ایشان در سال 1358# در دوره #کارشناسی ارشد رشته ی #فیزیوترابی پذیرفته شد ،و #همزمان با #تحصیل به #عضویت #سپاه پاسداران نیز در آمد.
🍃🌷🍃
در مرکز #تربیت معلم عقیدتی #سپاه تهران ایشان مشغول به #فعالیت در قسمت #آموزش #عقیدتی #نیروهای محافظ #شخصیت های #کشوری و #لشگری ، و #مربی واحد #آموزش #عقیدتی #سپاه تهران بود.
🍃🌷🍃
#مسئولیت #گزینش #نیرو در #سپاه پاسداران از دیگر #فعالیت هایش بود.
🍃🌷🍃
ایشان يك روز با موتور در خيابان طالقانی تصادف خيلی #شديدی كرد ولی #آسيب زيادی نديد. بعد از تصادف گفت من بايد در آن حادثه می مردم.
🍃🌷🍃
ایشان در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۲# به #جبهه اعزام شد. در این مدت #مسئول# آموزش #عقیدتی
لشگر #محمد رسول الله🌷را به #عهده داشت.
🍃🌷🍃
#یک بار در این مدت به #مرخصی آمد، برای #آخرین بار درتاریخ۱۳۶۰/۱۲/۱۰# بعد از #دید و بازدید #خانواده به #یگان #خدمت خود بازگشت و در #عملیات#فتح المبین در منطقه #دشت عباس و #شوش شرکت کرد.
🍃🌷🍃
در سال ۱۳۵۹# پس از دیپلم، آمادۀ #اعزام به سربازی بود که متوجه شد#گروه #دکتر چمران به #نیرو نیازمنده.
🍃🌷🍃
#نخستین #اعزام ایشان با #نخستین #مجروحیتش همراه بود. در ۱۶#فرودین ۱۳۶۰# در اثر #اصابت ترکش به #پشتش در منطقه #کرخه #مجروح شد و در بیمارستان اهواز بستری شد.
🍃🌷🍃
#آموزش نظامی را به همراه #نیروهای بسیجی در #پادگان شیرگاه گذراند و پس از #ثبتنام در قالب «ستاد جنگهای نامنظم دکتر چمران» در تاریخ ۱۶#دی ۱۳۵۹# به #مناطق جنگی جنوب رفت.
🍃🌷🍃
ایشان در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۱# به #عضویت رسمی #سپاه پاسداران درآمد. بلافاصله به #پادگان #آموزشی المهدی(عج)♡چالوس اعزام شد و تا اول #دیماه، #دوره آموزشی #سهماهۀ سپاه را گذراند.
🍃🌷🍃
در ۱۳۶۰/۱۰/۲# به #جبهه مریوان اعزام و تا تاریخ ۱۱#اسفند ۱۳۶۰#در محور سروآباد استان کردستان به #خدمت مشغول بود و #فرماندهی #واحدهای مستقر در قلهها را بر #عهده داشت.
🍃🌷🍃
ایشان پس از بازگشت، در واحد #عملیات سپاه قائمشهر مشغول شد. با آغاز #فعالیت گروهکهای ضدانقلاب در جنگل به #فرماندهی گردان ویژۀ جنگل #سپاه قائمشهر منصوب شد.
🍃🌷🍃
#شهید زمان پیروزی انقلاب،رضا استاد حسن بنا
🍃🌷🍃
در تاریخ 28#فروردين 1301# در شهر تهران ،محله اسماعيل بزاز (حد فاصل چهار راه مولوي و ميدان قيام) متولد شد.
راننده اتوبوس دو طبقه شرکت واحدبود که در خط ميدان شوش، ميدان توپخانه (امام خميني) کار می کرد.
پدرش مرحوم غلامعلی به کفاشي اشتغال داشت و در محل کار خود از اعتبار اجتماعی بالایی برخوردار بود و در امور #خيريه هم فعاليت می کردند.
🍃🌷🍃
ایشان ۱۲#ساله بود که پدرش را از دست دادو با توجه به اين که #نگهداری مادر، 3 خواهر و 2 برادر بر #عهده ایشان افتاده بود،درس و مدرسه را #رهاکرد.
🍃🌷🍃
پس از مشاهده# فجايع رژيم در جريان #قيام 15 خرداد به دنبال فرصتی بود که از شهربانی خارج شود.
