ایشان #دوازدهم #شهریورماه #اعزام شد که #دو ماه بعد در «اثریا» ی حلب به #شهادت رسید.😭😭
🍃🌷🍃
در#ماموریت #دوم، #تماس گرفت و گفت نمی تواند به #ایران بیاید، قرار شد ما برای دیدن ایشان به #سوریه برویم که قبل از رفتن ما به #شهادت رسید و ما در #شهرکرد با #پیکر ایشان #دیدار کردیم.😭😭
🍃🌷🍃
برای #بار #دوم که می خواست به #سوریه #اعزام شود، خواهرشون ازشون خواست که از رفتن منصرف شود، گفتند: «الان باید به کمک سوری ها برویم. بچه هایشان در خطر هستند. #حرم اهل بیت🌷 و بچه های سوری در خطر هستند و من نمی توانم آرام در خانه ام بنشینم.»
🍃🌷🍃
تعریف می کنند که در «اثریا» قسمتی بوده که دشمن نباید آن را تصرف می کرد.#آقای سلیمانی به همراه #پنج #مبارز #سوری به آنجا می رود که بعدا از #رفتن آنها، #شهید انصاری که بعد از #شهید سلیمانی به #شهادت رسید، #خودش را به #آنجا #می رساند.
🍃🌷🍃
#مبارزه #تنگاتنگی با داعشی ها پیش می آید و #آقای سلیمانی به# شهادت می رسد.😭 ابتدا #یک #تیر به #سینه و #تیر دیگری به #گلویشان #اصابت می کند.
😭😭
🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ👆👆 همون یک جمله ایشان هست درحضور #حضرت آقا، حتما این کلیپ کوتاه رو مشاهده بفرمایید.
🍃🌷🍃
همین یک جمله ایشان باعث ایجاد #کمپینها و #شعارهای تبلیغاتی بسیاری با عنوان «به آقا بگویید حرف رفتن نزند» شد.
🍃🌷🍃
#دل سوخته و #دغدغه #انقلابی شاخصه بارزش بود....#عاشق #رهبری و #انقلاب و #یک انقلابی واقعی بود.از گفتن و #اعتراض کردن #هراسی #نداشت و پای ثابت #نماز جمعه ها بود.
🍃🌷🍃
💠 آیه ای معادل یک _چهارم قران⁉️
🔴شخصی به حضرت محمد (ص) گفت :-#مالی_ برای ازدواج ندارم.
حضرت فرمود : مگر #آیت الکرسی را نمی دانی ؟ گفت : بله.
, فرمود : #یک_ چهارم قرآن را داری پس ازدواج کن.
💎#آیت الکرسی با #یک چهارم قرآن برابری میکند و خواندن یک چهارم قرآن موجب غنی شدن مادی و معنوی میگردد✨
📚الدرالمنثور ج1 ص 325
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک عدوهم
💠 آیه ای معادل یک _چهارم قران⁉️
🔴شخصی به حضرت محمد (ص) گفت :-#مالی_ برای ازدواج ندارم.
حضرت فرمود : مگر #آیت الکرسی را نمی دانی ؟ گفت : بله.
, فرمود : #یک_ چهارم قرآن را داری پس ازدواج کن.
💎#آیت الکرسی با #یک چهارم قرآن برابری میکند و خواندن یک چهارم قرآن موجب غنی شدن مادی و معنوی میگردد✨
📚الدرالمنثور ج1 ص 325
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک عدوهم
از #کودکی در #مراسمهای مختلف #نوحهخوانی میکرد اما به طور رسمی از ۱۵# سال پیش به #مداحی روی آورد و دلیلش هم #علاقه #بسیار زیاد و #تشویق و #دعای #پدر و #مادرش بود که خیلی دلشان میخواست ایشان مداح شود.
🍃🌷🍃
یکی از #اشعاری که #عنایت #شهدا بود در #مراسم #تشییع پیکر #شهدای گمنام در حدود #چهار سال پیش سرود، شعر «واویلا از شهدا شدیم جدا» که بیشتر این #ابیات را با آهنگ محزون #شعر #عصر عاشورای حاج محمود کریمی شنیدهاند.
