فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از واردات #پزشک هندی و پاکستانی تا ساخت ربات جراح و صادرات آن به کشورهای دیگر
🖋 یادمان نرود که در دوره پهلوی 44 سال از تجمیع دانشگاهها در قالب #دانشگاه_تهران گذشته بود و علیرغم شعارهای شاهنشاه، در اولیات پزشکی نیز وابسته بودیم.
#ایران_قوی #وابستگی #عقب-ماندگی_پهلوی
در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۲# زمانی كه #رزمندگان در شب اول #عمليات #فتحالمبين به #خط زدند و بيش از حد انتظار جلو رفتند از #فرماندهی دستور آمد كه عقب نشينی كنند.
🍃🌷🍃
چون #خط #نامتوازن شده بود . هنگام #عقبنشينی ، ایشان #تيرخورد، #نيروها هم نمی توانستند ایشان را به عقب بياورند.
🍃🌷🍃
عراقیها مجدد آن قسمت را تصرف می كردند ،ایشان هم با همان #مجروحيت ، #اسير شد.
🍃🌷🍃
فردا شب آن روز #نيروها خودی به #خط زدند و عراقيها را از آن منطقه #بيرون كردند و #خاكريزها را #پس گرفتند. #پيكر ایشان را در حالیکه #دستهایش از #پشت بسته بودند را #پيدا كردند.
🍃🌷🍃
به دليل #مجروحیتش، عراقی ها #نتوانسته بودند ایشان را به #عقب ببرند ،به ایشان #تير #خلاصی زده بودند #تیر به #قلبش #اصابت کرده بود و ایشان را به #شهادت رسانده بود.💔
🍃🌷🍃
#شهید عزیز در مقطع كوتاهی به آرزوی بزرگش كه #جانبازی ،#اسارت و #شهادت بود، رسيد.
🍃🌷🍃
چند روز بعد برادرشون به منزلمان آمد وگفتندکه با ایشان تماس گرفتن و از #مجروحیت #رضا او را مطلع کردند. با شنیدن این خبر انگار سقف آسمان در سرم خراب شد😭، حال بدی داشتم اشک از چشمانم جاری شد. #چهار پنج روز بعد از این خبر بود که #شهادت #رضا را از طریق #ستاد فرماندهی و اینکه #مفقودالاثر است قطعی شد.😭😭
🍃🌷🍃
شرط داعشی ها و# پیکر #شهید #سردار
به ما اعلام کرده اند که داعشیان، تحویل #اجساد #شهدا را منوط به# آزاد کردن ده اسیر داعشی و یا مقداری زیادی پول، خواسته آنها بود که من با شنیدن این خبر بدون هیچ مکثی گفتم #رضا را برای
#رضای خدا🤍 دادیم و او را #پس #نمی گیریم.😭
🍃🌷🍃
تعدادی از #همرزمانش در #محاصره دشمن بودند و در پی #نجات و #رهایی آنها از حصر، #رشادت هایی از #خود #نشان داد و مورد #اصابت تیر دشمن قرار گرفت. ولی نتوانستند #پیکر #او را به #عقب #برگردانند.😭
🍃🌷🍃
تا #یک سال بعد که #پیکرشون به #کشور #بازگشت.
😭😭
🍃🌷🍃
اما #حسین همچنان فریاد میزد: «زود باشید! عجله كنید! رد شید! معطل نشید! از روی كمرم بپرید! بپرید و خودتان را به خشكی برسانید وگرنه همه تلف میشویم."
🍃⚘🍃
#فرمانده گردان، صدایش را بلند كرد و گفت: «#حسین! خجالت بكش! كی میتونه پا روی تو بذاره و بگذره. مگه كار راحتی است.»😭
🍃⚘🍃
ولی #حسین همچنان #التماس میكرد كه معطل نشوید. صبح روز بعد،#پیكر بی جان #حسین را در حالی كه #سیمهای خاردار را در #بغل داشت و #تیر دشمن #پهلوی نازنینش را شكافته بود، در همان #نقطه پیدا كردیم و به #عقب برگرداندیم.😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید حسینعلی عالی هم در سال #۱۳۶۵ در #عملیات کربلای پنج به آرزویش که همانا#شهادت در راه#خدا♡
بود رسید.
