#مأموریتهایی هم که میرفت همواره وقتی از ما #خداحافظی میکرد و میرفت به ما میگفت : که «ممکن است دیگر برنگردم و این بار آخر باشد».
🍃🌷🍃
بسیار اهل #محبت به #خانواده بود. هر وقت از #مأموریت برمیگشت #نبودنش را با #کارها و ر#فتارش با #بچهها برایمان #جبران میکرد و در #کارهای خانه خیلی #کمک میکرد.
🍃🌷🍃
#مأموریتهایش از #یک روز و #یک هفته تا 10#روز بود اما همیشه #پیگیر احوال #خانواده بود و هر وقت هم که تماس میگرفت میگفت: «کمبودی ندارید؟
🍃🌷🍃
وقتی از #مأموریت برمیگشت و ما #ابراز #دلتنگی و #خستگی میکردیم با #شوخی و #خنده ما را #قانع میکرد و آنقدر #شاداب و #سرزنده بود که #سختیهای #نبودنش را #فراموش میکردیم.
🍃🌷🍃
#گوش به فرمان #رهبر بودند، سرهبر انقلاب را #خیلی #دوست داشت از آن #دوست داشتنهایی که واقعاً #حاضر بود خود را #فدایی #ایشان کند و این را در #عمل #ثابت کرد.😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید ماشاالله شمسه هم درتاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۳# و با #اصابت #تیر #تک تیرانداز تکفیری به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
روستای سراب ، شهرستان بروجرد.
🍃🌷🍃
گاهی من و ابوذر در سنین هشت، نه سالگی چغندر قندهایی که مردم روی زمینهایشان کشت میکردند را تمیز میکردیم تا به کارخانه فرستاده شوند. از قبالش مبلغ کمی دریافت میکردیم.
🍃🌷🍃
یا کارهای دیگری انجام میدادیم. رفته رفته هم که به مشاغل #تخصصی ورود کردیم. مثل ابوذر که از اول دبیرستان ترک تحصیل کرد و به بازار کار ورود یافت. او #استاد #آرماتوربندی بود و از همین راه امرار معاش میکرد.
🍃🌷🍃
ابوذر شغل آزاد داشت. کاملاً #داوطلبانه و به صورت #بسیجی هم #عازم شد. من و ابوذر از چندین سال پیش در روستای مان عضو #بسیج بودیم.
🍃🌷🍃
تا اینکه حدود سه سال قبل #ابوذر#بسیجی #گردان فجر فسا شد. از طریق همین #گردان هم #اقدام به #اعزام کرد. البته #اعزامش به سختی صورت گرفت.
🍃🌷🍃
#بسیجی بود و با وجود #سه فرزند کوچک سخت میتوانست مجوز #اعزام بگیرد. با این وجود #ناامید نشد و خیلی #پیگیری کرد.
🍃🌷🍃
حتی یک بار که برای #کارهای جهادی به عراق اعزام شدیم و میانه راه #کربلا به #نجف در #موکب #علی بن موسی الرضا(ع)🌷 فعالیت #جهادی میکردیم، او به این امید آمده بود که بتواند خودش را به #مدافعان حرم برساند.
🍃🌷🍃
روز قبل از اینکه #مهدی به #سوریه برود، یک بار سفرش لغو شد، همسرشون گفتند:حالا که قسمت نشده عید را پیشمان بمان. #مهدی گفته بود من دیگه #دلم #کنده شده چرا درک نمیکنید که دیگر نمیتوانم #بمانم.😭😭
🍃🌷🍃
#مهدی #اعتقاداتی داشت که باعث شده بود از همه #علایق و #دغدغههای #خانوادگیاش #دل بکند و برود وگرنه که #آدمی #فوقالعاده #خانوادهدوست بود.😭
🍃🌷🍃
#مهدی #طور دیگری #بچههاش رو#دوست داشت. وقتی به خانه ما میآمدند، من از دخترش فاطمه میخواستم پیشم بنشیند. میگفت: میخواهم کنار #بابا باشم. یک مدت #کوتاه هم نمیخواست از #پدرش #دور باشد.
