eitaa logo
این عماریون
327 دنبال‌کننده
258.7هزار عکس
71.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ایشان در اواخر سال ۱۳۶۴# همراه همرزمانش به زادگاهش برگشت و سعی کرد چند ماهی درس بخواند، ولی طاقت نیاورد، سال ۱۳۶۵# مجددا عازم ها شد. 🍃🌷🍃 ابتدا در «فلق» و سپس در «اخلاص» خدمت کرد و پس از گذراندن مراحل به خرمشهر منتقل شد تا را ببیند. 🍃🌷🍃 در چون 1#، ۴# و ۵# و المقدس ۲ و در «بانه»، «کردستان»، «حلبچه» و «جزیره مجنون» بود و در چون و گروه خدمت کرد. 🍃🌷🍃 اوایل بود و به کربلای ۴ نزدیک می‌شدند. آنهابه عنوان غواصی نوک پیکان بودند و این درست همان چیزی بود که می خواستند. 🍃🌷🍃 همه خوشحال بودند و مراسم و پرشوری بعد از برگزار می‌کردند. دنیا، دنیای دیگری شده بود. 🍃🌷🍃 برادران چنان با فریاد «حسین، حسین» بر سر و سینه می‌زدند که گویا در جلوی چشمانشان سيد الشهدا (ع)🌷 را کرده‌اند»😭 🍃🌷🍃 «ایشان در آن موقع ۱۶ بیشتر نداشت. که شروع شد، لحظه به لحظه در جلوی چشمان خون گرفته‌اش، می‌شدند.💔 🍃🌷🍃
ایشان بیش از ۲ به عنوان تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ”  به صورت   و کرد. 🍃🌷🍃 در سن ۱۸ و در سال ۱۳۶۵# برای بار های حق علیه باطل در عملیاتی شد. 🍃🌷🍃 در این و خود در  عملیاتی شاهد   تن از و رزمان و روستایی های خود به نام های علی شمس آبادی و قدر آبادی بود. 🍃🌷🍃 ایشان در همانجا به صورت به بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت  و اینگونه جدیدی از    و دوباره اش به عنوان در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت. 🍃🌷🍃 درسن  ۱۹ با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی و ازدواج کرد. 🍃🌷🍃 ایشان در ادامه خود با عنوان گردان عبد ا….🌷در م عملیاتی جنوب با و حصاری آشنا شد. 🍃🌷🍃
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک
ایشان بیش از ۲ به عنوان تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ”  به صورت   و کرد. 🍃🌷🍃 در سن ۱۸ و در سال ۱۳۶۵# برای بار های حق علیه باطل در عملیاتی شد. 🍃🌷🍃 در این و خود در  عملیاتی شاهد   تن از و رزمان و روستایی های خود به نام های علی شمس آبادی و قدر آبادی بود. 🍃🌷🍃 ایشان در همانجا به صورت به بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت  و اینگونه جدیدی از    و دوباره اش به عنوان در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت. 🍃🌷🍃 درسن  ۱۹ با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی و ازدواج کرد. 🍃🌷🍃 ایشان در ادامه خود با عنوان گردان عبد ا….🌷در م عملیاتی جنوب با و حصاری آشنا شد. 🍃🌷🍃
ایشان بیش از ۲ به عنوان تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ”  به صورت   و کرد. 🍃🌷🍃 در سن ۱۸ و در سال ۱۳۶۵# برای بار های حق علیه باطل در عملیاتی شد. 🍃🌷🍃 در این و خود در  عملیاتی شاهد   تن از و رزمان و روستایی های خود به نام های علی شمس آبادی و قدر آبادی بود. 🍃🌷🍃 ایشان در همانجا به صورت به بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت  و اینگونه جدیدی از    و دوباره اش به عنوان در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت. 🍃🌷🍃 درسن  ۱۹ با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی و ازدواج کرد. 🍃🌷🍃 ایشان در ادامه خود با عنوان گردان عبد ا….🌷در م عملیاتی جنوب با و حصاری آشنا شد. 🍃🌷🍃