🍃🌷🍃
تا سرانجام ایشان در #شرکت واحد استخدام شد. در 25#سالگی با خانوادهای مذهبی آشنا شد و ازدواج کرد.
و ۳#فرزند هم به یادگار دارد.
🍃🌷🍃
اون موقع کلاس ششم ابتدایی بود، بعد وارد بازار کار شد. آدم عجيبی بود و #پشتکار بسياری داشت و در #اعتقادات مذهبی #محکم بود.برای همین از همان دوران جوانی به #مبارزان پيوست.
🍃🌷🍃
فرازی از #وصیت نامه #شهید علی اصحابی :
#خوشحالم که #شرایطی پیش آمد که بتوانم من هم به نوعی در این #جهاد سهیم باشم.
🍃🌷🍃
#سفارشم به شما این است که #تمام #حرفتان #حرف #رهبری،#عملتان #عمل #رهبری و #جانتان #جان #رهبری، #حضرت #امام خامنه ای باشد. نه #عقب تر و نه #جلوتر #حرکت کنید.
🍃🌷🍃
از تمام کسانی که از اینجانب به نوعی #دلگیر و #ناراحتند #حلالیت می طلبم و امیدوارم که مرا #حلال کنید و اگر کسی #حق الناسی بر گردن اینجانب دارد به #بزرگواری خودش #ببخشد.
🍃🌷🍃
#همسرعزیزم، از اینکه در چنین #شرایطی شما را #تنها می گذارم #عذر می خواهم. اگر در طول زندگی #شما را #ناراحت کردم، به #بزرگواری خودتان #ببخشید .در نبود من #عهده دار تمام مسائل زندگی هستید.
🍃🌷🍃
طاها و طاهر عزیز! هنگامی که #پدرتان به #جنگ کفار می رود شما در #سنین کوچکی هستید و مسائل را به #خوبی #درک #نمی کنید، وقتی بزرگ شدید #بدانید #پدر #خیلی #شما را #دوست داشت و #روزی را بدون دیدن #شما #نمی توانست #سرکند و شما باید #راه #ما را #ادامه دهید و #مطیع #امور #رهبری باشید.
🍃🌷🍃
این #سید حسن نصرالله بود که برای #اولین بار #نام #شهید را برد و از #چگونگی #انجام #عملیات سخن به میان آورد تا #نامش برای #همیشه #لرزه بر پیکره رژیم صهیونیستی بیندازد.
🍃🌷🍃
#سید حسن نصرالله #دبیرکل #حزبالله #لبنان که در آن زمان از #سران این حزب بود، #سه سال بعد از آن حادثه یعنی در 16#فوریه 1985#در مراسم #گرامیداشت یاد #شهدای #مقاومت در منطقه دیر #قانون النهر #زادگاهش پرده از #راز این #عملیات برداشت.
🍃🌷🍃
و ضمن بر #عهده گرفتن #رسمی #مسئولیت آن #عملیات روز 11#نوامبر را #روز #شهید #نامید و گفت: ما این روز را به عنوان #روز #شهید #حزبالله انتخاب کردیم؛ چرا که روز #شهادت #نخستین #استشهادی #تاریخ ما یعنی #شهید احمد قصیر بود.
🍃🌷🍃
در آن روز #شارون وزیر جنگ وقت اسراییل با چهرهای سرشار از
#شکست بر بالای آوارها ایستاده بود. این روز برای ما روز #شکر و #بشارت و #آرزوهای بلند #پیروزی بود که به #برکت #خونها و #فداکاریها به دست آمد.
🍃🌷🍃
در #مسئوليت هايي كه به #عهده مي گرفت، #جدي و #پر كار بود. نسبت به #حفظ #بيت المال #سخت #حساس ،هر گاه با #ماشين به #منزل مي آمد، #ماشين #بيت المال را خانه مي گذاشت و با #ماشين من به #كارهاي #شخصي اش #رسيدگي مي كرد.
🍃🌷🍃
يك بار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را به جايي برسند. حاضر# نشد از #ماشين #بيت المال استفاده كند و با #ماشين من او را به مقصد رساند.
🍃🌷🍃
نحوه #شهادت #شهید به روایت از همرزم:
دشمن در ارتفاع 143 فكه پاتك سنگين زده بود. به هر ترتيبي بود، خود را به آن جارساندم،#رضا چراغي، عباس كريمي، اكبر زجاجي در حال #شليك آر پي چي 60 بودند.