🍃🌷🍃
#نماز اول وقتش #ترک نمیشد.#مهدی #دو تا خ#صلت بارز داشت؛ #یکی #نماز اول وقت، #دومی #احترام به #دیگران و #خوشخلقی.
🍃🌷🍃
در روستایمان یزدل #امامزاده #بیبی زینب🌷 داریم که #مهدی #علاقه زیادی به آنجا داشت. در حریم #امامزاده #سه #شهید #گمنام💔 دفن هستند. #مهدی مرتب به #زیارتشان میرفت.😭
🍃🌷🍃
#زیارت #شهدای گمنام #امامزاده و گلزار #شهدای یزدل از #کارهای همیشگی #مهدی بود. به خانمش گفته بود اگر #شهید شد دوست دارد در #امامزاده دفن بشم.😭😭
🍃🌷🍃
#پاسدار#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:
در روزهای اول #جنگ #شخصیتهایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامهای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمیگشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.
#رزمندهها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا میکردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۶۴# با اصرار خانواده ازدواج کرد ،مراسم ازدواج بسيار #ساده برگزار شد به طورى كه حتى بعضى از همسايه ها هم مطلع نشدند.
🍃🌷🍃
ایشان پس از مراسم عروسى #سه روز نگذشته بود كه به منطقه #جنگى رفت، بيشتر اوقات، در #جبهه بود ،و وقتى كه به خانه مى آمد در #كارهاى روزانه به همسرش #كمك می کرد.
🍃🌷🍃
در بهار 1365# تنها فرزندش (سمانه) به دنيا آمد از اينكه صاحب دختر شد خوشحال بود. ولى باهاش خيلى انس نمی گرفت. می گفت: «اگر انس بگيرم وقتى كه نيستم، ناراحت می شود.»💔
زمان #شهادت ایشان سمانه ۸ ماهه بود.
🍃🌷🍃
ایشان #آخرين بارى كه آمد، روى پيشانى اش سبز شده بود. مادرم پرسيد چه شده؟ به شوخى گفت: «علامت #شهادته بچه ها در #جبهه مرا می بوسند و می گويند اين علامت #شهادته.
🍃🌷🍃
بعد با شوخى به مادرش گفت: «اگر شما راضى باشيد و لياقت داشته باشم اين دفعه ديگر #شهيد می شوم.»
در اين ديدار توصيه كرد: «دخترم را با لباس سفيد بر سر جنازه ام حاضر كنيد.»
🍃🌷🍃
با آغاز #جنگ، تلاش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از ایشان چهره ای #مخلص و #دلپذیر ساخته بود. در #موقعیتهای گوناگون و در #پستهای مدیریتی به خوبی #درخشید.
🍃🌷🍃
در سال ۱۳۶۳# ایشان به #فرماندهی #سپاه#پاسداران #شهرستان سیرجان منصوب و در طول #دو سال #خدمت، #تحولات بسیار چشمگیری در #سطح شهر #سیرجان ایجادکرد مدتی هم در #کردستان بود.
🍃🌷🍃
در سال ۱۳۶۴# در #عملیات «والفجر ۸» به دلیل #بمباران های شیمیایی دشمن بعثی از #ناحیه #کمر و #پا به #شدت #مجروح شد و در همین زمان #مسئولیت واحد #بسیج #سپاه #پاسداران استان #کرمان را #پذیرفت.
🍃🌷🍃
در #جبهه جنوب در منطقه #دشت عباس با #سمت #مسئول #تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله به #فرماندهی #شهید#حاج قاسم سلیمانی مشغول #فعالیت شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای ۴ ایشان هم علاوه بر #سخنرانی، #کارهای ستادی و #تجهیز نیروها و #پشتیبانی و #خدمت رسانی و #هدایت آنها تا #منطقه عملیاتی #فعالیت های بسیار زیادی داشت.
🍃🌷🍃
#مسئولیتش در این عملیات تجهیز و هدایت قایق ها تا نزدیک منطقه عملیاتی «کربلای ۴» بود و از آنجا که این عملیات با سختی و دشواری روبرو شد مجبور به بازگشت به خرمشهر شد.