🍃⚘🍃
#مزار#شهید
#زادگاه ایشان روستای جهانگیر،
شهر زابل
🍃⚘🍃
فرازی از #وصیت نامه #شهید علی اصحابی :
#خوشحالم که #شرایطی پیش آمد که بتوانم من هم به نوعی در این #جهاد سهیم باشم.
🍃🌷🍃
#سفارشم به شما این است که #تمام #حرفتان #حرف #رهبری،#عملتان #عمل #رهبری و #جانتان #جان #رهبری، #حضرت #امام خامنه ای باشد. نه #عقب تر و نه #جلوتر #حرکت کنید.
🍃🌷🍃
از تمام کسانی که از اینجانب به نوعی #دلگیر و #ناراحتند #حلالیت می طلبم و امیدوارم که مرا #حلال کنید و اگر کسی #حق الناسی بر گردن اینجانب دارد به #بزرگواری خودش #ببخشد.
🍃🌷🍃
#همسرعزیزم، از اینکه در چنین #شرایطی شما را #تنها می گذارم #عذر می خواهم. اگر در طول زندگی #شما را #ناراحت کردم، به #بزرگواری خودتان #ببخشید .در نبود من #عهده دار تمام مسائل زندگی هستید.
🍃🌷🍃
طاها و طاهر عزیز! هنگامی که #پدرتان به #جنگ کفار می رود شما در #سنین کوچکی هستید و مسائل را به #خوبی #درک #نمی کنید، وقتی بزرگ شدید #بدانید #پدر #خیلی #شما را #دوست داشت و #روزی را بدون دیدن #شما #نمی توانست #سرکند و شما باید #راه #ما را #ادامه دهید و #مطیع #امور #رهبری باشید.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید :
#ایشان داری ۳#فرزند هستند ،درست یک #هفته مانده به #اعزام، مادر خانم ایشان فوت میکنند و ایشان اطرافیان را مجاب میکنند که به هیچ وجه حرفی به #فرمانده نزنند.
🍃🌷🍃
به اتفاق #دوست و #همشهری خود، #آقا محسن بعنوان #سپدافند هوایی #اعزام شده بودند. #کار #هر روز و #شب #ادامه داشت. #پیشروی های کندی صورت میگرفت درست سه ماه قبل از #عملیات محرم
#طبق برنامه قرار شد با #قبضه 23 جلوی #پیشروی #نیرو های متخاصم #گرفته شود. #محسن نشست#پشت قبضه و #علی و #حبیب روحی کنارش بودند.
🍃🌷🍃
بطور یکنواخت #آتش 23 انجام میشد تا اینکه طی اعلان #بی سیم مبنی بر رخنه گروهی از #مسلحین #محسن و #علی #جلوتر رفتند.
🍃🌷🍃
کار به جایی رسید که #شدت #آتش نیروی مقابل به حدی شدکه کار به #عقب نشینی کشید در این اوضاع #محسن #پشت قبضه نشست و #علی گفت که باکمک #شهید حبیب ماشین رو حرکت بدهد.
🍃🌷🍃
تا با خودشان او را به جایی که قرار گرفته اند بیاورند و به طرف ساختمان های شهر حرکت کردند ویکی یکی ساختمان هارو #فتح کردندو رسیدندبه #ساختمان آخر
🍃🌷🍃
یک داعشی که #نارنجک به خود بسته بود زخمی گوشه ای از ساختمان پنهان شده بود و کسی او را ندیده بود #یکدفعه #صدای تیر ..و #تیر به #قلب وبعد به #شانه #احسان #اصابت کرد.😭😭
🍃🌷🍃
و#قرآنی که در #جیبش بوده از #وسط #سوراخ شد وبه #جلوی چشم بچه ها به #همراه #شهید چرغندی #هنگام #اذان صبح به #شهادت رسیدند.😭😭
🍃🌷🍃
قاتل #شهید فتحی را سریع با 70#تیر کشتند و#ساختمان آخر و#شهر الزیطانی هم #فتح شد،#احسان را به #عقب بردند و بچه ها براش #مراسم گرفتند و #وداع 😭یکی از دوستانش #قرآن تو #جیب #شهید را #برداشت و هنوز آن را #دارد.
😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید احسان فتحی چم خانی هم درتاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۶#در شهر #حلب #سوریه به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید #احسان فتحی
گلزار #شهدای شهر بهبهان
در#جوار #مزار #برادر #شهیدش#بارونی فتحی
🍃🌷🍃
به روایت از حسين الله كرم، همرزم #شهید:
در #عمليات #محمد رسول الله (ص)🌷 وقتي پس از انهدام مواضع و استحكامات دشمن فرمان بازگشت به خطوط خودي داده شد. نيروها آماده بازگشت شدند.
#شهید چراغی در مسیر سرد و پر برف نيروها را كه با #مشقت فراوان از #عمليات بر #مي گشتند در #آغوش مي گرفت و #مي بوسيد.
🍃🌷🍃
#شهیدچراغی همراه #شهيدان #محمدرضا دستواره و #حسن زماني در #جبهه هاي #سر پل ذهاب دست به #عمليات #چريكي زدند. در يكي از اين #حمله ها در منطقه #نفت شهر #درگيري شديدي بين ما و دشمن پيش آمد.
🍃🌷🍃
بخاطر #محدوديتي كه در #مهمات داشتيم، #شهيد چراغي و #شهيد هادي #دستور دادند به #مواضع قبلي خودمان #برگرديم. بايد #مسير را از داخل #رودخانه طي مي كرديم چون زير #آتش تانك و #هلي كوپترهاي دشمن قرار داشتيم.
🍃🌷🍃
#عقب نشيني بايد #مرحله به مرحله انجام مي شد. #هلي كوپترهاي دشمن به دنبال #نيروهايي بودند كه در #دشت #ويژگان و #خان ليلي #عمليات #چريكي #انجام داده بودند. ما تحت #فرماندهي #شهيد چراغي روي #ارتفاعات پارلمان بوديم.
🍃🌷🍃
چندروز بعد....تا صبح #عملیات بسیار #سنگینی داشتند. از فردا دیگر هیچ خبری نشد، دلم شور میزد و نگران بودم اما چیزی نمیگفتم #چهار روز هیچ خبری نداشتم.
😭
🍃🌷🍃
به همسر یکی از دوستانش به نام آقای قیصری که باهم در تماس بودیم تماس گرفتم، او هم نگران بود،خیلی گریه میکرد و من باز کمی به او دلداری میدادم با اینکه حال خودم اصلا خوب نبود،😭😭
🍃🌷🍃
و من باز کمی به او دلداری میدادم با اینکه حال خودم اصلا خوب نبود، #خدا از دلم خبر داشت، بچهها را آرام میکردم، مادر و خواهرش تماس میگرفتند که از #محمد چه خبر.😭😭
🍃🌷🍃
هفت روز بعد همسر آقای قیصری تماس گرفت و گفت که همسرش با او تماس گرفته، مکثی کرد و گفت از #شب #عملیات از #آقا محمد هیچ خبری ندارند و از آن شب دنبالش میگردند خودش میخواست با شما تماس بگیرد اما نتوانست.😭
🍃🌷🍃
گفتم یعنی چه؟ مگر باهم نبودند؟ گفت نه از هم جدا بودند ولی دستور #عقب نشینی که دادند او به عقب برنگشت و گفت تا آخرین لحظه میایستم، این را که گفت دلم ریخت. چه اتفاقی افتاده بود؟😭
🍃🌷🍃
اما #حسین همچنان فریاد میزد: «زود باشید! عجله كنید! رد شید! معطل نشید! از روی كمرم بپرید! بپرید و خودتان را به خشكی برسانید وگرنه همه تلف میشویم."
