eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎─┅═༅🍃🌓🍃༅═┅─ 🌖◁(4) هاشمی‌رفسنجانی 👤محسن پسر ارشد هاشمی‌رفسنجانی در انتخابات دهم بیش از آنكه خود به میدان حمایت از كاندیداها بیاید، تصمیم گرفت در قامت یك حامی قدرتمند برای خانواده‌ی خویش ظاهر شود و مدافع تمامی اقدامات آنها باشد. او كه در جریان این انتخابات چند بیانیه با امضای خود به‌عنوان پسر هاشمی و رئیس دفتر ریاست مجمع تشخیص مصلحت را در كارنامه دارد، اما به‌واسطه‌ی مسئولیتش در مترو تهران تلاش می‌كرد تا مانند مهدی و فائزه چندان نقشش از پرده بیرون نیفتد. با این همه پس از مناظره‌ی 13 خرداد احمدی‌نژاد و موسوی، محسن هاشمی در نامه‌ای به احمدی‌نژاد مدعی شد كه رئیس‌جمهور با دروغ و عوام‌فریبی می­خواهد فضای انتخابات را «هاشمی ـ احمدی‌نژاد» كند اما او نگفت كه چرا برپایی چنین فضایی این چنین به نفع احمدی‌نژاد است و آرای مردم را به‌سوی او گسیل می‌كند. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎─┅༅𖣔1⃣𖣔༅┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان برای همه دعا کن😭 به فرمانده ات🌷 بگو پیش ارباب سفارش ما رو یادش نره ما خیلی به دعای شما محتاجیم😭
پیام کنایه آمیز رضایی به در مورد بورس محسن رضایی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، در انتقاد از جمهور به دلیل وضعیت کنونی بورس در حساب خود نوشت: 🔹آقای روحانی در پاسخ به نگرانی اقتصاددان ها گفته بود «پنبه در گوش» خود بگذارید که خبرهای مثبت بورس ما را نشنوید! 🔹ظاهراً خود نیز چنین کرده است. 🔹یک مسلمان، پنبه را از گوش رئیس جمهور درآورد که صدای مردم ستمدیده را بشنود!
هاشمی: دولت، مجلس و شورای شهر از ۹۲ تا ۹۸ در اختیار بود 🔹رئیس شهر تهران به ایلنا گفته: اصلاح‌‌طلبان از سال ۹۲ تا ۹۸ تقریبا بخشهای اصلی انتخاباتی یعنی دولت، مجلس و شوراها را در اختیار داشتند، اما در عمل و پس از انتخابات هم در فضای شعاری و ذهنی قبل از انتخابات ماندند. 🔹اینکه گفته شود کابینه روحانی همان کابینه مرحوم هاشمی است و اگر در سال ۹۲ ایشان تایید و پیروز می‌شد هم نتیجه، شرایط امروز بود نظر درستی نیست. 🔹مشکل فعلی آقای روحانی بیشتر در ایجاد انسجام و هماهنگی درون دولت است نه مسایل حاکمیتی.