#شهید مدافع حرم ،
مهدی موحد نیا🍃⚘🍃
در ۱۸ فروردین سال ۱۳۶۶ در شهر سبزوار در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.۴فرزند بودند ، ۲ برادر و ۲ خواهر
فرزند آخر خانواده و ته تغاری بود.
🍃⚘🍃
و #دومین #شهید مدافع حرم سبزوار هست.
🍃⚘🍃
پس از گذروندن دوران مختلف سنی و تحصیلی در بین دوستان و آشنایان به #شخصی #سالم و #شوخ طبع و در كارش جدی معروف بود.
🍃⚘🍃
متاهل بود و یک فرزند رو به یادگار دارد
آقا ابوالفضل.
که زمان #شهادت ایشان #دو ماه و نیمه بود.
🍃⚘🍃
از #پیشتازان #كارهای فرهنگی در #سطح شهرستان سبزوار بود. از #برپایی و #علم كردن #عمود تكیه های مراسم عزاداری ، #ایستگاه های #فرهنگی و صلواتی و ...
🍃⚘🍃
#دست اندرکار در برگزاری #یادواره های #شهدا ،#حضور در گروه های جهادی و #خدمت رسانی به #مناطق محروم ، #اعزام و #شركت در اردوهای مناطق جنگی راهیان نور و ... بود.
🍃⚘🍃
#شهید ۱۸#ساله مبارزه با صهیونیست ها ، احمد قصیر
🍃🌷🍃
در سال 1346# در خانوادهای مذهبی در روستای «دیر قانون النهر» از توابع شهر «صور» لبنان متولدشد.
و در دامان پرمهر مادر و پدرش بزرگ شده بود، #عشق به #اسلام و دشمنی با کفار، زورگویان و استعمارگران را در جامعه آشوبزده و اشغال شده لبنان به درستی آموخت.
تا #سه سالگی به همراه خانوادهاش در #عربستان و #لیبی بود. پدرش، مغازه کوچکى داشت که در آن میوه و ترهبار مىفروخت و از این راه، هزینه خانواده شان رو به دست میآورد.
ایشان هم در #کارهاى مغازه به #پدرش #کمک میکرد، تا از این راه #درآمد #خانواده رو بیشتر کند.
🍃🌷🍃
و یاد گرفت که همواره با استعمارگران و صهیونیستهای اشغالگر در #ستیز باشد.
در آغاز دوران #جوانى، چند ماهى برای کار به حجاز عربستان سعودی سفر کرد و با دلگرمی دوستان و همکارى آنان، به کار خرید و فروش ابزار بهداشتى پرداخت.
اما با تجاوز رژیم صهیونیستی به #جنوب #لبنان به کشور خود، برگشت.
🍃🌷🍃
#شهید مدافع حرم ،
مهدی موحد نیا🍃⚘🍃
در ۱۸ فروردین سال ۱۳۶۶ در شهر سبزوار در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.۴فرزند بودند ، ۲ برادر و ۲ خواهر
فرزند آخر خانواده و ته تغاری بود.
🍃⚘🍃
و #دومین #شهید مدافع حرم سبزوار هست.
🍃⚘🍃
پس از گذروندن دوران مختلف سنی و تحصیلی در بین دوستان و آشنایان به #شخصی #سالم و #شوخ طبع و در كارش جدی معروف بود.
🍃⚘🍃
متاهل بود و یک فرزند رو به یادگار دارد
آقا ابوالفضل.
که زمان #شهادت ایشان #دو ماه و نیمه بود.
🍃⚘🍃
از #پیشتازان #كارهای فرهنگی در #سطح شهرستان سبزوار بود. از #برپایی و #علم كردن #عمود تكیه های مراسم عزاداری ، #ایستگاه های #فرهنگی و صلواتی و ...
🍃⚘🍃
#دست اندرکار در برگزاری #یادواره های #شهدا ،#حضور در گروه های جهادی و #خدمت رسانی به #مناطق محروم ، #اعزام و #شركت در اردوهای مناطق جنگی راهیان نور و ... بود.