🍃🌷🍃
ایشان #نوای جانسوز استاد حاج منصور ارضی، #مناجاتخوانی استاد میرزامحمدی را خیلی دوست داشت ، #مقتلخوانی و #سنتیخوانی حاجمیثم مطیعی و #عزاداریهای حاج محمود کریمی را میپسندید و #نمونه بارز
#یک #ذاکر #اهلبیت (ع)🌷 را در وجود
حاج مهدی سلحشور دیده بود.
•حق رای = انتخاب اصلح🌱
#یک
امروز به بركت انقلاب، این مردم هستند كه مسئولان اجرایی مورد نظر خود را انتخاب میكنند☝️🗳
همه دنیا اعتراف دارند كه در هیچ جای دیگری انتخابات به این شكل، آزاد برگزار نمیشود. ✅
پس ما باید قدر این موقعیت را بدانیم و توجه داشته باشیم كه چه ملاكها و معیارهایی را برای انتخاب كاندیدای مورد نظر خود در نظر بگیریم :
💢حال سوال اینجاست :
معیار انتخاب اصلح چیست⁉️
#ادامه_دارد
.
.
•حق رای = انتخاب اصلح🌱
#یک
امروز به بركت انقلاب، این مردم هستند كه مسئولان اجرایی مورد نظر خود را انتخاب میكنند☝️🗳
همه دنیا اعتراف دارند كه در هیچ جای دیگری انتخابات به این شكل، آزاد برگزار نمیشود. ✅
پس ما باید قدر این موقعیت را بدانیم و توجه داشته باشیم كه چه ملاكها و معیارهایی را برای انتخاب كاندیدای مورد نظر خود در نظر بگیریم :
💢حال سوال اینجاست :
معیار انتخاب اصلح چیست⁉️
#ادامه_دارد
.
.
👈دوستان دقت در انتخاب نماینده بسیار مهم است هرچند شرکت در انتخابات بسیار مهمتره چون وجود نماینده بد بهتر از اینه که اصلا نماینده ای نباشه توجه کنین به طور مثال شما تصور کنین شهری پلیس ضعیف داره وشهری اصلا نداره کدوم بهتره؟؟؟ مطمئنا اونی که اصلا نداره وضعش بحرانی تره پس بنابراین در مرحله اول حتما در انتخابات شرکت کنیم ودر مرحله دوم بین خوبان خوبتر رو انتخاب کنیم یا بین بد وبدتر، بد رو حداقل انتخاب کنیم
👈دوستان گرامی توجه داشته باشید موقع رای دادن به برخی مسایل حتما دقت نمایید مثلا #شخصی باید جایگاه نمایندگی مجلس را کسب کند که اساسا بداند #کار مجلس چیست؛ قاعدتا از نماینده ای که برای #سلفی گرفتن با موگرینی لَه لَه میزند نمیشود انتظار داشت #برجام را بخواند بعد رای دهد،از نماینده ای که حتی #نمیتواند F.A.T.F را درست تلفظ کند نمیشود انتظار داشت که بداند با #فشار دادن دکمه موافق رای گیری میتواند چه خسارتی به #نظام اقتصادی کشور بزند،از نماینده ای که درخواست #استیضاح وزیر میدهد بعد به خاطر #یک شام باج مانند وزیر درخواستش را پس می گیرد نمی توان انتظار داشت در #گرانی ها و نا بسامانی ها و بی تدبیری های دولت، درخواست توضیح نماید.!!!
۱۰
#به روایت یکی از دوستان شهید :
شهید « محسن حاجی بابا » در #گمنامی فرمانده بود و در گمنامی #پر کشید و در گمنامی دل از دنیای وانفسا کند ؛ همانطور که از #رتبه ی تک رقمی رشته ی #پزشکی گذر کرد و دل به #سبزی لباس پاسداری دوخت.😔
نامش با #عملیات مطلع الفجر و بازی دراز ، آذین شده بود. بلندای غیرتش از او نامی ساخت که هنوز فصل مشترک خاطره بازی های همرزمانش است.
