در #عملیات های متعددی شرکت داشت و همیشه با #شجاعت در مقابل دشمن می ایستاد بقدری صاحب #کمالات و #ایمان و #تقوا بود که همه مجذوب ایشان می شدند.
🍃🌷🍃
با شرکت در #عملیات #فتح المبین #رشادت های زیادی از خود به نمایش گذاشت و ایشان #فرمانده گروهان شد.
🍃🌷🍃
و #حقوق ماهیانه خود را بین #سربازان #متاهلی که وضع مالی مناسبی نداشتند تقسیم می کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در #عملیات بیت المقدس هم حضور داشت و پس از #فداکاری های چشمگیرازناحیه #کتف راست مورد #اصابت گلوله قرارگرفت و پس از انتقال به #پشت #جبهه و درمان مجددا به #منطقه #کرخه نور عازم شد.
🍃🌷🍃
و چند ماه در #جبهه بود تااینکه #عملیات رمضان آغاز شد در#عملیات رمضان #شجاعت بی نظیری ازخودنشان داد.
🍃🌷🍃
در#هجوم تانکهای عراقی وسنگرهای تیربار ،#نقدرموشک ارپی جی ۷شلیک کرده بود که پرده گوش ایشان آسیب دیده بود و خون در#گوشهایش لخته شده بود.پس از#عملیات رمضان چندروزبه مرخصی آمد و مجددابه #منطقه برگشت.
🍃🌷🍃
#تیربار خودم را هم به #ابوذر داده بودم که او هم بلند شد و دو نفر از تکفیریها را زد. اما در همین حین دیدم #دستش #مجروح شده و #آرنجش به شدت #خونریزی دارد.
🍃🌷🍃
از او خواستم به #مقر برگردد. رفت و در حین راه گویا #خمپارهای کنارش #منفجر شده بود که #پیکرش را پیدا کردیم. بعدها وقتی #پیکر برادرم به شهرمان آمد و او را دیدم، #ترکشهای #زیادی در #کتف و #پاهایش به چشم میخورد.😭
🍃🌷🍃
یکی از #دوستانش میگفت قبل از #اعزام #ابوذر، با هم بودیم و #شهید فرزند کوچکش #محمدباقر را در آغوش داشت. مشغول صحبت بودیم که با #حسرت عجیبی گفت:
یکی از آشناها به من گفت چقدر #پول میگیری که میخواهی به #سوریه بروی؟ من هم در جوابش گفتم اگر #همه دنیا را بدهند، حاضر نیستم با یک #تار موی #محمد باقر #عوض کنم.»
🍃🌷🍃
امثال #ابوذر مثل هر #پدری #عاشق #فرزندانشان بودند اما #هنرشان این بود که هرگز #نگذاشتند چنین #تعلقاتی آنها را از #حرکت در مسیر #والایشان #دور #کند.
🍃🌷🍃
ایشان به یاد #استقامت #همرزمانش در دوران رژیم ستمشاهی پهلوی افتاد، با جدیت تمام به کمک دوستانش رفت که مورد #اصابت #ترکش خمپاره قرارگرفته و از #ناحیه #کتف زخمی شد.
🍃🌷🍃
ایشان #مجروح و به تهران منتقل شد و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شد، درحالیکه به تشخیص پزشکان باید مورد #عمل جراحی واقع میشد.
🍃🌷🍃
تنها پس از ۳# ساعت حضور در بیمارستان با یک نقشه حسابشده #فرار کرد و پس از تهیه لباس از منزل برادر دانشجویش عازم #جبهه شد.
🍃🌷🍃
از #شهادت دوستانش ازجمله #معاون خودش در #گردان #امام سجاد (ع)🌷 بسیار متأثر شده بود و گفت: نمیتونم تحملکنم و #همرزمانم را تنها بگذارم.
🍃🌷🍃
دنیا در نظرش حقیر و تنگشده بود و روح مشتاقش برای #لقا الله بیتابی میکرد و از عشقی عمیق میسوخت.
