eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ایشان به یاد در دوران رژیم ستم‌شاهی پهلوی افتاد،  با جدیت تمام به کمک دوستانش رفت که مورد خمپاره قرارگرفته و از زخمی شد. 🍃🌷🍃 ایشان و به تهران منتقل شد و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شد، درحالی‌که به تشخیص پزشکان باید مورد جراحی واقع می‌شد. 🍃🌷🍃 تنها پس از ۳# ساعت حضور در بیمارستان با یک نقشه حساب‌شده کرد و پس از تهیه لباس از منزل برادر دانشجویش عازم شد. 🍃🌷🍃 از دوستانش ازجمله خودش در سجاد (ع)🌷 بسیار متأثر شده بود و گفت: نمی‌تونم تحمل‌کنم و را تنها بگذارم. 🍃🌷🍃 دنیا در نظرش حقیر و تنگ‌شده بود و روح مشتاقش برای الله بی‌تابی می‌کرد و از عشقی عمیق می‌سوخت. 🍃🌷🍃 درحالی‌که وضعیت ایشان بسیار نامناسب  بود خود را به مقدم رساند و در سوم نیروهای گردانش را کرد. 🍃🌷🍃 پس از عبور از یک میدان مین و پشت سر گذاشتن دو خاک‌ریز بعثی‌ها، مقاومت عراقی‌ها را در هم شکستند. عراقی‌ها در این عملیات چاره‌ای جز فرار یا تسلیم در مقابل نداشتند. 🍃🌷🍃
به روایت از مادر : تا آن روز به یاد ندارم که روزه‌هایم را خورده باشم، اما سال 1367#، دهه‌ی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای را کرد. 😭😭 🍃🌷🍃 یعنی یه جورایی توی دلم آشوب شده بود. پام رو توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: می‌خواهم به دیدن بروم و اگر مرا به نبری، خودم می‌روم. 🍃🌷🍃 این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و  با هم به رفتیم تا را ببینم. به محل ملاقات که رسیدیم، بالای کوه‌ها بود و تا صدایش کردند که بیاید، یک ساعتی طول کشید. 🍃🌷🍃 ظهر بود که را کردم، ، و خیالم راحت شد که او در کنارم است.😭 🍃🌷🍃 می‌گفت: می‌گوید: تو که عینک می‌زنی و چشم‌هایت ضعیف است، معاف از ، پس برای چه اینجا آمده‌ای؟ اما من گفتم: اتفاقا من آمده‌ام که بروم مقدم تا با . چرا مرا اینجا نگه داشته‌اید؟😭 🍃🌷🍃 خلاصه آن روز خیلی خوش گذشت. من که کلی را تماشا کردم و با هم حرف زدیم. گفتم: کی میای خانه؟ گفت: قرار است پس از آموزشی، روز بدهند که میام خانه. 🍃🌷🍃
در تاریخ  ۱۳۶۱/۱/۲# زمانی كه در شب اول به زدند و بيش از حد انتظار جلو رفتند از دستور آمد كه عقب ‌نشينی كنند. 🍃🌷🍃 چون شده بود . هنگام ، ایشان ، هم نمی ‌توانستند ایشان را  به عقب بياورند. 🍃🌷🍃 عراقی‌ها مجدد آن قسمت را تصرف می ‌كردند ،ایشان هم  با همان ،   شد. 🍃🌷🍃 فردا شب آن روز خودی به زدند و عراقي‌ها را از آن منطقه كردند و را گرفتند. ایشان را در حا‌لیکه از بسته بودند  را كردند. 🍃🌷🍃 به دليل ، عراقی ‌ها بودند ایشان  را به ببرند ،به ایشان  زده بودند به کرده بود و ایشان را به رسانده بود.💔 🍃🌷🍃 عزیز در مقطع كوتاهی به آرزوی بزرگش كه ، و بود، رسيد. 🍃🌷🍃
به دلیل زیاد در ،  اش را به  جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد. 🍃🌷🍃 ایشان نزدیک به 61 در های نبرد بود به گونه ای که همه را فرزندان خود می دانست و اگر ای زخمی می شد خود را به او می رساند و بر می گذاشت. 🍃🌷🍃 به روایت از یکی از همرزمان : در منطقه شایع شد که به عراق پناهنده شده  ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک بسیار ناک دیدیم ماشین او متوقف است. مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان از جی زنها که در گشت،‌ شده و مانده بود را به گرفته و می آورد. 🍃🌷🍃 از دیگر های در های نبرد،  مستقیم و در مقدم بود. زمانی که انصار  (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت: اگر در بستر  بماند در و ایرانی روی مانده است. 🍃🌷🍃