⁉️خاطرات هاشمی؛ تاریخ یا معرفی‌نامه خانوادگی؟! 🔴در آستانه سالگرد فوت آقای / /٢ ♦️آقای هاشمی رفسنجانی در خاطره‌نویسی‌های خود تلاش کرده كه با مناسبت یا بی‌مناسبت از افراد و اعضای خانواده سخنی به میان آید! گویا انگیزه اصلی از این خاطره‌نویسی‌ها مطرح كردن و معرفی كردن ، ، نزدیكان و بستگان بوده است، نه روشن و آشكار كردن زوایایی از و انقلاب اسلامی. در خاطرات ایشان آمده است: 🔸«... مهدی و یاسر از این‌كه در صف اول نماز [جمعه] دیده می‌شوند خیلی خوشحال بودند... 🔹... و از مدرسه آمدند، مقداری خوابیدند خسته بودند... 🔸...مهدی و یاسر به برف‌بازی در باغچه مشغول‌اند، گاهی هم دعوا می‌كنند... 🔹... یاسر به درد گوش مبتلا شد و بیدارمان كرد، قرص خورد و خوابید... 🔸... بچه‌ها عفت و مهدی را با لباس در آب انداختند... 🔹... من و عفت و فاطی و مهدی و یاسر برای روزه گرفتن سحری خوردیم!... ه 🔸... عفت و فاطی و محسن برای مراسم احیا به جامعة‌الصادق رفتند... 🔹... برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه تهران رفتم... عفت و بچه‌ها هم آمدند. مهدی و یاسر از این‌كه در فیلم و در صف اول نماز دیده می‌شدند خیلی خوشحال بودند... 🔸... عفت به خانه فائزه رفت... 🔹...دیروقت به خانه آمدم. محسن و عفت بیدار بودند... 🔸...تلفنی با جبهه تماس گرفتم و خبر رفتن فرزندم محسن را به قرارگاه كربلا دادم... وقتی داشتم به مجلس می‌رفتم محسن را دیدم كه لباس بسیجی پوشیده آماده حركت است. لذت بردم...» ◀️جناب هاشمی رفتن به جبهه را با آب و تاب روایت كرده و از خویشتنداری همسرش در برابر به جبهه رفتن فرزندشان چنین بالیده است: «... جالب است كه هم با صبر و منطق برخورد می‌كند و با این‌كه معمولاً غیبت خیلی كوتاه بچه‌هایش را متحمّل نمی‌شود، در این مورد اظهاری نمی‌كند. این روحیه در بسیاری از مادران مسلمان كه فرزندانشان داوطلبانه به جبهه می‌روند وجود دارد...» لیكن به نظر می‌رسد این رفتن به جبهه جنبه داشته و بازدیدی از بوده است؛ ثانیاً بنابر آنچه در خاطرات جناب هاشمی آمده مهندس محسن در تاریخ ١٠/مرداد/۶١ رهسپار شده است، مشخص نیست چند روز یا چند ساعت در مناطق جنگی گذرانده است كه پس از آن، بازدید از در اطراف یزد داشته و متعاقباً در تاریخ دوشنبه اول شهریور ۶١ به تهران رسیده و در جمع خانواده قرار داشته است. (برگرفته از کتاب روایت‌های ناروا، فصل دوم)
مراسم عقدمان 31 سال 93# مصادف با سالروز فاطمه زهرا(س)🌷برگزار شد. عاقد آن شب خيلي برايمان دعا كرد. تمام مهمانان دست به دعا برداشته بودند.😭 🍃🌷🍃 قضيه‌اي كه برايم جالب بود بودند كه دعوت كرده بود. وقتي مراسم تمام شد گفت خانم مي‌داني امشب چه را كرده بودم؟ گفتم نه. گفت زهرا(س)🌷 و علی(ع)🌷. آنجا بود كه فهميدم روحاني مراسم به خاطر بود كه از همان ابتدا مادرشوهرم را به بود. 😭 🍃🌷🍃 و رسمي تكاور سجاد(ع)🌷 كازرون بود،دو ماهي از عقدمان گذشته بود كه به همراه شمال‌غرب شدند. نام «قاسم» علی بود. 🍃🌷🍃 هر كدام‌شان خودشان را ديده بودند. سه روز پس از ، به پيوست و در تاريخ 13# تير 1393# در درگيري با انقلاب به رسيد.😭 🍃🌷🍃 در با گروهك تروريستي پژاك در منطقه شمال‌غرب كشور با شيرين را نوشيد.😭كمي بعد هم راهي شد.😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : واسطه ازدواج‌مان  شهيدم بود. از دوستان بسيار صميمي و همكار بزرگم بود كه همين رابطه دوستي سبب ازدواج ما شد. 