#ایشان فوق العاده انسان #درون گرایی بودند هیچ وقت پیش من و فرزندانمان از #شهید و #شهادت حرفی به میان نمی آوردند احساس می کردند اگر حرفی بزنند شاید ما #مانع رفتن #او به #سوریه شویم.
🍃🌷🍃
به من گفت من ساکم را آماده میکنم و پشت صندوق عقب ماشینم میگذارم تا وقتی که زمان #اعزامم فرا برسد بدون #هیچ اطلاع قبلی من میروم و بعد از #ورودم به #سوریه شما رو #مطلع میکنم.
🍃🌷🍃
#روز موعود؛ روزی که #رضا با #بچه ها #وداع کرد😭صبح زود ،برای ادای فریضه از خواب بیدار شدم ناگهان از پشت در اتاق بچه ها دیدم که #رضا با #چشمانی گریان تک تک #بچه ها را #می بوسد و مورد #نوازش قرار می دهد و به #سرعت از در خارج شد.😭😭😭
🍃🌷🍃
نمیدانستم که این #آخرین #وداع ما با #رضا است، تقریبا نزدیک #مغرب همان روز بود که با منزل تماس گرفت و خبر از #رفتنش به #سوریه را داد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
در خانواده ای مذهبی در شهر کرج بدنیا آمدم، آشنایی من و #همسرم به سال 1370#برمی گردد، از طریق معرفی یکی از همسایگانمان که با مادرشوهرم دوستی نزدیک داشتند بود.
در همان جلسه اول با معرفی #خود و #سابقه #فعالیتشان در #هشت سال جنگ تحمیلی و #جانبازی که #سی ماه در #جبهه حق علیه باطل #حضور داشتند صحبت خود را آغاز نمودند.
🍃🌷🍃
#حجاب و #دیانت از #نکات مورد تاکید ایشان برای #انتخاب #همسر بود. من #مجذوب #حیا و #اخلاق خوب #رضا شدم، و باعث شد که من بدون #هیچ شرط و شروطی با #چشمانی باز و #آگاهانه جواب #مثبت را به او بدهم.
🍃🌷🍃
مراسم ازدواج ما خیلی #آبرومند و #ساده و بدون #هیچ معصیتی برگزار شد و زندگی خود را با توکل به #خدا🤍 شروع نمودیم.
🍃🌷🍃
یک سال بعد از ازدواجمان #خداوند پسری زیبا به ما هدیه کرد، به دلیل #حب و #علاقه خاصی که به
#امام جواد(ع)🌷 داشتند، نام #جواد را برای #پسرمان انتخاب کردند.
🍃🌷🍃
بعد از جوادم، خداوند آقا مرتضی و زینب خانم را به ما موهبت فرمودند. با بدنیا آمدن #دخترمان، #حس پدری #رضا #شیرین تر شد و #زینب نازدانه #پدرشد.😭
🍃🌷🍃
بسمالله
الرحمن
الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
( قسمت ۱۰۹ )
#وصیت
#شهدا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شهید
#علی #مهرانی :
✅➖در راه حفظ سنگرهای #اسلام بکوشید و خالصانه در راه #اسلام خدمت کنید.
#شهید
#علیرضا #محمودی :
✅➖آیا تاکنون فکر کردهاید که چگونه و با چه رویی می خواهیم در مقابل این یتیمان
و خانواده های #شهدا بایستیم
و
به چشمانشان نگاه کنیم ؟
#شهید
#رضا #پناهی :
✅➖هدف من یاری #اسلام و #امام عزیز است آرزوی من پیروزی #اسلام و ترویج آن در تمام جهان است.
✅➖شادی ارواح مطهر
#شهدا
#صلوات
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📣📣📣 با نشر مطالب در ثوابش شریک و صدقه جاریه محسوب می شود
ان شاءالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در #مسئوليت هايي كه به #عهده مي گرفت، #جدي و #پر كار بود. نسبت به #حفظ #بيت المال #سخت #حساس ،هر گاه با #ماشين به #منزل مي آمد، #ماشين #بيت المال را خانه مي گذاشت و با #ماشين من به #كارهاي #شخصي اش #رسيدگي مي كرد.