در زمان کربلای 5 – در زمستان سال 1365 علی برای اینکه به تحت امرش باشد، در مقدم زده بود تا در کنار  را هدایت کند تا یا در مقدم . 🍃🌷🍃 با وجود اینکه گردان بود و می توانست از طریق را  کند ولی به نبرد می رفت و در قدم می شد. 🍃🌷🍃 و در 5 1365# در حالی که در مقدم به   بود بر اصابت به و به رسید. 🍃🌷🍃 سرانجام میرعلی یوسفی سادات هم درتاریخ  در 5 1365 حالی که در مقدم به   بود بر اثر ترکش به و به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : بهشت  (ع)🌷 اردبیل. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 سردار شهید میرعلی یوسفی سادات  💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
مداری و از از نمونه های مشی سیاسی بود. از ها و عدالتی ها که در بین جامعه اتفاق می افتاد بودند. 🍃🌷🍃 وقتی جریان و زینب(س)🌷 و وحشیانه داعش در همه جا پیچیده شد، به جوش آمده بود و ماندن در اینجا را . 🍃🌷🍃 هروز را پیگیری میکرد و با مداوم و هایی که انجام داده بود برای نام و به موافقت نمی کردند. 🍃🌷🍃 بعد از از دوستانشان شنیدم که برای رفتن خیلی داشت، حتی با ثبت نام که او را با تندی از اتاق بیرون کرده بودند و گفته بودند شما را به کردی شما هستید. 🍃🌷🍃 این سفر به احتمال زیاد بدون است و از این سلب شده است. گویا با شنیدن این حرف با صدای بلند می کند و کسانی که در آن اتاق بودند تحت تاثیر قرار می گیرند.😭 🍃🌷🍃
دوران آغازين مصادف با# پيروزی انقلاب به رهبری خميني (ره) بود . اما هنوز چند صباحی از تشکيل نظام جمهوری اسلامی نگذشته بود که تحمیلی شروع شد. 🍃🌷🍃 خود را از و می دانست. تا اينکه مدرسه را رها و در ثبت نام کرد و پس از دوره عازم شد. 🍃🌷🍃 ایشان در حضور پيدا کرد و از پا شکستگي شد ، و در 4 هم از و مورد و قرار گرفت. 🍃🌷🍃 ولی هر بار بلافاصله پس از مجدداً عازم مقدم می شد. 🍃🌷🍃
به روایت از مادر : تا آن روز به یاد ندارم که روزه‌هایم را خورده باشم، اما سال 1367#، دهه‌ی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای را کرد. 😭😭 🍃🌷🍃 یعنی یه جورایی توی دلم آشوب شده بود. پام رو توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: می‌خواهم به دیدن بروم و اگر مرا به نبری، خودم می‌روم. 🍃🌷🍃 این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و  با هم به رفتیم تا را ببینم. به محل ملاقات که رسیدیم، بالای کوه‌ها بود و تا صدایش کردند که بیاید، یک ساعتی طول کشید. 🍃🌷🍃 ظهر بود که را کردم، ، و خیالم راحت شد که او در کنارم است.😭 🍃🌷🍃 می‌گفت: می‌گوید: تو که عینک می‌زنی و چشم‌هایت ضعیف است، معاف از ، پس برای چه اینجا آمده‌ای؟ اما من گفتم: اتفاقا من آمده‌ام که بروم مقدم تا با . چرا مرا اینجا نگه داشته‌اید؟😭 🍃🌷🍃 خلاصه آن روز خیلی خوش گذشت. من که کلی را تماشا کردم و با هم حرف زدیم. گفتم: کی میای خانه؟ گفت: قرار است پس از آموزشی، روز بدهند که میام خانه. 🍃🌷🍃