سال در نجف بود، سال ۱۳۹۲ق (۱۳۵۱ش، ۱۹۷۲م) در اشرف با عمویش ازدواج کرد و بزرگ، فضل الله و شمس الدین در عقدشان شدند. ۷ فرزند دارند، ۵ دختر و۲ پسر. 🍃🌷🍃 در بر از هجری اصرار داشت، به گونه‌ای که حتی اگر از سال سؤال می‌شد، به جواب می‌داد. 🍃🌷🍃 ایشان به داشت و از برای حسین علیه‌السّلام🌷 به می‌رفت و گاه این طولانی را طی می‌کرد. 🍃🌷🍃 در سالی که ایشان در اشرف بود، ،، و فقه را فرا گرفت و در ۱۳۹۴ق. به بازگشت. 🍃🌷🍃 ایشان در حال و بود. در الفیل خانه‌ای اجاره کرد، ولی مدتی بعد دوباره به برگشت، البته زیاد آنجا نماند و آن مدت را هم با و گذراند. 🍃🌷🍃
اصغر در داخل و بیرون از خانه و در  بچه بسیار بود. حتی در شب های مبارک رمضان شب موقع سحر کوچه به کوچه می‎رفت و همسایه ها و اهالی روستا را برای می‎کرد، و پیش او از بودند. 🍃🌷🍃 بود که بعد برگشتن از مدرسه خودش را سریع تر به زمین می‎رساند تا به من کند تا زودتر تمام شود. با دهان در و ، می‎کرد، بعد از رفتن تمام قوت و زورم رفت.😭😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام علی اصغر کوچکی هم در سال ۱۳۶۰# به رسید. ایشان نداشت که داشته باشد.💔 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید جاویدالاثر علی اصغر کوچکی💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🇮🇷
اصغر در داخل و بیرون از خانه و در  بچه بسیار بود. حتی در شب های مبارک رمضان شب موقع سحر کوچه به کوچه می‎رفت و همسایه ها و اهالی روستا را برای می‎کرد، و پیش او از بودند. 🍃🌷🍃 بود که بعد برگشتن از مدرسه خودش را سریع تر به زمین می‎رساند تا به من کند تا زودتر تمام شود. با دهان در و ، می‎کرد، بعد از رفتن تمام قوت و زورم رفت.😭😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام علی اصغر کوچکی هم در سال ۱۳۶۰# به رسید. ایشان نداشت که داشته باشد.💔 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید جاویدالاثر علی اصغر کوچکی💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
درست بعد ۲۲ بهمن! درست بعد سخنرانی رهبر بالا برود! فحش ها نثار شود ناامیدی تولید شود امنیت روانی مردم بهم بریزد بازاری، کاسب و تولیدکننده امنیت روانی نداشته باشد! عده ای مذهبی انجمن حجتیه ای هم با مداح و سخنران‌هایی که این سال‌ها تربیت کرده اند شب پیروزی انقلاب استوری و توییت بزنند که دیدید ما گفتیم حکومت نباید تشکیل داد تا امام زمان بیاید! عاقلی هست این بازی را بازی نداند! این بازی از بیرون و داخل همرمان با جنگ شناخت تا سال آینده پرفشار ادامه دارد
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک
✅بهترين خورد و خوراک در سوپ جو و آش جو به دلیل خنک بودن از بهترین غذاها برای رفع عطش و حرارت بدن در فصل گرماست مصرف دوغ و آب کافی نیز برای رفع کم‌آبی بدن و افزایش حجم خون و پیشگیری از سرگیجه و سردرد توصیه می‌شود‌ در تابستان به واسطه تبخیر آب بدن، خون غلیظ می‌شود و کاهش حجم پیدا می‌کند و بر این اساس، خون رسانی و اکسیژن رسانی به مغز مختل می‌شود و سبب بروز سرگیجه، سردرد و در برخی موارد غش می‌شود