ایشان در اواخر #تابستان سال ۱۳۶۴# همراه همرزمانش به زادگاهش برگشت و سعی کرد چند ماهی درس بخواند، ولی طاقت نیاورد، سال ۱۳۶۵# مجددا عازم#جبهه ها شد.
🍃🌷🍃
ابتدا در #گردان «فلق» و سپس در #گردان «اخلاص» خدمت کرد و پس از گذراندن مراحل #پرسنلی به خرمشهر منتقل شد تا #آموزش #غواصی را ببیند.
🍃🌷🍃
در #عملیاتهایی چون #کربلای 1#، ۴# و ۵# و #بیت المقدس ۲ #شرکت و در #جبهههای «بانه»، «کردستان»، «حلبچه» و «جزیره مجنون» بود و در #سمتهایی چون #مسئول #آموزش #غواصی و #معاونت گروه #عملیاتی خدمت کرد.
🍃🌷🍃
اوایل #دیماه بود و به #عملیات کربلای ۴ نزدیک میشدند. آنهابه عنوان #نیروهای غواصی نوک پیکان بودند و این درست همان چیزی بود که می خواستند.
🍃🌷🍃
همه خوشحال بودند و مراسم #دعا و #سینهزنی پرشوری بعد از #نماز برگزار میکردند. دنیا، دنیای دیگری شده بود.
🍃🌷🍃
برادران چنان با فریاد «حسین، حسین» بر سر و سینه میزدند که گویا در جلوی چشمانشان
#آقا سيد الشهدا (ع)🌷 را #شهید کردهاند»😭
🍃🌷🍃
«ایشان در آن موقع ۱۶#سال بیشتر نداشت. #عملیات که شروع شد، لحظه به لحظه #دوستانش در جلوی چشمان خون گرفتهاش، #شهید میشدند.💔
🍃🌷🍃
وقتی قصد #رفتن کرد چمدانی از مادر امانت گرفت، بارش را از لباس، مسواک، خمیر دندان و ... سبک بست و شلواری که دیگر به پایش نشد و با #زخم ترکش به هم دوخته شد، چمدانی که گشوده نشد، نبات، آجیل محلی، عناب و انجیری که مادر در چمدان گذاشت تا #سوریه رفت و در چمدان #برگشتی #باقی ماند.😭
🍃🌷🍃
#دو برگ از دفترچه ای که #شب آخر با هم بودن #وصیت هایش را در آن نوشت، #قرض ها و #بدهی هایی که دوباره فهرست شد و چند روزی که در بیرجند بیشتر با #فامیل و#دوستانش گذراند و گفته و نگفته #حلالیت طلبید.😭
🍃🌷🍃
زمان رفتن که رسید، هواپیمای تهران که نشست وقتی #آخرین عکس ها را در فرودگاه گرفت به بهانه آشنا شدن با تیم و دوستان جدید، زود خداحافظی کرد😭 زود رفت تا #دل کندن #راحت تر باشد.😭
🍃🌷🍃
در یک ماهی که نبود هر روز تماس می گرفت و مانند همیشه از همه مسائل #خانواده و #طاها می پرسید اما نمی توانست به خوبی از وضعیت شان در #سوریه بگوید، می گفت #کارمان #سخت است #دعا کنید.
🍃🌷🍃
آن روزها کلاس رانندگی می رفتم و خودم را برای امتحان آماده می کردم، #مرتضی آخرین شب در تماس تلفنی گفت فردا پولی به حسابی واریز میکند که حتما از آن خبر می گیرد.
🍃🌷🍃
#تیربار خودم را هم به #ابوذر داده بودم که او هم بلند شد و دو نفر از تکفیریها را زد. اما در همین حین دیدم #دستش #مجروح شده و #آرنجش به شدت #خونریزی دارد.