آموز دفاع مقدس امیرحسین صاحب هنر 🍃⚘🍃 ساله بود. 🍃⚘🍃 درتاریخ    ۱۳۴۶/۱/۱  درشهر کاشان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. پدرش  کفاش بود و مادرش خانه دار ، دوران کودکی ومقطع ابتدایی رو پشت سر گذاشت و وارد مقطع تحصیلی راهنمایی شد. دوران اش مصادف با اوج انقلاب بود .با اعلامیه ها و امام خمینی (ره) همراه مردم در شد،  امام خمینی بودم و این گونه به سرعت مسیر رشد و تعالی را پیمود. 🍃⚘🍃 و بود. از هر فرصتی برای های استفاده می کرد، های اعتقادی اش ، بود. 🍃⚘🍃 ایشان دنبال کسب و بود . امام اکثر بود ، هم که می نوشت همه اش انقلابی و معنوی بود. 🍃⚘🍃
جنبشی که می‌خواهد همه‌ی کارهاش را با جلو ببره نه و نه عقل و نه فقط می‌خواد با فحش کارهاش را جلو ببره به دوست و دشمن هم رحم نمی‌کند فقط می‌خواد با فحش کار هاش را جلو ببره ان وقت انتظار داره همه بهشون اعتماد کنند و سرنوشت مملکت و اقتصاد و بهداشت ‌ و و مملکت‌داری را به آنها بسپرند اگر نسپری فقط فحش می‌دهند فکر می‌کنند کسی از فحش آنها می‌ترسد اما نمی‌دانند که فحش دادن کار کسانی است که به آخر رسیدند دیگر افق روشنی برای خود نمی‌بینند و فقط فحش می‌دهند چون به آینده برای خود ندارند این‌ها جنبش فواحش هستند که می‌خواهند فحشا و در جامعه زیاد شود فحشا زیاد شود و این‌ها آزادانه و راحت به خودخواهی‌خود برسند و برای به هدف رسیدن فقط راه فحش دادن را انتخاب کردند چون از راه قانون و عقل نمی‌توانند برسند فقط با فحش و قتل و ادامکشی و د دی و بزه‌کاری می‌خواهند دیگران را بترسانند و چپاول کنند دیکتاتورهایی که به قدرت نرسیده می‌خواهند زورگویی کنند هم ندارند هم فحاش‌ند و هم متوهم که فکر می‌کنند مردم به آنها با این کارهای نابخردانه می‌ترسند و اداره‌ی امور را به آنها می‌سپرند و فحاش و https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
سعداله شهد فروش تو جبهه به معروف بود. و واژه(پدرصلواتی) تو جبهه ساخته خود ایشان بود. 🍃🌷🍃 ایشان سال ۱۳۶۲#  به رسید. درسن   ۲۳  و ۲۶ هم و بود. 🍃🌷🍃 به روایت از کتاب «شهدفروش»: این  کتاب  ناداستانی از زندگی سعدالله شهدفروش هست، 🍃🌷🍃 من در در کنار (سعدالله شهدفروش) در بودم و او من در بود و پس از این‌که در سال ۱۳۶۲ شد یکی از او شدم.😭 🍃🌷🍃 صلواتی،   ۲۶ متوالی بود و پس از آن، یک از زندگی ایشون در کتاب «شهدفروش» بازگو کردم. 🍃🌷🍃
ایشان در همان سال ها به خاطر امام (ره ) و شاهنشاهی در شبانه طاهر بهادری تهران شد. 🍃🌷🍃 و ایشان برای فرار از دست مامورين ساواك به زادگاهش  آباد هجرت كرد و در بهمن57# به تهران بازگشت و به رژيم شد. 🍃🌷🍃 با آمدن امام (ره) و با انقلاب در 22 رضا (ع)🌷 در شرق تهران را با حدود 200 كرد و با زنی و و انضباط آن قسمت از شهر را بر گرفت. 🍃🌷🍃 با دشمن بعثي در روز 1359# به رفت  و با آرا و غرضی در جاده به كرد. 🍃🌷🍃 و در هایی همچون ، خوين،و.... به سمت شادگان و با مردم عرب منطقه تماس را از بومی در صدام كرد. 🍃🌷🍃 ایشان به مدت 2 در در كل بعد از بني صدر و حصر آبادان ، المبین  و القدس داشت. 🍃🌷🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
