eitaa logo
این عماریون
336 دنبال‌کننده
219هزار عکس
58.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ایشان در سال 1358# در دوره ارشد رشته ی پذیرفته شد ،و با به پاسداران نیز در آمد. 🍃🌷🍃 در مرکز معلم عقیدتی تهران ایشان مشغول به در قسمت محافظ های و ، و واحد تهران بود. 🍃🌷🍃 در پاسداران از دیگر هایش بود. 🍃🌷🍃 ایشان يك روز با موتور در خيابان طالقانی تصادف خيلی كرد ولی زيادی نديد. بعد از تصادف ‌گفت من بايد در آن حادثه می ‌مردم. 🍃🌷🍃 ایشان در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۲# به اعزام شد. در این مدت # آموزش لشگر رسول الله🌷را به داشت. 🍃🌷🍃 بار در این مدت به آمد، برای بار درتاریخ۱۳۶۰/۱۲/۱۰# بعد از و بازدید به خود بازگشت و در #فتح المبین در منطقه عباس و شرکت کرد. 🍃🌷🍃
در سال ۱۳۵۹# پس از  دیپلم، آمادۀ به سربازی بود که متوجه شد چمران به نیازمنده. 🍃🌷🍃 ایشان  با همراه بود. در ۱۶ ۱۳۶۰# در اثر ترکش به در منطقه شد و در بیمارستان اهواز بستری شد. 🍃🌷🍃 نظامی را به همراه بسیجی در شیرگاه گذراند و پس از در قالب «ستاد جنگ‌های نامنظم دکتر چمران» در تاریخ ۱۶ ۱۳۵۹# به جنگی جنوب رفت. 🍃🌷🍃 ایشان در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۱# به رسمی پاسداران درآمد. بلافاصله به المهدی(عج)♡چالوس اعزام شد و تا اول ، آموزشی سپاه را گذراند. 🍃🌷🍃 در ۱۳۶۰/۱۰/۲# به مریوان اعزام و تا تاریخ ۱۱ ۱۳۶۰ محور سروآباد استان کردستان به مشغول بود و مستقر در قله‌ها را بر داشت. 🍃🌷🍃 ایشان پس از بازگشت، در واحد سپاه قائم‌شهر مشغول شد. با آغاز گروهک‌های ضدانقلاب در جنگل به گردان ویژۀ جنگل قائم‌شهر منصوب شد. 🍃🌷🍃
زمان پیروزی انقلاب،رضا استاد  حسن بنا 🍃🌷🍃 در تاریخ  28 1301# در شهر تهران ،محله اسماعيل بزاز (حد فاصل چهار راه مولوي و ميدان قيام) متولد شد. راننده اتوبوس دو طبقه شرکت واحدبود  که در خط ميدان شوش، ميدان توپخانه (امام خميني) کار می کرد‌. پدرش مرحوم غلامعلی  به کفاشي اشتغال داشت و در محل کار خود از اعتبار اجتماعی بالایی برخوردار بود و در امور هم  فعاليت می کردند. 🍃🌷🍃 ایشان ۱۲ بود که پدرش را از دست دادو با توجه به اين که مادر، 3 خواهر و 2 برادر بر ایشان  افتاده بود،درس و مدرسه را . 🍃🌷🍃 پس از مشاهده# فجايع رژيم در جريان 15 خرداد به دنبال  فرصتی بود که از شهربانی خارج شود. 🍃🌷🍃 تا سرانجام ایشان در واحد استخدام شد.  در 25 با خانواده‌ای مذهبی آشنا شد و ازدواج کرد. و ۳ هم به یادگار دارد. 🍃🌷🍃 اون موقع کلاس ششم ابتدایی بود، بعد وارد بازار کار شد. آدم  عجيبی بود و بسياری داشت و در مذهبی بود.برای همین  از همان دوران جوانی به پيوست. 🍃🌷🍃
فرازی از نامه علی اصحابی : که پیش آمد که بتوانم من هم به نوعی در این سهیم باشم. 🍃🌷🍃 به شما این است که ، و ، خامنه ای باشد. نه تر و نه کنید. 🍃🌷🍃 از تمام کسانی که از اینجانب به نوعی و می طلبم و امیدوارم که مرا کنید و اگر کسی الناسی بر گردن اینجانب دارد به خودش . 🍃🌷🍃 ، از اینکه در چنین شما را می گذارم می خواهم. اگر در طول زندگی را کردم، به خودتان .در نبود من دار تمام مسائل زندگی هستید. 🍃🌷🍃 طاها و طاهر عزیز! هنگامی که به کفار می رود شما در کوچکی هستید و مسائل را به کنید، وقتی بزرگ شدید را داشت و را بدون دیدن توانست و شما باید را دهید و باشید. 🍃🌷🍃
این حسن نصرالله بود که برای بار را برد و از سخن به میان آورد تا برای بر پیکره رژیم صهیونیستی بیندازد. 🍃🌷🍃 حسن نصرالله که در آن زمان از این حزب بود، سال بعد از آن حادثه یعنی در 16 1985 مراسم یاد در منطقه دیر النهر پرده از این برداشت. 🍃🌷🍃 و ضمن بر گرفتن آن روز 11 را و گفت: ما این روز را به عنوان انتخاب کردیم؛ چرا که روز ما یعنی احمد قصیر بود. 🍃🌷🍃 در آن روز وزیر جنگ وقت اسراییل با چهره‌ای سرشار از بر بالای آوارها ایستاده بود. این روز برای ما روز و و بلند بود که به و به دست آمد. 🍃🌷🍃