🍃⚘🍃
#فرمانده گردان، صدایش را بلند كرد و گفت: «#حسین! خجالت بكش! كی میتونه پا روی تو بذاره و بگذره. مگه كار راحتی است.»😭
🍃⚘🍃
ولی #حسین همچنان #التماس میكرد كه معطل نشوید. صبح روز بعد،#پیكر بی جان #حسین را در حالی كه #سیمهای خاردار را در #بغل داشت و #تیر دشمن #پهلوی نازنینش را شكافته بود، در همان #نقطه پیدا كردیم و به #عقب برگرداندیم.😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید حسینعلی عالی هم در سال #۱۳۶۵ در #عملیات کربلای پنج به آرزویش که همانا#شهادت در راه#خدا♡
بود رسید.
🍃⚘🍃
#مزار#شهید
#زادگاه ایشان روستای جهانگیر،
شهر زابل
🍃⚘🍃
به روایت از مادر #شهید :
در وصف #پسرم همین قدر بگویم که به #نماز بسیار #اهمیت می داد، هیچ وقت #نماز #اول وقتش #عقب #نمی افتاد.😭😭
🍃🌷🍃
#تنها #خواسته اش از من این بود که برای #شهادتش #دعا کنم...😭😭سخت بود ولی...😭امیدوارم #خداوند هرچه زودتر منو به #پسرم برساند😭😭فقط #خداوند است که می داند چقدر دلم برایش #تنگ شده.😭😭
🍃🌷🍃
بقدری به اعضای خانواده، خصوصا" من وپدرش #لطف داشت،و #محبت و #خدمت می کرد که یقین داشتم #خداوند #علی حسن را بدون سوال و جواب به بهشت می برد...😭😭
🍃🌷🍃
تا با خودشان او را به جایی که قرار گرفته اند بیاورند و به طرف ساختمان های شهر حرکت کردند ویکی یکی ساختمان هارو #فتح کردندو رسیدندبه #ساختمان آخر
🍃🌷🍃
یک داعشی که #نارنجک به خود بسته بود زخمی گوشه ای از ساختمان پنهان شده بود و کسی او را ندیده بود #یکدفعه #صدای تیر ..و #تیر به #قلب وبعد به #شانه #احسان #اصابت کرد.😭😭
🍃🌷🍃
و#قرآنی که در #جیبش بوده از #وسط #سوراخ شد وبه #جلوی چشم بچه ها به #همراه #شهید چرغندی #هنگام #اذان صبح به #شهادت رسیدند.😭😭
🍃🌷🍃
قاتل #شهید فتحی را سریع با 70#تیر کشتند و#ساختمان آخر و#شهر الزیطانی هم #فتح شد،#احسان را به #عقب بردند و بچه ها براش #مراسم گرفتند و #وداع 😭یکی از دوستانش #قرآن تو #جیب #شهید را #برداشت و هنوز آن را #دارد.
😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید احسان فتحی چم خانی هم درتاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۶#در شهر #حلب #سوریه به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید #احسان فتحی
گلزار #شهدای شهر بهبهان
در#جوار #مزار #برادر #شهیدش#بارونی فتحی
🍃🌷🍃
چندروز بعد....تا صبح #عملیات بسیار #سنگینی داشتند. از فردا دیگر هیچ خبری نشد، دلم شور میزد و نگران بودم اما چیزی نمیگفتم #چهار روز هیچ خبری نداشتم.