🍃⚘🍃
در #مسئوليت هايي كه به #عهده مي گرفت، #جدي و #پر كار بود. نسبت به #حفظ #بيت المال #سخت #حساس ،هر گاه با #ماشين به #منزل مي آمد، #ماشين #بيت المال را خانه مي گذاشت و با #ماشين من به #كارهاي #شخصي اش #رسيدگي مي كرد.
🍃🌷🍃
يك بار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را به جايي برسند. حاضر# نشد از #ماشين #بيت المال استفاده كند و با #ماشين من او را به مقصد رساند.
🍃🌷🍃
نحوه #شهادت #شهید به روایت از همرزم:
دشمن در ارتفاع 143 فكه پاتك سنگين زده بود. به هر ترتيبي بود، خود را به آن جارساندم،#رضا چراغي، عباس كريمي، اكبر زجاجي در حال #شليك آر پي چي 60 بودند.
🍃🌷🍃
دشمن پاتك سنگيني زده بود. هر چه اصرار كردم كه عقب برگردند، قبول نكردند. روي #ارتفاع فقط #شش نفر سالم مانده بودند كه #مي جنگيدند.
🍃🌷🍃
#شهید مدافع وطن ، محمد کلاته نایبی
🍃⚘🍃
در مهر ماه سال ۱۳۶۳ در شهر بیرجند و در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
متاهل بود و یک فرزند به یادگار دارد.
امیر حسین ۴ ساله
🍃⚘🍃
یکی از #شهدای #مدافع #وطن هست که همواره عاشقانه و مخلصانه در راه خدمت به نظام اسلامی تلاش میکرد.
🍃⚘🍃
از کودکی علاقه ی شدیدی به شغل پلیسی داشت. به همه #کمک میکرد و هر کاری که از دستش بر می آمد برای دیگران انجام می داد.
🍃⚘🍃
از کودکی #شجاع بودو در زمان تحصیل ، رشته ی ریاضی فیزیک رو انتخاب کرده بودو وقتی در امتحان کنکور قبول شد در دانشکده ی افسری نیروی انتظامی پذیرفته شد.
🍃⚘🍃
در #کارهایش #اخلاص داشت و به همه #کمک میکرد و کسی نبود که به ایشان کاری بگوید و کاری رو برایش انجام ندهد.
🍃⚘🍃
#عاشق خانواده اش بود. طاقت دیدن #ناراحتی #پدر و #مادرش رو نداشت و در #کارهای زندگی به #همسرش #کمک زیادی میکرد.
🍃⚘🍃
#آقا مجید #فرهنگی بودند. قرار بود هفت سال دیگر از #آموزش و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به #امور دینی و #کارهای #فرهنگی #علاقه خاصی داشتند.😭
🍃🌷🍃
#خادم #افتخاری #مسجد جمکران و #حرم #حضرت معصومه(س)🌷 بود، در #بسیج هم #فعالیت میکرد. همچنین #طلبه بود و #دروس حوزوی را #عاشقانه دنبال میکرد، #مربی #حلقه صالحین شده بود و #جوانترها را #آموزش میداد.
🍃🌷🍃
#اخلاق #خوب شون باعث شده بود که #بچهها با ایشان خیلی #راحت باشند. بیشتر #دوست بودند تا #پدر و #فرزند. #همسرم #عاشق #بچهها بود و #وقت زیادی برایشان میگذاشت. بچهها هم #عاشق #پدرشان بودند.😭😭
🍃🌷🍃
#محمدحسن را که #تهتغاریمان بود #جور دیگری #دوست داشت. به خاطر #مشکل #بینایی و #شرایط خاصش، #توجه زیادی به #او نشان میداد. اما از نظر #تربیتی سعی میکرد به هر #سه تایشان #برسد.
🍃🌷🍃
همیشه به من میگفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب #شهادت کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت میتوانم بگویم که #یک لحظه #آرزوی #شهادت از سرش نیفتاد.😭
🍃🌷🍃
#شهید مدافع وطن ، محمد کلاته نایبی
🍃⚘🍃
در مهر ماه سال ۱۳۶۳ در شهر بیرجند و در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
متاهل بود و یک فرزند به یادگار دارد.