🍃🌷🍃
از او خواستم به #مقر برگردد. رفت و در حین راه گویا #خمپارهای کنارش #منفجر شده بود که #پیکرش را پیدا کردیم. بعدها وقتی #پیکر برادرم به شهرمان آمد و او را دیدم، #ترکشهای #زیادی در #کتف و #پاهایش به چشم میخورد.😭
🍃🌷🍃
یکی از #دوستانش میگفت قبل از #اعزام #ابوذر، با هم بودیم و #شهید فرزند کوچکش #محمدباقر را در آغوش داشت. مشغول صحبت بودیم که با #حسرت عجیبی گفت:
یکی از آشناها به من گفت چقدر #پول میگیری که میخواهی به #سوریه بروی؟ من هم در جوابش گفتم اگر #همه دنیا را بدهند، حاضر نیستم با یک #تار موی #محمد باقر #عوض کنم.»
🍃🌷🍃
امثال #ابوذر مثل هر #پدری #عاشق #فرزندانشان بودند اما #هنرشان این بود که هرگز #نگذاشتند چنین #تعلقاتی آنها را از #حرکت در مسیر #والایشان #دور #کند.
🍃🌷🍃
وقتی قصد #رفتن کرد چمدانی از مادر امانت گرفت، بارش را از لباس، مسواک، خمیر دندان و ... سبک بست و شلواری که دیگر به پایش نشد و با #زخم ترکش به هم دوخته شد، چمدانی که گشوده نشد، نبات، آجیل محلی، عناب و انجیری که مادر در چمدان گذاشت تا #سوریه رفت و در چمدان #برگشتی #باقی ماند.😭
🍃🌷🍃
#دو برگ از دفترچه ای که #شب آخر با هم بودن #وصیت هایش را در آن نوشت، #قرض ها و #بدهی هایی که دوباره فهرست شد و چند روزی که در بیرجند بیشتر با #فامیل و#دوستانش گذراند و گفته و نگفته #حلالیت طلبید.😭
🍃🌷🍃
زمان رفتن که رسید، هواپیمای تهران که نشست وقتی #آخرین عکس ها را در فرودگاه گرفت به بهانه آشنا شدن با تیم و دوستان جدید، زود خداحافظی کرد😭 زود رفت تا #دل کندن #راحت تر باشد.😭
🍃🌷🍃
در یک ماهی که نبود هر روز تماس می گرفت و مانند همیشه از همه مسائل #خانواده و #طاها می پرسید اما نمی توانست به خوبی از وضعیت شان در #سوریه بگوید، می گفت #کارمان #سخت است #دعا کنید.
🍃🌷🍃
آن روزها کلاس رانندگی می رفتم و خودم را برای امتحان آماده می کردم، #مرتضی آخرین شب در تماس تلفنی گفت فردا پولی به حسابی واریز میکند که حتما از آن خبر می گیرد.
🍃🌷🍃
#اعتقاد داشت كه #نيروهاى حزب اللهى بايد در #ارتش حضور يابند ولى به دليل اختلاف عقيدتى با فرمانده مربوطه استعفا و از همانجا مستقيم به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃
در دوره آموزش درجه دارى كتابهایش را به يكى از همكلاسى هایش سپرد. چند روزى خانواده از ایشان بى خبر بودند تا اينكه #نامه اش از #جبهه هاى كردستان به دست شان رسيد.
🍃🌷🍃
در مدت حضور در #كردستان در اثر #اصابت تركش از #ناحيه دست #مجروح و در بيمارستان پنجم آذر گرگان به مدت دوازده روز بسترى شد.
🍃🌷🍃
پس از بازگشت از #جبهه، در ستاد #بسيج تقى آباد و سپاه آق قلا1 قلا، 4 مشغول #خدمت و #آموزش #نيروهاى بسيجى شد و با #انجمن اسلامى روستا #همكارى نزديك داشت.
🍃🌷🍃
ایشان مدتى به عنوان #عضو مركزى #بسيج و#انجمن اسلامى روستا #فعاليت داشت. به خاطر علاقه اى كه به دروس #حوزوى داشت، تصميم گرفت برود #حوزه علميه قم، اما به دليل نداشتن مدرك سوم راهنمايى موفق به ورود به #حوزه علميه نشد.
🍃🌷🍃
با فاميل #رابطه خوبى داشت ، به #كوچك تر از خود #سلام می کرد.#نماز را هميشه در اول وقت مى خواند و به #دوستانش توصيه می کردم با همديگر #نماز جماعت بر پا كنند.
