجه شدم برای #غسل #شهادت دارند آب گرم تهیه می کنند😭 و با هم عهد بسته بودند که تا #شهید نشده اند به پشت #جبهه بر نگردند.
🍃🌷🍃
آنها در همین #منطقه ی #عملیاتی کربلای ۱۰ ماووت #مظلومانه به #شهادت رسیدند و رستگار شدند و ما مانده ایم و بار مسئولیت. 😭😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید محمد آزاد هم درتاریخ ۱۳۶۶/۱۲/۲۵# در #منطقه #ماووت و #عملیات والفجر ۱۰ به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
گلزار #شهدای روستای بیهود، در زادگاهش،شهر قائن.
🍃🌷🍃
اولین بار ماه رمضان سال ۹۵ به سوریه رفت که دو دوره آنجاحضور داشت؛ بعد به ایران آمده و دوباره بعد از ۴۵ روز با اصرار زیاد به سوریه برگشت و۲۵ روز بعد به #شهادت رسید.😭
🍃⚘🍃
آخرین دیدار ایشان بعد از برگشتن از سوریه بود و بیشتر ازجنگ سوریه و مدافعان صحبت می کرد؛ علاقه زیادی به رزمنده های #تیپ فاطمیون داشت و می گفت #شهدای فاطمیون غریب هستند😭🍃⚘🍃؛ بیشتر از #شهادت صحبت می کرد و اینکه نباید شهدا را فراموش کنیم و باید یادشان را زنده نگه داریم؛ همچنین هرکاری که انجام می دهیم برای رضای خداوند باشد و در برابرحرف های مردم صبر و استقامت داشته باشیم.😭
ما در یک منطقه روستایی زندگی می کردیم،#سعید به من می گفت: حامد می خواهم به خواستگاری دختری بروم،که در آینده اگر خواستم برای مبارزه به جبهه مقاومت بپوندم،مانع ام نشود باید دختری با #روحیه جهادی برای همسری انتخاب کنم.
این قدر به این موضوع فکر می کرد، که به خواستگاری هیچ کدام از مواردی که به وی معرفی کردم نرفت.😔🍃⚘🍃
#سعید رزمنده جبهه مقاومت و نیز مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا بعداز عملیات به رسالت اصلی اش که تبلیغ بود می پرداخت.اخلاق خوبی داشت و هر تعداد رزمنده با #سلیقه های مختلف که در یک جمع بودند سعید با همه ارتباط برقرار می کرد.
🍃⚘🍃
به روایت از همسر #شهید :
ایشان پسرعمویم بودند. از همان دوران کودکی و نوجوانی همدیگر را میشناختیم. میدانستم که #آقا مجید جوان #مذهبی و #مؤمنی است. من هم خانواده مذهبی داشتم و باهم #همفکر و# هم عقیده بودیم.
🍃🌷🍃
من و همسرم روز17 ماه رمضان سال 1376 ازدواج کردیم. معیارهای مشترکی هم برای زندگی داشتیم. #صداقت و #قدم گذاشتن در مسیر #درست برای من و #ایشان #اولویت داشت.
🍃🌷🍃
انصافاً هم #آقا مجید در طول 20#سال زندگی مشترکمان آدم #صادق و #روراستی بود. در #کوچکترین کار با من #مشورت میکرد.
🍃🌷🍃
#ایشان با روحیه #آرام و #خلق و خوی #مهربان و #خوشرویی که داشت، باعث شده بود زندگی #خوبی در کنار هم داشته باشیم، در خیلی از مراحل زندگیام از ایشان #راهنمایی و #روحیه میگرفتم.😭
🍃🌷🍃
یکی از #مهمترین #خصوصیاتشان #توجه به #نماز اول وقت بود،#نماز شب را در #حرم
#حضرت معصومه(س)🌷 میخواند،
همین #گریههای شبانه بود که
#آقا مجید را به مقام #شهادت رساند.😭
🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عموی #شهیدم #حمید قارلقی #سه سال از #بابا #کوچکتر بود و سال ۶۷#شهید شد. ما خیلی به #زیارت #مزار #عمو میرفتیم و اتفاقاً #بابا هم در همان جایی که خیلی #دوست داشت #دفن شدند.😭
🍃🌷🍃
{{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷}}
🍃🌷🍃
#پدرم یک عمر #بسیجی بود، #بسیجی ماند و همین #روحیه #بسیجی هم باعث شد تا #عاقبت بخیر شود.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از پسر #شهید آقا مجتبی:
ما سه فرزند هستیم، من و دوخواهرم.