امیر حسین ۴ ساله
🍃⚘🍃
یکی از #شهدای #مدافع #وطن هست که همواره عاشقانه و مخلصانه در راه خدمت به نظام اسلامی تلاش میکرد.
🍃⚘🍃
از کودکی علاقه ی شدیدی به شغل پلیسی داشت. به همه #کمک میکرد و هر کاری که از دستش بر می آمد برای دیگران انجام می داد.
🍃⚘🍃
از کودکی #شجاع بودو در زمان تحصیل ، رشته ی ریاضی فیزیک رو انتخاب کرده بودو وقتی در امتحان کنکور قبول شد در دانشکده ی افسری نیروی انتظامی پذیرفته شد.
🍃⚘🍃
در #کارهایش #اخلاص داشت و به همه #کمک میکرد و کسی نبود که به ایشان کاری بگوید و کاری رو برایش انجام ندهد.
🍃⚘🍃
#عاشق خانواده اش بود. طاقت دیدن #ناراحتی #پدر و #مادرش رو نداشت و در #کارهای زندگی به #همسرش #کمک زیادی میکرد.
🍃⚘🍃
صبح #جمعه ها با هم به #بهشت #زهرا🌷 می رفتیم ، تعداد زیادی از #شهدا را می شناخت و از# پیری #نگران بود. می گفت: «اگر پیر و ناتوان شوم دیگر حاضر به اعزام من نمی شوند.»😭
🍃🌷🍃
او در نظر من #شهید بود، حتی وقتی با هم زندگی می کردیم دوست نداشتم به مرگ طبیعی بمیره،احساس می کردم در #حق ایشان #جفا می شود. بارها از #خدا خواسته بودم که اگر می خواهی او را از ما بگیری، با #شهادت از دنیا ببر.😭😭
🍃🌷🍃
هربار از #سوریه می آمد، چمدانش در گوشه اتاق کوچکش باز بود و ما به آن دست نمی زدیم. دوست داشتم در فرصت کمی که آمده، خوشحال باشد و راضی به #سوریه برگردد.😭😭
🍃🌷🍃
ایشان #توجه و #احترام زیادی برای #پدر و #مادر به ویژه #مادرشان #قائل بود زیرا #فرزند #آخر خانواده بود و رابطه #عاطفی و #قلبی زیادی بین آنها وجود داشت. #والدین ایشان #سالخورده بودند.
🍃🌷🍃
پدرشان سال 1382#در سن 86 سالگی و مادر، سال 1394# در سن 90 سالگی از دنیا رفتند. شاید خواست #خدا بود که #شهید انصاری 9# روز بعد از #فوت مادر #عازم #سوریه شود.😭
🍃🌷🍃
#مادر شون 8 سال زمین گیر بود و فرزندان از ایشان #مراقبت می کردند، #شهید انصاری #خریدها و #کارهای #درمانی #مادر را انجام می دادند.
🍃🌷🍃
#شهید مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی
🍃🌷🍃
متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار دارد.
آقا «رضا» #دانشجوی ارشد رشته مهندسی نفت .
و آقا «مهدی»، کلاس هشتم.
🍃🌷🍃
#جانباز #دفاع مقدس بود.
از دوران #دفاع مقدس در #پاهای ایشان #ترکش بود و زمانی که #سوریه رفت، آنجا هم #جانباز شد.
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان نسبت به #حرام و #حلال و #رزق و روزی #حلال #حساسیت خاصی داشت، تاکید داشت که #خمس را پرداخت کند تا مالش #حلال باشد، برای #انجام #کارهای #خیر #همیشه #پیش قدم بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پایان #کلاس اول دبیرستان به #جبهه رفت، و #شش ماه در #جبهه بود، سال 1367# به #عضویت #بسیج درآمد.
🍃🌷🍃
#عاشق #پدر و #مادر و#خانواد بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده نبود و همسر ایشان مسئولیت فرزندانش را به #عهده داشتند.
