#شهید به دست داعش،#حجت الاسلام و المسلمین سید محمدرضا بطحائی
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۵۸# در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
#طلبه ای #باتقوا، #عالم و #بی رغبت به دنیا بود که #تحصیل را از #حوزه علمیه چیذر تهران #شروع و مدت #ده سال به #تدریس و #تحصیل در #نجف مشغول بود.
🍃🌷🍃
#متاهل بود.
پسرش که ۳#ساله بودند و #فرزند #دومش هم هنوز #متولد #نشده بود که ایشان به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به همراه #پسر #سه سالهاش #محمدعلی و همسرش که #فرزند #دومشان را هم #باردار بودند، برای #زیارت حرم #امام حسن عسکری (ع)🌷به #سامرا مشرف شده بودند.
🍃🌷🍃
#هدف ایشان از #عزیمت به #سامرا انجام #تبلیغات برای #مراسم #نیمه شعبان بود.
🍃🌷🍃
با توجه به اینکه شنیده بود در #سامرا #امام جماعت ندارند، #تصمیم گرفته بود با #خانواده به این شهر #سفر کند و اگر شرایط برای #زندگی #مساعد بود در آنجا بمانند.
🍃🌷🍃
آن موقع هنوز هیچ خبری در مورد حضور داعش در #عراق و کشتارهای وحشیانه و ناجوانمردانه آنها در #جهان #منتشر نشده بود.
درسش درحوزه خوب بود، اما در حالی که سال دوم حوزه را سپری می کرد پس از سفرش به #کربلا حال و هوای دیگری در ایشان ایجاد شد.😔🍃⚘🍃
جوانی فعال و سر زنده بود و در بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت می کرد، از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشت به عنوان #راوی راهیان نور در شلمچه نیز حضور داشت.🍃⚘🍃
به دلیل سن کمی که داشت در اولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی از ایشان شد.🍃⚘🍃
اما وقتی توانایی اش را دیدند در اعزام های بعدی خواستار حضورش در منطقه شدند تا به #تشریح عملیات ها و یادمان های جنگ بپردازد. همیشه #خاطرات شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه می کرد و مرتب از خاطرات #عمو و #پسر عموی شهیدش می پرسید و خانواده برایش تعریف می کردند.
به روایت از پدر شهید :
پسرم #سعید صبح پنجشنبه 11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرده و خبر داده بود که ماموریتم تمام شده و به زودی برمی گردم.😭 باورش کمی برای مادرش سخت بود. درست عصرهمان روز(11محرم) به #شهادت رسیده بود.😭
صبح جمعه دوستانم از #شهادت پسرم اطلاع داشتند، ظهر به من خبر دادند. با مسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را تایید کردند.😭🍃⚘🍃
🇮🇷به دستور #مقام_معظم_رهبری درتلاش برای درمان ناباروری در کشور عزیزمان 🇮🇷
۱۵۰ هزار زوج در کشور عزیزمان
دنبال فرزند #پسر یا #دختر هستن 👨👩👧👧
🌱😍درمان ۱۰۰ درصد ناباروری آقایان و خانم ها🥳💫
✅️راه درمان :طب نوین ۱۰۰٪تضمینی♻️
✅️ همراه با دارو های گیاهی ارگانیک♻️
داخل کانال رضایت درمان عزیزان دل رو ببینید :(بسیج سلامت)
https://eitaa.com/joinchat/3293839748C342464c034
جهت رزرو مشاوره رایگان روی لینک زیر بزنید:
https://formafzar.com/form/k3x2e
#شهید مدافع حرم علی جوکار
🍃🌷🍃
در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۱# در روستای اسلام آباد از توابع شهر کازرون در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
ایشان متاهل بود و دو فرزند به یادگاردارد.
🍃🌷🍃
دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش و دبیرستان را در مدرسه شبانه روزی عشایر نورآباد طی کرد و بعد وارد #دانشگاه اهواز شد.
پس از #فارغ التحصیلی در مقطع #فوق دیپلم کشاورزی ، #خدمت مقدس سربازی را در #نیروی انتظامی فارس به پایان رساند. در سال 1388#زندگی مشترک خود را آغاز کرد.
🍃🌷🍃
#قبل از تولد ایشان یکی از پسر عموهایش به نام #عبدالحسین جوکار و #بعد از تولدش #دو نفر از #دایی هایش به نام #محمد و #غلام جوکار و #پسر عمه اش #محمد زکی جوکار به #شهادت رسیدند.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 5 سال 1365#پسر عموی #روحانی اش #شکرالله جوکار و #برادرش #حسین جوکار #باهم به #شهادت رسیدند.