🍃🌷🍃
درحالیکه وضعیت #زخم ایشان بسیار نامناسب بود خود را به #خط مقدم رساند و در #مرحله سوم #عملیات #بیتالمقدس نیروهای گردانش را #فرماندهی کرد.
🍃🌷🍃
#رزمندگان پس از عبور از یک میدان مین و پشت سر گذاشتن دو خاکریز بعثیها، مقاومت عراقیها را در هم شکستند. عراقیها در این عملیات چارهای جز فرار یا تسلیم در مقابل #رزمندگان نداشتند.
🍃🌷🍃
شاید خیلیها #شهید چمران را در این عکس دیده اند اما آن #بسیجی کنار دستش رو ندیده اند و نام و یادی از #شهید علیرضا مالمیر نکرده اند.☝️☝️
بسیجیهای کم سن و سالی که کنار این مردان پولادین به مردی رسیدند. یکی از آن بسیجی ها این نوجوان است که #کنار شهید چمران ، #کتف به کتف نشسته و #کلاهش رو هم سر بالا گذاشته است.
کمتر کسی است که #نام این فرد را میداند. 😔 این جوان بسیجی #شهید علیرضا مالمیر است ، #علیرضا بچه محل ما بود.#محله ی شهدا یا همان محله ی اقدسیه😔
جوانان زیادی از محله ی ما جبهه رفته بودند و شهید شده بودند ،#علیرضا مالمیر هم یکی از آنها بود.😔 #علیرضا پسر شاخ شمشاد پری خانم ، همسایه مون بود که خیلی هم بچه ی شر و شلوغی بود که همه ازش حساب میبردیم.
علیرضا جزو اولین رزمنده های محله مان ، شهر ری بود و خیلی شجاع بود. #آنقدر دلاور و نترس بود که جزو یاران نزدیک #شهید چمران شد. هر کجا درگیری سخت و سینه به سینه با دشمن بود ، علیرضا اون جا حاضر بود.
علیرضا ١٩ سالش بود که بالاخره مزد مجاهدتش رو گرفت و دربهار سال ۶۰ و تنها #چند روز قبل از شهادت شهید چمران در درگیری نزدیک با دشمن در منطقه ی سوسنگرد به #شهادت رسید.
شاید خیلیها #شهید چمران را در این عکس دیده اند اما آن #بسیجی کنار دستش رو ندیده اند و نام و یادی از #شهید علیرضا مالمیر نکرده اند.☝️☝️
بسیجیهای کم سن و سالی که کنار این مردان پولادین به مردی رسیدند. یکی از آن بسیجی ها این نوجوان است که #کنار شهید چمران ، #کتف به کتف نشسته و #کلاهش رو هم سر بالا گذاشته است.
کمتر کسی است که #نام این فرد را میداند. 😔 این جوان بسیجی #شهید علیرضا مالمیر است ، #علیرضا بچه محل ما بود.#محله ی شهدا یا همان محله ی اقدسیه😔
جوانان زیادی از محله ی ما جبهه رفته بودند و شهید شده بودند ،#علیرضا مالمیر هم یکی از آنها بود.😔 #علیرضا پسر شاخ شمشاد پری خانم ، همسایه مون بود که خیلی هم بچه ی شر و شلوغی بود که همه ازش حساب میبردیم.
علیرضا جزو اولین رزمنده های محله مان ، شهر ری بود و خیلی شجاع بود. #آنقدر دلاور و نترس بود که جزو یاران نزدیک #شهید چمران شد. هر کجا درگیری سخت و سینه به سینه با دشمن بود ، علیرضا اون جا حاضر بود.
علیرضا ١٩ سالش بود که بالاخره مزد مجاهدتش رو گرفت و دربهار سال ۶۰ و تنها #چند روز قبل از شهادت شهید چمران در درگیری نزدیک با دشمن در منطقه ی سوسنگرد به #شهادت رسید.