🍃🌷🍃
🔅امیدوار_ کننده ترین آیه در قرآن ❓❓
❇️ امیرالمؤمنین فرمود: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم كه #امیدواركننده ترین آیه در قرآن، آن است كه می فرماید:
« #وَ أَقِمِ_ الصَّلاه طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یذْهِبْنَ السَّیئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرین؛ (سوره هود، آیه 114)
#نماز را اقامه كن در #ابتدا و_ انتهای روز و در میانه های شب. چرا كه #كارهای نیك (مانند نماز)، بدیها و آثار آن را# محو میكند.»
🔆 سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای علی، به خدایی كه مرا به سوی مردم فرستاد، سوگند كه اگر كسی برای# وضو برخیزد، #گناهان او می ریزد تا آنگاه كه از نماز بیرون آید.
رضا بابایی ؛ نماز در حكایت ها و داستان ها ؛ ص 23 به نقل از بحار الانوار، ج82، ص 220.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک عدوهم
#شهید #بی سر دفاع مقدس،
#رضا رضائیان🍃⚘🍃
در تاریخ هفت دی 1340 در شهر اصفهان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
#شهید ۱۹ساله بود و مجرد
🍃⚘🍃
#برادر #شهید هم هست.
برادر کوچکترش #علیرضا رضائیان، بعداز ایشان ودرسن#۱۹سالگی به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
دوران کودکی روپشت سرگذاشت و وارد مدرسه شد تا دبیرستان، رشته دبیرستانش ماشین افزار بود ودانش آموز هنرستان ابوذر بود، مدرسه امام صادق(ع)⚘ هم ثبت نام کرد برای طلبگی، ولی رفت #جبهه.
🍃⚘🍃
سر پر شوری داشت و یک جا بند نمی شد، قبل از انقلاب با دوستانش گروهی تشکیل و کار #فرهنگی و#انقلابی انجام می دادند#19 ساله شده بود، اما نه یک #۱۹ ساله #عادی، تصمیم گرفت لباس سبز سپاه را بپوشد راهی #مناطق محروم شد.
🍃⚘🍃
سیستان و بلوچستان رو انتخاب کرد، و با بچههای سپاه برای #خدمت به مردم محروم وارد عمل شد، #تدریس و #کارهای فرهنگی در کنار #خدمت رسانی
🍃⚘🍃
#آموزگاری می کرد #ساده و#بیآلایش کنار بچه های محروم کلاسس روی زمین می نشست، و باهاشون عکس می گرفت #کمک به آب رسانی با خرید پمپ برای کشاورزی به این مناطق، از دیگر کارهای ایشان و همرزمانش بود.
🍃⚘🍃
درسال ۱۳۶۴# با اصرار خانواده ازدواج کرد ،مراسم ازدواج بسيار #ساده برگزار شد به طورى كه حتى بعضى از همسايه ها هم مطلع نشدند.
🍃🌷🍃
ایشان پس از مراسم عروسى #سه روز نگذشته بود كه به منطقه #جنگى رفت، بيشتر اوقات، در #جبهه بود ،و وقتى كه به خانه مى آمد در #كارهاى روزانه به همسرش #كمك می کرد.
🍃🌷🍃
در بهار 1365# تنها فرزندش (سمانه) به دنيا آمد از اينكه صاحب دختر شد خوشحال بود. ولى باهاش خيلى انس نمی گرفت. می گفت: «اگر انس بگيرم وقتى كه نيستم، ناراحت می شود.»💔
زمان #شهادت ایشان سمانه ۸ ماهه بود.
🍃🌷🍃
ایشان #آخرين بارى كه آمد، روى پيشانى اش سبز شده بود. مادرم پرسيد چه شده؟ به شوخى گفت: «علامت #شهادته بچه ها در #جبهه مرا می بوسند و می گويند اين علامت #شهادته.
🍃🌷🍃
بعد با شوخى به مادرش گفت: «اگر شما راضى باشيد و لياقت داشته باشم اين دفعه ديگر #شهيد می شوم.»