🍃🌷🍃
#خواب_صادقه
#از زبان مادر#شهید
#شهید مدافع امنیت
#پویا اشکانی
🍃⚘🍃
#پویا دوست داشت #مدافع حرم و #شهید راه دفاع از حرم شود. 9 ماه خدمت بود. او با خودروی پدرش در ساعت های بیکاری کار می کرد. #پسرم با دختردایی اش هفت ماه بود عقد کرده و قرار بود پایان سال به خانه بخت بروند. #پسر شهیدم تازه 20 ساله شده بود. با #شهادتش آرزوی دامادی او بر دلم ماند.😔 یک هفته پیش از این که به آخرین ماموریت بی بازگشت برود، من خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم #پویا در یک مزرعه پر از گل ایستاده و چفیه به دور گردنش انداخته است. می گفت: مامان من #شهید شده ام برایم بی تابی نکن. از خواب که بیدار شدم، خیلی دل نگران بودم.صبح که #پویا می خواست به کلانتری محل خدمتش برود، خوابم را برایش تعریف کردم که گفت: مامان نگران نباش #خیر است. یک هفته بعد از آن خواب او به ماموریت رفت و دیگر بازنگشت. او برای #برقراری #امنیت در #جامعه اش #شهید شد.😔
🍃⚘🍃
#سرباز شهید دفاع مقدس علی احمدی
🍃🌷🍃
در سال ۱۳۴۳# درروستای بُنِه گَز تنگستان، استان بوشهر در خانواده ای روستایی ومذهبی متولدشد.
۶ فرزند بودند، ۵ خواهر داشت و
#تنها #پسر خانواده شان بود.
#سرباز بود، #شهید ۱۹# ساله و مجرد.
🍃🌷🍃
و تصویر بالا مادر #شهید هستند که #هر روز #تابلوی ایشان که در ورودی روستا نصب شده، غبار روبی میکند.💔
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهید:
پسرم #علی آقا متولد سال 1343# بود، از زمان #آغاز #جنگ به #بسیج رفت و همیشه برای #اعزام به #جبهه نبرد #تلاش میکرد.
🍃🌷🍃
#اخلاق اسلامی،#انسانی،#تواضع و #فروتنی و #حسن معاشرت با #مردم از #ویژگی های فرزند #شهیدم بود😭 #اخلاق و #رفتار اسلامی فرزندم یکی از #صفات با #ارزشش بود.😭
🍃🌷🍃
پسرم در پایان سال دوم راهنمایی بود که عراق به کشورمون حمله کرد و با #دستکاری در #شناسنامهاش تونست به #جبهه بره.😭
🍃🌷🍃
بارها به #جبهه نبرد اعزام شد، این روال ادامه یافت و با اینکه #جانباز بود خدمت #سربازی او اعلام و اینبار در #لباس سربازی راهی #جبهه شد.
🍃🌷🍃
من هم یک مادر هستم و #دلتنگی و# دوری از فرزندم را با دیدن #عکسش و#نجوای مادرانه، هر روز خود را#تسکین می دهم.😭
🍃🌷🍃
من ۶ فرزند دارم، ۵ دختر و #تنها یک #پسر ( غلامزاده )داشتم، که اسمش رو #علی آقا گذاشتم.
🍃🌷🍃
پسرم خواب دیده بود که ۴۰#یا ۴۵# روز دیگر #زنده است به من نگفته بود که این خواب را دیده، به عمه اش گفته بود من ۴۰# تا ۴۵# روز دیگر زنده ام و درست روز #چهل و پنجم موقع ا#ذان صبح #شهید شد.😭
🍃🌷🍃
بعد از جدا کردن آنها من می خواستم به خاطر دعوا کردنش او را تنبیه کنم که پدر یکی از سه نفر دست مرا گرفت و گفت #پسر تو به تنهایی با سه نفر بزرگتر از خودش گلاویز شده وآن ها را هم مغلوب کرده حیف نیست چنین پسر #صبور و#شجاع را تنبیه بکنی!
🍃🌷🍃
چیزی که از #پسرم برایم #زیبا و #جالب بود این است که او همیشه به ما توصیه می کرد #خدایی🤍 باشید و در راه#قرآن و #اسلام قدم بردارید.