« حاجی بابا » #فرمانده ی سپاه غرب با همان اندام کوچک و ظریف ،#فاتح قله های دست نیافتنی بود. او#گمنامی از جنس فاتحان است که جور تاریخ بر نامش سایه افکنده تا نسل های بعد از جنگ ، چیزی از او در گوشه ی ذهنشان به یادگار نداشته باشند.😭
اِرباً اِرباً شده بود.😭#چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعه شده ی حضرت علی اکبر (ع) بود. #یک تکه از بدنش در روستای « عظیمیه » در غرب به یادگار ماند و تکه ای دیگر میهمان قطعه ی ٢۶ بهشت زهرا (س) شد.😔
در #عملیات شناسایی ،#گلوله ی تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همانا تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند.😔
👈دوستان گرامی توجه فرمایید که شرکت در انتخابات جزو #وظایف شرعی است و همه مراجع تقلید و مقام معظم رهبری برای شرکت در انتخابات فتوا دادهاند
👈ما اگر در انتخابات شرکت نکنیم #حق رای خود را از دست میدهیم. با مشارکت و حضور خود به نوعی در آینده کشور شرکت کردهایم و برای آینده میتوانیم #برنامهریزی داشته باشیم.
👈دوستان دقت فرمایید که اگر کاندیدای مورد نظر ما رای بیاورد الحمدالله. ولی اگر رای نیاورد باید تابع جمع باشیم که خیر مردم در همان است. #فعالیت رسانهها و جهت دهی آنها می تواند به مردم کمک کند که مردم افراد #اصلح را انتخاب کنند.
👈 دوستان ما در #انتخابات شرکت میکنیم چون یک عمل #عبادی و سیاسی است
👈حضور در انتخابات یک امر #معنوی است و سبب رشد #اسلام و تشیع میشود و با حضور در انتخابات #یک گام عبادی برمیداریم که خود موجب #خشم و قهر دشمنان است.
۲
#حسین در ایجاد #یادمان و #اولین دوره برگزاری نمایشگاه #شهدای شلمچه #فعالیت بسیار #چشمگیری داشت و این #قبل از #پیوستن به #سپاه و #شهادت #پدر بود.
🍃🌷🍃
ما خانواده ای #مذهبی داشتیم و بسیاری از مسائل در خانواده حل شده بود #حسین حتی بخشی از زندگیش را در #حوزه علمیه گذراند و #تحصیلات #حوزوی هم داشت و در نهایت #سپاه را انتخاب کرد.
🍃🌷🍃
#هیئت رهروان #شهدای خوزستان را با #شهید فاطمی اطهر راه اندازی کردند. #تواضع و #شوخ طبع بود و پیگیر #احوال دوستان ، مدام تماس می گرفت و جویای احوال رفقا می شد.
🍃🌷🍃
در اغلب #مساجد اهواز حضور پیدا میکرد و بالغ بر 80# درصد #مساجد اهواز را سرمی زد حتی اگر شده #سالی #یک مرتبه به همین دلیل خیلی ها او را
می شناختند.
🍃🌷🍃
در مورد# مسائل کاریش صحبت نمی کرد و شاید هیچ کس اطلاع نداشت #کارش چیه ،#تکبر و #غرور هم #نداشت و مسیری را انتخاب کرد که در #شانش بود و الحمدلله #عاقبت به خیر شد.😭
🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، #مجروح شده بود و حتی #یک هفته در #بیمارستان #بقیةالله(عج)♡بستری بود. لباس زیاد میپوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت میخواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد میبرد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را میزد. میگفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم میرود و یک هفتهای برمیگردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. میگفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. میگفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخمزبان میزدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه میآید. سریع رفتم خانهمان.
