eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
در های متعددی شرکت داشت و همیشه با در مقابل دشمن می ایستاد بقدری صاحب و و بود که همه مجذوب ایشان می شدند. 🍃🌷🍃 با شرکت در المبین های زیادی از خود به نمایش گذاشت و ایشان گروهان شد. 🍃🌷🍃 و ماهیانه خود را بین که وضع مالی مناسبی نداشتند تقسیم می کرد. 🍃🌷🍃 ایشان در بیت المقدس هم حضور داشت و پس از های چشمگیرازناحیه راست مورد گلوله قرارگرفت و پس از انتقال به و درمان مجددا به نور عازم شد. 🍃🌷🍃 و چند ماه در بود تااینکه رمضان آغاز شد در رمضان بی نظیری ازخودنشان داد. 🍃🌷🍃 در تانکهای عراقی وسنگرهای تیربار ، ارپی جی ۷شلیک کرده بود که پرده گوش ایشان آسیب دیده بود و خون در لخته شده بود.پس از رمضان چندروزبه مرخصی آمد و مجددابه برگشت. 🍃🌷🍃
خودم را هم به داده بودم که او هم بلند شد و دو نفر از تکفیری‌ها را زد. اما در همین حین دیدم شده و به شدت دارد. 🍃🌷🍃 از او خواستم به برگردد. رفت و در حین راه گویا کنارش شده بود که را پیدا کردیم. بعدها وقتی برادرم به شهرمان آمد و او را دیدم، در و به چشم می‌خورد.😭 🍃🌷🍃 یکی از می‌گفت قبل از ، با هم بودیم و فرزند کوچکش را در آغوش داشت. مشغول صحبت بودیم که با عجیبی گفت: یکی از آشناها به من گفت چقدر می‌گیری که می‌خواهی به بروی؟ من هم در جوابش گفتم اگر دنیا را بدهند، حاضر نیستم با یک موی باقر کنم.» 🍃🌷🍃 امثال مثل هر بودند اما این بود که هرگز چنین آنها را از در مسیر . 🍃🌷🍃
ایشان به یاد در دوران رژیم ستم‌شاهی پهلوی افتاد،  با جدیت تمام به کمک دوستانش رفت که مورد خمپاره قرارگرفته و از زخمی شد. 🍃🌷🍃 ایشان و به تهران منتقل شد و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شد، درحالی‌که به تشخیص پزشکان باید مورد جراحی واقع می‌شد. 🍃🌷🍃 تنها پس از ۳# ساعت حضور در بیمارستان با یک نقشه حساب‌شده کرد و پس از تهیه لباس از منزل برادر دانشجویش عازم شد. 🍃🌷🍃 از دوستانش ازجمله خودش در سجاد (ع)🌷 بسیار متأثر شده بود و گفت: نمی‌تونم تحمل‌کنم و را تنها بگذارم. 🍃🌷🍃 دنیا در نظرش حقیر و تنگ‌شده بود و روح مشتاقش برای الله بی‌تابی می‌کرد و از عشقی عمیق می‌سوخت. 🍃🌷🍃 درحالی‌که وضعیت ایشان بسیار نامناسب  بود خود را به مقدم رساند و در سوم نیروهای گردانش را کرد. 🍃🌷🍃 پس از عبور از یک میدان مین و پشت سر گذاشتن دو خاک‌ریز بعثی‌ها، مقاومت عراقی‌ها را در هم شکستند. عراقی‌ها در این عملیات چاره‌ای جز فرار یا تسلیم در مقابل نداشتند. 🍃🌷🍃
شاید خیلیها چمران را در این عکس دیده اند اما آن کنار دستش رو ندیده اند و نام و یادی از علیرضا مالمیر نکرده اند.☝️☝️ بسیجیهای کم سن و سالی که کنار این مردان پولادین به مردی رسیدند. یکی از آن بسیجی ها این نوجوان است که شهید چمران ، به کتف نشسته و رو هم سر بالا گذاشته است. کمتر کسی است که این فرد را میداند. 😔 این جوان بسیجی علیرضا مالمیر است ، بچه محل ما بود. ی شهدا یا همان محله ی اقدسیه😔 جوانان زیادی از محله ی ما جبهه رفته بودند و شهید شده بودند ، مالمیر هم یکی از آنها بود.😔 پسر شاخ شمشاد پری خانم ، همسایه مون بود که خیلی هم بچه ی شر و شلوغی بود که همه ازش حساب میبردیم. علیرضا جزو اولین رزمنده های محله مان ، شهر ری بود و خیلی شجاع بود. دلاور و نترس بود که جزو یاران نزدیک چمران شد. هر کجا درگیری سخت و سینه به سینه با دشمن بود ، علیرضا اون جا حاضر بود. علیرضا ١٩ سالش بود که بالاخره مزد مجاهدتش رو گرفت و دربهار سال ۶۰ و تنها روز قبل از شهادت شهید چمران در درگیری نزدیک با دشمن در منطقه ی سوسنگرد به رسید.