🍃🌷🍃
سرانجام در تاریخ 6#آبان ماه سال 1359# مأموریتی به ایشان ابلاغ شد ..، در این مأموریت وظیفه داشت از راه مراغه آذوقه و نیرو و سوخت به مردم شهرهای سقز و سردشت برساند.
🍃🌷🍃
به همراه هم پروازش #خلبان "اهری" و دو درجه دار" و دو #گروهبان دیگر با نامهای "صفایی و "امیری " در حالی که بالگردشان پر از بشکه های سوخت و آذوقه بود به سوی سردشت پرواز کردند.
🍃🌷🍃
مسافت مراغه تا سردشت را طی و باید از ارتفاعی به نام "زمزیلان" می گذشتند که در 500 متری ارتفاع، بالگردشان هدف #موشک هواپیماهای دشمن قرار گرفت و#شعله ور شد.
🍃🌷🍃
#رضا با شش نفر دیگر برای شناسایی به کارون میزنند و وارد سلمانیه میشوند. اما گیر عراقیها میافتند. نارنجک تفنگی شلیک میکنند و #رضا میافتد.
🍃⚘🍃
بعثی ها میرسند بالای سرش و #سر رضا را جدا میکنند و با خودشان میبرند.# رضا و #محسن موهبت، #همرزم رضا در آن عملیات #شهید میشوند.»چند روز بعد از #شهادت پیکر رضا را میآوردند سردخانه😭😭
🍃⚘🍃
خانواده رفتیم تا جسد را تحویل بگیریم، برادرهای سپاه آمدند تا به خانواده دلداری بدهند. انگار خبری بدتر از #شهادت دارند.نمیدونستندچطور باید به خانواده ما بگویند که #داداش رضا #سر نداره « مرتب به ما می گفتند باید #صبور باشید😭😭
🍃⚘🍃
پدرم با تمام تلاشی که شده، متوجه می شوند خبریه و میخواهد #پسرش را ببیند. پدرم بدون آنکه خم به ابرو بیاورد بالای سر پ#سر میایستد. پسرش #سر ندارد.جسد #بی سر #پسر را میخواهد ببوسد؛اما #سری در بدن نیست.😭😭
🍃⚘🍃
به رسم #عقیله بنی هاشم خم میشود و #رگ های بریده شده #پسر را میبوسد. با افتخار سرش را بالا گرفتند و گفتند: « #سر #امام حسین (ع)⚘ را بردند برای ابن زیاد؛ #سر «رضا»ی من را بردند برای صدام.»😭😭
🍃⚘🍃
پدرم واقعا با تقوا بودند. حاج آقا هیچ وقت از نحوه #شهادت آقا رضا #ناراحت نشدند و #گریه نکردند. خیلی قوی بودند و #اعتراضی نداشتند. همان روز تشییع مصاحبه تلویزیونی هم داشتند😭
پدر خودشان #فعال بودند و #بسیجی. چند باری به #جبهه رفته بودند و با بسیاری از #شهدا و برادران سپاه در تماس بودند. سواد نداشتند؛ اما چون صحبتشان گرم و دلنشین بود، برای سخنرانی به مدارس و دبیرستانها میرفتنــــد. اگر امروز بودند با لهجه شیرین یزدی براتون میگفتند.
#شهید #دوم خانواده ما #علیرضا رضائیان، هست که 23 اسفند سال 64 در عملیات بدر #شهید شدند#علیرضا پسری #آرام و#ساکت بود ،که بعد از #برادر #راهش را ادامه داد و درست در #19 سالگی #شهید شد همان #سنی که #رضا شهید شد.😭😭
🍃⚘🍃
#علیرضا #گمنام می شن و اینبار پدرم #11 سال #منتظر برگشتن #پیکر داداش #علیرضا بودند و #صبر پدرم برای #پسر دوم شون #مثال زدنی بود😭
🍃⚘🍃
🔵📢 اگر #پسر میخواهید...
💙 خوردن جوشانده چای زعفران ویا جوشانده زنجبیل 7روزقبل از انعقاد نطفه، باعث نطفه پسر میشود.
🔵📢 اگر #پسر میخواهید...
💙 خوردن جوشانده چای زعفران ویا جوشانده زنجبیل 7روزقبل از انعقاد نطفه، باعث نطفه پسر میشود.
