ایشان بیش از ۲#سال به عنوان #امور تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ” به صورت #افتخاری و #رایگان #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
خاطرات #هم رزمان #شهید :
در منطقه کامیاران با #شهید پیران ویسه و#شهید عبدالله زاده و مرحوم انوراحمدی برای تعقیب گروهک ضد انقلاب دمکرات اعزام شده بودیم ودر روستای گازرخانی که مقر گروهک بودبادوربین منطقه را زیر نظر گذاشتیم
🍃🌷🍃
ومتوجه سنگر دشمن که 8 نفر مرد و2 دختر درآن بودند شدیم و#شهید پیرانویسه به #امام خمینی (ره) قسم خورد که سنگررا رو سرشان خراب می کنم وپس از حدود 5 دقیقه آنرا با خاک یکسان کرد وهمه نفرات چون پودر به هوا رفتند. ساعت پنج ونیم صبح درروستای نروی توسط #رزمندگان اسلام اذان صبح قرائت شد.
🍃🌷🍃
و#شهید پیرانویسه درمیان #آتش توپخانه عراق و#خمپاره های پی درپی دشمن به چشمه ای که در قلب باغهای نروی ومحل استقرار گروهک دمکرات بود رفت وبدون توجه به اصرارما مبنی بر خطرناک بودن محل چشمه وخطر دشمن رفت و وضو گرفت وشروع به خواندن #نماز صبح کرد. و#نمازش را در#حساس ترین لحظات #ترک نمی کرد.
🍃🌷🍃
ایشان بیش از ۲#سال به عنوان #امور تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ” به صورت #افتخاری و #رایگان #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
ایشان بیش از ۲#سال به عنوان #امور تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ” به صورت #افتخاری و #رایگان #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
#طلبه #شهید امنیت آرمان علی وردی
🍃🌷🍃
#۲۱سال داشت و متولد دهه ۸۰# تحصیلاتش #حوزوی و در حال تحصیل در مدرسه #علمیه آیت الله مجتهدی (ره) و #مربی کانون تربیتی حوزه و همچنین عضو #بسیجیان #یگان #امام رضا (ع)🌷 #سپاه محمد رسول الله (ص)🌷 تهران بزرگ بود.
🍃🌷🍃
از همان سنین کم در ۱۷#سالگی #فعالیت های جهادی مشارکت میکرد،شرکت در #فعالیتهای جهادی و #کمک به #مردم در حوادث مختلف مانند #سیل، #زلزله و غیره از کارهای ایشان بود.
🍃🌷🍃
به روایت از پدر #شهید:
#آرمان واقعا #بینظیر بودو #دلسوز ، واقعا #مردم را #دوست داشت و به #هم نوعش #کمک میکرد. همیشه می گفت:
من شرمنده شما هستم پدر جان وافتخار میکنم که مرا درراه #حسین (ع)🌷#تربیت کردید.
🍃🌷🍃
#آرمان از #شش سالگی، #علاقه عجیبی به مجالس #روضه و #هیئات مذهبی داشت، هفته ای چند مرتبه به زیارت #قبور #شهدا در #کهف الشهدا و ... می رفت،
#زیارت حرم #عبدالعظیمش🌷ترک نمی شد، مقید به #نماز شب و #دائم در حال #کمک به #دیگران بود و پای #ثابت #فعالیت های #جهادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در سمنان ماند و بعد از مدتی به همراه خانواده به #سیستان و بلوچستان رفت و تا سال 68# آنجا ماند،#سنگرساز #بیسنگری بود که #بارها به #جبهه و #مناطق مختلف #اعزام میشد. بعد از مدتی #اقامت در سیستان و بلوچستان به تهران آمد و #باز هم #کاری دیگر بر#عهده گرفت و شد #مسئول #آموزش #روستائیان در #جهاد.
🍃🌷🍃
اما انگار دلش هنوز در #سیستان و بلوچستان و در #میان #مردم بود، سرانجام تصمیم گرفت در سال 76#بار دیگر به #زاهدان یعنی یکی از #توابع #استان سیستان و بلوچستان برود و ایشان #چهار سال آنجا ماند و در نتیجه به #تهران بازگشت.
🍃🌷🍃
در این #سالها #خدمت به #مردم در #مناطق #محروم کشور، چشیدن #سختی های مردم با تمام #وجود و #هم دردی با آنها به #جزئی #جدا نشده از #شخصیت ایشان تبدیل شده بود. از #خدمت به #مردم دست نکشید، چراکه #امام خمینی (ره) و بسیاری دیگر از #رزمندگان، #وظیفه خودشان را #خدمت به #مردم #عنوان کرده بودند.
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید حاج محسن مطیعی هم در اثر #سانحهای که در حین #بازگشت از #مأموریت در 8#دی سال 1383# برای ایشان پیش آمد و به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
در زمان #جنگ از #رزمندههای واحد تعاون بود، #رزمندههایی که در همان زمان هم #مسئولیت #برگرداندن #پیکر #شهدا را برعهده داشتند و اصلا این #وظیفه را #دین خود به #شهدا میدانست.
🍃🌷🍃
به روایت از روایتگر وراوی #شهدا،
آقای محمد احمدیان:
دل #حاج محمود
در آن سرزمینهای تفتیده جا مانده بود.😭😭
🍃🌷🍃
آشنایی من با #حاج محمود به سالهای ۷۳ و ۷۴ و #تفحص #شهدا بر میگردد. #حاج محمود در آن زمان به #عنوان #نیرو در #مناطق عملیاتی #حاضر شده بود و #شهید #غلامی،#مسئول #تفحص بود.
🍃🌷🍃
بعد از #آسمانی شدن #شهید #غلامی، #حاج محمود خیلی #جدی تر وارد #گود شد و به عنوان #مسئول #تفحص #شهدای #لشکر منصوب و از آن زمان به بعد ارتباط ما با یکدیگر بیشتر شد.
🍃🌷🍃
اگرچه ارتباط ما بیشتر کاری بود و #تفحص و #شناسایی #شهدا و.. کلی ارتباط من با #حاج محمود به دلیل اینکه او اصفهانی بود و من هم اصفهانی، رنگ و بوی دیگری داشت.😭
🍃🌷🍃
#هم استانی بودن و هم #لشکری بودن، #علقههایی را بین ما ایجاد کرده بود و هر زمان که خستگی در وجود ما حاکم میشد به دیدن یکدیگر میرفتیم. من به شرهانی برای دیدن او میرفتم و او به اهواز برای دیدن من.😭😭
🍃🌷🍃