#آرمان را با خود می برند جلوتر، #پیراهنش را در
می آورند و با #لگد به #شکم و #سر و صورتش می زنند و #فحش می دهند، یکی می گوید به #مقدسات و #نظام و #رهبری فحش بده تا #رهایت کنیم،#آرمان مقاومت می کند و چیزی نمیگوید.#مقاومت #آرمان در برابر تاکید آشوبگران مبنی بر اهانت به #مقدسات باعث می شود #خشونت آنها بیشتر شود و هر بار که #آرمان #سکوت می کند #ضربات #محکم تری می زنند، #آرمان #بی هوش می شود و #رهایش می کنند و #می روند.
😭💔
🍃🌷🍃
رفقای #آرمان سر می رسند و او را به بیمارستان می برند،#پدر #آرمان می گفت: #ضربات زیادی را به #آرمان زده بودند، #کتف، #دماغ و #سرش را شکسته بودند، هیچ جای #سالمی در #بدنش #نمانده بود. دکتر گفته بود #ضربه سختی به #سرش وارد شده و فقط توانسته با #دستگاه چند ساعت زنده #نگهش دارند.😭
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید آرمان علی وردی هم در تاریخ ۶#آبان ماه ۱۴۰۱# به دست #اغتشاش گران به #شهادت رسید.
💔
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
تهران ، گلزار #شهدای
بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها🌷 قطعه ۵۰
🍃🌷🍃
در دوران #دفاع مقدس #عمویش به همراه #پدرش در #جبهه حاضر بودند که یکی #شهید شد و دو نفر دیگر #جانبازشدند.#پدر ایشان 19# تیر سال 79#در مرز ایران و عراق در #اروند #شهید شدند.
🍃🌷🍃
#پدرش #تردد برون مرزی داشتند؛ یک سال قبل از سقوط صدام رابط عراق با بی سیم به #پدر ایشان پیام داده بود که برود آن طرف مرز ولی ایشان اطلاع نداشتند که او را #اسیرکردهاند و طعمه قرار دادهاند.😔
🍃🌷🍃
و در واقع#پدر ایشان در #تله بعثیها افتاد. وقتی وارد خاک عراق شد، جمعی از نیروهای عراقی را می بیند که منتظرش هستند؛ متوجه موضوع میشود و به سرعت برمیگردد و خود را به درون #اروند میاندازد.
🍃🌷🍃
و عراقیها با #قایق موتوری #تعقیبش میکنند که از ناحیه #کتف مورد اصابت #گلوله قرار میگیرد و به #شهادت می رسد و دو روز بعد #پیکر#شهید را پیدا می کنند و برمی گردانند.😔
🍃🌷🍃
شاید خیلیها #شهید چمران را در این عکس دیده اند اما آن #بسیجی کنار دستش رو ندیده اند و نام و یادی از #شهید علیرضا مالمیر نکرده اند.☝️☝️
بسیجیهای کم سن و سالی که کنار این مردان پولادین به مردی رسیدند. یکی از آن بسیجی ها این نوجوان است که #کنار شهید چمران ، #کتف به کتف نشسته و #کلاهش رو هم سر بالا گذاشته است.
کمتر کسی است که #نام این فرد را میداند. 😔 این جوان بسیجی #شهید علیرضا مالمیر است ، #علیرضا بچه محل ما بود.#محله ی شهدا یا همان محله ی اقدسیه😔
جوانان زیادی از محله ی ما جبهه رفته بودند و شهید شده بودند ،#علیرضا مالمیر هم یکی از آنها بود.😔 #علیرضا پسر شاخ شمشاد پری خانم ، همسایه مون بود که خیلی هم بچه ی شر و شلوغی بود که همه ازش حساب میبردیم.
علیرضا جزو اولین رزمنده های محله مان ، شهر ری بود و خیلی شجاع بود. #آنقدر دلاور و نترس بود که جزو یاران نزدیک #شهید چمران شد. هر کجا درگیری سخت و سینه به سینه با دشمن بود ، علیرضا اون جا حاضر بود.
علیرضا ١٩ سالش بود که بالاخره مزد مجاهدتش رو گرفت و دربهار سال ۶۰ و تنها #چند روز قبل از شهادت شهید چمران در درگیری نزدیک با دشمن در منطقه ی سوسنگرد به #شهادت رسید.