🍃🌷🍃
ایشان افزود :با وجود شرایط #سخت #زندگی به دلیل اینکه #پسرم #تک فرزند بود #تلاش میکردم از #نظر #پوشش همسطح دیگر #دوستانش باشد و هیچ وقت احساس #کمبود نکند با این وجود در بیشتر مواقع #پول توجیبی که بهش میدادم را به #همکلاسیهایش که بعضیها #کرایه #رفت و آمد #نداشتند میداد و برای #کمک به #وضعیت اقتصادی #خانه در #تابستانها کار میکرد.
🍃🌷🍃
به گفته ایشان #گلمحمد #پدر #قربانعلی از چند سال قبل از #شهادت #پسرمان به دلیل #بیماری فلج شده بود که #پسرم برای #نگهداری از #پدرش از هیچ #تلاشی #کوتاهی نمیکرد و در بیشتر موارد حتی #نظافت شخصی #پدرش را هم خود #شخصا انجام میداد و تمام #درآمد #کارگری خود را برای #تامین هزینه #درمان #پدرش صرف میکرد.
🍃🌷🍃
تمام #همسایهها در زمان حیات #قربانعلی به دلیل #کمکهایی که انجام میداد از #پسرم به نیکی یاد میکردند و برایش #دعای خیر داشتند. داشتن #فرزندی مانند #قربانعلی برای هر #مادری #افتخار است چرا که #شهدا #راه و منش #خدایی دارند.
🍃🌷🍃
ایشان با فرا گرفتن #آموزشهای #نظامی در #لبنان بعد از اشغال بخشی از #خاک لبنان، با #دوستانش #گروههاى پایداری محلى را پایه گذاری کردند.
🍃🌷🍃
#زد و خوردهاى کوچه به کوچه با نیروهاى اسرائیلى و #حمله و #شبیخون به #پایگاههای نظامى صهیونیستها در زمره #فعالیتهاى روزانه ایشان و دوستانش بود.
🍃🌷🍃
اما آنها زود متوجه شدند که با چند #شبیخون کوچک نمیتوان دشمن اسرائیلی را از #لبنان بیرون کرد، به این ترتیب بود که با راهنماییهای یکی از دوستان، طرحی نو ریخت.
🍃🌷🍃
اما هیچ کس در آن زمان #تصور #نمیکرد که ایشان مجری چنین #عملیات بزرگ و #تاریخی باشد.
🍃🌷🍃
#عملیاتی که در میان بهت و حیرت صهیونیست ها و به ویژه قصاب معروف آنها «آریل شارون» به #اجرا گذاشته شد تا #برگ زرینی از #مجاهدت و #دشمن ستیزی #مسلمانان و #مایه غرور و #سربلندی #حزب الله باشد.
🍃🌷🍃
تنها #شرطش برای #انجام این #عملیات بزرگ #تعیین زمان (روز و ساعت)#اجرای عملیات توسط #خودش باشد.