تصویر ،درحال به مناطق بی‌آب خوزستان چند روز قبل از . 🍃⚘🍃 به روایت از سردار رضایی: همرزم و همکار گرامی بنده در حین انجام خطیر تامین ، توسط مسلح و معاند، با مظلومیت به درجه رفیع نائل آمد.😔 🍃⚘🍃 در پی بروز ، آبی و منابع آب، مدتی است که مشکلاتی برای اقشار مختلفی از مردم شریف و ولایتمدار استان خوزستان عزیز به خصوص دامداران و کشاورزان عزیز و روستاییان شریف فراهم آمده مطالبات به حق مردم بزرگوار خوزستان قابل درک و فهم است، حتما دولت و مسئولان ذی ربط در پی پاسخگویی به انتظارت و مطالبات مردمی هستند، اما در این میان، شاهد تحرکات خرابکارانه عده‌ای معاند و فرصت طلب هستیم. قرمز نیروی انتظامی؛ و پایدار، از بیت المال، کیان و اموال است. 🍃⚘🍃 همواره صف مردم غیور خوزستان از معاندین جدا بوده و اجازه نخواهند داد گروه‌های وابسته به بیگانگان، و خوزستان مقاوم را به مخاطره اندازندنیروی انتظامی اجازه نمی‌دهند عده‌ای فرصت طلب فضا را ناامن کنند. 🍃⚘🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
زمانی که در قرار می‌گرفت تمامی او را می‌کردند. وقتی که به می‌رفت، چند نفر از به می‌رفتند. 🍃🌷🍃 بینا به آن‌ها می‌گفت: «اگر یک خمپاره بیاید، ممکن است شوید». آن‌ها می‌گفتند: « شدن در برای ما است». 🍃🌷🍃 دربرخورد با# زیردستان، همیشه را از آن‌ها ک می‌دانست و زمانی که وارد# گردان او می‌شدیم کسی نمی‌توانست تشخیص بدهد که چه کسی است. 🍃🌷🍃 سرانجام شهید علی بینا هم در دی ماه 1365 کنار جاسم در پنج به آرزویش که همانا در راه 🤍بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : گلزار شهر جیرفت(کرمان) 🍃🌷🍃
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃
پس از ازدواج در حالی که فقط ٣ یا ۴ روز از ازدواج ایشان گذشته بود به برگشت. در هرگاه با اعتراض همرزمانش روبرو می شد که چرا به خانواده اش تلفن نمی زند. 🍃⚘🍃 می گفت: هر وقت با خانواده تماس می گیرم بخشی از که باید تماما در جنگ باشه رو مشغول می کنه و به همین خاطر تماس نمی‌گیرم تا این حالت از بین بره. 🍃⚘🍃 در چزابه از ناحیه ی دست و پا شد ولی با این وجود به استراحت نپرداخت و به هیچ قیمتی حاضر نبود به پشت برگردد. 🍃⚘🍃 تا اینکه از شدت جراحات وارده حالش وخیم شد و ایشان به اجبار به پشت انتقال دادند. در یکی از حمله‌ها هم ترکش به ایشان اصابت کرد و به پشت دریچه ی قلبش رسیده بود. 🍃⚘🍃 اما مدام می‌گفت : چیزی نیست. من حالم خیلی خوبه. شما بهتره به فکر و بسیجی در مقدم باشید. 🍃⚘🍃 روایت یکی از همرزمان شهید : آنچه چراغچی رو برای ما ارزشمند کرده بود فکر و بود و ما باید آن را به جامعه منتقل کنیم. 🍃⚘🍃
تصویر ،درحال به مناطق بی‌آب خوزستان چند روز قبل از . 🍃⚘🍃 به روایت از سردار رضایی: همرزم و همکار گرامی بنده در حین انجام خطیر تامین ، توسط مسلح و معاند، با مظلومیت به درجه رفیع نائل آمد.😔 🍃⚘🍃 در پی بروز ، آبی و منابع آب، مدتی است که مشکلاتی برای اقشار مختلفی از مردم شریف و ولایتمدار استان خوزستان عزیز به خصوص دامداران و کشاورزان عزیز و روستاییان شریف فراهم آمده مطالبات به حق مردم بزرگوار خوزستان قابل درک و فهم است، حتما دولت و مسئولان ذی ربط در پی پاسخگویی به انتظارت و مطالبات مردمی هستند، اما در این میان، شاهد تحرکات خرابکارانه عده‌ای معاند و فرصت طلب هستیم. قرمز نیروی انتظامی؛ و پایدار، از بیت المال، کیان و اموال است. 🍃⚘🍃 همواره صف مردم غیور خوزستان از معاندین جدا بوده و اجازه نخواهند داد گروه‌های وابسته به بیگانگان، و خوزستان مقاوم را به مخاطره اندازندنیروی انتظامی اجازه نمی‌دهند عده‌ای فرصت طلب فضا را ناامن کنند. 🍃⚘🍃
