eitaa logo
این عماریون
336 دنبال‌کننده
219هزار عکس
58.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
🛡 شد!، و . ♦️پروژه مهسا!، یک پروژه رسانه پایه یِ عظیم؛ با سناریوها و سرمایه گزاریهای هنگفتی بود که خوابید و رفت! و از قضا، برای غرب؛ هزینه های سنگینی هم در پی داشت آنها با باور اینکه، کار نظام تمام خواهد شد، تمامی سرمایه های پشت صحنه را به صحنه آوردند تمامی همسایگان ایران را به خط کردند!، تمامی سلبریتی هاییکه چندین دهه بود که روی شان سرمایه گزاری کرده بودند را به صحنه آوردند و سوخت و رفت! شبکه های زیادی از جاسوسان شان را فروپاشیده دیدند و هیچ، حاصلی جز ضربه اطلاعاتی در پی نداشت! ♦️راهبرد اساسی سناریوی آشوب و اغتشاشِ ناتو، فرو پاشی تمدنی ایران بود غرب همواره با تکیه بر مهارت رسانه ای و تبلیغی اش، تلاش کرده است که ایرانی؛ نه از هویت ایرانی خود و ایرانی بودنش خوشش بیاید و نه از مسلمان بودنش رضایت داشته باشد! به عنوان نمونه؛ در همین اعتراضات یک ماهه اخیر، تمام تایتل ها و شعارهایی که انتخاب و بولد شد، هدف گرفتن ارزش ها و نمادهایی ست که برای ایران و تمدن او، دارائی اصلی محسوب می شوند.زبان، شعائر دینی و دین شان، رهبری و حرمت او، سرزمین و تمامیت او، توان نظامی و برتری امنیتی او، همه را هدف تهاجم و هتک خود قرار دادند!، قرآن سوزی به عمد بود، پرچم سوزی به عمد بود، پلیس کشی به عمد بود، مسجدسوزی به عمد بود حرکتی که امضای اسرائیل پشت او بود! اما، باز کنترل شد و این آشوب بود که از بین رفت نه امنیت و ایران. ♦️همه ارکان هویتی را برای جوانان ایرانی هدف شعارهای شان قرار دادند تا کنند! تا قُبح زدایی کرده باشند. در شبکه های اجتماعی و رسانه ای؛ آنها دهها بار شدند اما در میدان؛ حاصلی در کار نبود! دلیل حضور معترضینِ خارج از کشور از داخل کشور نیز همین است چون تنها مرجع آنها(خارج نشینان!)در باره ایران رسانه بود اما در ایران مرجع اصلی ایرانیان، شان و شان بود که می دیدند که در (خیابان) به جز ! نیست و امروز نیروهای مسلح ایران برای کوبیدن کانون ؛ با اقتدار کامل به عربستان هشدار می دهد در اقلیم؛ کمپین های تجزیه طلبان را هدف آماج پهپادها و موشک ها قرار می دهند و در پشت مرزهای شمال غربی آماده ورود؛ برای آزادی سرزمین تحت اشغال خودش است در میدان، چه در اوکراین و چه در ایران، باخت! بدجوری هم !
به روایت از همسر: من در خانواده‌ای مرفه زندگی می‌کردم که به خواستگاری‌ام آمد. آن زمان فقط یک راننده بود. راننده‌ای که هیچ سرمایه دنیایی نداشت. اما من و بی‌شماری در او دیدم. ، ،، و از همه و به بیت (ع)⚘ 🍃⚘🍃 من و سال زندگی کردیم. شغل‌های متعددی را تجربه کرد. ابتدا راننده تاکسی بود بعد رفت سراغ مرغ فروشی و مرغداری و بعد هم راننده ماشین‌های سنگین شد و سر آخر هم پیمانکار بود. 🍃⚘🍃 که با اوضاع و احوال کار و زندگی و همه تعلقاتش را کنار گذاشت و . # دو سال پیش از رفت و ثبت نام کرد. 🍃⚘🍃 در خدمت سربازی‌اش دوره‌های زیادی را گذرانده بود و از لحاظ رزمی بالایی داشت. می‌گفت برای به حرم زینب (س)⚘به می‌رم،خیلی پیگیری هم می‌کرد. من هم گفتم همراه شما می‌آیم و آنجا هر کاری از دستم بر بیاید انجام می‌دهم. آشپزی، خیاطی و هر چیز دیگه، بعد از مسئول مربوطه گفت خودمان ایشان را با اعزام کردیم. اینقدر داشت که گفتیم بره زود میشه 🍃⚘🍃