🍃🌷🍃 نگامي كه قضيه خواستگاري مطرح شد آن قدر از #محسن برايم گفت كه من ديگر نتوانستم هيچ حرفي بزنم. 🍃🌷🍃 از ، از ، از و از اينكه بين دوستان به صالح معروف بود.  متولد 31 ماه سال 1363. 🍃🌷🍃 و اين قدر هم بودند كه من از تعجب مي‌كردم. هنگامي كه تازه عقد كرده بوديم، به همسرم گفتم چقدر و شبيه هست. 🍃🌷🍃 در جواب گفت: ما با هم شده‌ايم. از 18 كه هر دو به رفته بودند و هم بودند تا لحظه .😭 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷} 🍃🌷🍃
داماد مدافع حرم، حجت باقری 🍃🌷🍃 در تاریخ   ۱۳۶۴/۳/۱#  در خانواده ای متدین ومذهبی در شهر فراشبند استان فارس  متولدشد. فرزند خانواده بود. بعد از دو خواهرش متولد شد و پسر خانواده. نام مستعار ایشان بود. 🍃🌷🍃 مادرش هنگام تولدش بودند و ایشان را از همان ابتدا به فاطمه زهرا(س)🌷 و علی (ع)🌷سپرده بودند. 🍃🌷🍃 مادرش هميشه مي‌گفت معنوي زهرا(س)🌷و علی (ع)🌷است. همين بود كه باعث شد ایشان بسيار شديدي به زهرا(س)🌷 داشته باشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود. مراسم عقدشان 31 سال 93# مصادف با و فاطمه زهرا(س)🌷 برگزار شد. 🍃🌷🍃 ایشان س از ورود به پاسداران در مختلفی در نقاط مرزی کشور و درگیری با اشرار، قاچاقچیان مواد مخدر و گروهک‌های ضد انقلاب در مناطق شمال غرب کشور و سیستان و بلوچستان داشت. 🍃🌷🍃
داماد مدافع حرم، حجت باقری 🍃🌷🍃 در تاریخ   ۱۳۶۴/۳/۱#  در خانواده ای متدین ومذهبی در شهر فراشبند استان فارس  متولدشد. فرزند خانواده بود. بعد از دو خواهرش متولد شد و پسر خانواده. نام مستعار ایشان بود. 🍃🌷🍃 مادرش هنگام تولدش بودند و ایشان را از همان ابتدا به فاطمه زهرا(س)🌷 و علی (ع)🌷سپرده بودند. 🍃🌷🍃 مادرش هميشه مي‌گفت معنوي زهرا(س)🌷و علی (ع)🌷است. همين بود كه باعث شد ایشان بسيار شديدي به زهرا(س)🌷 داشته باشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود. مراسم عقدشان 31 سال 93# مصادف با و فاطمه زهرا(س)🌷 برگزار شد. 🍃🌷🍃 ایشان س از ورود به پاسداران در مختلفی در نقاط مرزی کشور و درگیری با اشرار، قاچاقچیان مواد مخدر و گروهک‌های ضد انقلاب در مناطق شمال غرب کشور و سیستان و بلوچستان داشت. 🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان : داری ۳ هستند ،درست یک مانده به ، مادر خانم ایشان فوت میکنند و ایشان اطرافیان را مجاب میکنند که به هیچ وجه حرفی به نزنند. 🍃🌷🍃 به اتفاق و خود، محسن بعنوان هوایی شده بودند. روز و داشت. های کندی صورت میگرفت درست سه ماه قبل از محرم برنامه قرار شد با 23 جلوی های متخاصم شود. نشست قبضه و و روحی کنارش بودند. 🍃🌷🍃 بطور یکنواخت 23 انجام میشد تا اینکه طی اعلان سیم مبنی بر رخنه گروهی از و رفتند. 🍃🌷🍃 کار به جایی رسید که نیروی مقابل به حدی شدکه کار به نشینی کشید  در این اوضاع قبضه نشست و گفت که باکمک حبیب ماشین رو حرکت بدهد. 🍃🌷🍃
نیاورد و گفت و خودش را بگذاره، آمد و نشست تا اینکه یک کورونت به از سمت اصحابی کرد. 😭😭 🍃🌷🍃 اصحابی شد و ، اکبری، هم بر اثر ،  و شدند.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام علی اصحابی هم درتاریخ    ۱۳۹۴/۹/۱۶# در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 : گلزار مجن، شهر شاهرود. 🍃🌷🍃