شاید خیلیها چمران را در این عکس دیده اند اما آن کنار دستش رو ندیده اند و نام و یادی از علیرضا مالمیر نکرده اند.☝️☝️ بسیجیهای کم سن و سالی که کنار این مردان پولادین به مردی رسیدند. یکی از آن بسیجی ها این نوجوان است که شهید چمران ، به کتف نشسته و رو هم سر بالا گذاشته است. کمتر کسی است که این فرد را میداند. 😔 این جوان بسیجی علیرضا مالمیر است ، بچه محل ما بود. ی شهدا یا همان محله ی اقدسیه😔 جوانان زیادی از محله ی ما جبهه رفته بودند و شهید شده بودند ، مالمیر هم یکی از آنها بود.😔 پسر شاخ شمشاد پری خانم ، همسایه مون بود که خیلی هم بچه ی شر و شلوغی بود که همه ازش حساب میبردیم. علیرضا جزو اولین رزمنده های محله مان ، شهر ری بود و خیلی شجاع بود. دلاور و نترس بود که جزو یاران نزدیک چمران شد. هر کجا درگیری سخت و سینه به سینه با دشمن بود ، علیرضا اون جا حاضر بود. علیرضا ١٩ سالش بود که بالاخره مزد مجاهدتش رو گرفت و دربهار سال ۶۰ و تنها روز قبل از شهادت شهید چمران در درگیری نزدیک با دشمن در منطقه ی سوسنگرد به رسید.
را با خود می برند جلوتر، را در می آورند و با به و و صورتش می زنند و می دهند، یکی می گوید به و و فحش بده تا کنیم، مقاومت می کند و چیزی نمی‌گوید. در برابر تاکید آشوبگران مبنی بر اهانت به باعث می شود آنها بیشتر شود و هر بار که می کند تری می زنند، هوش می شود و می کنند و روند. 😭💔 🍃🌷🍃 رفقای سر می رسند و او را به بیمارستان می برند، می گفت: زیادی را به زده بودند، ، و را شکسته بودند، هیچ جای در بود. دکتر گفته بود سختی به وارد شده و فقط توانسته با چند ساعت زنده دارند.😭 🍃🌷🍃 سرانجام آرمان علی وردی هم در تاریخ  ۶ ماه  ۱۴۰۱# به دست گران به رسید. 💔 🍃🌷🍃 #شهید : تهران ، گلزار بهشت زهرا سلام الله علیها🌷  قطعه  ۵۰ 🍃🌷🍃
در دوران مقدس به همراه در حاضر بودند که یکی شد و دو نفر دیگر . ایشان 19# تیر سال 79 مرز ایران و عراق در شدند. 🍃🌷🍃 برون مرزی داشتند؛ یک سال قبل از سقوط صدام رابط عراق با بی سیم به ایشان پیام داده بود که برود آن طرف مرز ولی ایشان اطلاع نداشتند که او را و طعمه قرار داده‌اند.😔 🍃🌷🍃 و در واقع ایشان در بعثی‌ها افتاد. وقتی وارد خاک عراق شد، جمعی از نیروهای عراقی را می بیند که منتظرش هستند؛ متوجه موضوع می‌شود و به سرعت برمی‌گردد و خود را به درون می‌اندازد. 🍃🌷🍃 و عراقیها با موتوری می‌کنند که از ناحیه مورد اصابت قرار می‌گیرد و به می رسد و دو روز بعد #شهید را پیدا می کنند و برمی گردانند.😔 🍃🌷🍃
شاید خیلیها چمران را در این عکس دیده اند اما آن کنار دستش رو ندیده اند و نام و یادی از علیرضا مالمیر نکرده اند.☝️☝️ بسیجیهای کم سن و سالی که کنار این مردان پولادین به مردی رسیدند. یکی از آن بسیجی ها این نوجوان است که شهید چمران ، به کتف نشسته و رو هم سر بالا گذاشته است. کمتر کسی است که این فرد را میداند. 😔 این جوان بسیجی علیرضا مالمیر است ، بچه محل ما بود. ی شهدا یا همان محله ی اقدسیه😔 جوانان زیادی از محله ی ما جبهه رفته بودند و شهید شده بودند ، مالمیر هم یکی از آنها بود.😔 پسر شاخ شمشاد پری خانم ، همسایه مون بود که خیلی هم بچه ی شر و شلوغی بود که همه ازش حساب میبردیم. علیرضا جزو اولین رزمنده های محله مان ، شهر ری بود و خیلی شجاع بود. دلاور و نترس بود که جزو یاران نزدیک چمران شد. هر کجا درگیری سخت و سینه به سینه با دشمن بود ، علیرضا اون جا حاضر بود. علیرضا ١٩ سالش بود که بالاخره مزد مجاهدتش رو گرفت و دربهار سال ۶۰ و تنها روز قبل از شهادت شهید چمران در درگیری نزدیک با دشمن در منطقه ی سوسنگرد به رسید.