🍃🌷🍃
دشمن پاتك سنگيني زده بود. هر چه اصرار كردم كه عقب برگردند، قبول نكردند. روي #ارتفاع فقط #شش نفر سالم مانده بودند كه #مي جنگيدند.
🍃🌷🍃
در #عملیات فتحالمبین به #عنوان #مسئول محور به #خدمت پرداخت، بعد از #چهار مرتبه #مجروحیت در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۳۱# در #شلمچه به علت #پخش گازهای شیمیایی توسط #سربازان بعثی به بستر #بیماری افتاد.
🍃🌷🍃
ایشان بارها در #عملیاتهایی چون #فتحالمبین، #بیتالمقدس و #مرصاد #حماسه آفریدبعد از #اتمام #جنگ در #نشریه "پیام حمل و نقل" #خاطرات خود را با عنوان #روزهای ماندگار به مدت #یکسال به #چاپ رساند.
🍃🌷🍃
ایشان بعد از #سالها #خدمت در #آموزش وپرورش، #جهادسازندگی،#هلال احمر ،#نیروی نامنظم، #دکتر چمران ،#مدیریت یک مدرسه راهنمایی را بر #عهده داشت.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
زمانی که ازدواج کردم کم کم آثار #جراحتها خود را بروز میدادند خاطراتم از انتخاب #همسرم و زندگی با یک #جانباز را در کتاب «اینک شوکران» روایت کرده ام،در بخشی از این کتاب نوشتم.
🍃🌷🍃
برادر دوستم صفورا بود.
مادرش دستش را گذاشت روی شانهام و گفت: «برو بالا. الان حاجی را هم میفرستم. بنشینید سنگهایتان را از هم وا بکنید.
دلم شور میزد. نگرانیای که توی چشمهای خواهرام میدیدم دلشوره ام را بیشتر میکرد😔
🍃🌷🍃
ایشان در همان سال ها به خاطر #پخش #نوار #حضرت امام (ره ) و #اطلاعيه #عليه #نظام شاهنشاهی در #دبيرستان شبانه #محمد طاهر بهادری تهران #شناسایی شد.
🍃🌷🍃
و ایشان برای فرار از دست مامورين ساواك به زادگاهش #فيض آباد هجرت كرد و #مجددا در #اول بهمن57# به تهران بازگشت و به #فعاليت #ضد رژيم #مشغول شد.
🍃🌷🍃
با آمدن #حضرت امام (ره) و با #پيروزی انقلاب در 22#بهمن #كميته #مسجد #امام رضا (ع)🌷 در شرق تهران را با حدود 200#نفر #فعال كرد و با #گشت زنی و #نظم و انضباط آن قسمت از شهر را بر #عهده گرفت.
🍃🌷🍃
#همزمان با #حمله دشمن بعثي در #دومين روز #مهر 1359# به #خرمشهر رفت و با #راهنمایی #شهيد #جهان آرا و #مهندس غرضی #اولين #خط #پدافند در #دارخوين جاده #آبادان به #اهواز #ايجاد كرد.
🍃🌷🍃
و #فعاليت در #مسئوليت هایی همچون #محور #محمديه ، #دار خوين،و.... به سمت #مسئول #اطلاعات #سپاه شادگان #منصوب و با #آموزش مردم عرب منطقه #اولين #خط تماس را از #نيروهای بومی در #مقابل صدام #فراهم كرد.
🍃🌷🍃
ایشان به مدت 2#سال در #سپاه #خوزستان در #اولين #عمليات #فرماندهی كل بعد از #عزل بني صدر و حصر آبادان ، #فتح المبین و #طريق القدس #شركت داشت.
🍃🌷🍃
ایشان سال 62#ازدواج كرد،و از #سپاه #خوزستان به #سپاه #مشهد #انتقالی گرفت،و بعد 4#ماه دوباره به #جبهه #اعزام و در#لشكر 5#پياده نصر واحد #اطلاعات عمليات #مشغول #خدمت شد و در #عملياتهای #والفجر 3، #والفجر 4 و #خيبر #شركت كرد.
🍃🌷🍃
درسال 65#برادر ایشان #علی اكبر سمائی در #جبهه #دار خوين به #شهادت رسیدند و به همين خاطر به مدت 9#ماه به #تربت حيدريه منتقل و #مسئوليت #بسيج #شهرستان #تربت حيدريه را #عهده دار شد.