به روایت از مادر : تا آن روز به یاد ندارم که روزه‌هایم را خورده باشم، اما سال 1367#، دهه‌ی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای را کرد. 😭😭 🍃🌷🍃 یعنی یه جورایی توی دلم آشوب شده بود. پام رو توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: می‌خواهم به دیدن بروم و اگر مرا به نبری، خودم می‌روم. 🍃🌷🍃 این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و  با هم به رفتیم تا را ببینم. به محل ملاقات که رسیدیم، بالای کوه‌ها بود و تا صدایش کردند که بیاید، یک ساعتی طول کشید. 🍃🌷🍃 ظهر بود که را کردم، ، و خیالم راحت شد که او در کنارم است.😭 🍃🌷🍃 می‌گفت: می‌گوید: تو که عینک می‌زنی و چشم‌هایت ضعیف است، معاف از ، پس برای چه اینجا آمده‌ای؟ اما من گفتم: اتفاقا من آمده‌ام که بروم مقدم تا با . چرا مرا اینجا نگه داشته‌اید؟😭 🍃🌷🍃 خلاصه آن روز خیلی خوش گذشت. من که کلی را تماشا کردم و با هم حرف زدیم. گفتم: کی میای خانه؟ گفت: قرار است پس از آموزشی، روز بدهند که میام خانه. 🍃🌷🍃
شوشتری انسانی و اهل و بود. با آغاز تحمیلی، زیادی از به آمدند که بیشترین آنها را می‌کرد. 🍃🌷🍃 که این در آن بودند تصرف «ارتفاعات الله‌اکبر» در شمال شهر بود که این در آن بسیار درخشیدند و در زمان بنی‌صدر محسوب می‌شد. 🍃🌷🍃 که در آن مین را کردند و اول را و بودند و به همراه شوشتری در آن بسیار کردند. 🍃🌷🍃 شوشتری ، ، و بود.هیچ از نداشت و بیش از  ۷ هم شد و بعد از نیز آسوده نبود. 30 عمر پس از خود را ، و کردند. 🍃🌷🍃 بسیار ولی می‌کرد و حتی از می‌توانست کند که در اتفاقی می‌افتد. 🍃🌷🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
از همان نخست شیوع در مبارزان با بیماری در ها رسانی می کرد و در و زمان♡و ،ایشان مشغول به بود. 🍃🌷🍃 به روایت از برادر : بین از همه بود. او با ما که برادرانش بودیم قابل . در خواندن، و و بود. 🍃🌷🍃 در و بود. حالا که 30 از زمان ، هنوز و از می‌کنند. 🍃🌷🍃 ، و   باعث می‌شود ما هم بیشتر به   پی ببریم. برای بود. 😭 🍃🌷🍃 با توجه به و که داشتند، با وجود از 😭خیلی از بوده‌اند که را . 🍃🌷🍃
اما می‌گفت ما لازم را انجام می‌دهیم اما که این افراد نیست و نیاز به و دارند؛ به همین دلیل را هم می‌کرد و در زمینه آنان نمی‌کرد.😭 🍃🌷🍃 وقتی کرونایی بهش می‌شد، تردید می‌کرد و می‌گفت را می‌دهم. در نهایت هم حین یکی از به این مبتلا شد و بر اثر آن به رسید.😭😭 🍃🌷🍃 ما هستیم. من بود. من هم سال مقدس هستم که سال 59# به درجه رسیدم. 🍃🌷🍃 ما سال‌ها پیش را کرده‌ایم و می‌دانیم که در را تا حد امکان در همان انجام می‌داد تا فرصتی از دست نرود و چنانچه حال وخیم بود او را به منتقل می‌کردند. 🍃🌷🍃 من 40 پیش در یک در   به رسید. بودند  حالا بعد از 40 در ما با ، یافت.😭😭 🍃🌷🍃
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