😭
🍃🌷🍃
به همسر یکی از دوستانش به نام آقای قیصری که باهم در تماس بودیم تماس گرفتم، او هم نگران بود،خیلی گریه میکرد و من باز کمی به او دلداری میدادم با اینکه حال خودم اصلا خوب نبود،😭😭
🍃🌷🍃
و من باز کمی به او دلداری میدادم با اینکه حال خودم اصلا خوب نبود، #خدا از دلم خبر داشت، بچهها را آرام میکردم، مادر و خواهرش تماس میگرفتند که از #محمد چه خبر.😭😭
🍃🌷🍃
هفت روز بعد همسر آقای قیصری تماس گرفت و گفت که همسرش با او تماس گرفته، مکثی کرد و گفت از #شب #عملیات از #آقا محمد هیچ خبری ندارند و از آن شب دنبالش میگردند خودش میخواست با شما تماس بگیرد اما نتوانست.😭
🍃🌷🍃
گفتم یعنی چه؟ مگر باهم نبودند؟ گفت نه از هم جدا بودند ولی دستور #عقب نشینی که دادند او به عقب برنگشت و گفت تا آخرین لحظه میایستم، این را که گفت دلم ریخت. چه اتفاقی افتاده بود؟😭
🍃🌷🍃
داعشی ها می خواستند #پیکر #شهید سلیمانی را #بدست بیاورند و روی آن #مانور #تبلیغاتی بدهند. #شهید انصاری و #افرادی که #همراهش بودند #شروع به #تیراندازی می کنند و به #سختی #پیکر #شهید را به #عقب می آورند.😭
🍃🌷🍃
#پنج #مبارز #سوریه ای هم #شهید می شوند اما #توانستند #منطقه را #حفظ کنند. بر اثر #تیرها و #نارنجک ها #پیکر #شهید سلیمانی، به جز #صورت، #اثر #ترکش ها در #تمام بدن #شهید #دیده می شد.
😭
🍃🌷🍃
برای آن که دلمان کمی #آرام شود، یکی از #اتاق های #خانه مان رابه #موزه #شهید سلیمانی #تبدیل کرده ایم. #وسایل شخصی و #نظامی #شهید مانند #مسواک، #خمیردندان، #شانه،#قرآن♡، #لباس های ایشان را آنجا گذاشته ایم.😭
🍃🌷🍃
در #تمام #خانه #عکس های #شهید را به #دیوار زده ایم. #کت و شلوارهای نو ایشان را #کنار #لباس های خود در #کمد گذاشته ام زیرا #حس می کنم #همسرم #زنده است.😭
🍃🌷🍃
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت یازدهم
🔻#سیاهان به ما رسیدند و هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم و از هم جدا شدیم. به #دامنه کوهی رسیدیم راه باریک و پر سنگلاخ بود و در پایین کوه دره عمیقی بود ولی ته دره #هموار بود و من دلم خواست از بالای کوه بروم بخاطر اینکه هوای ته دره #حبس است.
🔻سیاه به من رسید و #خیال مرا تأیید کرد که علاوه بر حبسی ته دره درنده و خزنده نیز هست و در بلندی تماشای اطراف نیز میشود. دو سه مرتبه #ریگ ها از زیر پاها خزیده افتادیم دو سه متری رو به پایین غلطیدم و نزدیک بود به ته #دره بیفتم ولی به خارها و سنگها چنگ میزدم و خود را نگه میداشتم و دست و پا و پهلو همه #مجروح گردید. همچنین بینی به سنگی خورد و شکست. به سیاهک گفتم عجب اشتباهی کردیم در #بلندی ماندیم و کاش از ته دره رفته بودیم و سیاه به من خندید و میگفت: «هر کس در دنیا #تکبر نماید خداوند پستش میکند و هرکس برتری و بلندی جوید، دماغش را به خاک می مالند.» اینها را خواندید و #عمل نکردید.
🔻من به هر زحمتی که بود خود را از دامنه و بیراهه #خلاص نمودم با بدنی مجروح و دل پردرد ولی بیچاره ای که در جلو ما می رفت از آن دامنه پرت شد و افتاد به پایین دره و صدای #نالهاش بلند بود و سیاهش پهلویش نشسته بود به او میخندید و او همانجا ماند. خلاصه بعد از سختیهای زیاد به #همواری رسیدیم اما خستگی و تشنگی و سوزش همان جراحتها آزارم میداد. #سیاهک چند مرتبه خواست مرا از راه بیرون کند گوش نکردم و چون دید از او اطاعت نکردم #عقب ماند.