🍃🌷🍃
#تنها #شهید دفاع مقدس درروز #عید سعید فطر،
در استان قزوین حسین وهابی
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۸/۶/۱۵# در شهر قزوین در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
🍃🌷🍃
پدرش محمد، بنا و معمار بود و مادرش خانه دار . تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان #پاسدار وظیفه در #جبهه #حضور داشت.
🍃🌷🍃
ایشان از آنجایی که #علاقه فراوانی به #جبهه و #حضور در کنار #رزمندگان را داشت به بهانهی #خدمت سربازی، #یک سال #زودتر، برای #گذراندن#دورهی آموزشی و به عنوان #پاسدار وظیفه، #عازم #پاوه کردستان شد.
🍃🌷🍃
#شهید شوشتری با #احداث #بیمارستان صحرایی، #پزشک میبرد و #دو سه روز در آنجا #مستقر میشدند و #مردم را درمان میکردند؛ ما بعد از #شهادت شون به پیرمردی برخوردیم که میگفت: من به خاطر نداشتن خرج عمل، رو به موت بودم، اگر #آقای شوشتری مرا عمل نمیکرد الان مرده بودم.
🍃🌷🍃
مادر یک پسر بچه با گریه می گفت: من خرج عمل بچهام را نداشتم، و با #بیمارستانهای صحرایی که ایجاد شد، توانستم فرزندم را عمل کنم.
🍃🌷🍃
#سردار #کارهای #عجیبی انجام میداد، مثلاً #شب رفته بود #حاشیه #شهر زاهدان، در آنجا #خانوادههای زندانی در یک اتاق با سه و یا چهار بچه در #وضعیت بدی در حال زندگی بودند، #سردار در #یخچال را باز میکند.
و میبیند، فقط یک دبه آب توی یخچال است و در کنار یخچال مینشیند و #زار زار گریه میکند و میگوید: ما اینجا باشیم و اینها با این شرایط زندگی کنند.
🍃🌷🍃
#همان لحظه #یک #مقدار پول از #همراهان خود #جمع میکند تا آنها را #خوشحال کند و به #بچه های #سپاه دستور دادند تا فردا به #اوضاع ساکنان آنجا #سر و سامان داده شود.
🍃🌷🍃
تمام #جوان هایی که #بیکار بودند رو وارد #میدان #بسیج کرد و #لباس #رزم به آنها داد، #ماهیانه برای آنها #حقوق #تعیین کرد و #مهمتر از اینها #امنیت #منطقه را به همین #بچهها سپرد و گفت: هرکس از #روستا و #منطقه خودش #دفاع کند و اینگونه #ضریب #دفاعی #منطقه خیلی #بالا رفت.
🍃🌷🍃
سرانجام #سردار #شهید نور علی شوشتری زمانی که در #تدارک #برگزاری #همایش #وحدت #سران #طوایف در #استان #سیستان و بلوچستان بود،#صبح #روز #یک شنبه 26#مهر1388# در اقدامی #تروریستی به آرزویش که همانا #شهادت در
راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
گلزار #شهدای شهر نیشابور.
🍃🌷🍃
#آقا مجید #فرهنگی بودند. قرار بود هفت سال دیگر از #آموزش و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به #امور دینی و #کارهای #فرهنگی #علاقه خاصی داشتند.😭
🍃🌷🍃
#خادم #افتخاری #مسجد جمکران و #حرم #حضرت معصومه(س)🌷 بود، در #بسیج هم #فعالیت میکرد. همچنین #طلبه بود و #دروس حوزوی را #عاشقانه دنبال میکرد، #مربی #حلقه صالحین شده بود و #جوانترها را #آموزش میداد.
🍃🌷🍃
#اخلاق #خوب شون باعث شده بود که #بچهها با ایشان خیلی #راحت باشند. بیشتر #دوست بودند تا #پدر و #فرزند. #همسرم #عاشق #بچهها بود و #وقت زیادی برایشان میگذاشت. بچهها هم #عاشق #پدرشان بودند.😭😭
🍃🌷🍃
#محمدحسن را که #تهتغاریمان بود #جور دیگری #دوست داشت. به خاطر #مشکل #بینایی و #شرایط خاصش، #توجه زیادی به #او نشان میداد. اما از نظر #تربیتی سعی میکرد به هر #سه تایشان #برسد.