ایشان افزود :با وجود شرایط به دلیل اینکه فرزند بود می‌کردم از  هم‌سطح دیگر باشد و هیچ وقت احساس نکند با این وجود در بیشتر مواقع توجیبی که بهش می‌دادم را به که بعضی‌ها و آمد می‌داد و برای به اقتصادی در کار می‌کرد. 🍃🌷🍃 به گفته ایشان از چند سال قبل از به دلیل فلج شده بود که برای از از هیچ نمی‌کرد و در بیشتر موارد حتی شخصی را هم خود انجام می‌داد و تمام خود را برای هزینه صرف می‌کرد. 🍃🌷🍃 تمام در زمان حیات به دلیل که انجام می‌داد از به نیکی یاد می‌کردند و برایش خیر داشتند. داشتن مانند برای هر است چرا که و منش دارند. 🍃🌷🍃
به روایت از همرزم : باید کار محور را انجام می‌داد. هر شب باید مسیر چهار کیلومتری آب و باتلاق را برای شناسایی می‌رفت، وقتی برمی‌گشت، حتماً از با سیم‌های خاردار دشمن زخمی می‌شد. 🍃⚘🍃 شب بعد دوباره باید با این از داخل آب شور رد می‌شد😭. به همین دلیل درمان و پانسمان روی زخمش تأثیر نمی‌کرد، بلکه هر شب زخم دیشب، بازتر می‌شد.😭 🍃⚘🍃 مثل اینکه نمک رویشان می‌پاشیدی😭. قاسم خیلی رو دوست داشت همیشه می گفت که « عالی واقعاً عالی است». واقعاً کارش عالی بود.😭 🍃⚘🍃 دید در شب را باید با خودمان می‌بردیم و تا سینه‌مان را می‌پوشید، شنا كردن لازم نبود. دوربین را روی سرمان می‌گذاشتیم و داخل می‌رفتیم. خط دشمن با ما سه كیلومتر آبی فاصله داشت. در این شب ما باید شب یک مسیر را برای و اطلاعات انتخاب و وضعیت دشمن را بررسی می‌كردیم كه كدام نقطه از خط عراق، از نظر ، و و آمد نفرات ضعیف‌تر و برای است.
ساعت صبح روز پنجشنبه 11 سال 1982 صدای مهیبی در نظامی ارتش رژیم صهیونیستی واقع در به گوش رسید که آتش و دود غلیظی منطقه را فرا گرفت. 🍃🌷🍃 به روایت از یکی از شاهدان عینی : بین ساعت شش و نیم تا هفت صبح پژوی قصیر چندین بار طول خیابان را طی کرد و دوباره بازگشت، بعدها مشخص شد که آن همه تردد و و آمدهای در خیابان پیش از برای چه بوده 🍃🌷🍃 این رژیم در میان به مختلف در این خصوص پرداختند و در نهایت این به بزرگترین روز در اشغالی نامگذاری شد. 🍃🌷🍃 و منتظر بوده تا تعداد از آنها وارد ساختمان شوند. پس از این‌ که قصیر حاصل می‌کند که اکثر قریب به اتفاق صهیونیست‌ها برای فرار از باران به ساختمان پناه برده‌اند. در واقع در آن ساعت هر لحظه بر شدت باران افزوده می‌شده و همین موضوع صهیونیست‌هایی را که خارج از ساختمان بودند، وادار می‌کند برای در امان ماندن از باران به داخل آن ساختمان هشت طبقه محل استقرار خود بروند.
به روایت از همرزم : باید کار محور را انجام می‌داد. هر شب باید مسیر چهار کیلومتری آب و باتلاق را برای شناسایی می‌رفت، وقتی برمی‌گشت، حتماً از با سیم‌های خاردار دشمن زخمی می‌شد. 🍃⚘🍃 شب بعد دوباره باید با این از داخل آب شور رد می‌شد😭. به همین دلیل درمان و پانسمان روی زخمش تأثیر نمی‌کرد، بلکه هر شب زخم دیشب، بازتر می‌شد.😭 🍃⚘🍃 مثل اینکه نمک رویشان می‌پاشیدی😭. قاسم خیلی رو دوست داشت  همیشه می گفت که « عالی واقعاً عالی است». واقعاً کارش عالی بود.😭 🍃⚘🍃 دید در شب را باید با خودمان می‌بردیم و تا سینه‌مان را می‌پوشید، شنا كردن لازم نبود. دوربین را روی سرمان می‌گذاشتیم و داخل می‌رفتیم. خط دشمن با ما سه كیلومتر آبی فاصله داشت. در این شب ما باید شب یک مسیر را برای و اطلاعات انتخاب و وضعیت دشمن را بررسی می‌كردیم كه كدام نقطه از خط عراق، از نظر ، و و آمد نفرات ضعیف‌تر و برای است.