🍃🌷🍃
يك بار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را به جايي برسند. حاضر# نشد از #ماشين #بيت المال استفاده كند و با #ماشين من او را به مقصد رساند.
🍃🌷🍃
نحوه #شهادت #شهید به روایت از همرزم:
دشمن در ارتفاع 143 فكه پاتك سنگين زده بود. به هر ترتيبي بود، خود را به آن جارساندم،#رضا چراغي، عباس كريمي، اكبر زجاجي در حال #شليك آر پي چي 60 بودند.
🍃🌷🍃
دشمن پاتك سنگيني زده بود. هر چه اصرار كردم كه عقب برگردند، قبول نكردند. روي #ارتفاع فقط #شش نفر سالم مانده بودند كه #مي جنگيدند.
🍃🌷🍃
#رضا چراغي،#عباس كريمي ، #اكبر زجاجي و #سه نفر #بسيجي كه سخت #درگير بودند. دشمن تصور مي كرد كه نيروي زيادي روي ارتفاع هست.
🍃🌷🍃
#عصر كه دوباره به ارتفاع رفتم، ديدم #عباس كريمي و #دو نفر از #بسيجيان، #پيكر غرقه به خون #شهید رضا چراغي را با برانكارد حمل مي كنند.😭😭😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#فرمانده #شهید رضا چراغی هم درتاریخ ۱۳۶۲/۱/۲۵# به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷
#مزار#شهید :
تهران، بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها🌷،
قطعه ۲۴
در جوار #همرزمان و#فرماندهان #شهیدش.
🍃🌷🍃
#فدایی حضرت زینب(س)شهیدرضا اسماعیلی🍃⚘🍃 جوان افغانستانی متولد1371/7/26که با تشکیل #تیپ فاطمیون به صف مدافعان حرم حضرت زینب (س)⚘ پیوست و در بهمن ماه سال 1392 به #شهادت رسید. او یک جوان افغانستانی ساکن مشهد بود. یک جوان ورزشکار و نائبقهرمان وزن 55کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود. #رضا در نبرد با تکفیریها نمونه نداشت.
در نبرد آزادسازی شهرک شیعهنشین زمانیه، بسیار شجاعانه جنگید و بعد هم اسیر دست پیروان یزید شد. هنوز ساعتی از #اسارت رضا اسماعیلی نگذشته بود که در شبکههای مجازی تصاویر او پخش شد. سر بریده رضا بر دستان آنها میچرخید. دوستانش عملیات را ادامه دادند و شهرک آزاد شد و #پیکر رضا به دست آمد، اما سربریدهاش نه. #رضا اسماعیلی در بهمن ماه 92 به شهادت رسید.🍃⚘🍃
#مصاحبه با مادر #شهید اسماعیلی:
فکر میکنید چرا #رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟
#شهادت در خانواده ما موروثی است؛ #برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی #پل خرمشهر شهید شد🍃⚘🍃، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک #شهید تقدیم کشورکردهاند. #رضا هم همان راه را رفت
پدر رضا مهاجر بود؟
بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، #آقا رضا بچه اولم بود که 26 مهر 71 به دنیا آمد. خیلی هم پرشروشور بود، حتی دیپلمش را نگرفت، اینکه در اینترنت نوشتهاند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بوده درست نیست. اینکه نوشته اند سنی بوده، درست نیست رضا شیعه بود.
خودتان اهل کجا هستید؟
اهل شهرستان شیروان.