#جانباز ۷۰#درصد دفاع مقدس، #فرمانده لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی"
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۳۰# در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
🍃🌷🍃
متاهل بود و ۴ فرزند به یادگار دارد #آقا جواد #اولین #فرزند ایشان بود که #همراهش در #جبهه #حضور داشت و #کوچکترین #رزمنده #دفاع مقدس بودند.
🍃🌷🍃
با اینکه زندگی در مناطق #جنگ زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند.
🍃🌷🍃
به همراه #پدر ، #پسر و #برادرش 67#ماه در #جبهه های #جنگ در کنار #سرداران بزرگی چون #شهیدان #بلباسی ، #خنکدار ، #عمویی ، #محسنی ، #ولیپور ، #مظفری ، #شیرسوار و #اکبری حضور داشت.
🍃🌷🍃
#جانباز ۷۰#درصد دفاع مقدس، #فرمانده لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی"
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۳۰# در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
🍃🌷🍃
متاهل بود و ۴ فرزند به یادگار دارد #آقا جواد #اولین #فرزند ایشان بود که #همراهش در #جبهه #حضور داشت و #کوچکترین #رزمنده #دفاع مقدس بودند.
🍃🌷🍃
با اینکه زندگی در مناطق #جنگ زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند.
🍃🌷🍃
به همراه #پدر ، #پسر و #برادرش 67#ماه در #جبهه های #جنگ در کنار #سرداران بزرگی چون #شهیدان #بلباسی ، #خنکدار ، #عمویی ، #محسنی ، #ولیپور ، #مظفری ، #شیرسوار و #اکبری حضور داشت.
🍃🌷🍃
#طلبه#شهید دفاع مقدس محمد جواد روزی طلب
🍃🌷🍃
در تاریخ ۲۸#مرداد 1342# در شهر شیراز درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
ایشان #برادر #دو #شهید هم هست.
🍃🌷🍃
#سومین #پسر خانواده بود.
دوران نوجوانی را در شیراز و در محله سیل آباد به سر برد و در دبیرستان ابوذر به تحصیل پرداخت.
🍃🌷🍃
ایشان با #پیروزی انقلاب اسلامی در #مسجد سلمان و #مسجد جوادالائمه🌷 هفت تنان به #فعالیت پرداخت و #نقش مهمی در #مبارزه با #گروهک های ضدانقلاب داشت.
🍃🌷🍃
در #ماجرای #انقلاب فرهنگی و #تسخیر #دانشکده ادبیات شیراز، ایشان #نقش آفرینی کرد، با #آغاز #جنگ تحمیلی به عنوان #نیروی #داوطلب به #جبهه آبادان رفت و تا سال 61#حضور داشت.
🍃🌷🍃
در #عملیات فتح المبین #شهید محمد حسن روزی طلب #برادر کوچکترِایشان به #شهادت رسید و #پیکرش پس از 15#روز در شیراز تشییع و به خاک سپرده شد.
🍃🌷🍃
ایشان چند ماه بعد که به تازکی به #عضویت رسمی #سپاه پاسداران پیوسته بود با #خواهر #سردار #شهید عبدالحمید حسینی که در شیراز به عنوان #شهید #فدایی #امام زمان (عج)♡ معروف است، ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
حاصل این ازدواج #سه فرزند #پسر به نام های #محمدحسن، #عبدالحمید و #محمد محسن است
در اسفند 1362#، #برادرِایشان #محمد محسن #کوچکترین #فرزند خانواده در 15# سالگی در #عملیات خیبر و در #جزیره مجنون به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
ایشان در #سپاه پاسداران #مسئولیت های متعددی مانند #اطلاعات و #عملیات تیپ امام سجاد(ع)🌷 و #مسئولیت پذیرش #سپاه فارس را عهده دار شد.
🍃🌷🍃
از #اولین چهره ها در استان فارس بود که در مقابل #باند نفاق سید علی محمد دستغیب در دهه 60# ایستاد و به خاطر این #ایستادگی مورد #هجوم و #ضرب و شتم این باند قرار گرفت.
🍃🌷🍃
در سال 1365# و با #تاسیس #تیپ مستقل 35 #امام حسن (ع)🌷 #مسئولیت پرسنلی این تیپ را بر عهده گرفت و در #عملیات کربلای 4 شرکت کرد.