در که شب اعدام تنظیم کرد، ، و بابت و را بود، نامه اش در شد. . اش حدود یک میلیون تومان برآورد می‌شد که در آن زمان پول هنگفتی بود. 🍃🌷🍃 به روایت از یکی از دوستان : رضایی یکی از شده‌ترین 15 1342# بودند، از خمینی و کاشانی بوده و دیرین در با داشتند. 🍃🌷🍃 اسماعیل از جمله کاشانی بود و به قدری به داشت که به منزل ایشان و آمد می‌کردند. 🍃🌷🍃 همچنین و زیادی به بروجردی داشت و تاثیر این عظیم‌الشان نیز به با فرقه ضاله بهائیت برخاست. 🍃🌷🍃 بعد از بروجردی، اسماعیل گمشده خود را در خمینی یافت و ایشان شد به طوری که در قیام 15 1342# در از ایشان وارد شد و در همان سال نیز به همین گردید. 😔 🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰ شده.😭😭😭 🍃🌷🍃 به در تکیه داد. همین طور مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از گرفته بود، کردم.😭 🍃🌷🍃 دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه و دلخراشی در دیدم!😭 🍃🌷🍃 بار موقع رفتن گفت : به یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭 🍃🌷🍃 وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭 🍃🌷🍃 جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. به دیوار حیاط تکیه داده بود. دقیقه فقط کرد😭 و نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و . دیدم با دست را پاک می‌کند. از کوچه دور شد. 😭😭 🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰ شده.😭😭😭 🍃🌷🍃 به در تکیه داد. همین طور مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از گرفته بود، کردم.😭 🍃🌷🍃 دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه و دلخراشی در دیدم!😭 🍃🌷🍃 بار موقع رفتن گفت : به یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭 🍃🌷🍃 وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭 🍃🌷🍃 جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. به دیوار حیاط تکیه داده بود. دقیقه فقط کرد😭 و نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و . دیدم با دست را پاک می‌کند. از کوچه دور شد. 😭😭 🍃🌷🍃
چند وقت بعد هم از زنگ زد و آن وقت بود که متوجه شدم کجا رفته است. هر دو روز زنگ می‌زد حال را می‌پرسید. می‌گفت: چه ؟😭😭 🍃🌷🍃 از من خواسته بود هر روز از بگیرم و بعداً بدهم. توی دلم می‌گفتم وقتی برگشت چه طوری را به نشان بدهم.😭 🍃🌷🍃 وقتی شهید نجفی را آوردند، هر شب به فکر می‌رفت. وقتی چشمش به میثم نجفی می‌افتاد می‌گفت: دوستم را و شد.😭 🍃🌷🍃 اسم رو خودش کرد😭 که مشتاق دیدن دخترش بود و با دیدن لباس نوزادی که برای او خریداری می‌شد، دلش غنج می‌رفت، خیلی زود از او کند و .😭 🍃🌷🍃 حتی صبر نکرد تا چیده شدن نوزاد را ببیند و به یاد بسپارد که همه آمدن دختر کوچک او هستند. صبر نکرد چون به زینب(س)🌷 از این بود.😭 🍃🌷🍃 در بود که تلفنی بهم گفت: « به زینب(س)🌷 و از خواسته‌ام به شما بزند»😭😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از همرزم : باید کار محور را انجام می‌داد. هر شب باید مسیر چهار کیلومتری آب و باتلاق را برای شناسایی می‌رفت، وقتی برمی‌گشت، حتماً از با سیم‌های خاردار دشمن زخمی می‌شد. 🍃⚘🍃 شب بعد دوباره باید با این از داخل آب شور رد می‌شد😭. به همین دلیل درمان و پانسمان روی زخمش تأثیر نمی‌کرد، بلکه هر شب زخم دیشب، بازتر می‌شد.😭 🍃⚘🍃 مثل اینکه نمک رویشان می‌پاشیدی😭. قاسم خیلی رو دوست داشت همیشه می گفت که « عالی واقعاً عالی است». واقعاً کارش عالی بود.😭 🍃⚘🍃 دید در شب را باید با خودمان می‌بردیم و تا سینه‌مان را می‌پوشید، شنا كردن لازم نبود. دوربین را روی سرمان می‌گذاشتیم و داخل می‌رفتیم. خط دشمن با ما سه كیلومتر آبی فاصله داشت. در این شب ما باید شب یک مسیر را برای و اطلاعات انتخاب و وضعیت دشمن را بررسی می‌كردیم كه كدام نقطه از خط عراق، از نظر ، و و آمد نفرات ضعیف‌تر و برای است.
ایشان افزود :با وجود شرایط به دلیل اینکه فرزند بود می‌کردم از  هم‌سطح دیگر باشد و هیچ وقت احساس نکند با این وجود در بیشتر مواقع توجیبی که بهش می‌دادم را به که بعضی‌ها و آمد می‌داد و برای به اقتصادی در کار می‌کرد. 🍃🌷🍃 به گفته ایشان از چند سال قبل از به دلیل فلج شده بود که برای از از هیچ نمی‌کرد و در بیشتر موارد حتی شخصی را هم خود انجام می‌داد و تمام خود را برای هزینه صرف می‌کرد. 🍃🌷🍃 تمام در زمان حیات به دلیل که انجام می‌داد از به نیکی یاد می‌کردند و برایش خیر داشتند. داشتن مانند برای هر است چرا که و منش دارند. 🍃🌷🍃