#رضا از کی مطرح کرد که میخواهد مدافع حرم بشود؟
تقریبا 4 سال پیش بود ، اوائل سال 92، آن موقع هنوز بحث #مدافعان حرم اینقدر مطرح نبود، #رضا هم جزو اولین گروه اعزامی فاطمیون به سوریه بود. آن موقع اولین گروه، 22 نفر بودند که دور هم جمع شدند به فرماندهی شهید علیرضا توسلیزاده که به ابوحامد معروف بود، تیپ فاطمیون را تشکیل دادند.رضا و دامادم جواد خاوری آن موقع عضو همین گروه شدند.
#مصاحبه با مادر #شهید اسماعیلی:
فکر میکنید چرا #رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟
#شهادت در خانواده ما موروثی است؛ #برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی #پل خرمشهر شهید شد🍃⚘🍃، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک #شهید تقدیم کشورکردهاند. #رضا هم همان راه را رفت
پدر رضا مهاجر بود؟
بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، #آقا رضا بچه اولم بود که 26 مهر 71 به دنیا آمد. خیلی هم پرشروشور بود، حتی دیپلمش را نگرفت، اینکه در اینترنت نوشتهاند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بوده درست نیست. اینکه نوشته اند سنی بوده، درست نیست رضا شیعه بود.
خودتان اهل کجا هستید؟
اهل شهرستان شیروان.
#رضا از کی مطرح کرد که میخواهد مدافع حرم بشود؟
تقریبا 4 سال پیش بود ، اوائل سال 92، آن موقع هنوز بحث #مدافعان حرم اینقدر مطرح نبود، #رضا هم جزو اولین گروه اعزامی فاطمیون به سوریه بود. آن موقع اولین گروه، 22 نفر بودند که دور هم جمع شدند به فرماندهی شهید علیرضا توسلیزاده که به ابوحامد معروف بود، تیپ فاطمیون را تشکیل دادند.رضا و دامادم جواد خاوری آن موقع عضو همین گروه شدند.
شما چیزی نگفتید؟
اتفاقا آن موقع تازه فهمیده بودیم #رضا دارد پدر میشود، خیلی ها به او گفتند که تو اگر رسالتی هم داشتی ، وظیفهای هم داشتی تا حالا انجام دادی، دیگر سوریه نرو...داری پدرمیشوی. اما #رضا طاقت نیاورد... انگار جوری شده بود که دیگر اصلا نمی توانست اینجا دوام بیاورد. در آن چند روزی هم که به مرخصی برمیگشت مدام دلش هوای سوریه را داشت.
میدانستید درسوریه چه مسئولیتی دارد؟
#رضا فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون بود.
با او در تماس بودید؟
خیلی زیاد..چون همیشه بیسیم دستش بود، مدام با ما تماس میگرفت. هروقت میخواست ماموریت طولانی برود به ما میگفت که مثلا یک هفته در دسترس نیستم نگران نشوید. اما این دفعه آخری که #شهید شد، ما چند روز از اوبیخبر بودیم و چون نگفته بود ماموریت میرود خیلی نگران شدیم.
چرا نگفته بود؟
رضا اصلا در ماموریت نبود که #شهید شد،بعد از #شهادت رضا ، دوستانش به ما گفتند که او به دنبال یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شدهبود رفته بود و هر دو #اسیر داعشی ها شده بودند.🍃⚘🍃
شما چیزی نگفتید؟
اتفاقا آن موقع تازه فهمیده بودیم #رضا دارد پدر میشود، خیلی ها به او گفتند که تو اگر رسالتی هم داشتی ، وظیفهای هم داشتی تا حالا انجام دادی، دیگر سوریه نرو...داری پدرمیشوی. اما #رضا طاقت نیاورد... انگار جوری شده بود که دیگر اصلا نمی توانست اینجا دوام بیاورد. در آن چند روزی هم که به مرخصی برمیگشت مدام دلش هوای سوریه را داشت.
میدانستید درسوریه چه مسئولیتی دارد؟
#رضا فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون بود.