🍃🌷🍃
{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل #صلوات🌷}
🍃🌷🍃
ایشان از سال 64#تا سال 71# در #توپخانه 61 محرم در #جنوب و #غرب در #سمت های #فرمانده گردان ، #مسئول #اطلاعات و #عمليات و #جانشين ستاد #مشغول #خدمت بود.
🍃🌷🍃
و ایشان با توجه #استقرار #گروه #توپخانه در #تربت تا سال 77# در #تربت حيدريه ساكن بود و با #درخواست #سردار #شوشتری در سال 77# همراه با #نا امنی4#ساله #شرق كشور.
🍃🌷🍃
توسط طالبان و مزدوران سازمان سيا
ایشان #مسئوليت #فرماندهی #توپخانه لشكر 5نصر را به عهده گرفت. و #توان #توپخانه را از 1#گردان به 6#گردان #توپخانه #ارتقا داد.
🍃🌷🍃
پس از #جنگ تحميلی #مسئوليت هایی را در #سپاه پاسداران به #عهده گرفت اما ایشان با وجود اين كه به #سن #بازنشستگی رسيده بود با #شروع #جنگ #سوريه آرام ننشست.
🍃🌷🍃
و ایشان به صورت #داوطلبانه به عنوان #نيروی مستشار#عازم #جبهه #سوريه شد تا #مدافع #حرم #عقيله بنی هاشم🌷باشد.
🍃🌷🍃
بالاخره در #حومه حلب در بعد از #ظهر روز #سوم #آبان ماه سال 95# در اثر #برخورد يك #موشك كورنت به #سنگر از #ناحيه #دو پا و #يك #دست و #سر، ایشان به #شدت #مجروح شد.
🍃🌷🍃
واز #تل بازو به #بيمارستان محلی و سپس به #بيمارستان #حلب و #دمشق #منتقل ودر ساعت #يك بامداد روز 4#آبان 95# ایشان به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
در #عملیات فتحالمبین به #عنوان #مسئول محور به #خدمت پرداخت، بعد از #چهار مرتبه #مجروحیت در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۳۱# در #شلمچه به علت #پخش گازهای شیمیایی توسط #سربازان بعثی به بستر #بیماری افتاد.
🍃🌷🍃
ایشان بارها در #عملیاتهایی چون #فتحالمبین، #بیتالمقدس و #مرصاد #حماسه آفریدبعد از #اتمام #جنگ در #نشریه "پیام حمل و نقل" #خاطرات خود را با عنوان #روزهای ماندگار به مدت #یکسال به #چاپ رساند.
🍃🌷🍃
ایشان بعد از #سالها #خدمت در #آموزش وپرورش، #جهادسازندگی،#هلال احمر ،#نیروی نامنظم، #دکتر چمران ،#مدیریت یک مدرسه راهنمایی را بر #عهده داشت.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
زمانی که ازدواج کردم کم کم آثار #جراحتها خود را بروز میدادند خاطراتم از انتخاب #همسرم و زندگی با یک #جانباز را در کتاب «اینک شوکران» روایت کرده ام،در بخشی از این کتاب نوشتم.
🍃🌷🍃
برادر دوستم صفورا بود.
مادرش دستش را گذاشت روی شانهام و گفت: «برو بالا. الان حاجی را هم میفرستم. بنشینید سنگهایتان را از هم وا بکنید.
دلم شور میزد. نگرانیای که توی چشمهای خواهرام میدیدم دلشوره ام را بیشتر میکرد😔
🍃🌷🍃
#شهید مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی
🍃🌷🍃
متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار دارد.
آقا «رضا» #دانشجوی ارشد رشته مهندسی نفت .
و آقا «مهدی»، کلاس هشتم.
🍃🌷🍃
#جانباز #دفاع مقدس بود.
از دوران #دفاع مقدس در #پاهای ایشان #ترکش بود و زمانی که #سوریه رفت، آنجا هم #جانباز شد.
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان نسبت به #حرام و #حلال و #رزق و روزی #حلال #حساسیت خاصی داشت، تاکید داشت که #خمس را پرداخت کند تا مالش #حلال باشد، برای #انجام #کارهای #خیر #همیشه #پیش قدم بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پایان #کلاس اول دبیرستان به #جبهه رفت، و #شش ماه در #جبهه بود، سال 1367# به #عضویت #بسیج درآمد.