🍃🌷🍃
همیشه به من میگفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب #شهادت کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت میتوانم بگویم که #یک لحظه #آرزوی #شهادت از سرش نیفتاد.😭
🍃🌷🍃
ایشان در شرايط #دشوار #عمليات نيز فضيلت #نماز شب را از دست نمی داد، #بی تفاوتی و #کم توجهی به مسائل #شرعی و #خون# شهدا را از #گناهان بزرگ می دانست و در کنار #فعاليتهای نظامی در #جبهه از #مسائل #اجتماعی نيز غافل نبود.
🍃🌷🍃
در 6#آبان 1362# در مرحله #دوم #عمليات والفجر 4 در بازپس گيري #کله قندی در منطقه #پنجوين عراق به همراه #گردان #حضرت ابوالفضل العباس (ع)🌷 وارد #عمليات شدند.
🍃🌷🍃
اين #گردان در نبرد شبانه به# اهداف مورد نظر دست يافت و نيروها در مقر نيروهای عراقي مستقر شدند . اما ارتش عراق گردان #حضرت ابوالفضل العباس (ع)🌷 به #فرماندهی ایشان را از #3 جهت به #محاصره درآورد.😔
🍃🌷🍃
و تعداد #اندکی از #نيروهای تحت امر ایشان با #مهمات ناچيز در برابر پاتک اول عراقی ها #يک شبانه روز #ايستادگی کردند.
🍃🌷🍃
در #نيمه شب روز #دوم نيروهاي عراقي با اجراي پاتک سنگين ، نيروهاي #گردان #حضرت ابوالفضل العباس (ع)🌷 را با شرايط بسيار #دشوار روبرو کردند با شدت گرفتن #حملات دشمن بر اثر #اصابت ترکش #دست راست ایشان #قطع شد.
🍃🌷🍃
بعد از #یک ماه و اندی که از #ماموریت #عباس میگذشت، یک روز برادر شوهرم به پدرم زنگ زد و خبر #شهادت را به پدرم داد، ولی پدر به ما چیزی نگفت. بعد از ظهر آن روز خیلی نگران بودم و مدام ذکر میگفتم.
😭😭
🍃🌷🍃
فقط به ما گفت #عباس مجروح شده😭 حالم خیلی بد شد. ولی با این حال #خدا را شکر کردم که همسرم زنده است. دوباره گوشی پدرم زنگ خورد که دیدم درباره #مراسمات صحبت میکنند.
🍃🌷🍃
آنجا بود که فهمیدم #عباس به #آرزویش که #شهادت بود، رسیده. #خوشحالم که #همسرم به #آرزویش رسیده، اما ت#حمل #دوری #عباس واقعا برایم خیلی #سخته.😭😭
🍃🌷🍃
#به روایت یکی از دوستان شهید :
شهید « محسن حاجی بابا » در #گمنامی فرمانده بود و در گمنامی #پر کشید و در گمنامی دل از دنیای وانفسا کند ؛ همانطور که از #رتبه ی تک رقمی رشته ی #پزشکی گذر کرد و دل به #سبزی لباس پاسداری دوخت.😔
نامش با #عملیات مطلع الفجر و بازی دراز ، آذین شده بود. بلندای غیرتش از او نامی ساخت که هنوز فصل مشترک خاطره بازی های همرزمانش است.