با او در تماس بودید؟
خیلی زیاد..چون همیشه بیسیم دستش بود، مدام با ما تماس میگرفت. هروقت میخواست ماموریت طولانی برود به ما میگفت که مثلا یک هفته در دسترس نیستم نگران نشوید. اما این دفعه آخری که #شهید شد، ما چند روز از اوبیخبر بودیم و چون نگفته بود ماموریت میرود خیلی نگران شدیم.
چرا نگفته بود؟
رضا اصلا در ماموریت نبود که #شهید شد،بعد از #شهادت رضا ، دوستانش به ما گفتند که او به دنبال یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شدهبود رفته بود و هر دو #اسیر داعشی ها شده بودند.🍃⚘🍃
در کدام منطقه؟ بیشتر توضیح میدهید؟
تا جایی که به من گفتهاند ، رضا در شهرک زمانیه شهید شده، این شهرک یکی از شهرهای شیعه نشین سوریه است. در این منطقه شبها تکفیری ها پیشروی میکردند ،به همین دلیل شیعهها تمام چراغها را خاموش میکردند تا هیچ نوری نباشد . بعد در یکی از همین شبها که تاریکی مطلق بوده، #شهید مجتبی واعظی یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شده بوده و حالا هم #جاویدالاثر است، برای رساندن یک پیام از خیبر 8 به خیبر 9 اعزام میشود، اما چون فاصله شان ازمنطقه دشمن خیلی کم بوده، به خاطر تاریکی هوا از خیبر 9 رد میشود، #رضا این صحنه را میبیند و خودش دنبالش میرود تا او را برگرداند.🍃⚘🍃 هرچقدر هم که دوستانش میگویند نرو خطرناک است، تو هم #اسیر میشوی گوش نمی کند. بعد انگار هر دو وارد منطقه داعشی ها میشوند.#رضا تا جایی که مهمات داشته از خودش دفاع میکند، بعد که مهماتش تمام میشوند #اسیر میشود.🍃⚘🍃انگار داعشی ها از روی عمد #بیسیم رضا را روشن میگذارند که دوستانش صدایش را بشنوند و بترسند،😔
بعد اول #مجتبی واعظی را شکنجه و شهید میکنند😔🍃⚘🍃 و بعد میآیند سراغ رضا. فقط چون فهمیده بودند که #رضا فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون است، چند بار از او میپرسند که برای چه اینجا آمدی؟ رضا هم میگوید: بهخاطر #حضرت زینب (س)..⚘آنها هم میگویند،
اگر به مقدساتی که به آنها معتقدی پشت بکنی ، ما تو را آزاد میکنیم. اما #رضا میگوید من بهخاطر #حضرت زینب(س)⚘ آمدهام #سرم را هم بدهم؛ محال است به #اعتقاداتم پشت کنم. بعد هم داعشی ها، درحالی که رضا مدام #یا علی⚘، #یا زینب⚘ میگفته او را #شهید میکنند...#ذبح میکنند😔🍃⚘🍃. #همرزمان رضا که صدای او را میشنوند ،طاقت نمیآورند، یک گروه تشکیل میدهند و میروند شهرک زمانیه را پس میگیرند، #پیکر رضا را هم پیدا میکنند اما انگار داعشی ها که فهمیده بودند او #فرمانده است، سرش را بعنوان جایزه موقع عقب نشینی با خودشان برده بودند...بعدها عکس سر #رضا را منتشر کردند.😔
مدافعان حرم آن اول فقط و فقط به #عشق اهل بیت⚘ رفتند، بعد هم که پایشان به سوریه رسید و حال و هوای آنجا و #غربت و #تنهایی حضرت زینب(س)⚘ را دیدند، ماندگار شدند...دراصل هدفشان را آنجا پیدا کردند.