🍃🌷🍃
#عاشق #پدر و #مادر و#خانواد بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده نبود و همسر ایشان مسئولیت فرزندانش را به #عهده داشتند.
🍃🌷🍃
#هیچگاه از #کار و #مسئولیتش به ما چیزی #نمیگفت: «ما تا آخر نفهمیدیم #مسئولیت #محمود چیست و هر وقت میپرسیدیم میگفت:«بنّا»!
🍃🌷🍃
حتی موقع #ثبتنام #پسرش در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من #پاسدار هستم و خانمش در #فرم #مدرسه شغل #محمودآقا را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من #شغل #آزاد نوشت.
🍃🌷🍃
بعد از #شهادت #پسرم متوجه شدم که #درجه #سرگردی و #معاونت #عملیات #سپاه ناحیه رابه #عهده داشت و #سالها در مناطق #کردستان، #شمالشرق، #گنبد و #دشت گرگان، #سیستان و بلوچستان،#خوزستان، #جنوب، #بندرعباس #فعالیت میکرد.
🍃🌷🍃
#آخرین #دیدار😭
ساعت 1:10#دقیقه #شب آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟» گفت: «1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه میکنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»، گفت: «روز آمدم نبودید😊»
🍃🌷🍃
بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله». گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».😭
🍃🌷🍃
ایشان به همراه #آقاجواد که آن زمان 9#سال داشت در مناطق #عملیاتی #حضورداشت، در یکی از همین #حضورها ، #جواد را به همراه خود برای #دیدبانی #جلوتر از#خط مقدم برده بود بطوریکه #جواد ، #چراغ های #پالایشگاه بصره را می دید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
۳#سال در شهر#اهواز زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا ۱ تا ۹ ساله بودند که در #قرارگاه #شهید بهشتی اهواز #زندگی می کردند.
🍃🌷🍃
علاوه بر #نگهداری #بچه ها ، #تدارک #مایحتاج #رزمندگان ، #پذیرایی از #فرماندهان #جنگ و #اعلام خبر #شهادت #رزمندگان در آن زمان را بر#عهده داشتم.
🍃🌷🍃
پس از آغاز#جنگ تحمیلی #همسرم به مناطق #عملیاتی #اعزام شدند و پس ازمدت ها دوری برای #گفتگوی تلفنی با #ایشان به #سپاه بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در #اهواز را شنیدم و با #خوشحالی به آن پاسخ #مثبت دادم.
🍃🌷🍃
پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به #اهواز شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با #فرزندانم وسط اثاثیه نشستیم.
🍃🌷🍃
ایشان به همراه #آقاجواد که آن زمان 9#سال داشت در مناطق #عملیاتی #حضورداشت، در یکی از همین #حضورها ، #جواد را به همراه خود برای #دیدبانی #جلوتر از#خط مقدم برده بود بطوریکه #جواد ، #چراغ های #پالایشگاه بصره را می دید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
۳#سال در شهر#اهواز زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا ۱ تا ۹ ساله بودند که در #قرارگاه #شهید بهشتی اهواز #زندگی می کردند.
🍃🌷🍃
علاوه بر #نگهداری #بچه ها ، #تدارک #مایحتاج #رزمندگان ، #پذیرایی از #فرماندهان #جنگ و #اعلام خبر #شهادت #رزمندگان در آن زمان را بر#عهده داشتم.
🍃🌷🍃
پس از آغاز#جنگ تحمیلی #همسرم به مناطق #عملیاتی #اعزام شدند و پس ازمدت ها دوری برای #گفتگوی تلفنی با #ایشان به #سپاه بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در #اهواز را شنیدم و با #خوشحالی به آن پاسخ #مثبت دادم.
🍃🌷🍃
پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به #اهواز شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با #فرزندانم وسط اثاثیه نشستیم.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در سمنان ماند و بعد از مدتی به همراه خانواده به #سیستان و بلوچستان رفت و تا سال 68# آنجا ماند،#سنگرساز #بیسنگری بود که #بارها به #جبهه و #مناطق مختلف #اعزام میشد. بعد از مدتی #اقامت در سیستان و بلوچستان به تهران آمد و #باز هم #کاری دیگر بر#عهده گرفت و شد #مسئول #آموزش #روستائیان در #جهاد.