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ( قسمت ۱۱۷ ) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 : ✅➖هر کس حرفی ضد انقلاب زد با او مقابله کنید وبا ضد انقلاب به مبارزه برخیزید. نگذارید با کارهای منکر خون های پایمال شود. ✅➖پشتيبان باشید هرگز این ریسمان را رها نسازید ‌که نابودی شما در گسسته شدن این ریسمان است. ✅➖ کسی است که تأییدات را بهمراه خود دارد اگر ما قدر این نعمت را بدانیم و استقامت کنیم موفق خواهیم شد. ✅➖شادی ارواح مطهر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 📣📣📣 با نشر مطالب در ثوابش شریک و صدقه جاریه محسوب می شود ان شاءالله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سرانجام#شهید سعید گلاب بخش معروف به چریک در روز ماه 1359# پس از همراه  ۴۰#  نفر  از دوستانش ، بر اثر پر حجم دشمن در " افشار آباد " به رسید. 🍃🌷🍃 پس از ایشان و به دست دشمن مي افتد كه تا الان ، به رغم فراوان گروههای تجسس ، هستند.💔 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید  سرفراز    💠سردار شهید سعید گلاب بخش💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
سرانجام#شهید سعید گلاب بخش معروف به چریک در روز ماه 1359# پس از همراه  ۴۰#  نفر  از دوستانش ، بر اثر پر حجم دشمن در " افشار آباد " به رسید. 🍃🌷🍃 پس از ایشان و به دست دشمن مي افتد كه تا الان ، به رغم فراوان گروههای تجسس ، هستند.💔 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید  سرفراز    💠سردار شهید سعید گلاب بخش💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️نقل حادثه هتک حرمت خانه «حضرت زهرا» (علیها السلام) توسط «عمر» از سوی برخی «علمای اهل سنت» 💠«طبری» 🔹«محمد بن‌ جرير طبرى» (م۳۱۰) در کتاب تاريخ‌ خود رويداد را چنين بيان مى كند: «أتى عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَليٍّ وَ فيهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَيْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِينَ، فَقالَ وَاللهِ لاَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلى الْبَيْعَةِ، فَخَرَج عَلَيْهِ الزُّبيرُ مُصْلِتاً بِالسَّيْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَيْهِ فَأَخَذُوهُ»؛ [۱] ( به خانه (ع) آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند را به میكشم مگر اينكه براى بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد، شمشير از دستش افتاد و ديگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند). 🔹اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه براى با و صورت مى پذيرفت، امّا اينكه اينگونه بيعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است. 💠«بلاذری» 🔹«احمدبن‌يحيى‌جابربغدادى‌بلاذری» (م۲۷۰) نويسنده معروف اهل سنت و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند. «إِنَّ أَبابَكر أَرْسَلَ إلى عَليٍّ يُريدُ الْبَيْعَةَ فَلَمْ يُبايِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتيلة! فَتَلَقَتْهُ فاطِمَةَ عَلَى الْبابِ. فَقالَتْ فاطِمَةُ: يَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراكَ مُحْرِقاً عَليَّ بابي؟ قالَ: نَعَمْ، وَ ذلِكَ أَقْوى فيما جاءَ بِهِ اَبُوكِ...»