« حاجی بابا » #فرمانده ی سپاه غرب با همان اندام کوچک و ظریف ،#فاتح قله های دست نیافتنی بود. او#گمنامی از جنس فاتحان است که جور تاریخ بر نامش سایه افکنده تا نسل های بعد از جنگ ، چیزی از او در گوشه ی ذهنشان به یادگار نداشته باشند.😭
اِرباً اِرباً شده بود.😭#چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعه شده ی حضرت علی اکبر (ع) بود. #یک تکه از بدنش در روستای « عظیمیه » در غرب به یادگار ماند و تکه ای دیگر میهمان قطعه ی ٢۶ بهشت زهرا (س) شد.😔
در #عملیات شناسایی ،#گلوله ی تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همانا تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند.😔
ازم #حلالیت طلبیدند، دلم لرزید،اشک توی چشمام حلقه زد😭، ولی #یک ثانیه هم به #برنگشتن #بابام فکر نمیکردم.😭
#بابا #حلالیت طلبید ولی من نتونستم #حلالیت بطلبم.😭
🍃🌷🍃
دلم راضی نمیشد حتی یک در صد به نبود #بابام فکر کنم،#بابا بغلم کرد منو بوسید یه خنده مهربون کرد 😭و بهم اطمینان داد تا دنیا دنیاس حواسش به من هست و رفت ...😭😭
🍃🌷🍃
برادر بزرگترم آقا مجتبی خبر #شهادت #بابا سعیدم رو بهم دادن روز #جمعه 8#خرداد ساعت 8# صبح بود و من خونه یکی از اقوام بودم.😭
🍃🌷🍃
با ناباوری داشتم حرفای داداش مجتبی رو می شنیدم ولی اصلا حرف هایش برام قابل درک نبود؛ میگفت #بابام #شهید شده ولی من اصلا متوجه نبودم.
#شهید؟؟؟؟#بابای من؟؟؟😭😭
🍃🌷🍃
#اولین چیزی که به #ذهنم خطور کرد این بود که من تا وقتی توی این #دنیا هستم #هیچوقت #هیچوقت #فیزیک #بابام رو نخواهم دید
به شدت به بابام وابسته بودم بیشتر از خواهر و برادرم #عاشق #بابام بودم.😭😭
🍃🌷🍃
#بابا #اردیبهشت ماه ۹۴# رفت و ۲۸# روز بعد در# ششم #خردادماه در #سامرا به #شهادت رسید.
۹#خرداد هم #پیکرش آمد.😭😭
🍃🌷🍃
ایشان #دوازدهم #شهریورماه #اعزام شد که #دو ماه بعد در «اثریا» ی حلب به #شهادت رسید.😭😭
🍃🌷🍃
در#ماموریت #دوم، #تماس گرفت و گفت نمی تواند به #ایران بیاید، قرار شد ما برای دیدن ایشان به #سوریه برویم که قبل از رفتن ما به #شهادت رسید و ما در #شهرکرد با #پیکر ایشان #دیدار کردیم.😭😭
🍃🌷🍃
برای #بار #دوم که می خواست به #سوریه #اعزام شود، خواهرشون ازشون خواست که از رفتن منصرف شود، گفتند: «الان باید به کمک سوری ها برویم. بچه هایشان در خطر هستند. #حرم اهل بیت🌷 و بچه های سوری در خطر هستند و من نمی توانم آرام در خانه ام بنشینم.»
🍃🌷🍃
تعریف می کنند که در «اثریا» قسمتی بوده که دشمن نباید آن را تصرف می کرد.#آقای سلیمانی به همراه #پنج #مبارز #سوری به آنجا می رود که بعدا از #رفتن آنها، #شهید انصاری که بعد از #شهید سلیمانی به #شهادت رسید، #خودش را به #آنجا #می رساند.
🍃🌷🍃
#مبارزه #تنگاتنگی با داعشی ها پیش می آید و #آقای سلیمانی به# شهادت می رسد.😭 ابتدا #یک #تیر به #سینه و #تیر دیگری به #گلویشان #اصابت می کند.
😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از برادر#شهید :
#عمليات والفجر۸ بود که بر اثر #بمباران شيميايي دشمن تعدادي از #رزمندهها زير آوار ماندند اما #حسینعلی بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچهها رفت.
🍃⚘🍃
من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجيها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد.
🍃⚘🍃
و چون #تمام صورت #حسينعلي سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند.