🍃🌷🍃
اما انگار دلش هنوز در #سیستان و بلوچستان و در #میان #مردم بود، سرانجام تصمیم گرفت در سال 76#بار دیگر به #زاهدان یعنی یکی از #توابع #استان سیستان و بلوچستان برود و ایشان #چهار سال آنجا ماند و در نتیجه به #تهران بازگشت.
🍃🌷🍃
در این #سالها #خدمت به #مردم در #مناطق #محروم کشور، چشیدن #سختی های مردم با تمام #وجود و #هم دردی با آنها به #جزئی #جدا نشده از #شخصیت ایشان تبدیل شده بود. از #خدمت به #مردم دست نکشید، چراکه #امام خمینی (ره) و بسیاری دیگر از #رزمندگان، #وظیفه خودشان را #خدمت به #مردم #عنوان کرده بودند.
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید حاج محسن مطیعی هم در اثر #سانحهای که در حین #بازگشت از #مأموریت در 8#دی سال 1383# برای ایشان پیش آمد و به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#سال های متمادی #منصب #خادمی افتخاری #بارگاه ملکوتی #امام رضا(ع)🌷را #عهده دار بود، بارها در جمع #همرزمان گفته بود: آرزو دارم در #میدان #جنگ باشم و به #شهادت برسم و #جسم ناقابلم در #راه #خدا🤍 #تکه تکه شود.
🍃🌷🍃
با وقوع #عملیات مرصاد به توصیه #مقام معظم رهبری #مسئولیت این #عملیات غرور آفرین را بر #عهده گرفت و به نقل از #شهید صیاد شیرازی #فرماندهی خوبی از خودش به #نمایش گذاشت.
🍃🌷🍃
تا جایی که در تماس مرحوم #حاج سید احمد خمینی با ایشان و #ابلاغ گزارش #پیشرفت #عملیات توسط آن مرحوم به #امام خمینی (ره)،امام فرمودند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد."
🍃🌷🍃
ایشان به همراه #آقاجواد که آن زمان 9#سال داشت در مناطق #عملیاتی #حضورداشت، در یکی از همین #حضورها ، #جواد را به همراه خود برای #دیدبانی #جلوتر از#خط مقدم برده بود بطوریکه #جواد ، #چراغ های #پالایشگاه بصره را می دید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
۳#سال در شهر#اهواز زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا ۱ تا ۹ ساله بودند که در #قرارگاه #شهید بهشتی اهواز #زندگی می کردند.
🍃🌷🍃
علاوه بر #نگهداری #بچه ها ، #تدارک #مایحتاج #رزمندگان ، #پذیرایی از #فرماندهان #جنگ و #اعلام خبر #شهادت #رزمندگان در آن زمان را بر#عهده داشتم.
🍃🌷🍃
پس از آغاز#جنگ تحمیلی #همسرم به مناطق #عملیاتی #اعزام شدند و پس ازمدت ها دوری برای #گفتگوی تلفنی با #ایشان به #سپاه بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در #اهواز را شنیدم و با #خوشحالی به آن پاسخ #مثبت دادم.
🍃🌷🍃
پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به #اهواز شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با #فرزندانم وسط اثاثیه نشستیم.
🍃🌷🍃
#شهید مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی
🍃🌷🍃
متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار دارد.
آقا «رضا» #دانشجوی ارشد رشته مهندسی نفت .
و آقا «مهدی»، کلاس هشتم.
🍃🌷🍃
#جانباز #دفاع مقدس بود.
از دوران #دفاع مقدس در #پاهای ایشان #ترکش بود و زمانی که #سوریه رفت، آنجا هم #جانباز شد.
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان نسبت به #حرام و #حلال و #رزق و روزی #حلال #حساسیت خاصی داشت، تاکید داشت که #خمس را پرداخت کند تا مالش #حلال باشد، برای #انجام #کارهای #خیر #همیشه #پیش قدم بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پایان #کلاس اول دبیرستان به #جبهه رفت، و #شش ماه در #جبهه بود، سال 1367# به #عضویت #بسیج درآمد.
🍃🌷🍃
#عاشق #پدر و #مادر و#خانواد بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده نبود و همسر ایشان مسئولیت فرزندانش را به #عهده داشتند.
🍃🌷🍃