کمی گذشت و رسیدم به باغی که راهم از میان آن باغ بود...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
اما #برادرم میگفت ما #احتیاط لازم را انجام میدهیم اما #نوع #بیماری که #تقصیر این افراد نیست و نیاز به #رسیدگی و #جراحی دارند؛ به همین دلیل #بیماران #کرونایی را هم #جراحی میکرد و در زمینه #پذیرش آنان #سختگیری نمیکرد.😭
🍃🌷🍃
وقتی #جراحی #بیماران کرونایی بهش #پیشنهاد میشد، #بدون تردید #قبول میکرد و میگفت #کارشان را #انجام میدهم. در نهایت هم حین #جراحی یکی از #بیماران #کرونایی به این #ویروس مبتلا شد و بر اثر آن به #شهادت رسید.😭😭
🍃🌷🍃
ما #فرزندان #شهید هستیم. #پدر من #شهید #ترور بود. من هم #جانباز #هشت سال #دفاع مقدس هستم که سال 59# به درجه #جانبازی رسیدم.
🍃🌷🍃
ما سالها پیش #جنگ را #تجربه کردهایم و میدانیم که در #جبهه #نیروی #امدادی #درمانهای #اولیه را تا حد امکان در همان #خط #مقدم انجام میداد تا فرصتی از دست نرود و چنانچه حال #مجروح وخیم بود او را به #عقب منتقل میکردند.
🍃🌷🍃
#پدر من 40#سال پیش در یک #ترور در #سقز #کردستان به #شهادت رسید.#پدرم #دبیر بودند حالا بعد از 40#سال #پروسه #شهادت در #خانواده ما با #رفتن #فرهاد، #تداوم یافت.😭😭
🍃🌷🍃
داعشی ها می خواستند #پیکر #شهید سلیمانی را #بدست بیاورند و روی آن #مانور #تبلیغاتی بدهند. #شهید انصاری و #افرادی که #همراهش بودند #شروع به #تیراندازی می کنند و به #سختی #پیکر #شهید را به #عقب می آورند.😭
🍃🌷🍃
#پنج #مبارز #سوریه ای هم #شهید می شوند اما #توانستند #منطقه را #حفظ کنند. بر اثر #تیرها و #نارنجک ها #پیکر #شهید سلیمانی، به جز #صورت، #اثر #ترکش ها در #تمام بدن #شهید #دیده می شد.
😭
🍃🌷🍃
برای آن که دلمان کمی #آرام شود، یکی از #اتاق های #خانه مان رابه #موزه #شهید سلیمانی #تبدیل کرده ایم. #وسایل شخصی و #نظامی #شهید مانند #مسواک، #خمیردندان، #شانه،#قرآن♡، #لباس های ایشان را آنجا گذاشته ایم.😭
🍃🌷🍃
در #تمام #خانه #عکس های #شهید را به #دیوار زده ایم. #کت و شلوارهای نو ایشان را #کنار #لباس های خود در #کمد گذاشته ام زیرا #حس می کنم #همسرم #زنده است.😭
🍃🌷🍃
اما #حسین همچنان فریاد میزد: «زود باشید! عجله كنید! رد شید! معطل نشید! از روی كمرم بپرید! بپرید و خودتان را به خشكی برسانید وگرنه همه تلف میشویم."
🍃⚘🍃
#فرمانده گردان، صدایش را بلند كرد و گفت: «#حسین! خجالت بكش! كی میتونه پا روی تو بذاره و بگذره. مگه كار راحتی است.»😭
🍃⚘🍃
ولی #حسین همچنان #التماس میكرد كه معطل نشوید. صبح روز بعد،#پیكر بی جان #حسین را در حالی كه #سیمهای خاردار را در #بغل داشت و #تیر دشمن #پهلوی نازنینش را شكافته بود، در همان #نقطه پیدا كردیم و به #عقب برگرداندیم.😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید حسینعلی عالی هم در سال #۱۳۶۵ در #عملیات کربلای پنج به آرزویش که همانا#شهادت در راه#خدا♡
بود رسید.
🍃⚘🍃
#مزار#شهید
#زادگاه ایشان روستای جهانگیر،
شهر زابل
🍃⚘🍃