فهمیدند دفاع از حرم، چه صفایی دارد..#رضا هم در آن دوسالی که اعزام میشد، هروقت رفت نه به خاطر پول بود،نه فرار ازمشکلات زندگی و ... فقط و فقط بهخاطر اعتقاداتش بود.🍃⚘🍃
شما کی از نحوه #شهادت رضا باخبر شدید؟
چهلمین روز بعد از خاکسپاری اش بود. وقتی پیکر رضا برگشت ما نمیدانستیم که سر ندارد، کفنش را هم بهخاطر شلوغی جمعیت و ...باز نکردند. اما وقتی مراسم چهلم سر مزارش برگزار میشد، اعلام کردند که این شهید #بی سر🍃⚘🍃برگشته...من همانجا اولین بار شنیدم و از حال رفتم.😔من را بردند بیمارستان... بعد هم در تلگرام و یکی از شبکههای تلویزیون فکر میکنم شبکه افق بود که درباره مدافعان حرم گزارش پخش میکردند، یک مستند برای #رضا ساخته بودند، اقوام به من زنگ زدند که زندگی#رضا ازتلویزیون پخش میشود. من تا تلویزیون را روشن کردم، صحنه سر بریده #رضا را در جعبه نشان میداد که داعشی ها بعد از #شهادتش پخش کردهبودند، این را که دیدم دوباره از حال رفتم...😔🍃⚘🍃
سرانجام #شهید رضا اسماعیلی1392/11/08 به آرزویش که همانا شهادت بود رسید.🍃⚘🍃
محل مزار شهید:
مشهد_بهشت رضا(ع)⚘
#شهید #بی سر دفاع مقدس،
#رضا رضائیان🍃⚘🍃
در تاریخ هفت دی 1340 در شهر اصفهان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
#شهید ۱۹ساله بود و مجرد
🍃⚘🍃
#برادر #شهید هم هست.
برادر کوچکترش #علیرضا رضائیان، بعداز ایشان ودرسن#۱۹سالگی به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
دوران کودکی روپشت سرگذاشت و وارد مدرسه شد تا دبیرستان، رشته دبیرستانش ماشین افزار بود ودانش آموز هنرستان ابوذر بود، مدرسه امام صادق(ع)⚘ هم ثبت نام کرد برای طلبگی، ولی رفت #جبهه.
🍃⚘🍃
سر پر شوری داشت و یک جا بند نمی شد، قبل از انقلاب با دوستانش گروهی تشکیل و کار #فرهنگی و#انقلابی انجام می دادند#19 ساله شده بود، اما نه یک #۱۹ ساله #عادی، تصمیم گرفت لباس سبز سپاه را بپوشد راهی #مناطق محروم شد.
🍃⚘🍃
سیستان و بلوچستان رو انتخاب کرد، و با بچههای سپاه برای #خدمت به مردم محروم وارد عمل شد، #تدریس و #کارهای فرهنگی در کنار #خدمت رسانی
🍃⚘🍃
#آموزگاری می کرد #ساده و#بیآلایش کنار بچه های محروم کلاسس روی زمین می نشست، و باهاشون عکس می گرفت #کمک به آب رسانی با خرید پمپ برای کشاورزی به این مناطق، از دیگر کارهای ایشان و همرزمانش بود.
🍃⚘🍃
«از همان اول ماشین سپاه دستش بود. با جیپ از سیستان آمده بود اصفهان، خیلی #شجاع بود و #سر نترس داشت. از اصفهان پمپ می خرید و می برد برای سیستان.»