؛ [۲] ( به دنبال (ع) فرستاد تا كند؛ ولى (ع) از بيعت امتناع ورزيد. سپس همراه با [آتش زا] حركت كرد، و با (س) در مقابل خانه روبه رو شد، (س) گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم درصدد من هستى؟! گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!). 💠«ابن عبد ربه» 🔹شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف كتاب «العقد الفريد» (م۴۶۳) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده است. وى تحت عنوان كسانى كه از بيعت «ابى بكر» تخلف جستند، مى نويسد: 🔹«فَأمّا عَليٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَيرُ فَقَعَدُوا فِي بَيْتِ فاطِمَةَ حَتّى بَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُوبَكْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِيُخْرِجَهُمْ مِنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَس مِنْ نار أَنْ يُضرِمَ عَلَيْهِمُ الدّارَ، فَلَقِيَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: يا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فيما دَخَلَتْ فيهِ الأُمَّةُ!»؛ [۳] ( (ع) و عباس و زبير در خانه فاطمه (س) نشسته بودند كه را فرستاد تا آنان را از خانه (س) بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! با مقدارى به سوى (س) رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با (س) روبه رو شد. دختر پيامبر گفت: اى آمده اى ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اينكه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!). 🔹او همچنین از «عبدالرحمن بن عوف» نقل مى كند: «من در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو میکنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمیدادم و يكى از آن سه چيز اين است: «وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفُ بَيْتَ فاطِمَةَ عَنْ شيء وَ إنْ كانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ»؛ [۴] (اى كاش (س) را نمى گشودم، هرچند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند). 💠«ذهبی» 🔹ذهبى در كتاب «ميزان الاعتدال» از «محمّد بن احمد كوفى حافظ» نقل ميكند كه در محضر «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدّث كوفى (م۳۵۷)، اين خبر خوانده شد: «إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِن»؛ [۵] ( لگدى بر (س) زد و او فرزندى كه در رحم به نام داشت سقط كرد!). پی نوشت‌ها؛ [۱] تاريخ الأمم والملوك (تاریخ طبری)، الطبری، محمدبن جرير، دارالتراث، ۱۳۸۷ق، چ۲، ج۳، ص۲۰۲ [۲] كتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، دارالفكر، ۱۴۱۷ق، چ۱، ج۱، ص۵۸۶ [۳] العقد الفريد، ابن عبد ربه الأندلسي، دارالكتب العلمية، ۱۴۰۴ق، چ۱ اول‏، ج۵، ص۱۳ [۴] همان، ص۲۱ [۵] ميزان الاعتدال فی نقدالرجال، الذهبی، دارالكتب العلمية، ۱۹۹۵م، ج۱، ص۲۸۳، ش۵۵۱ پيام امام اميرالمومنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دارالكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ۱، ج۸، ص ۴۴ تا ۵۱ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