«روزی که خبر دادند کار #اعزام #پدرم جور نشده و نمیتواند برود #هیچوقت ایشان را آنقدر #ناراحت ندیده بودم.😭
🍃🌷🍃
بعد به بالکن خانه رفت و همانجا مشغول #دعا شد، نمیدانم چه به #خدایش🤍گفت که روز بعد تماس گرفتند و گفتند برای #چهارشنبه بلیت گرفتهایم و باید رهسپار #سامرا شود.»😭
🍃🌷🍃
پس از 28# روز #حضور در #سامرا و #فعالیتهای مستشاری وقتی خبر میرسد که داعشیها قصد منفجر کردن سد #سامرا را دارند
🍃🌷🍃
به همراه #مترجمش #شهید فاضل برای #سرکشی به اوضاع #منطقه رهسپار میشود که روی #تله انفجاری دشمن میرود و به #شهادت میرسد.😭😭
🍃🌷🍃
#پدرم بهم #وصیت کرده بودند که #قبل از #خاکسپاریاش، #زیارت عاشورا را در #مزار شون #قرائت کنم.😭😭
🍃🌷🍃
اولین بار ماه رمضان سال ۹۵ به سوریه رفت که دو دوره آنجاحضور داشت؛ بعد به ایران آمده و دوباره بعد از ۴۵ روز با اصرار زیاد به سوریه برگشت و۲۵ روز بعد به #شهادت رسید.😭
🍃⚘🍃
آخرین دیدار ایشان بعد از برگشتن از سوریه بود و بیشتر ازجنگ سوریه و مدافعان صحبت می کرد؛ علاقه زیادی به رزمنده های #تیپ فاطمیون داشت و می گفت #شهدای فاطمیون غریب هستند😭🍃⚘🍃؛ بیشتر از #شهادت صحبت می کرد و اینکه نباید شهدا را فراموش کنیم و باید یادشان را زنده نگه داریم؛ همچنین هرکاری که انجام می دهیم برای رضای خداوند باشد و در برابرحرف های مردم صبر و استقامت داشته باشیم.😭
ما در یک منطقه روستایی زندگی می کردیم،#سعید به من می گفت: حامد می خواهم به خواستگاری دختری بروم،که در آینده اگر خواستم برای مبارزه به جبهه مقاومت بپوندم،مانع ام نشود باید دختری با #روحیه جهادی برای همسری انتخاب کنم.
این قدر به این موضوع فکر می کرد، که به خواستگاری هیچ کدام از مواردی که به وی معرفی کردم نرفت.😔🍃⚘🍃
#سعید رزمنده جبهه مقاومت و نیز مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا بعداز عملیات به رسالت اصلی اش که تبلیغ بود می پرداخت.اخلاق خوبی داشت و هر تعداد رزمنده با #سلیقه های مختلف که در یک جمع بودند سعید با همه ارتباط برقرار می کرد.
🍃⚘🍃
یک بار از #فکه به سمت شرهانی حرکت میکردم، از پشت #بیسیم من را صدا کرد و گفت خودم را هرچه سریع تر به #فکه برسانم. زمانی که به آنجا رسیدم، دیدم یک #مین منفجر شده و تعدادی از #بچههای #تفحص #مجروح شدهاند.😭
🍃🌷🍃
#حاج محمود با اینکه #خودش هم دچار #مجروحیت شده بود، ولی #بیاعتنا به #زخم خود، به یکی از #بچههای شیراز که #بدجور #زخمیشده بود،#روحیه میداد. زمانی که با هم #تنها شدیم یک جور عجیبی به من گفت: « این دفعه هم شهید نشدم.» حسرت عجیبی در دلش مانده بود.😭😭
🍃🌷🍃
از دوستانی که با #حاجمحمود همراه بودند، شنیدم که به او گفته بودند:#حاجمحمود #اربعین نزدیکه، چه کار مــیخـــواهی بــکنی؟ امــسال راهــی میشوی؟😭
🍃🌷🍃
گفته بود که #عاشورا، #کربلا بودم، بعید میدانم که بتوانم بروم؛ ولی انشاءالله سعی میکنم #اربعین با #شهدا بیایم. فکر میکنم به #حاج محمود الهام شده بود که همین روزها #آسمانی میشود.😭😭
🍃🌷🍃
همان #صبح قبل از #شهادت بعد از اینکه #نماز صبحش را به جا میآورد به دوستانی که همراهش بوده اند، میگوید مقداری #لوازم التحریر برای بچههای #فقیر تهیه کنید. این توصیه از #روحیه #جهادگری او ناشی میشد.😭😭
🍃🌷🍃