🍃🌷🍃
#پسر اولم ،
#محمدحسن در #عملیات فتحالمبین به #شهادت رسید و #پیکر او و#تعدادی دیگر از #شهدا پس از 13#روز در خاک عراق پیدا شد، تمام مقدمات ازدواج #محمدحسن فراهم شده بود اما #قبل از #ازدواج به #شهادت رسید.😭
🍃🌷🍃
همسرم بعد از #شنیدن #شهادت #پسرم که قرار بود داماد شود منزل را ۹#شب و روز چراغانی کرد و خودم نیز با انجام #غسل #صبر و #تلاوت قرآن #فراق #فرزندانم را بر خود آسان کردم.😭
🍃🌷🍃
#پسردومم
#محمد محسن هنگام #شهادت تنها 15#سال داشت، از 13#سالگی به #جبهه رفت و با اینکه #سن و سال #کمی داشت اما در #گروه #شناسایی #فعالیت داشت، در سالهای 1360# تا 1362# در #جبهه بود و در خاک عراق به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#پسر سومم،
#محمدجواد پس از #شهادت #برادرش که #لباس #برادر بزرگ خود را به #تن کرده و در سن 18#سالگی وارد #سپاه شد و در همان 18# سالگی نیز با #خواهر #شهید سید عبدالحمید حسینی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
#محمدجواد پس از #برادران خود به #جبهه رفت و در #عملیات کربلای 5 به #برادران خود #پیوست و #داغ از دست دادن #فرزندانمان برای #همسرم بسیار #سخت بود.😭😭😭
🍃🌷🍃
۱۲ اسفند ۱۳۶۰# که روز #اعزامش به #جبهه بود با خانواده و اقوام برای بدرقه او به سپاه رفتیم. آنجا به من گفت: "مادر برایم نان نیاوردی؟
🍃🌷🍃
گفتم تو نان نخواستی. رفتم تا برایش نان بگیرم وقتی برگشتیم دیدیم که حرکت کردند و رفتند. بعدها فهمیدم به یکی از اقوام گفته بود که "نمیخواستم #گریه ی مادرم را موقع خداحافظی ببینم".😭😭
🍃🌷🍃
خیلی ها میگفتند معلوم نیست #پسرم چه شده است و خیلی ناراحتی میکردم. یک روز #عکس های کوچکش را پشت نویس کردم و به یکی از اقوام دادم تا به داخل ضریح #امیرالمومنین(ع)🌷بیندازد.
🍃🌷🍃
همان شب خواب دیدم که یک زن رو بند دار صدایم میزند و میگوید حالا بیا و فرزندت را ببین که چه شده. دیدم در صحن #حضرت علی(ع)🌷زمین خورده است اینجا بود که خیالم راحت شد که پسرم #شهید شده.😭
🍃🌷🍃
بعد از عیدنوروز سال ۱۳۶۱# بود که ساکش را اوردند و گفتند#علی اصغر #مفقود شده 😭😭 .#عمویش برای پیدا کردنش به #جبهه رفت ولی #شهید شد،#پسر عمویش هم رفت و او هم #شهید شد و نتوانستند #پسرم را پیدا کنند.😭😭
🍃🌷🍃
قبل از این که به #جبهه بروند در مغازه سبزی فروشی پدر کار میکردند، وقت اذان مغازه را پدر می بستندو می رفتند نماز، هر #دو تا هم #علی محمد هم #سید علی این ها با هم می رفتند.
🍃⚘🍃
#سید علی تا قطعنامه 598 #جبهه بود و هر ۳یا۴ ماه می آمد یک هفته ده روز این جا می ماند و وقتی که تهران هم می آمد ما اصلاً نمی دیدیمش. شب ها می رفت مجلس حاج انصاری یا حاج منصور
وقتی که می آمد این جا می گفت من آمدم نیرو ببرم، پسرعمه هایش، فامیل ها را راهی می کرد با هم می رفتند #جبهه
🍃⚘🍃
#پسر عمویش #شهید شد #پسرخاله اش #شهید شد هر وقت می آمد می گفت من آمده ام #نیرو ببرم چند تا از پسرعموهایش را راهی #جبهه کرد.