با شش نفر دیگر برای شناسایی به کارون می‌زنند و وارد سلمانیه می‌شوند. اما گیر عراقی‌ها می‌افتند. نارنجک تفنگی شلیک می‌کنند و می‌افتد. 🍃⚘🍃 بعثی ها می‌رسند بالای سرش و رضا  را جدا می‌کنند و با خودشان می‌برند.# رضا و موهبت، رضا در آن عملیات می‌شوند.»چند روز بعد از پیکر رضا  را می‌آوردند سردخانه😭😭 🍃⚘🍃 خانواده رفتیم تا جسد را تحویل بگیریم، برادرهای سپاه آمدند تا  به خانواده دلداری بدهند. انگار خبری بدتر از دارند.نمی‌دونستندچطور باید به خانواده ما بگویند که رضا نداره « مرتب به ما می گفتند باید باشید😭😭 🍃⚘🍃 پدرم با تمام تلاشی که شده، متوجه می شوند  خبریه و می‌خواهد را ببیند. پدرم بدون آنکه خم به ابرو بیاورد بالای سر پ می‌ایستد. پسرش ندارد.جسد سر را می‌خواهد ببوسد؛اما در بدن نیست.😭😭 🍃⚘🍃 به رسم بنی هاشم خم می‌شود و های بریده شده را می‌بوسد. با افتخار سرش را بالا گرفتند و گفتند: « حسین (ع)⚘ را بردند برای ابن زیاد؛ «رضا»ی من را بردند برای صدام.»😭😭 🍃⚘🍃
به روایت از همرزم : از حاشیه رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر کمین توجه شان را جلب کرد. به سمت کمین رفت و هم پشت سرش.از آن جا سنگر های عراقی به خوبی دیده  می شدند 🍃⚘🍃 همین که به سمت سنگر کمین بعدی رفت صدای خش خشی به گوشش رسید و در جا میخکوبش کرد.نه راه پیش داشت نه پس!!! هم در چند قدمی او زمین گیر شده بود. به محض این که صدای پا شنید شروع کرد به تیر اندازی!عراقی ها که ده نفری می شدند بی وقفه شلیک میکردند و جلو می آمدند... 🍃⚘🍃 کمی بعد دور تا دور زدند و او را کردند...یک افسر عراقی با چشمان از حدقه در آمده به او و لباس رسمی سپاه اش خیره شده بود.با پاشنه پا به پیشانی رضا کوبید و اورا نقش زمین کرد😭😭 🍃⚘🍃 سپس به یکی از نیروهاش که گروهبان جوانی بود گفت:«بهتر از این نمیشود!او را با خودمان میبریم.این برای نظامی خرمشهر بهترین است...باید اطلاعات خوبی داشته باشد!» 🍃⚘🍃
افسر عراقی دست را گرفت تا بلندش کند...اما او خیال شدن نداشت!گروهبان جلو آمد و با قنداقه تفنگ بر سر رضا  کوبید و او را بیهوش کرد😭.افسر عراقی توجهی به نداشت و حواسش بیشتر به و روی سینه اش بود... 🍃⚘🍃 صدای تیر اندازی از طرف گشتی های ایرانی ناگهان او را هشیار کرد و تصمیم گرفت هر دو را با خود ببرد.اما بار دیگر با مقاومت آنها رو به رو شد.افسر عراقی در حالی که خشم و کینه در چشمانش موج میزد،ناگهان ایستاد و کارد کمری اش را از غلاف بیرون آورد. افسر را به پشت خوابانده بودو به نیرو هایش دستور داد دستش را ببندند😭.سربازان عراقی به طرفش دویدند و ضربه ای به سرش زدند.رضا هنوز از هوش نرفته بود و در بی حالی تیزی کارد را پشت گردن خود احساس میکرد😭 و با فشار بعدی کارد در گردنش فرو رفت و خون به بیرون فوران زد😭😭 🍃⚘🍃
داماد مدافع حرم، حجت باقری 🍃🌷🍃 در تاریخ   ۱۳۶۴/۳/۱#  در خانواده ای متدین ومذهبی در شهر فراشبند استان فارس  متولدشد. فرزند خانواده  بود. بعد از دو خواهرش متولد شد و پسر خانواده. نام مستعار ایشان بود. 🍃🌷🍃 مادرش هنگام تولدش بودند و ایشان را از همان ابتدا به فاطمه زهرا(س)🌷 و علی (ع)🌷سپرده بودند. 🍃🌷🍃 مادرش هميشه مي‌گفت معنوي زهرا(س)🌷و علی (ع)🌷است. همين بود كه باعث شد ایشان بسيار شديدي به زهرا(س)🌷 داشته باشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود. مراسم عقدشان 31 سال 93# مصادف با و فاطمه زهرا(س)🌷 برگزار شد. 🍃🌷🍃 ایشان س از ورود به پاسداران در مختلفی در نقاط مرزی کشور و درگیری با اشرار، قاچاقچیان مواد مخدر و گروهک‌های ضد انقلاب در مناطق شمال غرب کشور و سیستان و بلوچستان داشت. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : واسطه ازدواج‌مان  شهيدم بود. از دوستان بسيار صميمي و همكار بزرگم بود كه همين رابطه دوستي سبب ازدواج ما شد. 🍃🌷🍃 نگامي كه قضيه خواستگاري مطرح شد آن قدر از #محسن برايم گفت كه من ديگر نتوانستم هيچ حرفي بزنم. 🍃🌷🍃 از ، از ، از و از اينكه بين دوستان به صالح معروف بود.  متولد 31 ماه سال 1363. 🍃🌷🍃 و اين قدر هم بودند كه من از تعجب مي‌كردم. هنگامي كه تازه عقد كرده بوديم، به همسرم گفتم چقدر و شبيه هست. 🍃🌷🍃 در جواب گفت: ما با هم شده‌ايم. از 18 كه هر دو به رفته بودند و هم بودند تا لحظه .😭 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷} 🍃🌷🍃
مراسم عقدمان 31 سال 93# مصادف با سالروز فاطمه زهرا(س)🌷برگزار شد. عاقد آن شب خيلي برايمان دعا كرد. تمام مهمانان دست به دعا برداشته بودند.😭 🍃🌷🍃 قضيه‌اي كه برايم جالب بود بودند كه دعوت كرده بود. وقتي مراسم تمام شد گفت خانم مي‌داني امشب چه را كرده بودم؟ گفتم نه. گفت زهرا(س)🌷 و علی(ع)🌷. آنجا بود كه فهميدم روحاني مراسم به خاطر بود كه از همان ابتدا مادرشوهرم را به بود. 😭 🍃🌷🍃 و رسمي تكاور سجاد(ع)🌷 كازرون بود،دو ماهي از عقدمان گذشته بود كه به همراه شمال‌غرب شدند. نام «قاسم» علی بود. 🍃🌷🍃 هر كدام‌شان خودشان را ديده بودند. سه روز پس از ، به پيوست و در تاريخ 13# تير 1393# در درگيري با انقلاب به رسيد.😭 🍃🌷🍃 در با گروهك تروريستي پژاك در منطقه شمال‌غرب كشور با شيرين را نوشيد.😭كمي بعد هم راهي شد.😭😭 🍃🌷🍃
جواد عبدی به خاطر انجام وظیفه‌ هميشه مورد تشويق از طرف سپاه پاسداران مي‌شد. هرکجا که احساس نیاز می‌کرد به ‌عنوان کسی که آموزش‌های نظامی را در دوران خدمتش در مراکز آموزشی فرا گرفته بود حاضر می‌شد. 🍃⚘🍃 با شناختی که از فکری و سیاسی داشت در مقابله با از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و همراه با دیگر هم‌رزمانش شبانه‌روزی خود را شروع کرد و لحظه‌ای از این هدف متعالی دور نشد. 🍃⚘🍃 سرانجام این جوان دلاور پس از سال‌ها رشادت در تاریخ بیست و دوم مردادماه سال 1398 ساعت ۱۹:۴۵ در سن 38 سالگی جهت تعدادی از ضدانقلاب‌ها که در مناطق صعب العبور اورامان از توابع سروآباد عازم مأموریت بودند در حین تعقیب و گریز دشمن به علّت واژگونی خودرو همراه یار دیرنه اش غلامی بر اثر خونریزی داخلی، شکستگی دنده های سمت چپ، فرو رفتن دنده ها در شش و قلب و ترکیدگی طحال در بیمارستان چمران شهرستان سروآباد جرعۀ شهادت را نوشید. 🍃⚘🍃 غلامی با جواد عبدی همرزم بودن و تو همون روز  مجروح میشن و بعد از شانزده روز دربیمارستان به رفیق میپیوندد. 🍃⚘🍃
قبل از انقلاب در رشته‌ آن هم در گیلان تحصیل می‌کرد و اسلامی آن را برعهده داشت، سازندگی از جمله که بیش از همه، آنها را به عزیز می‌اندازد. چه قدر ایشان به این و و با و می‌دادند. 🍃🌷🍃 تصمیم گرفت ادامه عمر خود را به و سپری کند. ایشان با رفقایش نشسته بود به مشورت؛ گفت فرقی نمی‌کنه به چه بریم. رفت و شد و . طوری شد که اندکی بعد به ایشان  می‌گفتند: آبدارچی. 🍃🌷🍃 نگفته بود هستش.  چایی که می‌بُرد، هر وقت کارش تمام می‌شد در جهت امور، هم می‌داد. طولی نکشید که سازندگی به و #مدیریتی‌ اش پی بردند. فهمیدند ایشان اسلامی هستند. 🍃🌷🍃 کم کم  به مرکزی گیلان تبدیل شد، بعد از چند ماه نام ایشان در منافقین دیدند و در نتیجه ایشان را به فرستادند. 🍃🌷🍃