🍃⚘🍃
به روایت از برادر #شهید:
وقتی جنگ شروع شد، #رضا از سیستان به جنوب اومد «#رضا از اولین نیروهای اعزامی بود، نیروهای اولیه پادگان 15 خرداد. سه ماه رفت #جبهه دارخوئین#.رضا #اولین #شهید #سربریده #جنوبه😭😭😭
🍃⚘🍃
یکی دوبار آمد مرخصی . البته نامه مینوشت و از سختی #جبهه جنوب و نبود نیرو و امکانات میگفت. دائم از ریختن آتش دشمن و خمسه خمسه هایی که میزد میگفت. بار آخر وقتی آمد مرخصی، خودم بردم سوار اتوبوسش کردم.😭😭
🍃⚘🍃
در نامه آخرش نوشته بود برای من دعا کنید من لیاقت #شهادت ندارم. «دوم دی ماه سال 59 وقتی برای شناسایی رفته بود،#شهید شد و #سرش را #بریدند.»😭😭
🍃⚘🍃
#رضا با شش نفر دیگر برای شناسایی به کارون میزنند و وارد سلمانیه میشوند. اما گیر عراقیها میافتند. نارنجک تفنگی شلیک میکنند و #رضا میافتد.
🍃⚘🍃
بعثی ها میرسند بالای سرش و #سر رضا را جدا میکنند و با خودشان میبرند.# رضا و #محسن موهبت، #همرزم رضا در آن عملیات #شهید میشوند.»چند روز بعد از #شهادت پیکر رضا را میآوردند سردخانه😭😭
🍃⚘🍃
خانواده رفتیم تا جسد را تحویل بگیریم، برادرهای سپاه آمدند تا به خانواده دلداری بدهند. انگار خبری بدتر از #شهادت دارند.نمیدونستندچطور باید به خانواده ما بگویند که #داداش رضا #سر نداره « مرتب به ما می گفتند باید #صبور باشید😭😭
🍃⚘🍃
پدرم با تمام تلاشی که شده، متوجه می شوند خبریه و میخواهد #پسرش را ببیند. پدرم بدون آنکه خم به ابرو بیاورد بالای سر پ#سر میایستد. پسرش #سر ندارد.جسد #بی سر #پسر را میخواهد ببوسد؛اما #سری در بدن نیست.😭😭
🍃⚘🍃
به رسم #عقیله بنی هاشم خم میشود و #رگ های بریده شده #پسر را میبوسد. با افتخار سرش را بالا گرفتند و گفتند: « #سر #امام حسین (ع)⚘ را بردند برای ابن زیاد؛ #سر «رضا»ی من را بردند برای صدام.»😭😭
🍃⚘🍃
پدرم واقعا با تقوا بودند. حاج آقا هیچ وقت از نحوه #شهادت آقا رضا #ناراحت نشدند و #گریه نکردند. خیلی قوی بودند و #اعتراضی نداشتند. همان روز تشییع مصاحبه تلویزیونی هم داشتند😭
پدر خودشان #فعال بودند و #بسیجی. چند باری به #جبهه رفته بودند و با بسیاری از #شهدا و برادران سپاه در تماس بودند. سواد نداشتند؛ اما چون صحبتشان گرم و دلنشین بود، برای سخنرانی به مدارس و دبیرستانها میرفتنــــد. اگر امروز بودند با لهجه شیرین یزدی براتون میگفتند.
#شهید #دوم خانواده ما #علیرضا رضائیان، هست که 23 اسفند سال 64 در عملیات بدر #شهید شدند#علیرضا پسری #آرام و#ساکت بود ،که بعد از #برادر #راهش را ادامه داد و درست در #19 سالگی #شهید شد همان #سنی که #رضا شهید شد.😭😭
🍃⚘🍃
#علیرضا #گمنام می شن و اینبار پدرم #11 سال #منتظر برگشتن #پیکر داداش #علیرضا بودند و #صبر پدرم برای #پسر دوم شون #مثال زدنی بود😭
🍃⚘🍃
به روایت از همرزم #شهید :
از حاشیه رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر کمین توجه شان را جلب کرد.#محسن به سمت کمین رفت و #رضا هم پشت سرش.از آن جا سنگر های عراقی به خوبی دیده می شدند
🍃⚘🍃
همین که #رضا به سمت سنگر کمین بعدی رفت صدای خش خشی به گوشش رسید و در جا میخکوبش کرد.نه راه پیش داشت نه پس!!!#محسن هم در چند قدمی او زمین گیر شده بود.#رضا به محض این که صدای پا شنید شروع کرد به تیر اندازی!عراقی ها که ده نفری می شدند بی وقفه شلیک میکردند و جلو می آمدند...