در اين ديدار توصيه كرد: «دخترم را با لباس سفيد بر سر جنازه ام حاضر كنيد.»
🍃🌷🍃
#شهید مدافع وطن ، محمد کلاته نایبی
🍃⚘🍃
در مهر ماه سال ۱۳۶۳ در شهر بیرجند و در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
متاهل بود و یک فرزند به یادگار دارد.
امیر حسین ۴ ساله
🍃⚘🍃
یکی از #شهدای #مدافع #وطن هست که همواره عاشقانه و مخلصانه در راه خدمت به نظام اسلامی تلاش میکرد.
🍃⚘🍃
از کودکی علاقه ی شدیدی به شغل پلیسی داشت. به همه #کمک میکرد و هر کاری که از دستش بر می آمد برای دیگران انجام می داد.
🍃⚘🍃
از کودکی #شجاع بودو در زمان تحصیل ، رشته ی ریاضی فیزیک رو انتخاب کرده بودو وقتی در امتحان کنکور قبول شد در دانشکده ی افسری نیروی انتظامی پذیرفته شد.
🍃⚘🍃
در #کارهایش #اخلاص داشت و به همه #کمک میکرد و کسی نبود که به ایشان کاری بگوید و کاری رو برایش انجام ندهد.
🍃⚘🍃
#عاشق خانواده اش بود. طاقت دیدن #ناراحتی #پدر و #مادرش رو نداشت و در #کارهای زندگی به #همسرش #کمک زیادی میکرد.
🍃⚘🍃
به روایت از #سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی:
#شهید شوشتری #الگوی #ایمان،#شجاعت، #خردمندی، #وفاداری به #اسلام و #مردمداری برای #جوانان دیروز، امروز و فردای این #کشور بودند.
🍃🌷🍃
#شهید شوشتری #عاشق #خدمت به #اسلام و #مردم #محروم #سیستان و بلوچستان بود، #فرزندان بلوچ سیستانی را همچون #فرزندان و #نوههای خود در #آغوش #پرمهرش #میفشرد.😔
🍃🌷🍃
و ذاتا یک انسان #مهربان، #دلسوز و #مردمی بود. #سپاه پاسداران یک #فرمانده #مومن، #شجاع و #خردمند را در راه #آسایش، #امنیت و #خدمت به #مردم #سیستان و بلوچستان #قربانی #راه #خدا کرد.
😭
🍃🌷🍃
من #شهید شوشتری را #اواخر #سال 58# و #اوایل سال 59# در #جنگ #کردستان برای #اولین بار #ملاقات کردم. آنچه در #نگاه اول برای من جلب #توجه میکرد #قد #رشید، #قامت #استوار و #پرصلابت #او بود.
🍃🌷🍃
در #رهایی #سنندج از دست #ضدانقلاب، #پاسداران #خراسان همچون #شهید شوشتری #فداکاری #زیادی کردند و #شوشتری در این #کار که #جزو #کارهای سخت #اوایل #انقلاب بود از خود #رشادت زیادی نشان داد و به #خوبی #فرماندهی کرد.
🍃🌷🍃
#شهید شوشتری با #احداث #بیمارستان صحرایی، #پزشک میبرد و #دو سه روز در آنجا #مستقر میشدند و #مردم را درمان میکردند؛ ما بعد از #شهادت شون به پیرمردی برخوردیم که میگفت: من به خاطر نداشتن خرج عمل، رو به موت بودم، اگر #آقای شوشتری مرا عمل نمیکرد الان مرده بودم.
🍃🌷🍃
مادر یک پسر بچه با گریه می گفت: من خرج عمل بچهام را نداشتم، و با #بیمارستانهای صحرایی که ایجاد شد، توانستم فرزندم را عمل کنم.
🍃🌷🍃
#سردار #کارهای #عجیبی انجام میداد، مثلاً #شب رفته بود #حاشیه #شهر زاهدان، در آنجا #خانوادههای زندانی در یک اتاق با سه و یا چهار بچه در #وضعیت بدی در حال زندگی بودند، #سردار در #یخچال را باز میکند.