در هايي كه به مي گرفت، و كار بود. نسبت به المال ،هر گاه با به مي آمد، المال را خانه مي گذاشت و با من به اش مي كرد. 🍃🌷🍃 يك بار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را به جايي برسند. حاضر# نشد از المال استفاده كند و با من او را به مقصد رساند. 🍃🌷🍃 نحوه به روایت از همرزم: دشمن در ارتفاع 143 فكه پاتك سنگين زده بود. به هر ترتيبي بود، خود را به آن جارساندم، چراغي، عباس كريمي، اكبر زجاجي در حال آر پي چي 60 بودند. 🍃🌷🍃 دشمن پاتك سنگيني زده بود. هر چه اصرار كردم كه عقب برگردند، قبول نكردند. روي فقط نفر سالم مانده بودند كه جنگيدند. 🍃🌷🍃
در فتح‌المبین به محور به پرداخت، بعد از مرتبه در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۳۱# در به علت گازهای شیمیایی توسط بعثی به بستر افتاد. 🍃🌷🍃 ایشان بارها در چون ،‌ و آفریدبعد از در "پیام حمل و نقل" خود را با عنوان ماندگار به مدت به رساند. 🍃🌷🍃 ایشان بعد از در وپرورش، ، احمر ، نامنظم، چمران ، یک مدرسه راهنمایی را بر داشت. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : زمانی که ازدواج کردم کم کم آثار خود را بروز می‌دادند  خاطراتم از انتخاب و زندگی با یک را در کتاب «اینک شوکران» روایت کرده ام،در بخشی از این کتاب نوشتم. 🍃🌷🍃 برادر دوستم صفورا بود. مادرش دستش را گذاشت روی شانه‌ام و گفت: «برو بالا. الان حاجی را هم می‎فرستم. بنشینید سنگ‌هایتان را از هم وا بکنید. دلم شور می‌زد. نگرانی‌ای که توی چشم‌های خواهرام می‌دیدم دلشوره ام را بیشتر می‌کرد😔 🍃🌷🍃
ایشان در همان سال ها به خاطر امام (ره ) و شاهنشاهی در شبانه طاهر بهادری تهران شد. 🍃🌷🍃 و ایشان برای فرار از دست مامورين ساواك به زادگاهش  آباد هجرت كرد و در بهمن57# به تهران بازگشت و به رژيم شد. 🍃🌷🍃 با آمدن امام (ره) و با انقلاب در 22 رضا (ع)🌷 در شرق تهران را با حدود 200 كرد و با زنی و و انضباط آن قسمت از شهر را بر گرفت. 🍃🌷🍃 با دشمن بعثي در روز 1359# به رفت  و با آرا و غرضی در جاده به كرد. 🍃🌷🍃 و در هایی همچون ، خوين،و.... به سمت شادگان و با مردم عرب منطقه تماس را از بومی در صدام كرد. 🍃🌷🍃 ایشان به مدت 2 در در كل بعد از بني صدر و حصر آبادان ، المبین  و القدس داشت. 🍃🌷🍃
ایشان سال 62 كرد،و از به گرفت،و بعد 4 دوباره به و در 5 نصر واحد عمليات شد  و در 4 و كرد. 🍃🌷🍃 درسال 65 ایشان اكبر سمائی در خوين به رسیدند و به همين خاطر به مدت 9 به حيدريه منتقل و حيدريه را دار شد. 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل 🌷} 🍃🌷🍃 ایشان از سال 64 سال 71# در 61 محرم در و در های گردان ، و و ستاد بود. 🍃🌷🍃 و ایشان با توجه در تا سال 77# در حيدريه ساكن بود و با در سال 77# همراه با امنی4 كشور. 🍃🌷🍃 توسط طالبان و مزدوران سازمان سيا ایشان لشكر 5نصر را به عهده گرفت. و را از 1 به 6 داد. 🍃🌷🍃
پس از تحميلی هایی را در پاسداران به گرفت اما ایشان با وجود اين كه به رسيده بود با آرام ننشست. 🍃🌷🍃 و ایشان به صورت به عنوان مستشار شد تا بنی هاشم🌷باشد. 🍃🌷🍃 بالاخره در حلب در بعد از روز ماه سال 95# در اثر يك كورنت به از پا و و ، ایشان به شد. 🍃🌷🍃 واز بازو به محلی و سپس به و ودر ساعت بامداد روز 4 95# ایشان به رسید. 🍃🌷🍃
در فتح‌المبین به محور به پرداخت، بعد از مرتبه در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۳۱# در به علت گازهای شیمیایی توسط بعثی به بستر افتاد. 🍃🌷🍃 ایشان بارها در چون ،‌ و آفریدبعد از در "پیام حمل و نقل" خود را با عنوان ماندگار به مدت به رساند. 🍃🌷🍃 ایشان بعد از در وپرورش، ، احمر ، نامنظم، چمران ، یک مدرسه راهنمایی را بر داشت. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : زمانی که ازدواج کردم کم کم آثار خود را بروز می‌دادند  خاطراتم از انتخاب و زندگی با یک را در کتاب «اینک شوکران» روایت کرده ام،در بخشی از این کتاب نوشتم. 🍃🌷🍃 برادر دوستم صفورا بود. مادرش دستش را گذاشت روی شانه‌ام و گفت: «برو بالا. الان حاجی را هم می‎فرستم. بنشینید سنگ‌هایتان را از هم وا بکنید. دلم شور می‌زد. نگرانی‌ای که توی چشم‌های خواهرام می‌دیدم دلشوره ام را بیشتر می‌کرد😔 🍃🌷🍃
مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی 🍃🌷🍃 متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار  دارد. آقا «رضا» ارشد رشته مهندسی نفت . و آقا «مهدی»، کلاس هشتم. 🍃🌷🍃 مقدس بود. از دوران مقدس در ایشان بود و زمانی که  رفت، آنجا هم شد. 🍃🌷🍃 درتاریخ   ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. 🍃🌷🍃 ایشان نسبت به و و و روزی خاصی داشت، تاکید داشت که   را پرداخت کند تا مالش باشد، برای قدم بود. 🍃🌷🍃 بعد از اول دبیرستان به رفت، و ماه در بود، سال 1367# به درآمد. 🍃🌷🍃 و و بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده  نبود و همسر ایشان  مسئولیت فرزندانش را به داشتند. 🍃🌷🍃
از  و به ما چیزی : «ما تا آخر نفهمیدیم چیست و هر وقت می­‌پرسیدیم می­‌گفت:«بنّا»! 🍃🌷🍃 حتی موقع در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من هستم و خانمش در شغل را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من نوشت. 🍃🌷🍃 بعد از متوجه شدم که و ناحیه رابه داشت و در مناطق ، ­‌شرق، و گرگان، و بلوچستان،، ، می‌کرد. 🍃🌷🍃 😭 ساعت 1:10 آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟» گفت: «1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه می­کنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»، گفت: «روز آمدم نبودید😊» 🍃🌷🍃 بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله». گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».😭 🍃🌷🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
ایشان مدتی در سمنان ماند و بعد از مدتی به همراه خانواده به و بلوچستان رفت و تا سال 68# آنجا ماند، بود که به و مختلف می‌شد. بعد از مدتی در سیستان و بلوچستان به تهران آمد و هم دیگر بر گرفت و شد در . 🍃🌷🍃 اما انگار دلش هنوز در و بلوچستان و در بود، سرانجام تصمیم گرفت در سال 76 دیگر به یعنی یکی از سیستان و بلوچستان برود و ایشان  سال آنجا ماند و در نتیجه به بازگشت. 🍃🌷🍃 در این به در کشور، چشیدن های مردم با تمام و دردی با آنها به نشده از ایشان تبدیل شده بود. از به دست نکشید، چراکه خمینی (ره) و بسیاری دیگر از ، خودشان را به کرده بودند. 🍃🌷🍃 سرانجام حاج محسن مطیعی هم در اثر که در حین از در 8 سال 1383# برای ایشان  پیش آمد و به آرزویش که  همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃
های متمادی افتخاری ملکوتی رضا(ع)🌷را دار بود، بارها در جمع گفته بود: آرزو دارم در باشم و به برسم و ناقابلم در 🤍 تکه شود. 🍃🌷🍃 با وقوع مرصاد به توصیه معظم رهبری این غرور آفرین را بر گرفت و به نقل از صیاد شیرازی خوبی از خودش به گذاشت. 🍃🌷🍃 تا جایی که در تماس مرحوم سید احمد خمینی با ایشان و گزارش توسط آن مرحوم به خمینی (ره)،امام فرمودند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد." 🍃🌷🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی 🍃🌷🍃 متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار  دارد. آقا «رضا» ارشد رشته مهندسی نفت . و آقا «مهدی»، کلاس هشتم. 🍃🌷🍃 مقدس بود. از دوران مقدس در ایشان بود و زمانی که  رفت، آنجا هم شد. 🍃🌷🍃 درتاریخ   ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. 🍃🌷🍃 ایشان نسبت به و و و روزی خاصی داشت، تاکید داشت که   را پرداخت کند تا مالش باشد، برای قدم بود. 🍃🌷🍃 بعد از اول دبیرستان به رفت، و ماه در بود، سال 1367# به درآمد. 🍃🌷🍃 و و بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده  نبود و همسر ایشان  مسئولیت فرزندانش را به داشتند. 🍃🌷🍃