🍃⚘🍃
کمی بعد دور تا دور #رضا #حلقه زدند و او را #محاصره کردند...یک افسر عراقی با چشمان از حدقه در آمده به او و لباس رسمی سپاه اش خیره شده بود.با پاشنه پا به پیشانی رضا کوبید و اورا نقش زمین کرد😭😭
🍃⚘🍃
سپس به یکی از نیروهاش که گروهبان جوانی بود گفت:«بهتر از این نمیشود!او را با خودمان میبریم.این #پاسدار برای #فرماندار نظامی خرمشهر بهترین #هدیه است...باید اطلاعات خوبی داشته باشد!»
🍃⚘🍃
افسر عراقی دست #رضا را گرفت تا بلندش کند...اما او خیال #تسلیم شدن نداشت!گروهبان جلو آمد و با قنداقه تفنگ بر سر رضا کوبید و او را بیهوش کرد😭.افسر عراقی توجهی به #محسن نداشت و حواسش بیشتر به #رضا و #آرم روی سینه اش بود...
🍃⚘🍃
صدای تیر اندازی از طرف گشتی های ایرانی ناگهان او را هشیار کرد و تصمیم گرفت هر دو را با خود ببرد.اما بار دیگر با مقاومت آنها رو به رو شد.افسر عراقی در حالی که خشم و کینه در چشمانش موج میزد،ناگهان ایستاد و کارد کمری اش را از غلاف بیرون آورد.
افسر #رضا را به پشت خوابانده بودو به نیرو هایش دستور داد دستش را ببندند😭.سربازان عراقی به طرفش دویدند و ضربه ای به سرش زدند.رضا هنوز از هوش نرفته بود و در بی حالی تیزی کارد را پشت گردن خود احساس میکرد😭 و با فشار بعدی کارد در گردنش فرو رفت و خون به بیرون فوران زد😭😭
🍃⚘🍃
افسر عراقی روی #بدن بی سر #رضا خم شد و آن را برگرداند و گوشه #آرم #پارچه #سپاه را که به سینه اش چسبیده بود،گرفت و آن را درید!!!سپس #پارچه کوچک را روی #سر #رضا گذاشت و ادامه داد:«حالا پرونده ما تکمیل شد!این #آرم #سپاه متعلق به #صاحب این #سر است.»بعد هم بار دیگر فریاد زد:«حرکت کنید😭😭😭
🍃⚘🍃
سرانجام هم#شهید رضا رضائیان در تاریخ 1359/10/2 در سن #19 سالگی در سلیمانیه به آرزوی خود که همانا#شهادت در راه خدا بود رسید وبا#پیکری #بی سرخدمت، #ارباب بی کفن،
#حضرت سیدالشهدا⚘حاضر شد.💔
🍃⚘🍃
مزار#شهید
گلزار #شهدای شهر اصفهان در کنار #مزار برادر #شهیدش #علیرضا
🍃⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید رضا رضائیان💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
به روایت ازمادر#شهید:
« زمانی که به بیمارستان رسیدیم. دیدیم یکی صدا میزند مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا . از شدت جراحت ابتدا صورتش را نشناختم ولی از صدایش فهمیدم #فرزندم است. با اینکه اوضاع و احوالش مناسب نبود و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد، گفت: تو را به خدا بگذارید من برگردم به #جبهه. من باید برگردم. بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به #جبهه برگردم.»
🍃⚘🍃
درروز ۲۶ دی ماه سال. ۱۳۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد وازآنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت،حضورش درجبهه فقط #۳۳ روزدوام داشت چراکه درروز ۲۷ بهمن ماه همون سال براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره ازناحیه شکم وسینه به شدت مجروح شد.