#مصدوميت #حسين از #ناحيه چشم بيشتر از ديگر #اعضاي بدنش بود اما باز #ميخنديد.😭
🍃⚘🍃
و در حاليکه نگرانش بودم و به #استقامت او در برابر #آزمايشهاي الهي #غبطه ميخوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به #صبوري دعوت می کرد و می گفت: «اينها #نعمتهاي الهي هستند، از اين #نعمتها #استفاده کنيد.😔
🍃⚘🍃
پزشک معالج براش #شش ماه استراحت تجويز کرد ولي #حسينعلي که توان ماندن در شهر را نداشت #يک ماه بعد عازم #جبهه شد.
🍃⚘🍃
به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در #جبهه #کفشهاي رزمندگان را #واکس ميزنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه #عجله او براي بازگشت و انجام اين کار #تعجب ميکردند.
🍃⚘🍃
#شهید انتخابات(مدافع وطن) ،علیرضا باغبان زاده
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۶۷# در شهر دزفول در خانواده ای مذهبی متولد شد. ۲۹#خرداد ۱۴۰۰# ایشان به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
متاهل بود و دو فرزند به یادگار دارد.
۲ پسر 7 و 1 ساله به نامهای بنیامین و میکائیل.
🍃🌷🍃
ایشان از #کارکنان #پلیس راهور استان خوزستان بود که #امنیت #صندوق آرا را بر عهده داشت.
🍃🌷🍃
#انتخابات 1400# که تمام شد، #امنیت صندوق آرا به عهده اش بود، و در حین #انتقال همین #صندوق به مرکز #استان بر اثر #سانحه هوایی و #سقوط بالگرد به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
ظهر روز شنبه بود که بالگرد آنها حامل #صندوق اخذ #آرای مناطق سخت گذر احمد فداله دزفول همراه #چهار نیروی پروازی، #یک نیروی انتظامی و #پنج نفر از عوامل اجرایی بود که در مسیر برگشت به دزفول دچار #حادثه شد و #سقوط کرد.
🍃🌷🍃
به گفته این #مادر #شهید، #توجه و #سرزدنهای #مداوم #همسایهها و اینکه همیشه #هوایش را دارند و تبدیل #خانهاش به #حسینیه و #حضور #دوستداران #اهل بیت(ع)🌷 در مراسم #عزاداری باعث میشود کمتر به #تنهایی فکر کند.
🍃🌷🍃
رحیمی، #مادر #شهید قربانعلی ترکفرخانی در ابتدای سخنان خود در رابطه با #ویژگیهای #پسر #شهیدش با لبخندی بر لب و از صمیم قلب، گفت: پسرم، کسی که همواره در دوران زندگی خود #هوای #پدر و #مادرش را داشته و از هیچ ک#مکی به آنان خودداری نکرده، #گل بود. #پسری که همواره با #یادآوری #کارهایش و #خصوصیات #اخلاقیاش #لبخند بر لب میآورم.
🍃🌷🍃
#قربانعلی #تنها فرزند #گلمحمد ترکفرخانی و #معصومه رحیمی است که با توجه به حمله ناجوانمردانه رژیم بعث به خاک ایران اسلامی همانند دیگر #جوانان، حضور در #جبهه را برای #دفاع از #خاک و #ناموس اش بر خود #وظیفه دانست و با #رضایت #والدینش وارد میدان #مبارزه حق علیه باطل شد.
🍃🌷🍃
به گفته #مادر #شهید، #قربانعلی که در زمان #شهادتش فقط ۱۶#سالش بود با #رضایت #من و #پدرش برای #اعزام به #جبهه از طرف #بسیج با حضور در #ثبت احوال #سنش را در شناسنامه #یک سال #اضافه کرد.
🍃🌷🍃
یکی دو ساعت بعد حاج آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمیدانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار میخوردم.😔
به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :
می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔
پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار میکرد.#بیمه شده بود و حقوق میگرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔
وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی ام ، برو ....😔🍃⚘🍃
#جوادم فوق العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق میگفت :#جواد در حالی که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمعآوری #مینها بود تا راه را باز کنه.