🍃⚘🍃
#عاشق #جبهه بود و گفت که می خواهم برای #اسلام #خدمت کنم و امام فرمان داده.بالاخره آنقدر رفت #جبهه تا قطعنامه 598 که اجرا شد، ما گفتیم حالا شما آمدی دیگر جنگ تمام شده بیا تهران
گفت نه من تا #زنده هستم باید در این راه #خدمت کنم و تا زنده ام و نفسم می کشم #جبهه و #جنگ را #رها نمی کنم.رفت و در #جبهه #شهدا را #تفحص میکرد.😭
🍃⚘🍃
به روایت از پدر #شهید:
من تقریباً سال 1357 که انقلاب شد بعد از یک سال دیگه تا نزدیکی 1360 در منطقه جنوب سوسنگرد و در جاده اهواز ـ آبادان بودم
وقتی #پسراولم #شهید شد فامیل هایمان کارهایش را می کردند بعداً به منم گفتند شما هم بیا برویم من را بردند به #معراج شهدا 😔 شوق و ذوق این را داشتیم که دنبال #شهید باشیم و دنبال #جنگ باشیم.
🍃⚘🍃
وقتی #پسر دومم،#سید علی #شهید شد، خوشحال بودیم #خدا را شکر می کردیم که #فرزند ما را #قبول کرد و #پذیرفت.
🍃⚘🍃
در سال 1371 هم سه ماه بود ازدواج کرده بود و حتی در شب #عروسی اش هم اول رفت #نماز جماعت خواند. من در آن سال گفتم حالا امسال ازدواج کردی عید باش گفت نه من می خواهم بروم
🍃⚘🍃
رفت 10، 15 روز که ماند روز قبلش هم زنگ زد و گفت من می خواهم بروم پیکرها بیاورم. روز قبلش زنگ زد و گفت به مامان بگین «مامان من یکشنبه می آیم»😭
🍃⚘🍃
یکشنبه #شب #بیست و سوم ماه رمضان بود که به #شهادت رسید، این موضوع را به من نگفتند ،شب احیا بود من دیدم که یکشنبه نیامد دوشنبه نیامد بعداً بچه ها هم مثل این که فهمیده بودند #شهید شده😭
🍃⚘🍃
#جانباز ۷۰#درصد دفاع مقدس، #فرمانده لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی"
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۳۰# در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
🍃🌷🍃
متاهل بود و ۴ فرزند به یادگار دارد #آقا جواد #اولین #فرزند ایشان بود که #همراهش در #جبهه #حضور داشت و #کوچکترین #رزمنده #دفاع مقدس بودند.
🍃🌷🍃
با اینکه زندگی در مناطق #جنگ زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند.
🍃🌷🍃
به همراه #پدر ، #پسر و #برادرش 67#ماه در #جبهه های #جنگ در کنار #سرداران بزرگی چون #شهیدان #بلباسی ، #خنکدار ، #عمویی ، #محسنی ، #ولیپور ، #مظفری ، #شیرسوار و #اکبری حضور داشت.
🍃🌷🍃
۱۲ اسفند ۱۳۶۰# که روز #اعزامش به #جبهه بود با خانواده و اقوام برای بدرقه او به سپاه رفتیم. آنجا به من گفت: "مادر برایم نان نیاوردی؟
🍃🌷🍃
گفتم تو نان نخواستی. رفتم تا برایش نان بگیرم وقتی برگشتیم دیدیم که حرکت کردند و رفتند. بعدها فهمیدم به یکی از اقوام گفته بود که "نمیخواستم #گریه ی مادرم را موقع خداحافظی ببینم".😭😭
🍃🌷🍃
خیلی ها میگفتند معلوم نیست #پسرم چه شده است و خیلی ناراحتی میکردم. یک روز #عکس های کوچکش را پشت نویس کردم و به یکی از اقوام دادم تا به داخل ضریح #امیرالمومنین(ع)🌷بیندازد.
🍃🌷🍃
همان شب خواب دیدم که یک زن رو بند دار صدایم میزند و میگوید حالا بیا و فرزندت را ببین که چه شده. دیدم در صحن #حضرت علی(ع)🌷زمین خورده است اینجا بود که خیالم راحت شد که پسرم #شهید شده.😭
🍃🌷🍃
بعد از عیدنوروز سال ۱۳۶۱# بود که ساکش را اوردند و گفتند#علی اصغر #مفقود شده 😭😭 .#عمویش برای پیدا کردنش به #جبهه رفت ولی #شهید شد،#پسر عمویش هم رفت و او هم #شهید شد و نتوانستند #پسرم را پیدا کنند.😭😭
🍃🌷🍃
درسش درحوزه خوب بود، اما در حالی که سال دوم حوزه را سپری می کرد پس از سفرش به #کربلا حال و هوای دیگری در ایشان ایجاد شد.😔🍃⚘🍃
جوانی فعال و سر زنده بود و در بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت می کرد، از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشت به عنوان #راوی راهیان نور در شلمچه نیز حضور داشت.🍃⚘🍃
به دلیل سن کمی که داشت در اولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی از ایشان شد.🍃⚘🍃
اما وقتی توانایی اش را دیدند در اعزام های بعدی خواستار حضورش در منطقه شدند تا به #تشریح عملیات ها و یادمان های جنگ بپردازد. همیشه #خاطرات شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه می کرد و مرتب از خاطرات #عمو و #پسر عموی شهیدش می پرسید و خانواده برایش تعریف می کردند.