🍃⚘🍃
با اصابت تركش و تیر به دست و پا بخصوص بر روده و شكم به شدت زخمی شده و در اصفهان بستری شد و طی 2 روز جراحت درد سختی را بر جان پذیرفت....
🍃⚘🍃
و در ساعت 2:30 نیمهشب جمعه 29 بهمن ماه با جمله #السلام علیك یا اباعبدالله⚘به سوی لقاء یار شتافت و خود را به هدفش که همان #شهادت بود رسان و دیداری تازه را با دوستانش بخصوص دوست عزیزش #رضا جهازی انجام داد.
🍃⚘🍃
به روایت ازمادر#شهید:
« زمانی که به بیمارستان رسیدیم. دیدیم یکی صدا میزند مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا . از شدت جراحت ابتدا صورتش را نشناختم ولی از صدایش فهمیدم #فرزندم است. با اینکه اوضاع و احوالش مناسب نبود و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد، گفت: تو را به خدا بگذارید من برگردم به #جبهه. من باید برگردم. بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به #جبهه برگردم.»
🍃⚘🍃
درروز ۲۶ دی ماه سال. ۱۳۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد وازآنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت،حضورش درجبهه فقط #۳۳ روزدوام داشت چراکه درروز ۲۷ بهمن ماه همون سال براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره ازناحیه شکم وسینه به شدت مجروح شد.
🍃⚘🍃
با اصابت تركش و تیر به دست و پا بخصوص بر روده و شكم به شدت زخمی شده و در اصفهان بستری شد و طی 2 روز جراحت درد سختی را بر جان پذیرفت....
🍃⚘🍃
و در ساعت 2:30 نیمهشب جمعه 29 بهمن ماه با جمله #السلام علیك یا اباعبدالله⚘به سوی لقاء یار شتافت و خود را به هدفش که همان #شهادت بود رسان و دیداری تازه را با دوستانش بخصوص دوست عزیزش #رضا جهازی انجام داد.
🍃⚘🍃
به روایت ازمادر#شهید:
« زمانی که به بیمارستان رسیدیم. دیدیم یکی صدا میزند مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا . از شدت جراحت ابتدا صورتش را نشناختم ولی از صدایش فهمیدم #فرزندم است. با اینکه اوضاع و احوالش مناسب نبود و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد، گفت: تو را به خدا بگذارید من برگردم به #جبهه. من باید برگردم. بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به #جبهه برگردم.»
🍃⚘🍃
درروز ۲۶ دی ماه سال. ۱۳۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد وازآنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت،حضورش درجبهه فقط #۳۳ روزدوام داشت چراکه درروز ۲۷ بهمن ماه همون سال براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره ازناحیه شکم وسینه به شدت مجروح شد.
🍃⚘🍃
با اصابت تركش و تیر به دست و پا بخصوص بر روده و شكم به شدت زخمی شده و در اصفهان بستری شد و طی 2 روز جراحت درد سختی را بر جان پذیرفت....
🍃⚘🍃
و در ساعت 2:30 نیمهشب جمعه 29 بهمن ماه با جمله #السلام علیك یا اباعبدالله⚘به سوی لقاء یار شتافت و خود را به هدفش که همان #شهادت بود رسان و دیداری تازه را با دوستانش بخصوص دوست عزیزش #رضا جهازی انجام داد.
🍃⚘🍃
سلام ای #زینب شاه خراسان
تویی چشم و چراغ خاک #ایران
رسیده این #گدای رو سیاهت
تو را جان #رضا رو بر نگردان
#وفات_حضرت_معصومه(س)🥀
سلام ای #زینب شاه خراسان
تویی چشم و چراغ خاک #ایران
رسیده این #گدای رو سیاهت
تو را جان #رضا رو بر نگردان
#وفات_حضرت_معصومه(س)🥀
#ڪریمہ_اهلبیٺ🕯
#تسلیٺ_باد🥀