🍃🌷🍃
سرانجام#سردار#شهید سعید گلاب بخش معروف به
#محسن چریک در روز #هفتم #آبان ماه 1359# پس از #مبارزه #سخت همراه ۴۰# نفر از دوستانش ، بر اثر #آتش پر حجم دشمن در #ارتفاعات " افشار آباد " به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
پس از #شهادت #پيكر ایشان و #دوستانش به دست #نيروهای دشمن مي افتد كه تا الان ، به رغم #تلاش فراوان گروههای تجسس ، #گمنام هستند.💔
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠سردار شهید سعید گلاب بخش💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
سرانجام#سردار#شهید سعید گلاب بخش معروف به
#محسن چریک در روز #هفتم #آبان ماه 1359# پس از #مبارزه #سخت همراه ۴۰# نفر از دوستانش ، بر اثر #آتش پر حجم دشمن در #ارتفاعات " افشار آباد " به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
پس از #شهادت #پيكر ایشان و #دوستانش به دست #نيروهای دشمن مي افتد كه تا الان ، به رغم #تلاش فراوان گروههای تجسس ، #گمنام هستند.💔
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠سردار شهید سعید گلاب بخش💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
#فرزندان من برای #پست و #مقام به #جبهه #نرفتند بلکه برای #رضای #خدا🤍به #جبهه رفته و با #شهادت خود #نهال نوپای #انقلاب را #آبیاری کرده و پوزه آمریکا و اسرائیل را به زمین مالیدند.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید محمد جواد روزی طلب هم در تاریخ 12#اسفند 1364# به همراه یکی از #دوستانش در حال #نقاشی گنبد #امام حسین (ع)🌷 بود که در یک لحظه #خمپاره ای در نزدیکی شان خورد ، #ترکش #خمپاره به #سر ایشان اصابت کرد وبه #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر ایشان و #برادران #شهیدشان در گلزار #شهدای شهر شیراز خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید محمد جواد روزی طلب و
برادران شهید شان محمدحسن و محمد محسن💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
#اعتقاد داشت كه #نيروهاى حزب اللهى بايد در #ارتش حضور يابند ولى به دليل اختلاف عقيدتى با فرمانده مربوطه استعفا و از همانجا مستقيم به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃
در دوره آموزش درجه دارى كتابهایش را به يكى از همكلاسى هایش سپرد. چند روزى خانواده از ایشان بى خبر بودند تا اينكه #نامه اش از #جبهه هاى كردستان به دست شان رسيد.
🍃🌷🍃
در مدت حضور در #كردستان در اثر #اصابت تركش از #ناحيه دست #مجروح و در بيمارستان پنجم آذر گرگان به مدت دوازده روز بسترى شد.
🍃🌷🍃
پس از بازگشت از #جبهه، در ستاد #بسيج تقى آباد و سپاه آق قلا1 قلا، 4 مشغول #خدمت و #آموزش #نيروهاى بسيجى شد و با #انجمن اسلامى روستا #همكارى نزديك داشت.
🍃🌷🍃
ایشان مدتى به عنوان #عضو مركزى #بسيج و#انجمن اسلامى روستا #فعاليت داشت. به خاطر علاقه اى كه به دروس #حوزوى داشت، تصميم گرفت برود #حوزه علميه قم، اما به دليل نداشتن مدرك سوم راهنمايى موفق به ورود به #حوزه علميه نشد.
🍃🌷🍃
با فاميل #رابطه خوبى داشت ، به #كوچك تر از خود #سلام می کرد.#نماز را هميشه در اول وقت مى خواند و به #دوستانش توصيه می کردم با همديگر #نماز جماعت بر پا كنند.
🍃🌷🍃
ایشان افزود :با وجود شرایط #سخت #زندگی به دلیل اینکه #پسرم #تک فرزند بود #تلاش میکردم از #نظر #پوشش همسطح دیگر #دوستانش باشد و هیچ وقت احساس #کمبود نکند با این وجود در بیشتر مواقع #پول توجیبی که بهش میدادم را به #همکلاسیهایش که بعضیها #کرایه #رفت و آمد #نداشتند میداد و برای #کمک به #وضعیت اقتصادی #خانه در #تابستانها کار میکرد.
🍃🌷🍃
به گفته ایشان #گلمحمد #پدر #قربانعلی از چند سال قبل از #شهادت #پسرمان به دلیل #بیماری فلج شده بود که #پسرم برای #نگهداری از #پدرش از هیچ #تلاشی #کوتاهی نمیکرد و در بیشتر موارد حتی #نظافت شخصی #پدرش را هم خود #شخصا انجام میداد و تمام #درآمد #کارگری خود را برای #تامین هزینه #درمان #پدرش صرف میکرد.
🍃🌷🍃
تمام #همسایهها در زمان حیات #قربانعلی به دلیل #کمکهایی که انجام میداد از #پسرم به نیکی یاد میکردند و برایش #دعای خیر داشتند. داشتن #فرزندی مانند #قربانعلی برای هر #مادری #افتخار است چرا که #شهدا #راه و منش #خدایی دارند.
🍃🌷🍃