و میبیند، فقط یک دبه آب توی یخچال است و در کنار یخچال مینشیند و #زار زار گریه میکند و میگوید: ما اینجا باشیم و اینها با این شرایط زندگی کنند.
🍃🌷🍃
#همان لحظه #یک #مقدار پول از #همراهان خود #جمع میکند تا آنها را #خوشحال کند و به #بچه های #سپاه دستور دادند تا فردا به #اوضاع ساکنان آنجا #سر و سامان داده شود.
🍃🌷🍃
#آقا مجید #فرهنگی بودند. قرار بود هفت سال دیگر از #آموزش و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به #امور دینی و #کارهای #فرهنگی #علاقه خاصی داشتند.😭
🍃🌷🍃
#خادم #افتخاری #مسجد جمکران و #حرم #حضرت معصومه(س)🌷 بود، در #بسیج هم #فعالیت میکرد. همچنین #طلبه بود و #دروس حوزوی را #عاشقانه دنبال میکرد، #مربی #حلقه صالحین شده بود و #جوانترها را #آموزش میداد.
🍃🌷🍃
#اخلاق #خوب شون باعث شده بود که #بچهها با ایشان خیلی #راحت باشند. بیشتر #دوست بودند تا #پدر و #فرزند. #همسرم #عاشق #بچهها بود و #وقت زیادی برایشان میگذاشت. بچهها هم #عاشق #پدرشان بودند.😭😭
🍃🌷🍃
#محمدحسن را که #تهتغاریمان بود #جور دیگری #دوست داشت. به خاطر #مشکل #بینایی و #شرایط خاصش، #توجه زیادی به #او نشان میداد. اما از نظر #تربیتی سعی میکرد به هر #سه تایشان #برسد.
🍃🌷🍃
همیشه به من میگفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب #شهادت کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت میتوانم بگویم که #یک لحظه #آرزوی #شهادت از سرش نیفتاد.😭
🍃🌷🍃
در سوریه علاوه بر آوردن مهمات و حضور در رزم با رزمندگان سوری علاقه ی زیاد به #کارهای فرهنگی داشتند و نماز اول وقت در هر موقعیتی ترک نمی شد و به همین دلیل در سوریه او را ابو صالح لقب داده بودند.🍃⚘🍃
سرانجام #شهید سید مهدی موسوی هم در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۰ در سوریه به آرزویش که #همانا شهادت بود رسید.
مزار شهیدگلزار شهدای شهر اهواز.
#شهید مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی
🍃🌷🍃
متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار دارد.
آقا «رضا» #دانشجوی ارشد رشته مهندسی نفت .
و آقا «مهدی»، کلاس هشتم.
🍃🌷🍃
#جانباز #دفاع مقدس بود.
از دوران #دفاع مقدس در #پاهای ایشان #ترکش بود و زمانی که #سوریه رفت، آنجا هم #جانباز شد.
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان نسبت به #حرام و #حلال و #رزق و روزی #حلال #حساسیت خاصی داشت، تاکید داشت که #خمس را پرداخت کند تا مالش #حلال باشد، برای #انجام #کارهای #خیر #همیشه #پیش قدم بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پایان #کلاس اول دبیرستان به #جبهه رفت، و #شش ماه در #جبهه بود، سال 1367# به #عضویت #بسیج درآمد.
🍃🌷🍃
#عاشق #پدر و #مادر و#خانواد بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده نبود و همسر ایشان مسئولیت فرزندانش را به #عهده داشتند.
🍃🌷🍃
در سوریه علاوه بر آوردن مهمات و حضور در رزم با رزمندگان سوری علاقه ی زیاد به #کارهای فرهنگی داشتند و نماز اول وقت در هر موقعیتی ترک نمی شد و به همین دلیل در سوریه او را ابو صالح لقب داده بودند.🍃⚘🍃
سرانجام #شهید سید مهدی موسوی هم در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۰ در سوریه به آرزویش که #همانا شهادت بود رسید.
مزار شهیدگلزار شهدای شهر اهواز.