به روایت از پدر شهید :
پسرم #سعید صبح پنجشنبه 11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرده و خبر داده بود که ماموریتم تمام شده و به زودی برمی گردم.😭 باورش کمی برای مادرش سخت بود. درست عصرهمان روز(11محرم) به #شهادت رسیده بود.😭
صبح جمعه دوستانم از #شهادت پسرم اطلاع داشتند، ظهر به من خبر دادند. با مسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را تایید کردند.😭🍃⚘🍃
#معصومه رحیمی #مادر #شهید قربانعلی ترکفرخانی که در سن ۱۶#سالگی به دیگر یاران #شهیدش در دوران دفاع مقدس پیوست.
🍃🌷🍃
از ۳۰#سال قبل با تبدیل خانه خود به #حسینیه #سیدالشهدا🌷 ادامه دهنده راه #فرزند #شهیدش است.
🍃🌷🍃
به گزارش ایرنا : در ابتدای ورود به خانه این #شهید بزرگوار در خیابان ظفر گنبدکاووس که بر سردر آن تابلویی با نام #حسینیه #شهید قربانعلی ترکفرخانی گذاشته شده، #سادگی و #آرامش حاکم بر محیط توجه را به خود جلب میکند و بعد #مادری را میتوان مشاهده کرد که #اسوه صبر و #مقاومت بوده و با #رویی #گشاده میزبان #دوستداران #اهل بیت (ع)🌷 و #اهالی محل است.
🍃🌷🍃
با داشتن احساس راحتی زیاد در این خانه ساده که از ۳۰#سال قبل محل #برگزاری #عزاداریهای خاندان #عصمت و #طهارت بهویژه در #ایام محرم و صفر است پای صحبت های این #مادر #شهید نشستم که از ابتدای سخن تا به پایان همواره در حال #شکرگزاری #خداوند بود و #انگیزهاش برای #وقف #خانهاش به نیت #حسینیهای به نام #پسر #شهیدش را کسب #دعای خیر #مردم و #عاقبت خیری عنوان کرد.
🍃🌷🍃
به گفته این #مادر #شهید، #توجه و #سرزدنهای #مداوم #همسایهها و اینکه همیشه #هوایش را دارند و تبدیل #خانهاش به #حسینیه و #حضور #دوستداران #اهل بیت(ع)🌷 در مراسم #عزاداری باعث میشود کمتر به #تنهایی فکر کند.
🍃🌷🍃
رحیمی، #مادر #شهید قربانعلی ترکفرخانی در ابتدای سخنان خود در رابطه با #ویژگیهای #پسر #شهیدش با لبخندی بر لب و از صمیم قلب، گفت: پسرم، کسی که همواره در دوران زندگی خود #هوای #پدر و #مادرش را داشته و از هیچ ک#مکی به آنان خودداری نکرده، #گل بود. #پسری که همواره با #یادآوری #کارهایش و #خصوصیات #اخلاقیاش #لبخند بر لب میآورم.
🍃🌷🍃
#قربانعلی #تنها فرزند #گلمحمد ترکفرخانی و #معصومه رحیمی است که با توجه به حمله ناجوانمردانه رژیم بعث به خاک ایران اسلامی همانند دیگر #جوانان، حضور در #جبهه را برای #دفاع از #خاک و #ناموس اش بر خود #وظیفه دانست و با #رضایت #والدینش وارد میدان #مبارزه حق علیه باطل شد.
🍃🌷🍃
به گفته #مادر #شهید، #قربانعلی که در زمان #شهادتش فقط ۱۶#سالش بود با #رضایت #من و #پدرش برای #اعزام به #جبهه از طرف #بسیج با حضور در #ثبت احوال #سنش را در شناسنامه #یک سال #اضافه کرد.
🍃🌷🍃